موضع ما در قبال علوم و تكنولوژيهاي غربي چه بايد باشد؟ بيش از يك قرن است كه اين مساله اذهان بسياري از افراد اين مرز و بوم را به خود مشغول داشته است. شايد اولين برخوردها، برخوردهاي سلبياي بود كه دنياي غرب را كفرستان ميدانست و تمام دستاوردهاي آن را ناپاك و نجس ميشمرد و ميگفت چه نيازي است كه ما مسلمانان، كه برترين معارف را در اختيار داريم، اصلا اعتنايي به اين كفار و علومشان داشته باشيم. اما اين رويكرد دوام چنداني نداشت. غلبه فناورانه جوامع غربي، بتدريج تحولي را در نگاه مسلمانان ايجاد كرد و عدهاي مدعي شدند كه اگرچه فرهنگ غربي بد است اما علوم و فناوريهاي آن بهخودي خود بد نيست و مهم اين است كه از آنها استفاده درست به عمل آيد. اين نگاه كه بسيار سادهانگارانه ميخواست مساله را حل كند، اگرچه هنوز هم در ميان اقشار كثيري از جامعه طرفدار دارد، اما از مساله بسيار مهم تاثير فرهنگها در علوم و تكنولوژيها غافل بود. بسياري از انديشمندان به نقد اين ديدگاه پرداختند و سعي كردند كه نشان دهند كه استفاده از علوم و فناوريهاي غربي، در بسياري از موارد، فرهنگ غربي را نيز با خود به همراه ميآورد و لذا اين استفاده بايد با ملاحظات فراوان توام گردد و صرفاً با يك گزينش ساده بين علوم و فناوريها نمي توان در اين باب قضاوت كرد. اما در طرف مقابل، شدت ارتباط فرهنگ غربي با علوم و فناوريهاي آن به حدي چشم برخي را خيره كرد كه آنها دوباره موضعي شبيه اولين موضع گيريها در باب نوع مواجهه با اين علوم و فناوريها در پيش گرفتند و معتقد شدند که علوم جديد چون دستاورد تمدن غربي است، از پايه و اساس بريک نگرش الحادي و کفرآميز استوار است واين کفر در تمامي ارکان اين علم رخنه کرده است؛ لذا مسلمانان بايد با مراجعه به متون معتبر ديني (کتاب و سنت)، و تنها و تنها با تکيه بر آموزههاي نقلي، از نو به توليد علم همت گمارند و علم جديدي پديد آورند. به هرحال، اين تلقي که ميتوان آن را «انحصار علم در معارف نقلي» نام نهاد، امروزه طرفداراني در جامعه ما پيدا کرده است. شايد بارزترين اثري که با صراحت تمام، اين ديدگاه را مطرح کرده، کتاب «اسلام وتجدد» نوشته مهدي نصيري است. پيش از ورود در نقد و بررسي اين اثر، شايد يادآوري اين نكته لازم باشد كه نگارنده مقاله حاضر، خود را از مدافعان «علم ديني» ميداند و در اين عرصه، علاوه بر ارائه مقالات و سخنرانيهاي متعدد، كتابي تاليف كرده كه به زودي از زير چاپ بيرون ميآيد و در عين حال، بر اين باور است كه تقريرهاي ناصواب از مفهوم «علم ديني»- مثل همين ديدگاه كه ميخواهد به بهانه دينداري، كل دستاوردهاي بشر را ناديده بگيرد- از مهمترين موانع بسط و گسترش جديِ مفهوم صحيح «علم ديني» در جامعه ماست و از بيراهههايي است كه مانع توجه افراد به راه صواب ميشود؛ لذا همان قدر كه پاسخگويي به مخالفان «علم ديني» ضرورت دارد، همانقدر و شايد بيش از آن، نقد تقريرهاي ناصواب از اين مفهوم نيز ضرورت و اولويت دارد، چرا كه در بسياري از موارد، مخالفان علم ديني نيز براي رد علم ديني، به اين گونه تقريرهاي ضعيف و ناصواب تمسك ميكنند. آقاي مهدي نصيري در کتاب «اسلام وتجدد» صريحا تعبير علم ديني را به کار نميبرد، اما از آنجا که بيش از ديگران اين موضع را- که همه علوم را تنها وتنها بايد در متون ديني جستجو کرد- به تفصيل مبناي مباحث خود قرار داده و از آن دفاع کرده، نقد و بررسي نظر ايشان را بهانهاي براي نقد پيروان چنين ديدگاهي در جامعه قرار دادهايم.
الف- تقرير ديدگاه
شالوده اصلي ديدگاه ايشان آن است که عقل آدمي و دستاوردهاي معرفت بشري تنها وتنها آن اندازه مفيدند که انسان را به سوي شرع هدايت کنند. وقتي انسان به شرع رسيد، کتاب و سنت او را کفايت ميکند و اگر بخواهد با تلاشهاي معرفتي ديگري غير از استفاده از کتاب وسنت، علومي بنا کند، اين علوم از آنجا که محصول عقل خطاکار موجود است، نه تنها اعتباري ندارد، بلکه به نوعي حضور شيطان را دامن ميزند وانسان را از خدا دور ميکند.
از اين منظر «اساساً انسان فاقد چنين توانايي بوده كه مستقل از وحي و با اتكا به تجربه و آزمون و كشف شخصي، معيشت خود را سامان دهد و اگر خداوند كليات و جزئيات معاش انسان را ساماندهي نميكرد، حيات بشري در آغاز راه، منقرض و نابود ميشد. منشأ و موجد همه علوم و فنوني كه نقش سامانبخشي و تدارك حيات مادي انسان را بر عهده دارند، وحي الهي است و انبيا آموزگاران اين فنون به انسان بودهاند…. [اما] بشر جديد بدون جهت الهي و از روي خودبنيادي و هواپرستي دست به بسط و گسترش علوم و فنون طبيعي زد و به همين خاطر هم در نهايت، اين پيشرفت علمي و تكنيكي بلاي جان وي شده و كل بشريت را در معرض بحرانهاي گوناگون قرار داده است.» (اسلام و تجدد، ص۴۶ ـ ۴۵)
اين ديدگاه، هرگونه تفكيك بين وجوه مادي و فرهنگي تجدد – بدين معنا كه وجه مادي و ابزارها و ساختارهاي معيشتي تمدن غرب را قبول كنيم و وجه اعتقادي و فرهنگي و اخلاقي آن را كنار بگذاريم- خطا ميشمرد و نسبت بين «اسلام» و «تجدد» را تعارض به نحو كلي و ماهوي ميبيند (ص۱۲) و معتقد به عدم امكان هرگونه استفاده از علوم جديد است، زيرا «مهمترين نقطه عزيمت علم جديد، كه دستاوردهاي عظيم تكنولوژيك به همراه داشت، «ميل به استيلا و تسلط بر طبيعت» بود كه اين خود ناشي از اومانيسم بود. با ظهور و غلبه اومانيسم، شاهد تولد انساني هستيم كه … خود بر اريكه خدايي تكيه زده و مقصودي جز كسب اقتدار، استيلا بر طبيعت و تمتع بيحد و مرز از دنيا ندارد. در چنين فضايي است كه مبادي و بنيانهاي علم جديد، پيريزي ميشود و تعريف علم به كلي دگرگون ميشود.»(ص۱۰۷ ـ ۱۰۶) و سپس به توضيح اين مطلب ميپردازد كه چنين نگرشي به علم اصلا در قرآن كريم و روايات مورد تأييد نيست و لذا اين علم، علم مطلوب قرآني نيست.
ايشان در ادامه بحث به آيات و احاديثي تمسك ميكنند كه علم حقيقي را تنها علمي ميدانند كه از طريق قرآن و اهلبيت عليهمالسلام رسيده باشد (ص۱۲۰) و نتيجه ميگيرند كه علوم جديد نه تنها از منظر اسلام هيچ مطلوبيتي ندارند، بلكه مطرودند و توجه به آنها انسان را به گمراهي ميكشاند و «مدينه فاضله اسلامي، هم در اصول و احكام، هم در شيوهها و سازوکارها مستقل و خالص است و تن به التقاط و پذيرش ارزشها و شيوههاي منبعث از شرك و كفر نميدهد.»(ص۲۲۸)
در نهايت، مطلب را چنين جمعبندي ميكنند كه پذيرش اين ديدگاه- يعني، پذيرش تعارض اسلام و تجدد و اذعان به اينكه غرب، پس از رنسانس يكسره به خطا رفته- هم در مقام نظر مؤثر است و هم در مقام عمل:
«در مقام نظر، ما را از انفعال فكري و روحي در مقابل غرب رهانده و تداوم فعال و بانشاط نهضت ديني و انقلابي را در برابر هجوم بيامان و همهجانبه نظام سلطه جهاني، تضمين مينمايد. در واقع، دستاورد مهم اين ايستايي در برابر تجدد و غرب، بازگشت و التزام نظري همهجانبه به مباني و احكام اسلام و تشيع است كه به جهت همين انفعال موصوف، دچار آسيب جدي شده است و روز به روز بر فاصله ما با آموزههاي نوراني قرآن و اهلبيت- عليهمالسلام- ميافزايد. تلاش برخي از فقهآموختگان حوزهها و مدارس ديني، براي انطباق احكام شريعت با پارهاي از مشتهيات و مقبولات زمانه مثل حقوق بشر، تساوي زن و مرد، تكثر عقيدتي و…، از عمق هراسانگيز بدفهمي و انفعال در برابر تجدد حكايت دارد….. و درك ماهيت الحادي و خودبنيادانه تجدد و تمدن جديد و به تبع آن، عدم مطلوبيت همه محصولات و ميوههاي آن، ميتواند ما را در مقابل فتنهها و شرور اعتقادي آخرالزمان مصونيت بيشتري ببخشد و از تزلزل فكري و عقيدتي در برابر هجمه نحلهها و مكاتب رنگارنگ برخاسته از دنياي متجدد حفظ نمايد.»(ص۲۲۸ ـ ۲۲۶)
در مقام عمل نيز «در عين حال كه ميدانيم تحقق مدينه فاضله اسلامي تا پيش از آنكه بستر تمدني موجود، دگرگون شود و سازوكارهاي معيشتي و تمدني مبتني بر آموزههاي اسلامي، شكل نگيرد، رويايي بيش نيست و اين مهم تنها با ظهور حكومت حضرت مهدي عملي ميشود» (ص۲۳۰)، «اما به دليل پيوند و ارتباط عميقي كه بين معيشت و نظام زندگي مردم با ساختارها و محصولات تمدن جديد ايجاد شده است و هر روز نيز بر ابعاد آن افزوده ميشود، گريزي از اخذ بسياري از محصولات تجدد نداريم و در صورت نفي آنها، جامعه دچار اختلال در نظام معيشتي و عسر و حرج ميشود كه مطلوب شريعت نيست.»(ص۲۲۳) لذا ثمره پذيرش اين رويكرد در مقام عمل اين است كه: «از توسعه و تشديد حاكميت غرب بر شئون گوناگون جامعه جلوگيري مينمايد و بر اين اساس، بايد با در پيش گرفتن راهبرد «اقدام و انتظار»، به اندازه وسع و فرصتهاي باقي مانده، به اصلاح امور پرداخت و با گسترش روشنگري در مورد وضعيت اضطراري و نامتعادل حاكم بر زمانه كنوني، جوامع بشري را براي تحولي عميق و فراگير كه آدم و عالمي نو ايجاد خواهد كرد، آماده نمود.» (ص۳۵۶) به تعبير ديگر، «تحقق اصولي و ثمربخش اين راهبرد نيازمند تحقق (نسبي و در حد لزوم) دو امر است: (۱) زمانشناسي صحيح، واقعبينانه و به دور از مشهورات رايج و القائات تمدن جديد و نظام سلطة منبعث از آن؛ و (۲) بازگشت به جامعيت اسلام و معارف و آموزههاي كتاب و عترت، فارغ از تجددزدگي و تأثر از نحلهها و وليجههاي فكري و فلسفي گسسته از كتاب و عترت» (ص۲۳۱)
ب- نقد و بررسي
چنانكه واضح است ثمره اين ديدگاه آن است كه تنها علمي را ميتوان علم مورد پذيرش دين دانست كه مستقيماً با استفاده از قرآن و حديث حاصل شده باشد. اين ديدگاه را، به تفصيلي که در کتاب اسلام و تجدد آمده، از منظرهاي مختلفي ميتوان مورد نقد قرار داد؛ که در اينجا به برخي از اين موارد اشاره ميکنيم:
۱- نقد قرائت اين ديدگاه از تاريخ: برحسب اين قرائت، علومي كه تا پيش از دوره رنسانس بوده ـ كه از آن با تعابيري همچون «علوم طبيعي سنتي» (ص ۱۰۶)، «علوم قديم» (ص ۱۰۶)، «علوم و فنون برخاسته از وحي» (ص ۷۶) و… ياد شده، همگي حاصل تعليم انبيا و بر مدار صحيح بوده و تمدنهاي واجد اين علوم و فنون، تمدنهايي بودهاند كه «يك زندگي آرام، طبيعي و كمدغدغه» (ص ۲۴۳) داشته و «گذشتگان و جوامع ماقبل دوران تمدن ماشيني، عموماً از نظام معيشتي كارآمد و متعادل، با حداقل افراط و تفريط برخوردار بودند و با اتكا به علوم و فنوني كه منشأ وحياني و انبيايي داشته، حيات مادي خود را سامان ميدادند، هرچند كه اين مطلب الزاماً به مفهوم انطباق كامل آنها با موازين و معيارهاي تمدن مورد نظر انبيا نيست» (ص ۲۴۴) و شواهد متعددي از تمدنهاي مصر و چين و هند و ايران و يونان باستان ارائه ميشود. (ص۲۶۷ـ۲۴۴) جداي بحث از صحت و سقم اين ديدگاه به لحاظ تاريخي، حتي اگر بخواهيم با منطق خود مولف به نقد وي برويم، به اين نکته تذکر ميدهيم كه خود اين ديدگاه (كه تمدنهاي پيش از رنسانس را به طور نسبي مطلوب ميداند) برخلاف متن صريح قرآن كريم است. قرآن کريم تمدنهاي باستاني را تمدنهايي معرفي ميكند كه عليرغم پيشرفته بودن به لحاظ ابعاد زندگي مادي، بسيار مذموم بودهاند و اساس و كل تمدن آنها بر جهتگيري باطل استوار بوده است. قرآن كريم صريحاً قوم فرعون (مصر) و اقوام ثمود و عاد و… را اقوامي طغيانگر معرفي ميكند كه تمدنهايي بينظير بنا كرده بودند:«الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ»(سوره فجر، آيه۸) ؛ ولي همگي شديداً منحرف بودند. لذا اين قرائت از تاريخ، علاوه بر مشكلات آن به لحاظ بحثهاي تاريخي جديد، با گزارش قرآن کريم هم منطبق نميباشد و لذا بر اساس مبناي خود مولف، باطل است.
۲- نقد اينکه منشأ و موجد همه علوم و فنون، وحي است: اولاً اگرچه شايد با استناد به برخي احاديث بتوان ابداع برخي از علوم و تكنولوژيها (مثل ساختن كشتي و زره) را به پيامبران نسبت داد، اما هيچ حديث و روايتي كه ابداع «همه» علوم و فنون را مستقيماً به وحي ارجاع دهد وجود ندارد و آيات و رواياتي نيز كه در اين بحث مورد استناد قرار گرفتهاند، چنين دلالتي ندارند. مثلاً آيه شريفه «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ » اشارهاي به ابداعات ندارد و بلكه حصر آن در ابداعات و اكتشافات، حصر نابجايي است. اين آيه، تمامي آنچه را انسان بدان علم پيدا ميكند، محصول تعليم الهي ميداند و اشارهاي به توحيد افعالي دارد كه هر علمي براي انسان حاصل شود ـ ولو به واسطه معلم يا مطالعه ـ فاعل حقيقي آن خداست و مضمون آن شبيه مفاد آيه «أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (سوره واقعه، آيه۶۴ـ۶۳) ميباشد. همچنين احاديثي كه در باب ضرورت نبوت براساس نياز انسان به هدايت آمده، دلالت بر ضرورت تأسيس تمامي علوم و فنون توسط انبيا ندارد و احاديثي نيز كه علم صحيح را منحصر به اهلبيت كرده است، با توجه به قرائن پيراموني، واضح است كه منظور، علم صحيح در فهم معارف دين و تطبيق كتاب و سنت بر زمانه است و نه به معناي نفي هرگونه تحصيل علم؛ كه اگر چنين بود آيات متعددي كه به عبرت گرفتن از تاريخ گذشتگان يا تدبر در آفاق و انفس توصيه ميكند، و يا احاديث معصومان عليهمالسلام که مسلمانان را به جستجوي علم حتي در چين، و اخذ علم حتي از کافر و منافق، تشويق ميکنند، بيفايده خواهد شد.
ثانيا ايشان از سويي با استناد به محدوديت قواي ادراكي بشر، توليد هرگونه علمي جز از طريق وحي و انبيا را «ناممكن» ميداند، و از سوي ديگر معتقد است بشر مدرن براساس هواي نفس خود «علوم جديد»ي كه برخلاف غايات انبياست، توليد نموده است و در واقع توليد علم را ـ ولو علم نامطلوب ـ توسط غير انبيا نه تنها ممكن، بلكه محقق دانسته است.
۳- نقد ديدگاه وي درباره مفهوم «انتظار»: آقاي نصيري عليرغم اينکه ادعا ميکند كه كه مفهوم «انتظار» مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را به معناي دست روي دست گذاشتن نميداند، اما عملاً توصيه به چنين رويهاي ميکند. وي چون مدرنيته را يک انحراف شيطاني ميداند، مشكلاتي که به خاطر مدرنيته در جامعه جديد پيش آمده را حقيقتا مشكلات «يک جامعه اسلامي» نميداند، و لذا فقيهان را از اينكه بخواهند متكفل حل مشکلات جديد شوند و پاسخهاي فقهي به مشكلات زمانه ارائه كنند، بر حذر ميدارد (ص ۲۳۶) و حتي از سيد قطب مطلبي در تأييد خود نقل ميكند كه: «اي بسا عدم پيشرفت فقه اسلامي كه ما اينك آن را يك واقعيت تأسفآور تلقي ميكنيم، در آن روز ـ روزي كه بستر اجراي تكتك احكام اسلامي فراهم شود ـ به صورت يك پديده سودمند و مغتنم تجلي نمايد… چه، اين توقف و ركود كنوني فقه، موجب آن خواهد شد كه جامعه نوبنياد اسلامي در آن روز موعود يكراست به سراغ شريعت اصيل و واقعي خدا برود و نياز خود را با دين حقيقي مرتفع كند، نه با آراء و افكاري كه به نام فقه پيشنهاد شده است… من به احترام اسلام و روح جدي آن به شدت اين عمل را محكوم ميكنم كه براي حل مشكلات جامعههاي موجود، در قوانين اسلام به كاوش بپردازيم و نظر اسلام را درباره آن مشكلات بخواهيم» (ص۲۳۷ ـ ۲۳۶) و آيا اين توصيه به «دست روي دست گذاشتن و کاري انجام ندادن» نيست؟ بگذريم که اين تلقي از اسلام، در واقع نوعي ناقص دانستن دين اسلام است که گويي اسلام براي رفع مشکلات امروز چارهاي ندارد که در بند بعدي توضيح بيشتر خواهد آمد.
۴- نقد اين ديدگاه از جهت ادعاي اصلي آن، يعني منحصر دانستن «علم» به «استفاده از کتاب و سنت»: بنيان پاسخ ما به اين تفكر، همان مطلبي است كه همواره شيعه به اشاعره، متكلمان به اهل حديث، اصوليون به اخباريون، و فلاسفه به پيروان «مكتب تفكيك» دادهاند و آن اولاً توجه به اعتبار و جايگاه عقل و ثانياً تفكيك بين وحي و نقل است؛ يعني:
اولاً عقل آدمي چنان اعتباري دارد كه اعتبارش مقدم بر هر چيز، حتي بر پذيرش وحي است و لذاست كه پذيرش دين بايد توسط عقل انجام شود وگرنه دين آباء و اجدادي و دين تقليدي هيچ ارزشي ندارد و اگر عقل مستقلاً اعتبار و حجيت دارد، امري كه حجيت خود را وامدار حجيت عقل است، نميتواند عقل را از حجيت بيندازد و خطاهاي برخي از عالمان را به حساب ذات عقل گذاشتن و تخطئه كلي تمامي دستاوردهاي معرفتي بشر كه مستند به قرآن و حديث نباشد، تيشهاي است كه ريشه به ذات خود ميزند، چرا كه پذيرش اصل وحي (وتفکيک آن از ادعاهاي مدعيان دروغين پيامبري) توسط عقل آدمي نيز يكي از همين دستاوردهاي معرفتي بشر است كه مستند به قرآن و حديث نيست، و اگر کسي بخواهد پذيرش وحي را مستند به قرآن و حديث سازد، دچار دور باطل خواهد شد؛ و
ثانياً در اين مباحث، اشتباه اشاعره، اهل حديث، اخباريون و مكتب تفكيك دوباره تكرار شده است و آن فرق نگذاشتن بين «وحي و كلام معصوم»- كه عاري از هرگونه خطا و اشتباه است- با «نقل» (= درك ما از وحي و كلام معصوم) است كه اين دومي همانند ساير دستاوردهاي معرفتي ما خطابردار و بطلانپذير است. «آموزههاي نقلي»، «استنباط ما از کتاب و سنت» است، نه خود «وحي و سخن معصومان» آن گونه که در ذهن و ضمير پيامبر اکرم و ائمه اطهار صلوات الله عليهم است.
تنها نكتهاي كه افزودنش در اينجا مناسبت دارد، اين است كه اين گونه ديدگاهها، برخلاف تصور صاحبانشان، بيش از آنكه به خلوص انديشه ديني بيانجامد، به التقاط دامن ميزنند. كسي كه گمان ميكند علوم غربي (يا هر امر ديگري) باطل محض ميباشد و از طرف ديگر براي زيستن در جهان کنوني چارهاي جز استفاده از همين امكانات نداريم (حتي اگر توصيه كند كه اين استفاده، به حداقل خود برسد) از طرفي ناخودآگاه فلسفه نبوت خاتم و واقعبيني اسلام را زير سؤال برده است چرا كه معتقد است امروزه جهان به صورتي درآمده كه با تعاليم دين حق به هيچ وجه قابل اصلاح نيست و اسلام در ذات خود نميتواند چنين جامعه كفرپيشهاي را اصلاح كند و وضعيتي پيش آمده که اسلام آن را پيشبيني نکرده و براي آن راه علاجي ندارد و از اين جهت- نعوذبالله- ناقص است؛ و از طرف ديگر چون كل علوم و دستاوردهاي جديد را باطل ميداند، در استفاده خود هيچ گزينشي انجام نميدهد و هيچ تلاشي براي تحول اين امري كه ذاتاً باطل است، از خود نشان نميدهد، زيرا هرگونه تلاشي را در اين مسير ناموفق ميداند.
به تعبير ديگر، اشكال نگاه صاحبان اين ديدگاه، در انسانشناسي ايشان است. اسلام، در عين حال كه ميخواهد انسان را به مقام خليفةاللهي برساند، اما موضوع خود را همين انسان عاديِ ظلوم و جهول و عجول و… قرار ميدهد، نه فرشته. يعني اسلام نيامده تا فرشتگان را به مقام خليفةاللهي برساند و نيز هيچ يك از پيامبران الهي نيامدند تا يك جامعهاي كه در آن تمام بسترهاي ايماني محقق شده را به مدينه فاضله برسانند، بلكه مخاطب بعثت انبيا همين انسانهاي عادي و همين جوامع كفرپيشه بودند و انبيا آمدند تا اين انسانها را متحول كنند و جامعه آرماني را از دل همين جوامع پديد آورند. تمامي فراز و نشيبهاي تاريخ اسلام و تمامي سكوت و مدارايي كه ائمه اطهار عليهمالسلام در برابر مخالفين خود در پيش ميگرفتند و اين را به «مصلحت اسلام» ميدانستند، معنايش همين است كه آنها ميخواهند همين انسان عادي را با اختيار خود متحول سازند، نه اينكه با معجزات و تحميلات غيرعادي جامعه آرماني را محقق سازند و اگر قرار است امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف كار خود را صرفاً با معجزات و امور غير متعارف پيش ببرد، آيا مگر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم يا اميرالمؤمنين عليهالسلام كمتر از ايشان بودهاند كه چنين كاري نكردهاند.
اما كسي كه توجه دارد كه در عالم «باطل محض» راه ندارد و به تعبير حضرت امير عليهالسلام، علت اينكه يك جريانِ انحرافي، پيرواني مييابد، صرفِ باطل بودنش نيست، بلكه ناشي از اين است كه باطل خود را با لباس حق آميخته ميسازد و از طريق حقايقي كه به خود ميبندد، پيروان خود را به گمراهي ميكشاند،(اگر باطل از آميختگي با حق جدا ميشد، بر اهل ترديد مخفي نميماند و اگر حق هم از پوشش باطل [كه ديگران بر او كشيدهاند] بيرون ميآمد، زبان دشمنانش از بدگويي دربارهاش كوتاه ميشد، لكن مقداري از اين ميگيرند و مقداري از آن و با هم مخلوط ميكنند و در اينجاست كه شيطان بر اولياي خود مسلط ميشود. نهجالبلاغه، خطبه۵۰) آنگاه چنين انساني در مواجهه خود با جريانات انحرافي دقت بيشتري به خرج ميدهد؛ چرا كه ميداند هر جريان انحرافي، از يك مطلب حق سوءاستفاده ميكند، لذا در مواجهه با آن جريان انحرافي، نه آن را صددرصد ميپذيرد و نه كاملاً تخطئه ميكند، بلكه ميكوشد ابعاد حق و باطل آن را با ظرافت تمام از هم تمييز دهد و با تأكيد صحيح بر ابعاد حق مستتر در آن، باطل آن را چنان نابود كند كه اثري از آن نماند (سوره انبيا، آيه ۱۸) و اين گونه در مواجهه با علوم جديد (و هر امر پيچيده ديگري) تا حد امكان از التقاط و اقتباس ناشيانه و بدون تصرف مصون بماند. به تعبير ديگر، سخن بر سر آن نيست كه بايد اين دستاوردهاي جديد را بيچون و چرا پذيرفت، بلكه سخن بر سر آن است كه اگر آنها را مشتمل بر خطا بدانيم- که ميدانيم- و در عين حال معتقد باشيم كه به هر حال- به خاطر مشكلات زندگي در اين عصر يا هر امر ديگر- چارهاي جز پذيرش برخي از امور نيست، چگونه بايد آنها را بپذيريم.
بازدیدها: ۵۴۰
با سلام. شما این عقیده که تکنولوژی مذموم است را قبول نمی کنید؟ دلیل شما چیست؟!
سلام علیکم
این جمله که «تکنولوژی مذموم است» یعنی چه؟ من چهار نقد نوشته ام. منظور شما کدام است؟ اگر این جمله مطلق است، چرا در اینترنت به بنده اشکال گرفته اید. آیا اینترنت محصول تکنولوژی نیست؟ آیا رایانه یا تب لت یا هر وسیله دیگری که برای ارسال این مطلب به این سایت از آن استفاده کرده اید، تکونولوژی نیست؟ آیا اساسا چیزی در زندگی ما هست که محصول تکنولوژی نباشد؟ اصلا مراد شما از تکنولوژی چیست که مذموم است؟ ضمنا شما شماره تلفن خود را نوشته اید که چون این مطالب در سایت انعکاس عمومی می یابد و ممکن است برای شما ایجاد مزاحمت کند من شماره را از ÷یام شما حذف کردم. اگر اصرار بر بودن آن دارید دوباره بنویسید و این بار حذف نخواهم کرد.
تکنولوژی اساسا محصول تمدن شیطانی غرب است و مذموم است. آمادگی گفتگو با شما را دارم حتما قانع خواهید شد. ********۰۹۱ شماره فقط برای شماست.
سلام علیکم
اگر مطلب را مطالعه کرده و نقدی دارید دقیقا بنویسید. بدون سانسور مطالب را خواهم گذاشت.
اما همین که شما اینجا آمده اید و از اینترنت استفاده کردید و تلفن دارید و … نشان می دهد یا سخن خود را باور ندارید یا پایبند کلام خدا نیستید که فرمود: ما کنت متخذ المضلین عضدا
استاد محترم نقد شما بسیار بنده را متعجب کرد!!! اگر گفتگویی صورت می گرفت خوب بود. اصلا مگر ممکنه کسی بعد تفکر و مطالعه این مطالب شما را بگوید!
کلام شما هم مرا متعجب کرد
مگر می شود این طور کلی گویانه حکم کرد؟!
بسم الله ارحمن الرحیم
الْعَقْلُ شَرْعٌ مِنْ دَاخِلٍ، وَ الشَّرْعُ عَقْلٌ مِنْ خَارِجٍ
سلام …بسیار خوب بود …امیدوارم همچنان موفق و سربلند باشید ….بنده معتقدم که غرب مجموعه ای از خوبی ها و بدی هاست وباید به صورت هوشمندانه و مجتهدانه بین اندیشه دینی و غربی جمع بست و اندیشه غربی را بر اساس اندیشه دینی نقد نمود ….وباید در قبال غرب اجتهاد و گزینش گری فعال داشت برخلاف گزینشگران منفعل …خلاصه نباید همانند متحجرین به نفی متغیرات زمان و مکان پرداخت و نه همانند جریانات التقاطی و غرب زده هسته و ثابتات دین را کنار زد بلکه با توجه به اقتضائات زمان و مکان با حفظ ثابتات دین دست به اجتهاد و گزینشگری فعال زد و امورات را یا انتخاب یا تاسیس نمود
سلام و ادب
بسيار از نقدتان لذت برديم
خداوند به شما عمر باعزت و بركت هرچه بيشتر بدهد
خدا را شاكريم در سفر عمره همراه شما در كاروان حضرت سجاد (ع) بوديم
در كرسي آزاد انديشي طب اسلامي منتظر تشريف فرمايي شما هستيم
التماس دعا
علوم جدید و تکنولوژی، مختص سبک زندگی ماده گرایی غرب بر محور تفکر اومانیستی است که محرّک آن نظام سلطه و سرمایه می باشد و مسلمانان نباید نظام آموزشی خود را بر اساس این علوم قرار دهند.
تمدن بدلی bornos.blog.ir
این کاملا سخن درستی است؛ به شرطی که بگوییم پس چکار کنند؛ نه اینکه انتظار داشته باشیم که همه چیز را رها کنند و هیچ راه حلی هم برای زندگی در دوره معاصر ندهیم.
اکل میته واقعا راه حل نیست.