دریافت فایل PDF دریافت فایل HTML
بسم الله الرحمن الرحیم
دلالت آیه ۳۱ سوره نور بر حجاب
نقدی بر نظرات دکتر کديور درباره حدود حجاب شرعی زنان
حسین سوزنچی
چندی پیش، آقای دکتر محسن کدیور برداشت جدیدی از حجاب شرعی مطرح کرده و از دو حکم اولي و ثانوي در مورد حجاب زنان سخن گفته است: حکم اولي واجب برای حجاب بانوان را پوشاندن «از زیر گردن تا زیر زانو و بازوان»، و البته «با لباسی که تنگ و چسبان و نازک و بدننما نباشد» دانسته، و حجابی که همه به عنوان حجاب شرعی میشناسند (یعنی پوشاندن تمام بدن، غیر از وجه و کفین[۱]) را حکم ثانویای که رعایتش وابسته به عرف زمان و مکان است، قلمداد نمودهاند. به زبان ساده، نظر ایشان این است که اگر در جایی، حجاب شرعی رایج، به عنوان عرف حجاب فهمیده شود و نپوشاندنش مفسده داشته باشد، رعایت آن بر زنان لازم است؛ وگرنه زنان میتوانند به همان حدی که ذکر شد، اکتفا کنند. ضمنا ایشان، این حکم را در مورد حجاب زن در برابر نامحرم دانسته، و در مورد حجاب زن در عبادات (نماز و حج)، پوشش واجب را در حد حجاب شرعی معروف (پوشاندن بدن غیر از وجه و کفین [و قدمین]) دانستهاند. عبارات ایشان چنین است:
«ساتر شرعی دو بخش دارد:
بخش اول: آنچه پوشانیدن آن به حکم اولی واجب است و تغییر شرائط زمانی مکانی و موقعیتی (جز ضرورت پزشکی در زمان درمان و مشابه آن) تغییری در حدود آن ایجاد نمیکند: زنان مومنه شرعا موظفند خارج از حریم خانواده، بدن خود را از زیر گردن تا زیر زانو و بازوان با لباسی که تنگ و چسبان و نازک و بدن نما نباشد بپوشانند.
بخش دوم: آنچه پوشانیدن آن ممکن است به حکم ثانوی از باب جلوگیری از مفسده واجب شود. این بخش بستگی کامل به «عرف زمان و مکان» دارد: زنان مومنه در جوامع و شرائطی که پوشانیدن سر و گردن و مو و بطور کلی تمام بدن، غیر از وجه و کفین و قدمین، متعارف است، به نحوی که بر نپوشانیدن آنها مفسده مترتب میشود، به حکم ثانوی موظفند این مواضع را هم بپوشانند. بنابراین در جوامعی که این حد از پوشش متعارف نیست و بر نپوشاندن این مواضع مفسده ای مترتب نیست، پوشاندن آنها الزامی نیست و این مواضع از بدن «زینت ظاهر» محسوب میشود که در آیه ۳۱ سوره نور از پوشانیدن استثنا شدهاند: «ولا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها.»
زنان مومنه در زمان نماز و احرام حج موظفند تمام بدن خود را به استثنای وجه و کفین و قدمین بپوشانند.
تفصیل بحث را در ضمن مقالات تاملی دوباره در مسئلهی حجاب تشریح کردهام.» (به نقل از سایت شخصی ایشان در تاریخ ۲۰ دی ۹۱)
مقاله حاضر، درصدد نقد و بررسی این دیدگاه است، یعنی این نظر که حکم ثابت و همیشگی حجاب زنان در اسلام (در مقابل نامحرم)، که تغییر زمانه در آن راهی ندارد، پوششی باشد در حد «از زیر گردن تا زیر زانو و بازوان، با لباسی که تنگ و چسبان و نازک و بدننما نباشد»؛ و میزان افزون بر آن، به عرف نسبی و تغییرپذیر جوامع برگردد، نه به حکم ثابت اسلام.
چون ایشان در این اظهارنظر (و نیز موارد متعدد دیگری که در این زمینه اظهارنظر نموده) به آیه ۳۱ سوره نور استناد کردهاند؛ ابتدا دلالت این آیه بررسی خواهد شد که آیا این آیه موید نظر ایشان است یا نافی این نظر؛ و سپس با مراجعه به مقالات «تاملی دوباره در مسئلهی حجاب»، بررسی خواهد شد که آیا دلایل کافی برای رأی و نظر ایشان وجود دارد یا خیر؟[۲]
الف. دلالت آیه ۳۱ سوره نور
در ابتدا مناسب است متن و ترجمه کامل آیه ارائه شود. خداوند متعال میفرماید:
وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.
و به زنان مومن بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاكدامنى ورزند و زينتهاى خود را آشكار نگردانند مگر آنچه كه پيداست؛ و بايد روسرىشان را بر گریبان خويش زنند و زينتهایشان را آشکار نکنند مگر براى شوهران، پدران، پدرشوهرها، پسران، پسران شوهرها، برادران، برادرزادهها، خواهرزادهها، زنان [همكيش] خود، بردگان خود، مردان طفیلیای که نیازی به زن ندارند [دیوانگان و احتمالا خواجگان]، و كودكانى كه بر امور نهانی زن آگاه نیستند؛ و پاهاى خود را [به گونهاى به زمين] نكوبند تا آنچه از زينتشان نهفته مىدارند معلوم گردد. اى مؤمنان همگى به سوی خدا بازگردید، باشد كه رستگار شويد.
استناد دکتر کدیور به عبارت «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» (زينتهایشان را آشكار نگردانند مگر آنچه كه خود پيداست) میباشد؛ اما اگر کسی در خود آیه تامل کند تردید میکند که برداشت ایشان از عبارت مذکور، برداشت قابل قبولی باشد؛ زیرا اولا مستلزم «تخصيص اکثر»[۳] است که برخلاف ضوابط عادي سخن گفتن میباشد؛ و ثانيا با توجه به قرينههای موجود در جملات بعدي همين آيه، چنين استنباطي خلاف ظاهر آيه است.
اما تفصیل مطلب:
۱. مقدمه اول برای فهم عبارت ، دقت در معنای کلمه «زینت» است. کلمه «زينت» در زبان عربی[۴]در مورد اشياي خارجي به کار ميرود (خواه شيء جدا از بدن، مانند گوشواره و النگو؛ و خواه اشيايي که به بدن متصل ميشود مانند روژ لب و سرمه)، نه در مورد خود اعضاي بدن؛ و اگر کسی در بقیه استعمالات این واژه در قرآن کریم هم دقت کند درمییابد که قرآن کریم ریشه «زین» را در مورد یک شیء خارجی و مستقل به کار میبرد، نه در مورد خود بدن انسان، که اتفاقا در آخر همین آیه هم آشکارا در مورد یک شیء خارجی (خلخال) استفاده شده است. در زبان عربي در مورد خود اعضاي بدن، غالبا تعبير «حُسن» یا «جمال» به کار برده ميشود. مثلا درباره صورت (يا مو یا سایر اندامهاي) زيبا، ميگويند صورتش «حَسَن» یا «جميل» است، و اگر کلمه زینت را به کار ببرند، نمیگویند «صورتش زینت است» بلکه با تعبیر «صورتش «مُزَیّن» است» بیان میکنند، که معنایش این است که: [به وسیله شیای خارجی] صورتش را زینت داده است. پس آيه که ميفرمايد «زينتهايشان را بروز ندهند (در معرض ديد قرار ندهند) مگر آن زينتهايي که آشکار است» مقصود اولیاش درباره وسايل زينتي است، نه خود اعضاي بدن؛ و چنانکه مفسران اشاره کردهاند، دلالت آیه بر پوشاندن اعضای بدن، بهتبعِ پوشاندن وسایل، و از راه «قیاس اولویت» فهمیده میشود: یعنی اگر زینتی که جداگانه دیدنش اشکال ندارد و وقتی روی عضوی از بدن قرار گیرد، پوشاندنش واجب میشود، پس به طریق اولی، پوشاندن آن عضو واجب است.[۵]
مقدمه دومی که برای فهم آیه باید مدنظر قرار گیرد این است که وقتی پس از نهیِ «لایبدین زینتهن»، استثنای «الا ما ظهر منها» میآید، معلوم ميشود که از نظر قرآن کریم، زينتها و وسايل زينتي زنان دو دستهاند: برخي بايد مخفي بمانند و برخي ميتوانند آشکار شوند؛ و آیه با این نحوه بیان خود تاکید میکند که اصل بر مخفی بودن است، غیر از مواردی معین.
اکنون اگر، طبق نظر دکتر کدیور، از ظاهر آیه برآید که نپوشاندن از زير گردن به بالا، و از زیر زانو و بازو به پایین براي زن مجاز است، با توجه به اینکه، نپوشاندن این اندامها، بهتبعِ نپوشاندن زیورآلاتشان است، از ایشان سوال میشود که کدام زيورآلات مورد نهي قرار گرفته است؟! زينتها و زيورآلات زن اموري است که همگي در محدودههايي که ايشان به عنوان محدوده استثنا مطرح کردهاند قرار ميگيرند: يعني از روی سر تا زير گردن (مانند گل سر، سورمه چشم، روژ لب و گردنبند) از سرانگشتان تا بالاتر از مچ در دست (مانند لاک ناخن، انگشتر و النگو) و پا (مانند لاک ناخن و خلخال). تنها مصداقي که ميتوان يافت که در محدوده مورد نظر ايشان قرار ميگيرد، قلیلی از گردنبندهاست که از «زير گردن» هم پايينتر ميآيد و در محدوده «سينه» قرار ميگيرد (مانند «سينهريز»). اکنون آيا معقول است که به جاي اينکه بگويند «فقط اين مدل خاص از گردنبند را بپوشانيد»، بگويند «همهي زينتها را بپوشانيد غير از موارد زير»، و وقتي موارد را برميشمرند، همه استثنا شوند غير از گردنبند، آن هم قلیلی از گردنبندها، نه همه آنها؟ به تعبير ديگر، استثنا کردن زماني معقول است که اصل مطلب (مستثنی منه)، بيشتر از موارد مورد استثنا (مستثنی) باشد؛ در حالی که بر اساس برداشت دکتر کديور از آيه، اصل مطلب فقط مربوط به يک مورد (گردنبند) است، و نه حتي تمام مصادیق این مورد (بلکه فقط قلیلي از مصادیق آن)، ولی استثنايش همه موارد دیگر و حتی برخی از مصادیق همین مورد است! آيا اين استثنا کردن معقول است؟ اينجاست که اصطلاحاً نظر ايشان مستلزم «تخصيص اکثر» است که برخلاف ضوابط عادي سخن گفتن است و کلام هيچ عاقلي را نميتوان بر آن حمل کرد، چه رسد به کلام خداوند متعال.[۶]
پس آنچه ایشان ادعا کرده از ظاهر آيه برنميآيد.
۲. علاوه بر اين، برداشت ايشان با بقيه آيه نيز در تعارض است. ایشان در بحثهای تفصیلیِ خود به گونهای سخن میگویند که گویی حد پوشش مورد نظرشان یک عرف عقلایی است که قرآن کریم، فقط بر این عرف عقلایی تاکید کرده و نظر خاص و مستقلی ندارد. اینکه آیا این حد یک عرف عقلایی است یا خیر، بعدا بحث خواهد شد، اما اگر در متن کامل آیه دقت شود، قرآن کریم پوشش زن را بیش از این مقدار مورد نظر دکتر کدیور (محدوده زیر گردن تا زیر زانو و بازو) میداند: در ادامهي آيه، اولا از خمار (روسری) سخن به میان آمده که روی سر را میپوشانده و آیه دستور داده که گریبان (گردن و سینه) را هم با آن بپوشانید؛ و ثانیا درباره يکي از اين «زينتهاي مخفي» (= خلخال، که زنان به مچ پا ميبستهاند) سخن به ميان آمده، و از زنان خواسته شده که کاري نکنند که با تکان دادن اين زينت مخفي (مَا يخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ) و درآوردن صداي آن، توجه نامحرمان را به خود جلب کنند. پس، هم محلی که روسری میپوشانده، جزء قسمت آشکار نبوده، و هم خلخال (و لذا عضو مربوط به آن، يعني ساق و مچ پا) جزء زينت مخفي (که پوشاندن آن در ابتداي آيه واجب شده) به حساب آمده است. اکنون چگونه ايشان از عبارتِ «ما ظهر منها» (= زينت ظاهر)، مصادیقي را شناسايي کرده که صريحا در ادامه آيه توصیه به پوشش آن آمده یا به عنوان «زينت مخفي» معرفي شده است؟!
شايد ايشان بگويند مقصود از «ماظهر منها» مقداري است که آشکار بودنش به عرف واگذار شده است، و مخفي بودن سر و گردن و ساق پا، عرف آن زمان بوده، اما عرف امروز نيست. در این صورت باید گفت:
اولا، به فرض که وجود چنين عرفي را در امروز بپذيريم، باز هم حمل آيه بر معنايي که عرف امروز (که مشخصا برخلاف عرف زمان آيه است) ميفهمد، مستلزم خروج از ضوابط استنباط از متن است.
ثانيا چنين تعبيري (که زينتهايتان را بپوشانيد مگر زينتهايي که در عرف جامعه شما اشکال ندارد) فقط در مقام «تذکر اخلاقي به رعايت عرف» معنا دارد، نه در مقام «بیان حکم شرعي»، درحالي که استثنائات بقيه آيه بهخوبي نشان ميدهد که آيه در مقام بيان حکم فقهي و حريم شرعي است. به تعبیر دیگر، نام بردن از فهرست بلندی از موارد استثنا، تنها زمانی معقول است که سخنگو در مقام بیان حد و حریمها (اصطلاحا: بیان حکم شرعی) باشد، وگرنه در مقام توصیه اخلاقیِ عرفی، چنین مواردی را پشت سر هم برشمردن، خلاف فصاحت، و بلکه نامتعارف و خلاف عاداتِ رایجِ سخن گفتن است.
ثالثا اين معنا در تناقض با بقيه فتواي ايشان است، زيرا ايشان پوشاندن زير گردن تا زير زانو را به عنوان حکم اولي (غير وابسته به شرايط زمان و مکان) قبول دارند و نظر عرف را فقط در مورد نپوشاندن سر و گردن و ساق و بازو میپذیرند، نه بيشتر. یعنی طبق نظر ایشان، اگر نپوشاندنِ مثلاً بالاتر از بازوی زن در جامعهای به عنوان عرف رایج درآید، باز هم زن اجازه ندارد این مقدار را نپوشاند. اکنون سوال این است که اگر قرار است مصداق زينت ظاهر، آن اندازه به عرف جوامع واگذار شود که حتي بقيه تعابير همان آيه (که درباره روی سر، گردن، و ساق پا است) نتواند در مقابل اين عرف بايستد، آنگاه هر مقدار ديگري از فاصله بين زانو تا گردن را هم اگر عرف جامعه بياشکال و بيمفسده دانست، بايد به لحاظ شرعي بياشکال باشد! يعني اگر دامنه عرف را بهاندازهاي گسترش دهيم که بر ظاهر آيات هم حکومت کند، آنگاه «حکم اولي حجاب» در فتواي ايشان بيوجه ميشود و ايشان به جاي اظهارنظر فوق، بايد فتوا ميداد که «هرچه عرف جامعه ميپسندد همان طور پوشش داشته باشيد، خواه کاملا لخت يا کاملا پوشيده»!
ب. ریشههای برداشت مذکور از آیه ۳۱ سوره نور در مقالات دکتر کدیور
با توجه به اينکه وجود نکات فوق، بهقدري در وضوح معناي آيه نقش دارد که در حالت عادی، نميتوان چنين برداشتِ خلاف ظاهري از ظاهر آيه داشت، اين سوال پيش ميآيد که ريشه چنين برداشتي چه بوده است؟ چنانکه در ابتدای بحث از ایشان نقل شد، ایشان خوانندگان را برای تفصیل ادله خود، به مقالاتی ارجاع دادهاند که باید این مقالات بررسی شود.
آن گونه که در سایت اینترنتیِ ایشان گزارش شده، در تابستان سال ۱۳۹۱، ایشان بحثهای تحلیلیِ خود را در چند جلسه مجازی برای دانشجویان ایرانی دانشگاه بین المللی سنگاپور، ارائه کرده و متن آنها را به عنوان درسگفتار در ۵ قسمت با عنوان مشترک «تاملی در مساله حجاب» منتشر نمودهاند. در این پنج درسگفتار، که از این به بعد آنها را مقالات خواهیم نامید، مطالب متنوعی درباره پوشش زن و مرد مطرح شده که در اینجا فقط آن مقدار که به بحث «پوشش زن در برابر نامحرم» مربوط میشود، مورد نظر است.
دکتر کدیور در مقاله اول، موضوع پوشش را از زاویه قرآن؛ در مقاله دوم، از زاویه روایات؛ در مقاله سوم از زاویه فتاوای اهل سنت؛ و در دو مقاله آخر از زاویه فقه شیعه (در مقاله چهارم، بحثهای کلیتر، و در مقاله پنجم، به تعبیر خود «درباره ستر ناظری [پوشش زن در مقابل دیگران]») بحث کرده است. برخلاف انتظار، بحث قرآنی ایشان، برخلاف بحثهای بعدی، هم بسیار مختصر است و هم در آن ادعاهای فراوانی بدون سند مطرح شده است. با توجه به توضیحی که در پاورقیِ اولین جمله این مقاله آمده،[۷] به نظر میرسد مستند اصلیِ ایشان در موضوعشناسیِ این بحث (اینکه عرف عصر پیامبر (ص) چه بوده، و یا واژههای مرتبط با بحث چه مفادی دارند) کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» است؛ اما این کتاب، نهتنها به لحاظ روش تتبع تاریخی غیرقابل اعتماد است و گاه سخنان افراد را تحریف کرده، بلکه در موارد متعدد، حتی در ترجمههای عبارات و تبیین مراد از واژهها نیز مرتکب خطاهای فاحشی شده است؛ و بیشتر بیانگر ذهنیات مولف محترم آن است تا بیان واقعیات تاریخی.[۸] البته دکتر کدیور در انتهای مقاله پنجم (یعنی در مهر ۱۳۹۱) وعده دادهاند که در آینده «تأمل دوبارهای دربارهی حجاب در قرآن» خواهند داشت و «نظر نویسنده همراه با ادله و مستندات تحلیلی آن خواهد آمد»؛ اما از آنجا که چنین مطلبی هنوز منتشر نشده، فعلا درباره آنچه منتشر شده به بحث خواهیم نشست:
در مقاله اولِ ایشان چند مطلب به بحث حاضر مربوط میشود.
۱. آنچه از نظر خود ایشان در این مقاله مهم تلقی شده (به طوری که در ابتدای هر چهار مقاله بعدی، به عنوان نتیجه این مقاله معرفی شده این است که:
«از دو واژهی جِلباب و خِمار در آیات پوشش بانوان در قرآن کریم (احزاب ۵۹ و نور ۳۱) بیش از مطلق پوشاک استفاده نمیشود، و به تنهائی ظهوری در وجوب سرانداز و روسری ندارند. مفاد این دو آیه جمع و جور کردن جامه و پوشانیدن سینه و گریبان است.»
اما چه دلیلی بر این مطلب اقامه شده است؟ در مقاله اول، که قرار بوده این بحث تبیین شود، متن عبارات ایشان در مورد عبارت «ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ» در آیه ۳۱ سوره نور چنین است:
«خُمُر جمع خِمار، پوشاکی است با سه معنی. یکم. روسری یا سرانداز، دوم. رداء (پارچه ای برای پوشاندن نیم تنه بالا) و سوم. إزار و لنگ (پارچه ای برای پوشاندن نیم تنه پائین). با توجه به معانی مختلف خِمار قدر متیقن آن «پوشاک و پوشیدنی» است و دلالت آن به روسری و مقنعه نیازمند قرینه است. جُیوب جمع جَیب به معنی شکاف است. مراد از شکاف سه مورد میتواند باشد: اول شکاف حاصل از جدایی طرفین لباس که در آن دوران بشدت رایج بوده است. ناحیه سینه زنان و بالاخره اشاره به شرمگاه.»
و با این توضیح، ایشان معتقد به ابهام در معنای آیه و عدم دلالت آن بر پوشش سر و گردن شدهاند.
اما آیا دلیلی بر وجود این سه معنا در کتب لغت یا در منابع تاریخی وجود دارد؟ آیا در زبان عربی کلمه «خمار» در غیر از مورد «روسری و سرانداز»، و کلمه «جیب» (= گریبان) در معنای «شکاف» به کار رفته است؟ متاسفانه ایشان برای این سخنشان هیچ دلیل و سندی ارائه ندادهاند و برداشتشان خلاف نظر صریح اهل لغت است. کتابهای تخصصیای که درباره لغات عربی و قرآنی بحث کردهاند همگی تصریح کردهاند که کلمه «خمار» به معنای «پوششی است که زن سرش را با آن میپوشاند»[۹]، در مورد «جَیب» هم همگی تصریح کردهاند که به معنای «گریبان پیراهن» است و اگرچه ریشه لغتش به «شکافتن و قطع کردن» برمیگردد، اما به صورت کلمه «جَیب»، فقط در مورد «پیراهن» به کار میرود.[۱۰] به نظر میرسد که تنها دلیل ایشان، اعتماد به ادعاهایی است که در کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» آمده، چرا که این احتمالات برای معنای واژگان «خمار» و «جیب»، فقط در این کتاب یافت میشود؛[۱۱] و حقیر در جایی دیگر، با ادله کافی، عدم وجود سندی برای این ادعاهای کتاب مذکور و لذا غیرقابل قبول بودن این ادعاها را به تفصیل نشان داده است.[۱۲]
در مورد «جلباب» نیز وضعیت تقریبا به همین منوال است، که چون آیه مربوط به آن، به بحث حاضر مرتبط نمیباشد، از بررسی تفصیلی آن صرف نظر میشود.
۲. دکتر کدیور بر این باورند که «حد متعارف آن روز در مورد بانوان، که لباس آن را میپوشانید، از زیر گردن تا زانو و از بازو[۱۳] تا آرنج بوده است» و به تبع، درباره عبارتِ آیه مورد بحث، اظهار میدارند که:
«ماظهر منها؛ یعنی آنچه از بدن زن آشکار بوده است در عصر نزول ساعد، ساق، صورت، گردن و مو بوده است. این مقدار از پوشش امری عقلایی و در اغلب جوامع متعارف همین مقدار بوده است. اعراب حجاز همین مقدار را نیز به دلایلی که گذشت[۱۴] درست نمیپوشانیدند. آیه در مقام بیان لزوم پوشش آن است»
اما باز هم سند و دلیلی بر این مدعا ارائه نمیکنند! با توجه به آنچه در بند قبل گفته شد، به نظر میرسد که دلیل ایشان، همان مطالب کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» است؛ که قابل قبول نیست. چنانکه حقیر بهتفصیل نشان داده۱۲، نویسنده کتاب مذکور، آشکارا بین عصر نزول قرآن (یعنی زمان جاهلیت) و زمان نزول آیه حجاب خلط کرده است. احکام اسلام، به تبع آیات قرآن کریم، تدریجی، نازل و واجب شده است و همین نزول تدریجی بستر را برای تحقق بسیاری از احکام مهیا کرده است. مخصوصا در مورد حکم حجاب که در اواخر عمر پیامبر اکرم (ص) یعنی حدود بیست سال بعد از بعثت ایشان نازل شده، باید بسیار دقت کرد. این جمله دکتر کدیور که «آنچه از بدن زن آشکار بوده است در عصر نزول، ساعد، ساق، صورت، گردن و مو بوده است» شاید درباره دوره جاهلیت درست باشد (که البته عمومیتِ همین هم جای تأمل دارد)، اما درباره زمان نزول آیه که حدود ۶-۷ سال از استقرار حکومت پیامبر در مدینه و اقدامات فرهنگی ایشان در این شهر گذشته بود، صادق نیست و حقیر با استناد به گزارشهای تاریخی همان کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» نشان داده است که حتی در جنگ احد (که چند سال قبل از نزول آیه حجاب بوده) پوشش زنان بسیار بیشتر از این مقدار که دکتر کدیور مطرح کرده است، بوده، چه رسد به سال نزول این آیه؛۱۲و وجود تعبیر «مایخفین من زینتهن» در همین آیه که درباره «مخفی بودن خلخال» است (که به مچ پا بسته میشده، پس لااقل مچ پا مخفی بوده) شاهد دیگری بر این ادعاست.
ثانیا مقصود از امر عقلایی در تعبیر ایشان چیست؟ آیا این واژه با اصطلاح فقهی آن مورد نظر است که اشاره به «سیره عقلا» دارد؟ اگر چنین است، آیا مساله میزان پوشش امری است که بتوان سیره عقلا را در مورد آن احراز کرد؟ ملاک، کدام عقلا و کدام جوامع متعارفاند؟ اگر عقلا در طول تاریخ مدنظرند، اتفاقا آنچه قرنها در سیره عقلا (نه فقط در جوامع اسلامی، بلکه در جوامع بودایی و چینی و ژاپنی و مسیحی و …) رایج بوده، پوششی بسیار بیش این اندازه است. اگر هم مقصود فرهنگ امروزین پوشش در غرب است، باید گفت این فرهنگ، سابقهاش حتی در خود غرب، به یک قرن نمیرسد تا بخواهد معیار تمام عقلا قرار گیرد و حتی پوشش در اولین فیلمهایی که در صنعت سینما عرضه شد، بخوبی نشان میدهد که حتی تا نیمه قرن بیستم هم عرف پوشش غربی بسیار بیشتر از وضعیت فعلی آن بوده است. به علاوه، اگر همین فرهنگ امروز غربی را هم ملاک قرار دهیم، آیا واقعا عرف عقلایی امروز غربی این اندازه است؟ یعنی آیا امروز اگر خانمی پیراهن آستین کوتاه و یا حتی آستین رکابی بپوشد، یا دامنش بالاتر از زانو باشد، رفتاری خلاف عرف قلمداد میشود؟ آیا خود دکتر کدیور که در برخی کنفرانسها با برخی از این خانمها به گفتگو مینشینند، مخاطب خود را فردی لااُبالی و کسی که خارج از سیره عقلا رفتار میکند میدانند؟ همه اینها نشان میدهد که تعیین محدوده دقیق پوشش، از سنخ مسائلی نیست که بتوان در مورد آن «سیره عقلا»یی را یافت، چه رسد به اینکه سیره عقلا را مستمسک اثبات حکم قرار دهیم. به هرحال اینها ابهاماتی است که ایشان بدون هرگونه پاسخی رها کردهاند و لذا مطالبِ این مقاله نمیتواند اشکالاتی را که در بحث قبل اشاره شد مرتفع سازد.[۱۵]
به هر حال، مقاله اول با این جمله خاتمه مییابد که:
«نیازی به ذکر نیست که بحث حجاب شرعی برای عمل، با قرآن تمام نیست و نیاز به بررسی روایات مرتبط و سنت پیامبر (ص) و سیره ائمه (ع) است»
در مقاله دوم ایشان به سراغ روایات میروند و تصریح میکنند که بررسی خود را محدود به روایات شیعی کردهاند و البته میپذیرند که:
«وضعیت روایات اهل سنت در مسئله حجاب متصلبتر و مضیقتر از روایات شیعی است.»
در این بررسی میکوشند نشان دهند که:
«در احکام اصلی حجاب هیچ حکمی به پیامبر (ص) یا امیرالمؤمنین (ع) نسبت داده نشده است. در احکام حجاب روایات متواتر لفظی و معنوی وجود ندارد»
و با تمام مناقشاتی که انجام میدهند نهایتا اذعان میکنند که روایات صحیح و معتبر از چهار امام (یعنی امام باقر و امام صادق و امام کاظم و امام رضا علیهمالسلام) بهاندازهای هست که حجاب شرعی متعارف را اثبات کند و سرانجام به عنوان اولین نکته در قسمت نتیجه پایان مقاله تصریح کنند که:
«اول: بر اساس موازین علم الحدیثِ سنتی، احکام اصلیِ حجاب شرعی از اواسط نیمه اول قرن دوم هجری مبتنی بر روایات امام جعفر صادق (ع) غیرقابل انکار است: زنان مؤمنه شرعا موظفند بدن خود را به استثنای وجه و کفین در برابر نگاه نامحرم بپوشانند؛ و موی سر هم از جمله مواضعی است که باید پوشانیده شود.»
اگر از ناتمام بودن استدلال ایشان درباره عدم تواتر روایات مربوط به حجاب صرف نظر شود[۱۶]؛ بازهم اولا برای ثبوت جزییات حکم شرعی، نیاز نیست که روایات به حد تواتر برسد (وگرنه شاید نتوان بسیاری از جزییات نماز را هم شناسایی کرد) و ثانیا آنچنان که نزد شیعه متعارف است روایات ائمه اطهار علیهمالسلام همچون روایات پیامبر (ص) در استنباط حکم شرعی به کار میآیند. لازمه این مطالب آن است که ایشان، علیالقاعده باید همان فتوایی را که همگان دادهاند قبول میکردند؛ اما چه میشود که نظر متفاوتی دادهاند؟ پاسخ این سخن را شاید با توجه به دو نکته بعدی که در جمعبندی این مقاله بیان کردهاند، بتوان یافت:
«دوم: در چهارچوب فقه سنتی، احکام این روایات حجاب قرآنی را تفسیر و تضییق میکنند. فتاوای مبتنی بر این روایات با روش اجتهاد مصطلح در قسمتهای بعدی خواهد آمد.
سوم: روش اجتهاد در مبانی و اصول با روایات موجود برخوردی نقادانه دارد که حاصل آن در قسمت انتهایی این سلسله مقالات خواهد آمد.»
مقصود از «اجتهاد در مبانی و اصول» چیست؟ این سخن، باتوجه به توضیحات دیگر ایشان بدین معناست که قصد ندارند که بر اساس مبانی و اصول متعارف شیعه با روایات برخورد کنند، بلکه معتقدند هم در «مبانی فلسفی، معرفتشناختی، جهانشناختی، انسانشناختی، اخلاقی و کلامیِ» شیعه؛ و هم در «اصول فقه» باید تجدیدنظر شود. آیا مقصود ایشان همان نظریهای است که قبلا تحت عنوان «علمای ابرار» از جانب ایشان مطرح شده است؟[۱۷] اگرچه از ظاهر نظریه مذکور و ظاهر جملات فوق، شاید چنین برداشت شود که ایشان لزوم اطاعت کامل از امام در مسائل شریعت را قبول ندارند و نمیپذیرند که «روایات ائمه حجاب قرآنی را تفسیر و تضییق کند»، اما با توجه به اینکه در موارد دیگر (مثلاً در سخنرانیای که اخیرا داشتهاند)[۱۸] امامت را «همان ساحت علمی و اسوه بودن ائمه» دانسته؛ و این ساحت را این گونه تعریف کردهاند: «امام پس از خدا و پیامبر، منبع سوم اخذ معارف دینی، معلم، مفسر و شارح بیخطای وحی الهی و سنت نبوی است»؛ نمیتوان گفت که «لزوم اطاعت کامل از نظر امام در مسائل مربوط به شریعت»[۱۹] را قبول ندارند و به خاطر این نظریه، روایات ائمه را کنار گذاشتهاند. به تعبیر دیگر، خود ایشان علاوه بر مطلبی که به عنوان «بند اول نتیجه» از ایشان نقل شد، در بند پانزدهم قسمت نتیجهگیری مقاله دوم صریحا پذیرفتهاند که:
«پانزدهم. بر اساس روایاتی از امام کاظم و امام رضا (علیهما السلام) دختران بعد از بلوغ باید سر و موی خود را در نماز و در برابر نامحرم بپوشانند و زنان نیز موظفند در برابر پسران بالغ همانند مردان سر و موی خود را بپوشانند.»
و اگر بخواهیم بر مبنای سخن اخیر ایشان، یعنی اینکه ائمه منبع سوم اخذ معارف دینیاند، نظر دهیم، باید گفت: اگر ایشان این روایات را صحیح میدانند (که میدانند)، و در مقام اخذ معارف وحی، ائمه (ع) را شارح بیخطا میدانند (که میدانند)، پس باید همین فتوایی که خود آن را مورد قبول همه علمای اسلام دانستهاند،[۲۰] قبول کنند؛ و اینکه چرا قبول نکردهاند، مطلبی است که باید منتظر توضیحات بیشتر ایشان درباره «اجتهاد در مبانی و اصول» بود.
از آنجا که مقالات سوم (فتاوی اهل سنت) و چهارم (کلیات بحث پوشش) ارتباط چندانی با بحث حاضر پیدا نمیکنند، از گزارش آنها صرفنظر کرده، مستقیما سراغ مدعای اصلی ایشان در مقاله پنجم (پوشش زن در برابر دیگران) میرویم:
درمقاله پنجم، ایشان سعی میکنند نظر فقهای شیعه درباره حجاب زن را در قالب دو الگو مطرح کنند. یکی «الگوی مستثنی منه–مستثنی» که دراین الگو «تمام بدن زن واجب الستر، وآشکارکردن هراندام نیازمند دلیل خاص است» و این را «جریان غالب فقه شیعه» میدانند. سپس به سراغ الگوی دوم میروند و آن را «الگوی کفایت تنپوش» مینامند و مدعی میشوند:
«از قرن دهم جریانی متفاوت در میان فقها مشاهده میشود. این جریان با پرچمداری محقق اردبیلی آغاز میشود، و به نظر محقق اردبیلی «اگر خوف از اجماع ادعاشده در مستثنی منه در بین نبود، قول به جواز آنچه غالبا ظاهر است همانند سر و مو (اعم از موی سر و موی مسترسل خارج از سر) علاوه بر وجه و کفین و قدمین نیز ممکن بود.»
و نهایتا به این جمعبندی میرسد که:
درباره حجاب شرعی یا مواضع واجب الستر بدن بانوان در برابر نامحرم چهار قول است: اول وجوب پوشش تمام بدن حتی صورت و کفین، دوم وجوب پوشاندن تمام بدن و جواز باز بودن صورت و کفین (قول مشهور)، سوم وجوب پوشاندن تمام بدن و جواز باز بودن صورت و کفین و قدمین، چهارم نظر محقق اردبیلی: آنچه عادت بر ظاهر بودن آن است واجب الستر نیست. به نظر وی مواضع جایزالکشف بیشتر از صورت و کفین و قدمین است […] از نظر اين فقيه طراز اول، مقدار حجاب شرعي در نص آيهي شريفهي ۳۱ سوره نور «الا ما ظهر منها» ظاهر بودن آن در عادت زنان است. وي مثال اين مواضع را گردن، بالاي سينه، ساعدها و ساقها زده است.»
تنها دلیلی که در مقالات ایشان برای چنان استظهاري از این آیه میتوان یافت، همین تلقي از کلام محقق اردبيلي است؛ درحالی که دقت در جوانب مختلف سخنان محقق اردبیلی نشان میدهد که نه چنان فتوایی دارد (حتی همان عبارت «لولا خوف الاجماع[۲۱]» نشان میدهد که محقق اردبیلی حاضر به مخالفت با نظری که مورد اجماع فقهاست نمیباشد)، و نه برداشت دکتر کدیور از توضیحات محقق اردبیلی در مورد آیه مذکور، برداشت قابل قبولی است؛ خصوصا که با بقيه عبارات خود محقق اردبيلي ناسازگار است؛ (محقق اردبيلي اين سخن را از زمخشري نقل کرده که «ملاک ظاهر بودن در “إلا ما ظهر منها” عرف است» آنگاه در رد نظر زمخشری، مواردي را نشان داده که «زنان در عرف نميپوشانند، اما قطعا بر اساس خود آيه پوشاندنش لازم است»؛ و دکتر کديور برداشت کرده که ايشان نظر زمخشري را قبول دارد و اين موارد را هم به عنوان «عرصههايي که پوشاندنش لازم نيست»، مطرح نموده است). اما تفصیل مطلب:
اگر در مقاله پنجم دقت شود، نظر دکتر کدیور، به برداشتي از کلام مرحوم محقق اردبيلي در تفسير زبده البيان برميگردد.[۲۲] دکتر کديور از عبارت او که ميگويد: «و بالجملة الحكم محلّ الاشكال»، چنين استنباط کرده که «وي، به عنوان تنها فقيه شيعه، انحصار عدم پوشش به وجه و کفين را محل اشکال ميداند و لذا باز بودن گردن و ساعد و ساقها را بهخودي خود بدون مشکل».[۲۳] درحالي که دقت در کلام محقق اردبيلي، که در مقام بحث تفسيري بوده، نه در مقام بيان حکم فقهي، نشان ميدهد اين برداشت برعکس نظر اوست.
اولا محقق اردبيلي بعد از اينکه ميگويد «حکم محل اشکال است» توضيح بحث را به کتاب فقهي خود (مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان) ارجاع ميدهد؛ که آن مقداري که در آن کتاب آمده، دلالت بر وجوب پوشاندن مو و گردن و بازو و ساق پا دارد[۲۴] و اين بهانه که مقصود محقق اردبيلي اين عبارات نيست، بلکه عباراتي است که مفقود گرديده، دلیل مناسبی برای اثبات انتساب چنین فتوایی به محقق اردبیلی نمیتواند باشد. [۲۵]
ثانيا محقق اردبیلی بلافاصله بعد از جملات فوق، تصريح ميکند که: عبارت بعدي آيه، دلالت بر عدم وجوب پوشاندن صورت دارد[۲۶]؛ که اين جمله قرینهای است بر اینکه آنچه محل اشکال ميدانسته اين است که کسي «وجوب پوشاندن صورت» را هم از اين آيه بخواهد استنباط کند، (نه اينکه بحث وجوب پوشش گردن و و سينه و ساعد و ساقها محل اشکال باشد) و اتفاقا همين مساله پوشاندن صورت بين مفسران محل بحث و گفتگو بوده و عدهاي طرفدار داشته، نه پوشاندن گردن و ساعد و… که هيچکس در آن اختلاف نکرده است.
ثالثا حتي اگر از عبارات بعدي وي صرف نظر شود، دقت در همان سخن مورد استناد دکتر کديور و مثالهايي که محقق اردبيلي در اين بحث آورده نشان ميدهد که وي در وجوب پوشش گردن و ساعد و ساقها ترديد نداشته؛ بلکه بحث و اشکالش در مورد سخناني از زمخشري (مفسر اهل سنت) است که در ابتداي تفسير آيه، مطالبي را از او نقل کرده است. زمخشري در تفسير کشاف، درباره مراد از «ماظهر منها» اين گونه اظهارنظر ميکند که «معناي آن، عبارت است از آنچه عادت بر ظاهر بودن آن است، و اصل در آن، ظهور است» و جمله زمخشري در اينجا تمام ميشود.[۲۷] سپس محقق اردبيلي شروع به توضيح نظر خود ميکند و توضيحاتي در مورد نظر زمخشري ارائه ميدهد. يکي از اشکالاتي که به زمخشري ميگيرد درباره اين است که زمخشري علاوه بر صورت و دست، «قدم» (قسمت از انگشتان تا قوزک پا) را هم جزء محدودهاي که پوشش آن لازم نيست معرفي کرده، و در مورد اخير، ملاک را «عادت رايج در پوشش زنان، بهويژه زنان فقير» دانسته؛ و محقق اردبيلي براي رد اين ملاک بيان ميکند که: «اگر به عادت و آنچه بويژه در زنان فقير ظاهر است نظر شود، عادت بر باز بودن گردن، سينه، ساعدها و ساقها و غير آنهاست.»
دکتر کديور، اين جمله را به عنوان نظر خود محقق اردبيلي در توضيح «ما ظهر منها» قلمداد کرده که گويي محقق اردبيلي ميخواهد بگويد که: معيار «ما ظهر منها»، عادت رايج در زنان است؛ و عادت زنان، باز بودن گردن، سينه، ساعدها و ساقها و غير آنهاست؛ پس باز بودن اينها جايز و حکم به پوشاندن آنها محل اشکال است.
آیا برداشت دکتر کدیور درست است؟ با توجه به جملات قبل و بعد محقق اردبیلی باید گفت او اين سخن را به عنوان نقض و رد نظر زمخشري ميآورد (خصوصا که زمخشري هم در تفسيرش بر وجوب پوشش اين محلها اصرار دارد)؛ و در واقع ميخواهد به زمخشري بگويد «چگونه تو ملاک را عادات رايج زنان، و مخصوصا زنان فقير ميداني درحالي که زنان فقير موارد مذکور را که در شرع حرام شده و خود تو هم حرام ميداني رعايت نميکنند؟» يعني ايشان قطعا اين جمله را به عنوان محلي که عادتا نميپوشاندند و بايد طبق آيه بپوشانند، آورده، نه به عنوان محدوده استثناي مجاز شرعي. اولین شاهد واضح و سادهاش اين است که کلمه «سينه» را هم درکنار گردن و ساعد و ساقها آورده است: دلالت آيات قرآن بر وجوب پوشش سينه چنان واضح است،[۲۸] و نامانوس بودن بحث در اين مورد بهگونهاي دکتر کديور را به چالش انداخته که اولا در قسمت نهايي مقاله خود، درباره نظر محقق اردبيلي، تعبير «بالاي سينه» را به جاي «سينه» به محقق اردبيلي نسبت داده تا چنین سخنی باورپذيرتر و معقولتر گردد[۲۹] و ثانيا وقتي که خواسته با استناد به این استظهار از سخن محقق اردبيلي، فتواي خلاف اجماع بدهد، باز هم سينه را استثنا کرده؛ و پوشش «از زير گردن به پايين» را واجب دانسته است. شاهد دوم، ادامه جملات محقق اردبيلي است که دکتر کديور، در مقاله خود، آن را با حذف برخي عبارات آورده؛ و توجه به عبارات حذف شده بخوبي آشکار ميکند که وي در دلالت اين آيات بر وجوب پوشش «گردن» هم ترديدي نداشته، و آنچه محل اشکال ميدانسته، «نظر زمخشري» است، نه «وجوب پوشاندن گردن و سينه و ساعد و ساق زنان!». ترجمه عبارات بعدی محقق اردبيلي۳۲ چنين است: «مقصود از عبارت “وَ لْيضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُيوبِهِنَّ” اين است که روسريهاي خود را بر سينه خويش بکشند تا سينه و بالاتر از آن، يعني گردن را بپوشانند.»
جمعبندی
دکتر کدیور در اظهارنظری، حکم اولی حجاب زنان در اسلام (در مقابل نامحرم) را، پوشش در حد «از زیر گردن تا زیر زانو و بازوان، با لباسی که تنگ و چسبان و نازک و بدن نما نباشد» دانسته، و میزان افزون بر آن را به عرف تغییرپذیر جوامع واگذار کرده، و سندِ نظر خود را، عباراتی از آیه ۳۱ سوره نور قرار داده است. با بررسی مفاد آیه مذکور، به نظر میرسد که آن ظهوري که ايشان ادعا کرده، نهتنها از آیه قابل استنباط نیست، بلکه خلاف ظاهر آيه است؛ و چنانکه از متن مقالات ايشان معلوم گردید، ایشان وجود روایات معتبر از ائمه اطهار (ع) درباره حد شرعی متعارف حجاب را نیز قبول دارند و به اینکه سخن ائمه (ع)، بعد از قرآن و روایات نبوی، منبع سوم در اخذ معارف دین است، نیز اعتراف میکنند؛ با این حال اصرار دارند معنای جدیدی را بر آیه حمل کنند که خلاف ظاهر آیه و خلاف این روایات است. تنها مستندی که ايشان تاکنون براي اين استظهار از آیه ارائه کردهاند، تلقياي است که از کلام محقق اردبيلي داشتهاند. خود دکتر کديور تصريح ميکنند که پوشش تمام بدن غیر از وجه و کفین و احیانا قدمین، مورد اجماع تمام فقهای اسلام [اعم از شیعه و سنی] است و محقق اردبيلي تنها کسي است که با استناد به این آیه، خلافِ اجماع نظر داده است؛ اما آشکار شد که محقق اردبيلي نيز نهتنها چنين برداشتي ندارد، بلکه او هم صریحا همان فتوای همگان را قبول کرده[۳۰] و لذا اين استنباط دکتر کديور از آيه مذکور قابل قبول نيست.
والسلام علیکم و رحمه الله
۱۳۹۲/۲/۱۱ سالروز ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
[۱]. البته ایشان «قدمین» [= از سر انگشت تا مچ پا] را هم به «وجه و کفین» اضافه کردهاند؛ که در تاریخ اسلام، برخی از فقها چنین دیدگاهی داشتهاند؛ و لذا در مورد این اختلاف جزیی بحثی نخواهیم داشت.
[۲]. با توجه به اینکه مقالات ایشان در فضای صفحات وب منتشر شده، امکان ارجاع به صفحات مختلف مقالات وجود ندارد و در ادامه متن، مطالب ایشان را صرفا به شماره مقاله (۱ تا ۵) ارجاع داده خواهد شد. البته در مقاله حاضر هرآنچه از قول ایشان در داخل گیومه گذاشته شود، (از جمله پرانتزها و علائم سجاوندی) از خود ایشان است که عینا از سایت ایشان کپی شده است.
[۳]. «تخصيص اکثر» بدين معناست که يک حکم کلي را بيان، و سپس به قدري استثنا براي آن مطرح کنند که تعداد استثنائات بيشتر از اصل حکم شود. مثلا دانش آموزان يک کلاس ۳۰ نفرند. بعد اعلام کنند همه دانش آموزان بايد در امتحان شرکت کنند غير از احمد و رضا و فريد و…؛ و اسم ۲۹ نفر را بياورند! در اينجا ميگويند «انسان عاقل به جاي اينکه يک حکم کلي کند و استثنا بياورد، فقط آن يک نفر را بيان میکند»؛ و کسي که آن گونه سخن بگويد در عاقلبودنش تردید ميکنند!
[۴]. لغتشناسان زبان عربی از قدیم، کلمه «زینت» را به معنای «ما يتزين به» (چیزی که به وسیله آن، عمل تزیین انجام میشود) ترجمه کردهاند که دلالتش بر آراستگی به وسیله شیء خارجی واضح است. (كتاب العين، ج۷، ص۳۸۷؛ المحيط في اللغة، ج۹، ص۹۴؛ تاج اللغة و صحاح العربية، ج۵، ص۲۱۳۲؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۲۰۱؛ مجمع البحرين، ج۶، ص۲۶۱) و حتی برخی مانند زبیدی، از قول برخی لغتشناسان بر دلالت این کلمه بر «استفاده از شیء دیگر» تصریح میکند: «الزّينة: تَحْسينُ الشيءِ بغيرِهِ من لبْسَةٍ أو حلْيَةٍ أَو هَيْئةٍ» (تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۸، ص۲۶۷). تنها کسی که یافت شد که درصدد برآمده «زینت» را به معنای مطلق بگیرد که شامل خود اعضای بدن هم بشود، مرحوم مصطفوی (از معاصرین) است که ایشان هم بیش از آنکه بر بحثهای لغوی تاکید کنند، بر شرح و بسط این آیه اصرار ورزیده و هدف اصلیشان این بوده که آیه مذکور را طوری تفسیر نمایند که گویی آیه دلالت بر پوشاندن صورت دارد! یعنی ایشان قصد دارند با اثبات اینکه مهمترین مصداق کلمه زینت، صورت است، امکان استثنا کردن آن را منتفی سازند و استثنای «الا ما ظهر منها» را منحصر به «لباسهای بیرونی» کند که خودبهخود در معرض دید است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۳۷۴- ۳۷۷) لذا دکتر کدیور برای منظور خود نمیتواند به سخن ایشان تمسک کند.
[۵]. مثلا زمخشری (قرن۶)، که علاوه بر مفسر بودن، سخنانش در باب لغتشناسی هم مورد توجه است، مینویسد: «زینت عبارت است از آنچه زن خود را با آن تزیین میکند از زیورآلات گرفته تا سرمه و خضاب … و علت اینکه در آیه، به مخفی کردن «زینت» اشاره شده، نه به عضوی که زینت بر آن قرار میگیرد، از باب مبالغه در صیانت کردن و پوشاندن است؛ زیرا زینتها در محلهایی از بدن مانند ساعد و ساق و بازو و گردن و سر و سینه و گوش قرار میگیرند که مشاهده این اندامها فقط برای افراد استثنا شده در آیه جایز است؛ پس آشکار ساختن خود زینتها را نهی کرد تا معلوم شود که اگر دیدن این زینتها وقتی روی اعضای بدن قرار میگیرند حرام است – چون واضح است که وقتی روی بدن نباشند دیدن این زیورآلات برای همه جایز است- پس خود آن اندامهایی که این زینتها روی آنها قرار میگیرند باید بیشتر در معرض هشدار قرار گیرد و حرمتش جدیتر و احتیاط و تقوای زنان برای پوشانده ماندن آنها بیشتر باید باشد.» (الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج۳، ص۲۳۱) ضمنا واضح است که محتوای روایاتی که زینت در این آیه را بر بدن تطبیق کردهاند (و گفتهاند مقصود آیه پوشاندن بدن غیر از وجه و کفین است)، منافاتی با بحث ما ندارد زیرا آن روایات در مقام بیان حکم شرعی منتج از آیه بودهاند نه در مقام معنا کردن کلمه زینت، و چنانکه اشاره شد، آیه به قیاس اولویت، اندامهای تحت زینت، و دوباره به قیاس اولویت، سایر اندامهای مخفیتر را شامل میشود.
[۶]. برداشت ايشان با قواعد استنباطی ديگري هم ناسازگار است که به علت تخصصي شدن بحث، از بیان تفصيلی آن خودداري ميشود. فقط از باب نمونه اشاره ميشود که ايشان معکوس قياس اولويت، استنباط کردهاند که قابل دفاع نيست. چنانکه اشاره شد، استنباط «پوشاندن اعضا» از تعبير مربوط به «پوشاندن زينتها و زيورآلات»، از باب قياس اولويت است؛ چون جذابيت اصلي مال اندامهاست و پوششها در صورتي که روي اندامها باشند میتوانند جذاب شوند، لذا اگر پوشش زيورآلات را تاکيد کنند ميتوان پوشش اندام را نتيجه گرفت؛ اما از جواز نپوشاندن برخي از زيورآلات، نميتوان لزوما جواز نپوشاندن اعضا را نتيجه گرفت؛ و لذا فقهايي که فتوا به جواز نپوشاندن وجه و کفين (و احیانا قدمین) ميدهند به روايات مربوطه تمسک ميکنند نه به اين آيه.
[۷]. ایشان در این پاورقی میگویند: «مطالعه کتاب “حجاب شرعی در عصر پیامبر (ص)” نوشته محقق محترم آقای امیر ترکاشوند را هفته اخیر به پایان بردم … در بحث امروز در قسمت موضوعشناسی از این تحقیق مفید بسیار سود بردهام.»
[۸]. ضعف علمی این اثر را بهتفصیل در مقالهای با عنوان «حجاب در آیات و روایات، نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر» (ر.ک: www.souzanchi.ir) نشان دادهام. فقط برای اینکه خوانندگان محترم، سخنان فوق را مبالغهآمیز تصور نکنند به برخی از ادعاهای این کتاب اشاره میشود: ایشان بدون هیچ دلیل موجهی، «ساق» پا را «ران» پا ترجمه میکنند، و سپس نتیجه میگیرند زنان عرب، خلخال را نه بر پایین ساق (مچ) بلکه بر بالای ران میبستهاند! تعبیر «راسِ» زن در روایات و فتاوی فقها، که پوشاندنش لازم دانسته شده را، نه «سر بدن» بلکه «سر پوشاک» معرفی میکنند و آن را قسمت جلوی سینه میدانند و نتیجه میگیرد که در روایات و فتوای فقهای قدیم فقط پوشاندن جلوی سینه زن لازم بوده نه بالاتر! آیه ۶۰ سوره نور را (که درباره جواز کنار گذاشتن روسری برای زنان سالخورده به شرط عدم خودآرایی است) به گونهای ترجمه میکند که نتیجهاش این میشود که قرآن به زنان مادام که در خانه هستند توصیه میکند که اشکال ندارد که حتی در مقابل افراد کاملا بیگانه صددرصد برهنه باشند! و … .
[۹]. مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۸؛ لسان العرب، ج۴، ص۲۵۷؛ المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، ج۲، ص۱۸۱؛ مجمع البحرين، ج۳، ص۲۹۱؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج۶، ص۳۶۶؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۳، ص۱۲۹
[۱۰]. معجم مقائیس اللغة، ج۱، ص۴۹۷؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۱۰؛ شمس العلوم و دواء كلام العرب من الكلوم، ج۲، ص۱۲۲۹؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۳۲۳؛ لسان العرب، ج۱، ص۲۸۸؛ المصباح المنیر فی غریب الشرح الكبیر للرافعی، ج۲، ص۱۱۵؛ مجمع البحرین، ج۲، ص۲۸؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱، ص۳۹۰؛ التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج۲، ص۱۴۹؛ قاموس قرآن، ج۲، ص۹۱
[۱۱]. حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۵۶۲-۵۸۱
[۱۲]. ر.ک: مقاله «حجاب در آیات و روایات، نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر» . برای دریافت فایل PDF آن، ر.ک: http://www.elmediny.com/elm/doc/soozanchi/HejabDarAyat&Revayat.pdf
[۱۳]. احتمالا مقصود ایشان «کتف» بوده و اشتباه تایپی رخ داده است.
[۱۴]. متاسفانه آنچه گذشته فقط یک سلسله اظهارنظرهای بدون سند بوده است، و چیزی که بتواند به عنوان دلیل برای یک ادعای تاریخی قلمداد شود وجود ندارد.
[۱۵] . شاید خود ایشان هم متوجه این اشکالات بوده، زیرا در پایان پنجمین مقاله وعده نگارش سه بحث دیگر را میدهند که موضوع بحث سوم را این گونه بیان میکنند: «تأمل دوبارهای دربارهی حجاب در قرآن (تفصیل آنچه در قسمت اول به اجمال گزارش شد) و بالاخره در قسمت آخر نظر نویسنده همراه با ادله و مستندات تحلیلی آن خواهد آمد.»
[۱۶]. توضیح مطلب اینکه در بحث تواتر نیازی نیست که راویان همگی معتبر باشند، بلکه تواتر از این جهت اعتبار دارد که تبانی چنان افراد کثیری بر دروغگویی ممکن نیست. به تعبیر دیگر، حتی اگر تمام راویان جزء افراد غیرمعتبر و حتی دروغگو هم باشند، چون امکان تبانی آنها بر دروغ وجود ندارد، سخن آنها قبول میشود. لذا اگر کسی بخواهد نشان دهد که روایات در بابی از ابواب به حد تواتر نمیرسد، باید همه روایات مربوطه را مورد توجه قرار دهد، نه فقط روایات صحیح و معتبر را؛ در حالی که دکتر کدیور در ابتدای مقالهاش تصریح میکند که فقط سراغ روایات معتبر (صحیح و موثق) رفته است؛ لذا با این مقدار تتبع، عدم تواتر اثبات نمیشود.
[۱۷]. ر.ک: «قرائت فراموش شده، بازخوانی نظریۀ علمای ابرار» فصلنامه مدرسه، ارديبهشت۱۳۸۵؛ ش۳، ص ۹۲-۱۰۲. این نظریه از این جهت که ضرورت باور به عصمت و علم لدنی ائمه (ع) نزد شیعه را زیر سوال میبرد، (ایشان تصریح میکنند که امامان را باید «عالمان پرهیزکاری بدون هرگونه صفت فرابشری (علم لدنی، عصمت، و نصب و نص الهی)» دانست) شباهتی دارد به سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش تحت عنوان «تشیع و چالش مردمسالاری» که یک سال قبل از آن ارائه شده است؛ هرچند زاویه ورود این دو با هم متفاوت است. سخنرانی دکتر سروش چالشهایی را برانگیخت و حقیر در همان زمان در مقالهای تحت عنوان «جمع خاتميت با امامت و مهدويت» (که قسمتی از آن در سایت اینترنتیِ دکتر سروش نیز منتشر شد و نشریه موعود [در شماره۵۸، آبان ۱۳۸۴] به نشر کامل آن اقدام نمود) نشان داد که برخلاف نظر ایشان، چالشهای مذکور با ارائه تبیین جامعی قابلحل است و این چالشها نمیتواند در عصمت ائمه (ع) تردید ایجاد کند. چنانکه از عبارات دکتر کدیور در این مقاله (که در ادامه متن به برخی از آنها اشاره خواهد شد) برمیآید، از نظر ایشان، اشکال اصلی قبولِ مولفههایی همچون علم لدنی و عصمت در ائمه (ع) این است که قبول اینها را مستلزم ارائه نوعی تصویر فوقبشری (و لذا غیربشری) از ائمه (ع) میدانند؛ و به نظر میرسد تبیینی که در مقاله حقیر آمده بتواند بر اشکال مورد نظر ایشان نیز غلبه کند. این مقاله را اکنون میتوانید در اینجا بیابید.
[۱۸] . متن این سخنرانی که ظاهرا در آذر ۱۳۹۱ ایراد شده، در سایت ایشان به این آدرس موجود است: http://kadivar.com/?p=10015
[۱۹] . قرآن کریم اطاعت از خدا و رسول را به طور مطلق لازم دانسته و بلافاصله بعد از بیان ضرورت اطاعت خدا و رسول، با همان عبارت (یعنی به نحو مطلق و بدون هیچ قید و شرط) از مومنان میخواهد که از «اولیالامر» هم اطاعت کنند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» (سوره نساء، آیه ۵۹ : ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولیالامر اطاعت کنید). پس «اولیالامر» هرکه باشند، اطاعتشان همچون اطاعت خدا و رسول واجب است. بلافاصله در ادامه همین آیه، با لحنی عتابگونه تذکر داده میشود که اگر در مورد چیزی [از جمله مصداق اولیالامر] اختلافنظر پیدا کردید، برای پاسخش به سراغ خدا و رسول [نه نظرات شخصی یا رای اکثریت یا …] بروید: «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ» (و اگر در چیزی اختلاف و نزاع پیدا کردید، پس آن را به خدا و رسول ارجاع دهید، اگر از کسانی هستید که به خدا و آخرت ایمان دارید). وقتی چنین اولیالامری تثبیت شد، قرآن کریم در چند آیه بعد، بیان میکند که در اختلافنظرهای بعدی نظر این اولیالامر نظر صحیح است و تصریح میکند که این اولیالامر همانند پیامبر کسانیاند که توان استنباط صحیح را دارند و هر اختلافنظر و شایعهای باید با مراجعه به آنها حل شود: وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِيالأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ» (سوره نساء، آیه۸۳ : اگر مطلبی ایمنیبخش یا نگران کننده به آنها برسد به شایعهپراکنی روی آورند. و اگر آن را به رسول یا اولیالامر ارجاع میدادند، آنان که اهل استنباط بودند آن [= پاسخ صحیح] را میدانستند و معلوم میکردند). آشکار است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، در طول ۲۳ سال نبوت خود فرصت نکرد تمام جزییات شریعت را به مردم آموزش دهد؛ اما بر اساس روایات متعددی، ایشان تمام علم خود را به امام علی علیهالسلام منتقل ساختند، (مانند روایات متعددی از پیامبر اکرم (ص) با این مضامین که «من شهر علمم و علی (ع) در ورودی آن است» [صحيفة الإمام الرضا عليه السلام، ص۵۸] یا اینکه «برای علی علیهالسلام سخنی گفت که وقتی سوال کردند، چه فرمود، علی (ع) پاسخ داد «هزار باب از علم بر من گشود که از هر بابی هزار باب دیگر باز میشود.» [کافی، ج۱، ص۲۹۶]) و به دستور خدا او را جانشین خود معرفی کردند و این مقام را پس از ایشان بر عهده ائمه بعدی که یکایک ایشان را نام بردند گذاشتند. شیعه بر این اساس، با مراجعه به سخنان پیامبر (ص)، مقام اولیالامر را، که مقامی است که همچون پیامبر باید از او اطاعت شود، از آنِ حضرت علی (ع) و امامان پس از ایشان میداند؛ و نظر آنها را فصلالخطاب میشمرد، نه اینکه با آنها اختلافنظر پیدا کند؛ و لذا اگر حکم کلیِ مطلبی در قرآن کریم بیان شد و ائمه اطهار (ع) قیود آن را بیان کردند، از نظر شیعه، آن قیود کاملا معتبر است و نیاز نیست که حتما روایت مستقلی از پیامبر (ص) هم در کار باشد.
[۲۰]. ایشان در مقاله پنجم تصریح میکنند که: «حجاب شرعي به معناي پوشاندن تمام بدن زن در برابر مردان نامحرم به استثناي وجه و کفين و احيانا قدمين، اجماعي فقهاي اسلام است.» البته در ادامه اظهار میدارند که تنها فقيهي که حکم رايج را محل اشکال دانسته، محقق اردبیلی در تفسیر زبده البیان است؛ و اینکه آیا واقعا برداشت ایشان از کلام محقق اردبیلی درست بوده یا خیر، در ادامه متن بررسی خواهد شد.
[۲۱]. مخصوصا اگر توجه شود که فقهای شیعه، وقتی میگویند اجماع، منظورشان فقط توافق علما نیست، بلکه توافقی است که «کاشف از قول معصوم» باشد و اتفاقا برای تمسک به چنین اجماعی، برخی ابتدا به تفصیل نشان میدهند که روایات موجود به تنهایی برای چنین حکمی کافی نیست (وگرنه اجماع مورد نظر، اجماع مَدرکی خواهد شد که اعتبار چندانی ندارد). برای فهم اینکه اجماع چه جایگاهی در ذهن محقق اردبیلی داشته، توجه شود که به جای «لولاالاجماع»، تعبیر «لولاخوف الاجماع» را به کار برده، که ظاهرا بدین معناست که نه تنها مخالفت با اجماع، بلکه نگرانی از اینکه سخن من مخالفت با چنین اجماعی هم قلمداد شود کفایت میکند که این سخن را نپذیرم. تعابیر صریح ایشان در ابتدای بحث ستر در کتاب فقهیشان هم موید دیگری بر این ادعاست.
[۲۲]. جملات محقق اردبيلي در توضيح عبارت : «إِلا ما ظَهَرَ مِنْها» چنين است: «في الكشاف: الزينة ما تزينت به المرأة من حلي أو كحل أو خضاب، فما كان ظاهرا منها كالخاتم و الفتخة – و هي حلقة من فضّة لا فصّ لها- و الكحل و الخضاب فلا بأس بإبدائه للأجانب، ثمّ قال: إنّ المراد من الزينة موقعها و الصحيح أنّه العضو كلّه لا المقدار الّذي يلامسه الزينة منه كما فسّرت مواقع الزينة الخفية، و كذلك مواقع الزينة الظاهرة: الوجه موقع الكحل في عينيه و الخضاب بالوسمة في حاجبيه و شاربيه و الغمرة في خدّيه، و الكفّ و القدم موقعا الخاتم و الفتخة و الخضاب بالحنّاء؛ و إنّما تسومح في هذه المواقع، لأنّ سترها فيه حرج، فإنّ المرأة لاتجد بُدّاً من مزاولة الأشياء بيديها، و من الحاجة إلی كشف وجهها خصوصا في الشهادة و المحاكمة و النكاح، و تضطرّ إلی المشي في الطرقات و ظهور قدميها و خصوصا الفقيرات منهنّ؛ و هذا معنی قوله «إِلا ما ظَهَرَ مِنْها» يعني إلّا ما جرت العادة علی ظهوره، و الأصل فيه الظهور. و لا شكّ في بعد كون الوجه موقع الكحل و الوسمة و كونها في شاربيه، مع أنّ المناسب تأنيث الضمير في الكلّ كحذف المرأة، و أيضا لا شكّ أنّ مع الضرورة و الحاجة يجوز إبداء موقع الزينة الظاهرة و الباطنة كالعلاج للطبيب و للشهادة و المحاكمة، و أيضا إن نظر إلی العادة و الظاهر، خصوصا الفقيرات، فالعادة ظهور الرقبة، بل الصدر و العضدين و الساقين و غير ذلك، و بالجملة الحكم محلّ الاشكال و قد أوضحته في الجملة في محلّه من الفروع في شرح الإرشاد فتأمّل.» (زبدة البيان في أحكام القرآن، ص ۵۴۴)
[۲۳]. دکتر کديور بعد از ذکر عبارات محقق اردبيلي ميگويد: «از عبارات زبدة البيان ميتوان اين نکات را به محقق اردبيلي نسبت دارد: (۱) صورت و کفين و قدمين زن يقينا از زينت ظاهره محسوب ميشود و پوشاندن آنها واجب نيست. (۲) ملاک زينت ظاهره (ماظهر منها) «آنچه عادت برظاهربودن آن است و اصل درآن ظهوراست» [ميباشد]. (۳) عادت زنان بويژه زنان فقير نپوشاندن گردن، سينه، ساعدها و ساقها و غير آنهاست. در مجموع حکم مواضع واجب الستر بدن زن، محل اشکال است»
[۲۴]. عبارات محقق اردبيلي در بخش الصلوهِ کتاب مذکور چنين است: «و اما عورة المرأة فلا خلاف في كون كلها عورة: يجب سترها في الصلاة مطلقا، عدا الوجه و الكفين و القدمين، و في غيرها من الأجنبي؛ و في تحريم تكرار النظر إليها من المحترم مطلقا؛ و يؤيد الإجماع بعض الايات و الاخبار. اما ستر هذه الأشياء في غير الصلاة، سيجيء البحث عنه في النكاح» اگر در اين عبارات دقت شود واضح است که ايشان «پوشاندن تمام بدن زن غير از وجه و کفين و قدمين (= صورت و قسمت مچ به پايين دست و پا) را، هم در نماز و هم در مقابل نامحرم، مطلبي دانسته که هيچ اختلافي در آن رخ نداده (اجماعي است) و آيات و روايات هم مويد اين اجماع است. سپس گفته در مورد «پوشاندن اين قسمتهاي باقيمانده (وجه و کفين و قدمين) در غير نماز» بعدا در بخش «النکاح» بحث ميکنيم و در ادامه، وارد بحث از پوشاندن اين قسمتها در نماز شده است. اين تعبير صراحت دارد در اينکه اگر در بخش «النکاح» (که به دست ما نرسیده) بحثي شده باشد، درباره «وجه و کفين و قدمين» است، نه درباره «گردن و سينه و ساعد و ساق پا». (در تحليل حاضر، عبارت «هذه الاشياء» را به معناي «وجه و کفين و قدمين» گرفته شد و اگر کسي عبارت «هذه الاشياء» را به معناي «محلهايي را که بنابراجماع پوشاندن آنها لازم است» بداند، به نظر دکتر کديور نزدیک ميشود؛ اما نميتوان آن عبارت را اين گونه معنا کرد، زيرا در جملات بعد که درباره «هذه الاشياء» در نماز بحث ميکند، بحثش درباره همين وجه و کفين و قدمين است.)
[۲۵]. تعبير محقق اردبيلي (ر.ک: پاورقي ۲۲) اين است که: «اين مطلب را فيالجمله در محل خود از مباحث احکام، در کتاب شرح ارشاد توضيح دادم، پس تامل کن.» دکتر کديور اين تعبير را اين گونه توضيح داده است: «وی خبر داده که تفصیل مطلب را در کتاب بزرگ فقه استدلالیش مجمع الفائده تشریح کرده است. سوگوارانه «کتاب نکاحِ» مجمع الفائده به زمان ما نرسیده است.» يعني مسلم گرفته که (۱) توضيح مذکور تفصيلي بوده، (۲) توضيح در قسمت کتاب النکاح بوده، که اين قسمت از کتاب در طول تاريخ مفقود شده است. درحالي که (۱) او نميگويد ادله تفصيليام را در آن کتاب آوردهام بلکه تعبير «اوضحته فيالجمله» را به کار ميبرد که دلالت بر توضيح مختصر دارد؛ که با مطلب ذکر شده در کتاب الصلوه سازگار است؛ (۲) حتي اگر محقق اردبيلي قسمت «کتاب النکاح» را نوشته باشد، جملاتي که از او باقي مانده (چه در تقسير و چه در بخش «الصلوهِ» کتاب مجمع الفائده) شاهد بر اين است که وي اشکالي در مورد نظر اجماعي فقها در زمينه پوشش گردن و ساعد و سينه و ساق زنان نداشته باشد؛ که در پاورقی قبل توضیحش گذشت. ضمنا چهبسا اصلا بخش «النکاح» را ننوشته باشد؛ چرا که از قديمالايام هم ظاهرا «کتاب النکاحِ» مجمعالفائده مشاهده نشده (مصححان کتاب، که به چهارده نسخه از اين مجموعه دست يافتهاند، تنها دليلي را که براي احتمال نگارش اين بخش مطرح کردهاند، نقل قولي از سيدحسين قزويني -به لحاظ زماني تقريبا نسل بعد از محقق اردبيلي محسوب ميشود- است که گفته: من اين بخش را نيافتم اما چون محقق اردبيلي به اين بخش ارجاع داده پس احتمالا اين بخش را نوشته است. ر.ک: مقدمه مجمعالفائده، ج۱، ص۴۰) پس تنها دليلي که بر نوشتن اين بخش هست، کلام خود وي است که در آن عبارت وعده ميدهد که «خواهم گفت» و حتی نسل بعد از وی هم این قسمت را ندیدهاند.کساني که با متون سنتي کار کردهاند ميدانند که اينگونه ارجاعات به آينده، که بدان عمل نميشود، زياد است؛ يعني مولف چهبسا قصد داشته وقتي به مباحث مذکور رسيد بحث را از زاويه جديدي مطرح کند؛ اما بعدها يا فرصت نميکند، يا فراموش میکند، يا به دلايل مختلف اصلا به آن بحث وارد نميشود.
[۲۶]. جملات بلافاصله بعد از جملات قبلیِ محقق اردبيلي چنين است: «وَ لْيضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُيوبِهِنَّ. اي يضعن خمارهنّ علی صدورهنّ ليسترنه و ما فوقه من الرقبة، ففيها دلالة علی عدم وجوب ستر الوجه فافهم، و كانت جيوبهنّ واسعة يبدوا منها نحورهنّ و صدورهنّ و ما حواليهما، و كنّ يسدلن الخمر من ورائهنّ فتبقی مكشوفة فامرن أن يسدلنها من قدّامهنّ حتّی يغطّينها» يعني: و مقصود از وَ لْيضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُيوبِهِنَّ اين است که روسريهاي خود را بر سينه خويش بکشند تا سينه و بالاتر از آن، يعني گردن را بپوشانند؛ و اين آيه آشکارا دلالت بر عدم وجوب پوشاندن صورت دارد؛ و گريبانهاي زنان به قدري گشاد بود که از بين آن، گردنها و سينههايشان و پيرامون آنها ديده ميشد و آنها روسريشان را از پشت سر ميبستند که اين گريبانها باز ميماند، پس دستور داده شد که روسري را از جلو ببندند تا گريبان را هم بپوشاند. (زبدة البيان في أحكام القرآن، ص ۵۴۴)
[۲۷]. اگر کسي به تفسير کشاف مراجعه کند آشکارا مييابد که از ابتداي مطلبي که از محقق اردبيلي نقل شد، تا پايان عبارت “هذا معنی قوله «إِلا ما ظَهَرَ مِنْها» يعني إلّا ما جرت العادة علی ظهوره، و الأصل فيه الظهور” نقل سخن زمخشري است (الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج۳، ص: ۲۳۱) و بعد از آن نقدهاي محقق اردبيلي شروع ميشود. به نظر میرسد منشأ اشتباه دکتر کديور اين است که جمله اخير را جزء نظر محقق اردبيلي به حساب آورده و سپس آنچه محقق اردبيلي به عنوان مثال نقض در زنان فقير مطرح کرده، به عنوان توضيح مصاديق جمله مذکور قلمداد نموده است.
[۲۸]. وضوح آن بهاندازهای است که دکتر کدیور در مقاله اول، استنباط ضرورت پوشش سینه (و حتی بالای سینه) از این آیه را برخاسته از دلالت مطابقی (که یقینیترین نوع دلالت است) میداند و میگوید: «دلالت مطابقی آن، پوشش بالای سینه است.»
[۲۹]. جملات دکنر کدیور چنین است: «حجاب شرعي به معناي پوشاندن تمام بدن زن در برابر مردان نامحرم به استثناي وجه و کفين و احيانا قدمين، اجماعي فقهاي اسلام است. تنها فقيهي که حکم رايج را محل اشکال دانسته و اندامهاي جايزالکشف را بيش از صورت و کفين و قدمين دانسته است محقق اردبيلي م۹۹۳ در زبدة البيان است. به نظر وي ملاک حجاب شرعي عدم وجوب پوشاندن مواضعي است که عادت بر پوشاندن آنها نيست. به عبارت ديگر از نظر اين فقيه طراز اول مقدار حجاب شرعي در نص آيهي شريفهي ۳۱ سوره نور «الا ما ظهر منها» ظاهر بودن آن در عادت زنان است. وي مثال اين مواضع را گردن، بالاي سينه، ساعدها و ساقها زده است.»
[۳۰]. به نظر میرسد که کسی هم که اول بار این برداشت را از کلام محقق اردبیلی مطرح کرده، نویسنده کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» است؛ وگرنه اگر کسی به متون فقهای نسل پس از محقق اردبیلی (مثل مرحوم خاتونآبادی) نگاه کند، خواهد دید که آنها نیز با به کار بردن عباراتی نظیر محقق اردبیلی، آشکارا همان سخنان را، آن گونه که در تقریر ما اشاره شد، مطرح کردهاند.(ر.ک: الرسائل الفقهیه، ج۱، ص۴۳-۴۵)
نکته: در نگارش این نوشته، عمدتا از نرمافزارهای موسسه تحقیقاتی نور (جامع الاحادیث ۶/۳، کتابخانه جامع الفقه ۲، و جامع التفاسیر ۱/۲) استفاده شده است؛ لذا آدرس کتابشناسی کتابهای مورد استناد جداگانه ذکر نشد.
بازدیدها: ۹۳۸۲۴
سلام جناب سوزنچی
بسیار لذت بردم از مقاله شما. هم از نظر منطق و استدلال بسیار محکم و مناسب بود و هم از لحاظ نگارش بسیار روان بود.
من جواب سوالاتی که چند ماهی بود برایم پیش آماده بود را پیدا کردم. امیدوارم دیگران هم در رابطه با دیگر نظریات، در کمال احترام و منطق نقد و برسی انجام دهند. (البته دوست میدارم مقاله آقای احمد قابل در زمینه حجاب را هم نقد کنید، چون مقاله آقای قابل بسیار دقیق تر از نظر آقای کدیور میباشد.)
موافق باشید،
یا علی
سلام علیکم
به نظر من استدلالهای آقای قابل به لحاظ فقهی ضعیفتر از آقای کدیور است؛ هرچند شاید به لحاظ مخاطب غیرتخصصی قویتر بنمایاند. یکی دو تا از استدلالهایش را در ضمن نقد مقاله آقای سروش دباغ نقد کرده ام که در همین سایت موجود است. آن استدلالها از نظر کسی مثل سروش دباغ مهمترین استدلالهای آقای قابل است که می توانید با مراجعه به نقد حقیر میزان دقت و قوت استدلالهای آقای قابل را دریابید. التماس دعا
لعنت به کسی که ذهن جووانها رو با شبهههای غلط گمراه میکنه و وقت کارشناسها رو میگیره؛
و درود خدا بر شما که جوابشون رو میدید.
خدا همه ما را به راه راست هدايت كند مخصوصا كساني كه همواره بدنبال لعن و نفرين هستند به جاي روشنگري. شما چه بخواهيد چه نخواهيد جوان متفكر امروز به دنبال دلايل منطقي براي كارهايي است كه ملزم به انجام آن است پس بجاي لعن ونفرين بهتره كمك كنيد حقيقت زودتر مشخص شود و جوانان مجاب گردند.
فایل دانلود مقاله با فرمت pdf آسیب دیده است و قابل دانلود نمی باشد. لطفا رسیدگی فرمایید.
سلام علیکم
با تشکر از تذکر شما.
اصلاح شد.
با سلام از روشنگری های عالمانه حضرتعالی تقدیر می شود. خدا توفیق روز افزون دهد.
دکتر صمد عبداللهی عابد
هم دانشگاهی حضرتعالی در امام صادق(ع) و هیات علمی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
با سلام
لینک فایل pdf کار نمی کند. یا اصلاح یا راهنمایی بفرمایید.
اگر اشکال را واضحتر توضیح دهید ممنون می شوم. من از حالت کاربری خارج شدم و به عنوان یک مراجعه کننده عادی به سایت مراجعه کردم و فایل را دانلود و باز کردم و مشکلی ندیدم. بفرمایید با چه مشکلی مواجه شدید.
سلام و وقت به خیر به شما و تشکر از اهمیت دادن به پاسخ به نظرات جدید فقهی. البته من نمی گویم شبهات چرا که هر فردی می تواند استنباط و نظر خاص خود را داشته باشد.
بگذریم. مسئله حجاب برای بنده نیز معضلی گردیده که دنبال یافتن ریشه های حقیقی این موضوع هستم. چرا که با توجه به عملکرد جامعه دینی و حکومت و تعارضات موجود و دیدن وضعیت پوشش در کشورهای مسلمان به این نتیجه رسیده ام که ما در مسئله حجاب افراط کردهایم و متاسفانه سلیقه و برداشت های شخصی ما را به اینجا رسانده است.
از طرفی به دلایل این عده که حجاب و عفاف زن را در خانه نشینی و پنهان بودن زن از مردان با استناد به روایات متعدد نقل شده از حضرت فاطمه و پیامبر می دانند که واقعا با شرایط امروزی ما همخوانی ندارد، نگاه می کنم بر تحیرم افزوده می شود. (ضمن اینکه به نظر من هم با جامعه آن زمان پیامبر هم همخوانی ندارد. چرا که در حادثه کوی بنی هاشم حضرت زهرا تصمیم به پریشان کردن موی خود و نفرین کردن می گیرند. آیا ایشان حاضر به انجام فعل حرام گردیدند و البته برخی تناقضات تاریخی دیگر با این دست روایات سختگیرانه.)
سلام علیکم
با بررسی «عملکرد جامعه دینی و حکومت و تعارضات موجود و دیدن وضعیت پوشش در کشورهای مسلمان» منطقا نمی توان به این نتیجه رسید که ما افراط کرده ایم یا خیر، مگر اینکه ابتدا حکم شرعی الهی درست استخراج شود و بعد عملکرد افراد و حکومتها با آن سنجیده شود.
همچنین اینکه روایات سختگیرانه است یا سهل گیرانه، منطقا دلیلی بر صحت یا سقم آنها نیست؛ بلکه بررسی روایات باید بر اساس شواهد و قرائن خاص خودش انجام شود نه بر اساس احساسات فعلی ما (که برایمان سخت است یا سهل است)
و آخرین نکته تفسیر به رای از گناهان نابخشودنی در اسلام است و معنای آن این است که من ابتدا رایی از آن خود داشته باشم و بعد سعی کنم آیات و روایات را طوری تفسیر کنم که نظر خودم درست دربیاید جدای از اینکه آن آیات و روایات واقعا بر آن مدعا دلالت دارند یا خیر.
اینها که عرض شد اولیات تحقیق علمی است که متاسفانه عدم رعایت آنها، وجه جمع چند دیدگاه روشنفکرمآبانه ای است که بنده در سایتم نقد کرده ام.
اما در مورد واقعیات زمان پیامبر. اینکه کسی یک تعبیر مجازی را حقیقی گمان کند و دهها شاهد واضح را انکار کند، اقتضای روش تحقیق علمی نیست. ما در همه زبانها اسلوبهایی داریم مانند کنایه و مجاز و استعاره و … ؛ و استعمال آنها در میان همه مردم از جمله معصومین متداول بوده است و با توجه به دهها شاهد آشکار درباره وجوب حجاب سر و گردن و موهای زنان در اهل بیت سلام الله علیها، واضح است که تعبیر «مو پریشان کردن در هنگام نفرین» یک تعبیر مجازی است همانند تعبیر «ریش گرو گذاشتن» و همان طور که اگر من به عنوان یک مرد به شما بگویم «حاضرم برای فلان مساله ریشم را گرو بگذارم» شما اصلا به ذهنت خطور نمی کند که منظورم این باشد که ریشم را بتراشم و موهای ریشم را نزد شما گرو بگذارم» وقتی هم که از یک زنی که محجبه بودنش بر همگان معلوم بوده می شنویم که میگوید اگر چنین و چنان کنید موهایم را پریشان خواهم کرد و به خدا شکوه می کنم» واضح است که این جمله ایشان کنایه از شدت ابتهال الی الله است (همواره مرتب بودن مو برای یک زن علامت وقوع وی در وضعیت عادی است، وقتی می گوید مو پریشان می کنم یعنی از وضعیت عادی به وضعیت تضرع و فقر محض (که مهمترین عامل استجابت دعاست) منتقل می شوم.)
البته لطفا نقدتون را هم در خصوص نظرات آقای سید محمد موسوی عقیقی بیان کنید.
ایشان را نمی شناسم و بنا نداشته ام که هرکس علیه حجاب مطلبی نوشته نقد کنم. سه نفری که نقد کرده ام سخن هرکدام از یک زاویه (تاریخی، فقهی، و اخلاقی) در فضاهای ضد حجاب مهم قلمداد شده است و لذا نقد کرده ام که نشان دهم سطح ادله ای که برای مخالفان حجاب مهم است، چه اندازه است. اگر ایشان زاویه جدیدی باز کرده و اهمیت خاصی دارد، با اشاره به آدرس مطلبش بفرمایید تا مراجعه و مطالعه و در صورت لزوم نقد کنم وگرنه مخالفان حجاب یکی دو نفر نیستند و قرار نیست هرکس مطلبی نوشت بنده نقد کنم. آن مقدار که در یادم هست در قسمت نظرات یک سایت دیگر، کسی ظاهرا با همین نام از آقای ترکاشوند دفاع می کرد که استدلالهای ضعیفی داشت و همانجا اصل پاسخش را عرض کردم و چون بحثهای بعدیش همگی تکرار مکررات بود ادامه ندادم. اگر منظورتان همان شخص است که نکته جدیدی که ارزش نوشتن نقد جدید داشته باشد، نداشت؛ اما اگر شخص دیگری است، خلاصه ادعا، شاهدی بر اهمیتش در فضای ضد حجاب، و لینک مطلبش را ارسال فرمایید.
تا جایی که میدانم کدیور احکام را به دو دسته دائمی و موقت تقسیم میکند. احتمالا مصادیقی را که در آیه آمده موقت و به عنوان مثال میداند همان طور که حکم حدود شرعی و احکام برده داری در قرآن را موقت میداند و به نظر این موقت دانستن با عقل جورتر است.
به هر حال این نقد شما در سایت کدیور آمده و انگار پاسخی داده نشده است:
https://kadivar.com/?p=10692
موقت دانستن یک حکم در شریعت خاتم دلیل موجهی ندارد و این افراد مساله خاتمیت را درست توجه نکرده اند.
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به کارتون ادامه بدین
ما در زمینه درب های ضد سرقت و ضد حریق فعالیت
می کنیم.خوشحال میشوم از وبسایت ما دیدن کنید
اتفاقا من هم در زمینه تولید همین درب ها، البته برای خانههای دین مردم، کار می کنم!!!
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۷۲) وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَب
« با توجه به اینکه، نپوشاندن این اندامها، بهتبعِ نپوشاندن زیورآلاتشان است»
چه سخن مزخرفی! آخه جاهل آشکار نکردن زینت الزاما به معنی حجاب داشتن نیست، میتواند دال بر آشکار نکردن زینت نزد نامحرم باشد، یعنی النگو را مثلا به دست نکند ولی ساعد دستهایش برهنه باشد. پنهان بودن زینت رابطه عِلی با حجاب آن قسمت ندارد! چقدر تجاهل…
این دو چه ربطی بهم داشتند که برداشتی اینطور با تحریف حرف کذب زدی؟.
سلام علیکم
ربطش این است که استثناءی که در آیه آمده قرینه می شود بر مقصودی که بنده برداشت کردم. بحث از «آشکار نکردن .. به جز …» است. یعنی وضعیت طبیعی را بیان می کند که در زنان عموما زینت در آن محلها هست و آن محلها خالی از زینت نیست. یعنی عرف زنان این است که النگو در دستشان و انگشتر در انگشتشان هست. بعد می فرماید این زینتها[یی که در این محلهاست] آشکار نکنید غیر از مواردی که [به خاطر اینکه نپوشاندن محلش جایز است] به طور طبیعی آشکار می شوند. و این یعنی محل آن زینتهای اولی به عنوان قاعده اولی مخفی است و این زینتهای آن محلها را آشکار نکنید (همان گونه که آنجا که آشکار کردن مجاز می شود به خاطر مجاز بودن محلش است) نه اینکه زینت را درآورید و سپس آن محل را می توانید آشکار کنید.