بسم الله الرحمن الرحیم
امسال (سال ۱۳۹۴) دهه اول محرم را در بندرعباس بودم. موضوعی که برای سخنرانی شبها در هیات انتظار در نظر گرفتم؛ «تحلیل مساله نفاق برای جلوگیری از تکرار عاشورا» بود و سعی کردم با بررسی یچیدگیهای نفاق در قرآن و روایت و نیز در وقایعی که به عاشورا منجر شد هم مخاطب را به درک عمیقتری از مساله نفاق برسانم و هم انشاءالله سرنخهایی برای تحلیل و شناسایی جریان نفاق در جامعه امروز در اختیار او قرار دهم.
فایلهای صوتی جلسات در ادامه تقدیم می شود. در این خصوص بیان چند نکته لازم است:
۱) دو جلسه نهایی آن (یعنی جلسه شب دهم و یازدهم) به نوعی خلاصه کل بحث و مهمترین تفاوت جامعه دینی و جامعه کفر تبیین شد و اینکه چرا جامعه دینی این همه مشکلات اخلاقی و … (گاه خیلی بیشتر از جوامع کفر) دارد و چرا با وجود این همه مشکلات، باز چنین جامعه ای بهتر از جامعه کفر است.
۲) جلسه ای که در ظهر عاشورا در همین هیات برگزار شد اگرچه عمده اش به بیان وقایع عاشورا و ذکر مصیبت گذشت اما کاملا در ارتباط با جلسات یازده شب مذکور است و بحثی که در آن روز مطرح شد بنوعی به فهم بهتر مباحث شب دهم و شب یازدهم کمک میکند و لذا فایل آن هم در اینجا قرار داده شد.
۳) در اولین شب جمعه پس از عاشورا، هیاتی در منزل یکی از دوستان برپا بود که سخنرانی آن بر عهده این حقیر قرار گرفت که در آنجا به نحوی جمع بندی ای که از مباحث ۱۲ جلسه فوق می شد مطرح کرد، مطرح شد و می توان آن را بنوعی تلخیص اهم مباحث آن ۱۲ جلسه و باز کردن برخی نتیجه های آن دانست و لذا آن نیز به این مجموعه اضافه شد.
با توجه به اینکه شاید این نوع ورود در مساله، ورودی جدید باشد، از همه کسانی که فرصت گوش دادن به این بحثها را داشته اند دعوت می کنم نقدهای خود را در قسمت نظرات همین صفحه قرار دهند و انشاءالله بدون هرگونه سانسور (مگر مطلبی مشتمل بر توهین باشد) در اینجا قرار خواهد گرفت و در صورت امکان، در حد توان خود پاسخگو خواهم بود.
والسلام علیکم و علی من اتبع الهدی
فایل صوتی شب جمعه بعد عاشورا (قم)
بازدیدها: ۱۰۴۷
خوب بود ممنون
سلام.تشکر.
تشکر بسيار
تشکر
ممنون
سلام
اگر اين صوت دو جلسه آخر را قرار دهيد متشكريم
در سايت هيئت انتظار كه خبري نيست.
لايک…
تشکر
سلام
استاد
به جهت بارگذاري صوت ها و درج چكيده مباحث تان، متشكريم.
اما سوال :
يكي از گزاره هاي مبنايي شما در بحث نفاق اين است كه «منافق از كافر بدتر است» و آیاتی را دالّ بر صدق اين گزاره مي دانيد، مثل آيه ۱۴۵ سوره نساء : «إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ».
آيا آيات ۲۴ و ۲۵ سوره احزاب، مثال نقضي براي عموميت اين گزاره نيست؟
«لِّيَجْزِىَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ غَفُورًا رَّحِيمًا (۲۴) وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُواْ خَيرًْا». طبق این آیات، پذیرش توبه منافقین در کنار عذاب ایشان به عنوان دو نحوه مواجهه خداوند با این گروه ذکر شده، در حالی که در خصوص کفار بیان شده که به هیچ خیری نرسیدند. گویا برای منافقین خیری به نام توبه است و غفاریت و رحیمیت خداوند شامل حالشان می شود. البته علامه طباطبايي هم نكته لطيفي را در تفسير اين نسبت خداوند با منافقين ذيل اين آيه مطرح مي كنند كه به نظر مي رسد مويد اين نكته است.
سلام علیکم
ممنون از تذکر خوبتان.
به نظر می رسد که آیه مذکور مثال نقضی بر مدعای حقیر نباشد. البته مناسب می دانم قبل از ورود درباره خود آیه، دو نکته ای در ابتدا شود که در این بحثها فرصت آن نشده است:
۱) اگرچه منافق از کافر بدتر است، اما اینکه حکومت به دست منافق بیفتد بهتر از این است که کافر مستقیما و به طور کامل زمام جامعه را به دست بگیرد به نحوی که اثری از اسلام (ولو اسلام منافقانه) باقی نماند؛ و فلسفه سکوت حضرت علی ع در جریان سقیفه هم ظاهرا همین بوده است و تفکیک این دو حیث درباره ترجیح میان منافق و کافر مهم است. یعنی یکبار خود شخص و جایگاه حقیقی وی در عالم (که این حقیقت در قیامت آشکار می شود) مد نظر است که منافق از کافر بدتر است و دوم جایگاه و موقعیت اجتماعی وی از حیث بقا یا عدم بقای اصل اسلام مد نظر قرار می گیرد.
۲) نکته دوم اینکه وقتی می گوییم منافق از کافر بدتر است منافق بماهو منافق (با تسامح: منافق در حین نفاق) و کافر بما هو کافر را میگوییم نه شخصی که الان منافق است و ممکن است بعدا مومن شود. از آیات مهم بحث آیه الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفرا لم یکن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم سبیلا؛ بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما (نساء / ۱۳۷-۱۳۸) است که بعد از کفروا هم آمنوا برایشان آمده است. یعنی باطن منافق در بین کفر و ایمان در تردد است و لحظه ای که منافق است باطنش باطن کفر است؛ اما در لحظه ای که باطنش باطن ایمان است، منافق نیست؛ لذا وقتی بعد از ایمان دوباره کافر شد و کفرش تشدید شده، خدا غفران و هدایت را در موردش منتفی دانسته است. یعنی در مقامی که باطنش منافق است حقیقتش کافر است و جهنمی محض؛ اما در عین حال، به عنوان یک انسان مسیر توبه برایش باز است و اگر توبه کرد باطنش از کفر درمی آید و مادام که رجوع به کفر نکرده، دیگر منافق نخواهد بود و مشمول حکم «فی الدرک الاسفل من النار» هم نمی شود. به تعبیر دیگر، این جمله که «منافق از کافر بدتر است» بماهو مد نظر است نه از حیث پیاده شدنش بر شخص خاص؛ یعنی شخصی که متلبس به عنوان منافق است، مادام که این عنوان بر او صدق می کند، از شخصی که متلبس به عنوان کافر است، مادام که این عنوان بر او صدق می کند، بدتر است. شاید علت بدتر بودنش هم همان نکته آیه ۲۴ سوره احزاب (لیجزی الصادقین بصدقهم) باشد که عدم صدق در منافق، اشد از عدم صدق در کافر است.
۳) نکته دیگری که در تفاوت تحلیلهای منافق و کافر باید مد نظر داشت این است که کافر، چون در جامعه کفر مستغرق است (و توجه شود که کافر در اصطلاح قرآنی، کافر لجوج است که حقیقت را می داند و زیر بار نمی رود، نه جاهل قاصر) و خودش می داند که بنایش بر انکار حق است راه برگشت خود را مسدود کرده است پس وقتی درباره شخص متلبس به کفر سخن می گوییم به گونه ای سخن می گوییم که این تلبس را دائمی قلمداد می کنیم؛ اما در مورد منافق، اولا با توجه به این مطلبی که در جلسات مفصل تکرار شد که بسیاری از منافقان از نفاق خود بی خبرند و در لایه های سطحی تر وجود خویش، از خود تحلیل مثبت دارند (یحسبون انهم یحسنون صنعا؛ الا انهم هم السفهاء ولکن لایعلمون؛ و …) و ثانیا اینکه منافق چون در جامعه ایمانی زندگی می کند پس کفر خود را صریح نساخته و بستر جامعه ایمانی هم زمینه را برای حرکت به سمت ایمان مهیا می کند، پس در مورد شخصی که الان متلبس به نفاق است- برخلاف شخص کافر- احتمال خروج از این تلبس و امکان توبه جدیتر قابل طرح است و لذا هنوز در مورد برخی از منافقان مساله توبه کاملا منتفی نیست. لذا با اینکه در برخی آیات دیگر (مثلا آیه ۸۰ توبه) در مورد برخی منافقان تعبیر دارد که اگر پیامبر خاتم هفتاد بار بر آنها استغفار کند باز خدا آنها را نمی بخشد، در آیه مورد اشاره شما، امکان بخشیدن آنها بر اساس توبه را منتفی نمی داند. یعنی به خاطر حضور منافق درون جامعه دینی، امکان توبه برای وی محتملتر است از توبه کافری که کفرش کفر لجاجت است و جایگاه و هویت خود را در تقابل مستقیم با دین و جامعه دینی تعریف کرده است.
اگرچه از مطالب فوق به ویژه نکته دوم و سوم پاسخ مساله معلوم می شود، اما خود فضای آیه هم نشان می دهد که آیات سوره احزاب نقضی بر مدعای حقیر نیست: ظهور اولیه «تعبیر لم ینالوا خیرا» در مورد کفار، -چنانکه برداشت اغلب مفسران از جمله علامه در المیزان هم همین طور است- نه ناظر به توبه، بلکه ناظر به ناکامی آنها و تتمیم عبارت «رد الله الذین کفروا بغیظهم» می باشد. و موضوع بحث هم ربطی به اینکه خدا کافران را می بخشد یا نمی بخشد و آیا آنها هم ممکن است توبه کنند یا نکنند، ندارد، بلکه موضوع بحث منافانی بودند که از ترس غلبه کافران با آنها رابطه برقرار می کردند و خدا می فرماید اینها خیلی اشتباه کردند زیرا خدا کافران را هم ناکام برگرداند و نیازی به قتال مومنین نشد (لم ینالوا خیرا و کفی الله المومنین القتال). یعنی این خیر، نه به معنای خیر واقعی، (که شما توبه را مصداق آن دانسته اید) بلکه به معنای منافعی است که آنها تعقیب می کردند و اتفاقا کاربرد خیر در این معنا در قرآن رواج دارد چنانکه انسان را مذمت می کند که «انه لحب الخیر لشدید» و اگر این خیر، همان خیر مورد نظر ما باشد مذمت وجهی ندارد.
نکته لطیف علامه هم همین امکان توبه برای کسانی است که به گناهی عظیم مبتلا شده اند و این باز موید عرایض حقیر است که عرض شد که حوزه انسان در جامعه دینی بسطی می یابد فوق بسط آن در جوامع کفر، که در بدی هم از آنها می تواند بدتر شود و منافق این گونه است و نکته علامه این است که گاهی گناهان خیلی شدید، خود زمینه را برای تکان خوردن روح و توبه مهیا می کند؛ پس این مطلب با این نکته حقیر که گناه اینها در همان موقع نفاقشان شدیدتر از کافران بوده هم جمع می شود.
در عین حال مجددا از تذکر شما تشکر می کنم.
التماس دعا
تشکر فراوان
ممنون
تشکر از شما
سلام تشکر فراوان
دستتون درد نکنه
سلام و ارادت
شما از معدود اساتیدی هستید که متناسب با موضوعات مورد نیاز جامعه مباحثی را ارائه می دهید.
بنده مدتی است روی بحث نفوذ از منظر اقا کار می کنم. ممنون می شوم اگر در مورد نسبت نفوذ و نفاق هم تبیینی ارائه بفرمایید.
بسیار متشکر
سلام علیکم
بحث نفوذ را روی دیگر بحث نفاق می دانم. شاید مهمترین ویژگی منافق، تولی او نسبت به کفار باشد که در قرآن کریم بسیار بر آن اصرار شده است. مثلا بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً ؛ الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً (نساء آیات ۱۳۸- ۱۳۹) یا کل سوره مجادله که اساسا حزب الشیطان منافقان اند که ویژگی اصلی شان این است که در صدد رابطه برقرار کردن با کفارند در مقابل حزب الله که حاضر نیستند مودت با هیچ منافق و کافری داشته باشند ولو پدر و مادرشان باشد.
بازخوانی سوره مجادله از این بابت بسیار درسآموز است: این سوره از سورههای مدنی است (یعنی در مدینه و پس از استقرار حکومت دینی در جامعه اسلامی نازل شده است؛ اما در جایجای آن، از گروهی در جامعه اسلامی سخن میگوید که آنها را رسما کافر مینامد. (توجه شود در ادبیات قرآنی منافقان بارها و بارها کافر خوانده شدهاند مانند سوره نساء آیه۱۳۷-۱۳۸) انسان ناآشنا ممکن است گمان کند کلمه کافر در این سوره در مقابل مسلمان ظاهری و به معنای منکر خدا و نبوت و امثالهم است اما چنانکه مفسران بزرگی همچون علامه طباطبایی تذکر دادهاند (المیزان، ج۱۹، ص۱۸۰) با توجه به سیاق آیات، کفر، نه کفر اعتقادی، بلکه کفر در مقام عمل است که به معنای عصیان و زیر بار حکم نرفتن میباشد. در واقع کافر مد نظر در این سوره همان منافقان هستند: در آیات اول سوره، بعد از بیان چند حکم شرعی، بیان میکند که اینها حد و مرزهایی است که خدا تعیین کرده است «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ» و بلافاصله سخن از کسانی به میان میآورد که زیر بار حکم و حدود الهی نمیروند (منکر این حد و مرزها میشوند، کافر میشوند) و بعد اینها را این گونه توصیف میکند که آنها با خدا و رسول دشمنی میکنند و چنانکه در ادامه اشاره کردهایم به جای تعبیر (یعادون = دشمنی میکنند) تعبیر (یحادّون = حد میگذارند) را آورده است؛ یعنی دشمنی کردن آنها بدین گونه است که میکوشند خودشان برای خدا ورسول حد تعیین کنند. در آیه ۱۴ دوباره به سراغ این افراد برمیگردد و اولین ویژگی آنها را این معرفی میکند که آنها درصدد تولی و رابطه مثبت برقرار کردن با کسانیاند که خدا بر آنان غضب کرده است: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم مَّا هُم مِّنكُمْ وَلَا مِنْهُمْ » بسیاری از مفسران (مثلا علامه طباطبایی در المیزان، ج۱۹، ص ۱۹۲) گفتهاند این آیه در وصف منافقانی است که درصدد دوستی و رابطه با یهود برآمدند؛ و البته یهود علیالقاعده موضوعیت ندارد؛ بلکه آن موقع، مهمترین دشمنان پیامبر اکرم (ص) و دین اسلام، یهودیان بودند. در آیات بعد، اینها را حزب شیطان معرفی میکند و در مقابل از حرب الله نام میبرد و در آیه آخر این سوره، مهمترین ویژگی را که باعث میشود حزب الله از حزب شیطان متمایز شوند و به آنها نپیوندند همین معرفی میکند که حزب الله حاضر نیستند به هیچ قیمتی با دشمنان اسلام (دشمنان خدا و پیامبر و منافقانی که درصدد تعیین حد برای اسلام هستند) دست دوستی دراز کنند: لَا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (مجادله، آیه ۲۲)