چند روزي است كه در ايام الله غوطهوريم؛ ايام الله دهه فجر انقلاب اسلامي و ۲۲ بهمن، كه طليعه احياي اسلام در جهان بود، با يوم الله ميلاد پيامبر اسلام، كه طليعه ورود اسلام به دنياي خاكي بود و يوم الله ولادت امام صادق عليهالسلام که گسترش دهنده حقايق اسلام در عالم بود، مقارن گشته است.
قرآن كريم تمام آنچه را در جهان وجود دارد آيه و نشانهاي براي عاقلان ميداند؛ و اين نشانهها منحصر به اشياي خارجي نيست، بلكه حتي ايام و زمانها نيز ميتوانند نشانه و آيت خدا باشند؛ هرچند درك اين نشانه بودن كار هركسي نيست. با اينكه همه زمانه متعلق به خداست، اما برخي از ايام، چنان در متوجه ساختن انسان به خدا موثرند كه ايام الله نام گرفتهاند: خدا وقتي موسي را به سوي قومش فرستاد به وي دستور داد كه قومش را از ظلمات به سوي نور سوق دهد و آنها را متذكر به ايام الله نمايد: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» (سوره ابراهيم، آيه٥) بر طبق اين آيه شريفه، اگركسي ميخواهد يوم الله بودن ايامي را درك كند بايد هم اهل صبر باشد و هم اهل شكر، آن هم نه اينكه فقط در حد عادي «شاكر» و «صابر» باشد، بلكه «صبار شكور» بايد باشد. چرا صبار شكور؟ شايد چون اگر بر ناملايماتي كه همراه ايام الله است بسيار صبر نكند، ممكن است ايام الله را حتي يك انحراف قلمداد كند، و اگر دائما در حين اين ناملايمات احتمالي، متوجه حسن و بركت نهاني اين ايام نشود و شكر آن را نگذارد، چه بسا كه نعمت از او سلب گردد.
درك و همراهي ايام الله چنان براي انسان مومن ضرورت دارد كه خداوند متعال، كساني كه ايام الله را باور ندارند و بدانها دل نبستهاند، كافر ميداند و از مومنان ميخواهد كه از اين گونه افراد اعراض كنند و به ياوهگوييهاي آنها بياعتنا باشند تا خدا خود جزاي آنها را بدهد: «به مومنين بگو كه از كساني كه اميدي به ايام الله ندارند اعراض كنند تا خدا جزاي هركسي را مطابق با آنچه كسب كرده بدهد؛ قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْمًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» (سوره جاثيه، آيه١٤) (علامه طباطبايي در تفسير اين آيه اشاره ميكند كه «يغفروا» در اينجا به معناي رويگرداني و اعراض و ترك مخاصمه و گفتگو و جدال است.)
پس اولا وظيفه هر مومني است كه ايام الله را به يوم الله بودن بشناسد و جدي بگيرد؛ و ثانيا به ياوهگويي كساني كه ايام الله را جدي نميگيرند اعتنايي نكند. حال اگر در تقارن اين ايام الله كه گاه و بيگاه پيش ميآيد نيز بينديشد چهبسا به پيامهاي مضاعفي دست يابد. قطعا هم درك ايام الله و هم پيامهاي حاصل از تقارن ايام الله براي اهل آن بسيار نكتهها دارد و در اينجا گوينده تنها در حد فهم خود به يكي از آنها اشاره ميكند، شايد تلنگري باشد براي ساير مومنان كه با جدي گرفتن اين آيات، بهره معنوي خود و جامعه را مضاعف سازند.
ميلاد پيامبر اعظم يكي از ايام الله است؛ چرا؟ چون برترين مخلوق خدا به دنيا آمد و با آمدنش جهان را روشن كرد. جداي از ابعاد عظيم معنوي پيامبر اعظم، همين وجود دنيوي ايشان چنان منشا بركت و ايمني بود كه طبق فرمايش اميرمومنان و به دلالت آيه شريفه ۳۳ سوره انفال «خداوند دو امان براي اهل زمين قرار داده بود، حضور پيامبر در ميان ايشان و استغفار آنان؛ حال كه اولي رفته از دومي غافل نشويد» (نهجالبلاغه، حكمت ۸۸)؛ يعني صرف حضور او در دنيا خاصيت و اثري همچون اثر استغفار اهل زمين دارد؛ و آيا وجودي بابركتتر و الهيتر از وي سراغ داريد؟ با آمدن او خداوند بزرگترين منت خود را بر آدميان را ارزاني داشت (سوره نساء، آيه١٦٤) و اسلام را بر ايشان عرضه كرد (سوره حجرات، آيه١٧).
روز ولادت امام صادق عليهالسلام هم از ايام الله است: آن مقدار که ايشان فرصت يافت به معرفي معارف عميق و همهجانبه اسلام بپردازد، نه پيامبر اکرم (ص) فرصت کرد و نه هيچ يک از امامان ديگر. شاهد ما بر اين مدعا همين بس که ميراث معارفي که شيعه از روايات معصومين دارد چند ده برابر روايات اهل سنت است، چنانکه بزرگترين منابع روايي اهل سنت (همچون صحيح بخاري يا صحيح مسلم) بيش از حدود ۱۵۰۰ روايت ندارند؛ اما فقط کتاب شريف کافي که مرحوم کليني جمعآوري نموده مشتمل بر بيش از ۱۶۰۰۰ روايت در حوزههاي مختلف معارف اسلام است، و اغلب اين روايتها از امام صادق عليهالسلام ميباشند.
دهه فجر و ۲۲ بهمن هم از ايام الله است، چرا كه زماني بود كه جان تازهاي در جهان اسلام دميده شد و مسلمانان بعد از قرنها رخوت و دوري از اسلام، دوباره اسلام را در عرصه زندگي خود مشاهده كردند و اسلام مبناي حيات يك امت قرار گرفت. ۲۲ بهمن نقطه عطفي در تاريخ مسلمانان گرديد؛ نقطه عطف به همان معناي دقيق رياضي آن، يعني نقطهاي كه پايان روند انحطاط مسلمانان، و شروع روند صعودي ايشان و بازگشت دوباره مسلمانان به اسلام و احياي اسلام در جهان بود، حركتي كه آثارش را امروز در نقاط مختلف دنيا، به ويژه در كشورهاي مسلمان مشاهده ميكنيم و انشاء الله به ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف منتهي خواهد شد.
براي اينكه رابطه اين ايام الله با همديگر بهتر معلوم شود بگذاريد سراغ فرمايشات خود پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم برويم. پيامبر (ص) فرمود: من فقط براي اين مبعوث شدم تا «مكارم اخلاق» را به نهايت خود برسانم. «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ» (مستدركالوسائل، ج۱۱، ص۱۸۸) يكبار ديگر دقت كنيد: «فقط براي مكارم اخلاق». اکنون به آنچه از زندگي پيامبر سراغ داريد بينديشيد: زندگياي پر از درگيري و جهاد و مسائل سياسي- اجتماعي؛ عجيب نيست؟! آيا زندگي پيامبر خيلي مظهر اخلاق بود يا زندگي فلان عارف زاهد گوشهنشين؟ آيا ما اخلاق را در گوشهگيري ميجوييم يا در دل سياست؟ رسوبات جاهلي هزار ماه حكومت بنياميه در بيش از هزار سال فاصلهاي كه بين ما و زمان معصومين رخ داده، چنان اثر كرده كه بسياري از ما ناخودآگاه، سخنان معاويهپسند را باور كردهايم كه: «سياست عين دروغ و فريب است و بهتر است بزرگان ديني (مانند امام حسن عليهالسلام) كار سياست را كه آلوده به بديهاست به امثال معاويه بازگذارند»؛ «سياست نيازمند نيرنگبازي است و معاويه در اين عرصه زيركتر از علي است، پس همان بهتر كه او حكومت كند»؛ «قدرت فساد ميآورد، پس جاي انسانهاي متخلق نيست» و … . اما وقتي كه به سيره پيامبر خوبيها و بزرگترين منادي اخلاق در جهان مينگريم مييابيم كه تمام زندگي وي درگير سياست و حكومت و مواجهه با، نه فقط ابولهبها و ابوجهلها و ابوسفيانها، بلكه با قيصرها و كسريها، بود؛ او نه فقط در دوره حيات خود اهتمام جدي به حكومت و سياست داشت، بلكه براي پس از خود نيز نگران بود و بارها و بارها بر جانشيني علي عليهالسلام تاكيد كرد؛ و مردمي كه رابطه ضروري دين و اخلاق با سياست را نميفهميدند با او همراهي نكردند.
بسياري هنوز هم كه هنوز است يا از فراز و فرودهاي حكومت نبوي بياطلاعاند يا اگر هم اطلاع دارند به خاطر تلقي سادهلوحانهاي كه از حكومت ديني دارند، از تحليل آن عاجزند: اين چه پيامبر اخلاقي است كه از زماني كه امكانش برايش فراهم شد حكومت را به دست گرفت؟ اين چه حكومت دينياي است كه به محض اينكه وارد ميدان شد، منافقان هم در دور و بر آن پيدا شدند و تا نزديكترين مراكز قدرت حكومت پيش رفتند؟ اين چه وضعيتي است كه دائم درگير جنگ با اين و آن است؟ و اين چه حاكمي است كه صدور انقلاب اسلامي، و دستگيري از انسانهاي پابرهنه، برايش مهمتر از حفظ رابطه با ابرقدرتهاي زمانه (ايران و روم) است؟! پيامبر به عنوان رهبر و حاکم جامعه اسلامي، حاضر نبود بر سر اصول خويش با يهوديان و مشركان كنار بيايد؛ لذا جامعهاش دچار انواع مشكلات شد، از محاصره اقتصادي گرفته تا درگيريهاي نظامي؛ اما نه هيچگاه به بهانه مشكلات اقتصادي، حكومت را رها كرد، و نه هيچگاه بر سر آرمانهايش پاي ميز مصالحه نشست؛ يادمان باشد اين حاكم همان رهبري است كه داعيهدار اخلاق و معنويت در عالم گشت و عارفترين عارفان نيز در سير و سلوك معنوي خويش به گرد معراج وي نرسيدند. او نهتنها قدرت را مايه فساد نميدانست بلكه معتقد بود قدرت بايد در دست اخلاقيترين افراد قرار بگيرد تا بتوان جامعه را به سمت مطلوب پيش برد، سمت مطلوبي كه مطلوبيتش نه در رفاه و نظم مادي، بلكه در عزت يافتن مسلمانان و رشد معنوي عظيمي بود كه در جامعه حاصل ميشد، هرچند تحليلگران سطحينگر فقط سختيهاي مادي آن براي جامعه ديني را ميديدند و دائم از اين همه سختي غرغر ميكردند.
اين گونه بود که گسترش اسلام دائما با سختي توام بود و زماني هم که نوبت به امام صادق عليهالسلام رسيد، ايشان با همه تنگناها و سختيهاي زمانه از تلاش براي عمق بخشيدن به اسلام در جامعه فروگذاري نکرد و عاقبت هم در اين راه به شهادت رسيد.
آري انقلاب ما هم اگر انقلابي اسلامي است و همان راه را در پيش گرفته، پس همان سرنوشت را پيش روي دارد؛ باشد كه اين انقلاب به انقلاب عظيم موعود جهاني متصل گردد، انقلاب عظيمي كه بر اساس روايات متعدد- و برخلاف تلقي ساده لوحان – نه در رفاه و راحتي، بلكه در غرقاب خون و عرق به ثمر خواهد رسيد و فتنههايي عظيم را در مسير خود متحمل خواهد شد و ريزشها و رويشهاي فراواني را شاهد خواهد بود؛ باشد كه با تمريني كه در اين انقلاب ميكنيم آماده سختيهاي آن انقلاب عظيم جهاني شويم و در مسير اين سختيها صابر و شاكر، نه بلكه صبار شكور باشيم و به ايام الله اميدوار باشيم و طعنههاي آناني كه اميدي به ايام الله ندارند ما را از راهي كه در پيش گرفتهايم سست نكند.
حسن ختام كلامم را اين سخن گهربار پيامبر صبر و شكر قرار ميدهم كه وقتي از او پرسيدند كه چه كساني در دنيا بيش از همه به سختي و بلا مبتلا ميشوند، فرمود: پيامبران، سپس آنانكه به ايشان شبيهترند و و باز هم شبيهترها؛ مومن به اندازه ايمانش و خوبيِ عملش مبتلا ميشود، پس آنكه ايمانش درست و عملش نيكوست، بلايش شديد خواهد بود، و آنكه ايمانش سخيف و عملش قليل، بلايش اندك. «سُئِلَ صلي الله عليه و آله: مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فِي الدُّنْيَا؟ فَقَالَ: النَّبِيُّونَ ثُمَّ الْأَمَاثِلُ فَالْأَمَاثِلُ وَ يُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ حُسْنِ عَمَلِهِ فَمَنْ صَحَّ إِيمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِيمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُهُ» (تحف العقول، ص۳۹).
بازدیدها: ۳۹۲
I found just what I was needed, and it was enngttainire!