به گزارش خبرنگار كانون انديشه جوان عصر ديروز همانطور كه وعده داده شده بود سلسله نشست هاي درباره علم در كانون انديشه جوان آغاز شد.
در اولين نشست حجت الاسلام و المسلمين “دكتر حسين سوزنچي”با عنوان چيستي علم به ايراد سخن پرداخت .وي در ابتداي سخن ضمن تعيين چهارچوب هاي سخن خود گفت: ما امروز در مقابل فرهنگ غالب غرب قرار گرفته ايم كه باعث مي شود برخي مباحث براي ما نامأنوس باشد. وي با بيان اينكه بايد بين دو مقام در صحبت از علم تفكيك قائل شد گفت: در صحبت از تك گزاره اي بودن علم بحث معرفت شناسي و در رويكرد نظام معرفتي عنوان فلسفه علم مطرح مي شود. من بين دو رويكرد منطقي – فلسفي و تاريخي – جامعه شناسي تفكيك قائل مي شوم . همچنين قصد دارم درباره سه محور هويت، قوام و حقيقت علم سخن بگويم . همچنين اينكه امور ديگر آيا در علم تأثير دارند و ديگر اينكه جايگاه ارزش ها و بايد و نبايد در مقابل علم چيست؟ آيا بايد و نبايد مقدم برعلم اند ؟ وي سپس چنين ادامه داد: در باب بحث تاريخي درباره علم در مغرب زمين به طور خلاصه پس از قرون وسطي دوران جديدي حاصل آمد كه فلسفه سردمدارش بود. فلسفه علم را هدايت كرد. در صورتي كه در جوامع اسلامي فلسفه و فيلسوفان چنين جايگاهي نداشته و نظارت آنان محور مسائل جامعه نبود. از اين رو در تحليل جريان فلسفه غرب ناچار به تحليل كليت غرب هستيم.
دكارت با بيكن هم عصر بود . او كاري كرد كه سر منشأ بسياري تحول ها شد.او بحث روش را در فلسفه پي ريزي كرد :دكارت معتقد بود فلاسفه هزار سال از بحث هاي خود نتيجه اي نگرفتند.
ولي عالمان علوم طبيعي به نتايج ملموسي دست يافتند . زيرا روش فلسفه مشخص نيست . دكارت معتقد بود روش علم مهمتر از محتواي خود علم است . اين حرف بزرگي است .
سوزنچي ادامه داد: علوم تجربي از آزمون و خطا و مشاهده استفاده مي كند . آنچه غير از اين است علم يا ساينس نيست .
واژه ساينس به اوايل قرن ۲۰ برمي گردد.نزد آنان علم يعني علوم تجربي.
يعني چه ؟ اين دنبال دعواي مهم تاريخ فلسفه غرب است . دعواي فيلسوفان درباره شناخت كليات عالم دو هزار سال به نتيجه نرسيده بود.
دكارت، اسپينوزا، لاك، هيوم، باركلي و پيشينيان همه در اين باره طرح مي دادند. تا آنكه كانت اعلام كرد فلسفه به بن بست رسيده است . و ديگر نمي تواند حركت كند . نمي توانيم وجود شناسي و جهان شناسي داشته باشيم . بلكه شناختي معتبر است كه از تجربه حسي ما نشأت گيرد.
اخلاق به دين و هر چه در اين وادي تجربه به بالا برويم به بن بست مي خوريم. اين محقق پس به مشكلي كه كانت با آن برخورد كرد اشاره و تصريح كرد : بحث هاي عقلي در مقابل تجربه و حس است . بحث تجربي هميشه روشي عقلاني است. عقل يعني هر آنچه كه حس نيست . كم كم پوزيتويست ها ظهور كردند و چيزي را كه حس شود را در حيطه علم قرار دادند. پوزيتويست ها سانيس را علم مي كنند. علم روش تجربي دارد و حسي است حال ابهام اينكه اين سير استقرار با حس به دست مي آيد. خود آن از كجا آمده علم است يا نه ؟
وي با اشاره به نظر فيلسوفان علم مثل پوپر كه قابليت ابطال پذيري تجربي را شرط علم بودن مي دانند، ادامه داد: فلسفه هم به درد شناخت واقعيت و تحليل عقلي مي خورد.
آخرين ديدگاههاي فلاسفه علم هم، علم را انباشتي از عقايد مي دانند. چنانچه ” كوهن” علم را مجموعه اي از عقايد يك گروه مي داند.
يا طبق تحولات مختلف پديد مي آيد كه فوكو بحث سياسي و قدرت را مطرح مي كند . يا از علم تحليل تاريخي جامعه شناختي مي دهند تا جايي كه برخي معتقدند علمي در كار نيست بلكه مجموعه اي از عقايد وجود دارد يا اينكه علم را كشف واقع مي دانند.
سوزنچي با اشاره به نقطه اصلي تفكيك علماي مسلمان با نگاه غربيان به علم گفت : اگر علم را كشف واقع بدانيم و اگر حس، علم را مي آورد؟ استدلال ، شهود، وحي هم اگر حاصل شود باز علم است. علم بودن در قلمرو روش نيست .بلكه بايد بتواند واقع را به ما نشان دهد. قوام علم به روش علم نيست. اين نقطه جدايي ما با غربي هاست.
وي اضافه كرد: اگر شما مبادي عقلي غير حسي نداشته باشي نمي تواني به حس باصره اطمينان كني . ما در زندگي به حس باصره اعتقاد داريم زيرا يك سلسله تحليل هاي عقلي در مورد دريافت هاي چشمي خود داريم كه البته حسي نيست ولي ديد بعضي موارد شما با خطاي ديد مواجه هستيد .
پس ثابت مي شود كه هويت علم، روش حسي آن نيست. اين محقق حوزه و دانشگاه با اشاره به امور غير معتبر و مبادي تصوري – تصديقي ادامه داد : اتم يعني چه؟ جزئي تجزيه ناپذير؟ آيا ما جزء تجزيه ناپذير داريم كه علم شيمي را رويش بنا كرديم؟ الان اثبات شده اتم هم تجزيه پذير است. اجزايش هم همچنين .
حال انسان كه محل بحث ماست چي است؟ تا اين چيستي انسان معلوم نشود چگونه علمي را رويش سوار كنيم؟ انسان به معناي فيزيولوژيك آن يا نه ابعاد ماوراء حسي هم دارد.
وي درباره مباني تصديقي با ذكر مثالي گفت: آيا در عالم حقيقت هست ؟بديهي است كه بله . شكاك ترين شكاك ها مي گويد من شكاكم. يعني من هستم .
شكاكيت وصف من است .اينها مباني تصديقي است كه اگر جدي گرفته شود علم هاي موجود دچار تحول مي شوند.
سوزنچي در قسمت ديگري از سخنانش به تأثير آراء عالم در علم هم پرداخت و گفت: عالم غربي خود را از علم بايد كنار بكشد. تاريخ فلسفه علم، علم را از عالم جدا مي كند. تمام تحليل فلسفه علم، هويت و عالم از هم جدا اند. علم بين الاذهاني است و به واسطه روش علمي بدست مي آيد. ولي آيا همه چيز همين است؟
غربي ها معتقدند عالم به خاطر ذهنياتي كه داشت اينگونه شكل گرفت. اين تحليل ها مي گويد عالم در علم و جهت دهي و سامان دهي علم نقش دارد. البته اين نقش را مي توان تحليل و نفي كرد.
جاهايي عالم با علم گره مي خورد. البته در علم مدرن امروزي اصراري ناخودآگاه بر ناديده انگاشتن استعداد وجود دارد . خصوصاً پوزيتويست ها . نظام آموزشي نوين گونه اي است كه همه امكان وارد شدن دارند . اين مدل نوين علم است . ما در سيستم سنتي استعداد را درجه اول مي دانيم براي كسب علم.
البته اخلاق هم چنين اهميتي دارد . ولي در سيستم آموزشي – علمي غرب، دانشمند نيازي به اخلاقي بودن ندارد. در فضاي آزمايشگاه مهم است كه درست عمل كند. منظور آنان از استعداد هم استمرار و تمرين زياد و كسب مهارت است. انباشت اطلاعات باعث دانشمند شدن عالم غربي است.
رشد و شكوفايي علم در قالب خلاقيت است. ابتكار و نوآوري چيست؟ كاري كه همه نمي كنند. اين اصالت دوران مدرن است.
ولي ما اكنون در دانشگاهها به خصوص علوم انساني تازه به فكر اجراي روش قديمي غربي ها در تحقيق افتاديم . نتيجه اين است كه همه تحقيق ها، پايان نامه ها به درد نخور و تكراري است.
دكتر سوزنچي با تأكيد بر اينكه ابتكار حرف اول را در علم مي زند گفت: فرويد اكنون هم حرف اول را در روانشناسي مي زند. زيرا ابتكار داشت . چرا در دهه هاي اخير عالمي ديگر مشاهده نمي شود؟
زيرا روش بر علم تسلط پيدا كرده در صورتي كه براي عالم مسلمان قوه اجتهاد مهم است نه قواعد فقه دانستن .
وي ادامه داد: آيا كتاب به ما علم مي دهد؟ نويسنده عالم است؟ نويسنده كه مرده، علم اش را توي خلاء به من داده؟ آيا من اكنون در اين سخنراني به شما علم مي دهم ؟ علم من در ذهن خودم است؟ از ذهن من به ذهن شما مي پرد؟ حرف من اين است كه فراكرد علم اين نيست . فلاسفه به اين پروسه مي گويند: زمينه سازي .يا زمينه موئد
همه صحبت هاي من زمينه ساز علم شماست. آيا من علم دارم؟ خير اين اتحاد عالم و معلوم است . علم هركس مال خودش است . ولي مي توان زمينه عالم شدن ديگران را مطرح كرد.
سوزنچي با ذكر مثال كشف قوه جاذبه توسط نيوتن به واسطه افتادن سيبي گفت: آن لحظه او از كجا فهميد زمين جاذبه دارد؟ پيدايش معرفت در ذهن او از كجاست؟ از هيچي است يا اينكه زمينه اي است؟ اين علل طولي است .اينجاست كه زمينه ديني ما به كار مي افتد. خدا علم را به ما مي دهد. زمينه بحث ما در اخلاقي بودن است.
وي افزود : اشكال ما اين است كه فكر مي كنيم خدا فقط بايد به مسلمانان و انسانهاي خوب علم بدهد و به كافران نه!
خدا به همه علم و روزي مي دهد. البته تفاوتي مي كند. انسان غير مومن به واسطه وصف رحمانيت خدا روزي و علم مي گيرد و انسان مومن علاوه بر وصف رحمانيت، از وصف رحيم بودن نيز بهره مند مي شود. براي همين است كه در تمدن ابتدايي اسلام طي ۵۰ تا ۶۰ سال اتفاقي افتاد كه دوران طلايي اسلام مي خوانند.
ولي حالا به واسطه تلاش غربيان در ۴۰۰ سال به آن شكوه علمي رسيدند.
سوزنچي تأكيد كرد: عالم در توليد علم به واسطه دو فاكتور استعداد و اخلاق نقش دارد و نظام عالم به گونه اي است كه هر چه بيشتر تلاش كني، به بيشتر مي رسي .
سوزنچي درباره جايگاه ارزش در علم گفت : ارزش هاي اخلاقي به خاطر عدم تجربه شدن در روش هاي علمي غربي دور ريخته شدند. بايد راست گفت. اين گزاره اخلاقي را چگونه بايد اندازه گرفت و تجربه كرد تا حس كنيم كه واقعاً بايد راست گفت ؟ ارزش ها در علم مدرن از علم جدا و تابع سليقه و نفس شدند. حال كدام ارزش ها واقعاً ارزش اند؟ برخي قرار دادند ؟ مثل منشور حقوق بشر كه آنها چون خود را برتر مي دانند از ديد خود حقوق بشر را اينگونه مي بينند؟
سوزنچي در پايان سخنش با اشاره به ۲ راه فلسفي براي اثبات عقلي ارزش ها توسط افلاطون و ارسطو گفت: افلاطون در مثل افلاطوني وجود حقيقي و مطلوب حقيقي را مطرح كرد. و مطلوب را چيز شايسته اي دانست كه بايد به سمت آن برويم. ارسطو هم بحث علت نمايي را مطرح كرد. يعني غايت حقيقي. من بايد به سمت كمال حتمي بروم . وجود من در اين مسير كامل تر مي شود.
بازدیدها: ۲۱۱