غلبه فرهنگ غربي بر انديشه هاي ما موجب گرديده تا کم کم باور کرده باشيم که «قدرت فساد ميآورد» و نوع نگاه دنيا گرانه غربي بر عبارت «مقتدر مظلوم» اعتراض خواهد کرد: مگر کسي که مقتدرانه و در راس قدرت است مظلوم ميشود؟ اما تا افرادرا اندکي به فرهنگ عميق اسلامي ارجاع ميدهيم و يادي از اميرالمؤمنين ميکنيم، انديشه ها دچار حيرت ميشود. وجود علي بهترين دليل است بر اينکه ممکن است مقتدري در اوج قدرت خود مظلوم باشد، اما چگونه؟
براي فهم مطلب، بايد بين دو تعبير تفکيک کرد. يکي عباراتي نظير «مظلوم» و «مستضعف» و ديگري تعابيري همچون «منظلم» و «ضعيف». منظلم کسي است که زير بار ظلم ميرود و ضعيف کسي است که قدرت دفاع از خود را ندارد و هر دو در اسلام مذمت شده اند؛ اما از منظر قرآن و روايات، «مستضعف» و «مظلوم»، همچون منظلم و ضعيف، کسي نيست که گرفتار ضعف شخصيتي باشد؛ بلکه شرايط بيروني به گونه اي واقع شده که او از حق خويش محروم گشته است. قرآن کريم ميفرمايد وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ (قصص، ۵) و در روايات مصداق اصلي اين مستضعفين ائمه عليهم السلام معرفي شده اند. همچنين حضرت علي عليه السلام را اول مظلوم عالم ميدانيم در حالي که هيچ هماوردي در قدرت نداشت. اين گونه است که واژه «مظلوم» در ادبيات ديني واژه مقدسي است که ما آن را در مورد شخصيت هاي عظيم و با صلابتي همچون حضرت امير يا امام حسين عليهماالسلام به کار ميبريم بدون اينكه هيچ بار معنايي ذليلانه اي داشته باشد.
اما چگونه يک صاحب قدرت ممکن است مظلوم واقع شود؟ تمام مسأله به نوع نگاه اسلام به حکومت برميگردد. در تفکر غربي، قدرت يک حق است، يک فرصت است براي تسلط بر امکانات، و لذا قدرت غالباً فساد ميآورد و صاحب قدرت اگر ظالم و فاسد نشود، لااقل کسي نمي تواند به او ظلم کند. اما در تفکر ديني، قدرت بيش از آنکه يک حق باشد، يک وظيفه است؛ اگر فرصت قلمداد شود، فرصتي براي فداکردن وقت و سرمايه خود براي اصلاح جامعه است نه براي استفاده شخصي و حزبي از امکانات. اگر قدرت يک وظيفه ديني شد، آن گاه همچون هر وظيفه دينياي، مقدس است و البته همچون هر وظيفه ديني بايد آن را آنگونه که خدا دستور داده اعمال کرد، نه آن گونه که خود ميپسنديم؛ و اين قسمت دشوار داستان است. پيامبر فرموده سوره هود مرا پيرکرد و مفسران توضيح داده اند که اين بخاطر آيه شريفه «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلاَ تَطْغَوا» (پس آن گونه كه دستور گرفتهاي استقامت بورز و همراهانت هم همي طور؛ و طغيان نكنيد؛ هود، ۱۱۲) بوده است، يعني اولاً استقامت پيامبر بايد نه آن گونه که خودش ميخواهد بلکه آنگونه که خدا دستور داده (كما امرت)، باشد و ثانياً همراهان و کارگزاران پيامبر نيز بايد اين گونه رفتار کنند (و من تاب معك)؛ و مشکل حکومت ديني اينجاست که نه فقط پيامبر و امام بايد کاملاً به وظيفه عمل کنند بلکه انتظار ميرود تمامي سطوح حکومت اين گونه باشد؛ و چون به خاطر ضعف همراهان، اين همراهي در بسياري از اوقات حاصل نمي شود، اعتراضات ساده انديشان متوجه اين حکومت ميگردد؛ و لذا، پيامبر اين را صعبترين آيه قرآن معرفي کرده است.
در اين شرايط است که اميرالمؤمنين اول مظلوم عالم ميگردد و اساس اين مظلوميت او، نه ناشي از جريان سقيفه – که البته اين جريان هم در مظلوميت او بي تأثير نبود – بلکه مربوط به دوره حکومت اوست؛ يعني در اوج اقتدارش، مظلوم ميباشد؛ و اين مدل حکومت، سخن جديد انديشه سياسي اسلام است. در باب اينکه چگونه علي در اوج اقتدار، مظلوم بود ميتوان شواهد متعددي ارائه کرد که در اين مجال نمي گنجد. اجمالاً فقط اشاره ميکنم: آيا مظلوميتي بالاتر از اينکه سابقه داران در اسلام، به خاطر قدرتطلبي و البته در لواي خونخواهي از مظلوم، مردم را عليه او بشورانند و مردم هم باور كنند؟ آيا مظلوميتي بالاتر از اين که عايشهاي که هيچ خدمتي در پيشرفت اسلام نداشته، و جايگاهش را صرفاً بخاطر رابطه سببي با پيامبر پيدا کرده، سردمدار جنگ و آشوبي عليه حکومت امام شود و در عين حال همگان امام را مذمت کنند که چرا اطرافيان تو حرمت زن پيامبر را نگه نمي دارند؟ آيا مظلوميتي بالاتر از اين که شخصي اسماً و رسماً فرمانرواي تمام بلاد اسلامي باشد اما بسياري از کارگزارانش يا نالايق باشند يا به او خيانت کنند يا بقدري نظرات خود را بر او تحميل کنند و او بخاطر مصلحت نظام جامعه اسلامي به آنها تن دردهد که خود تعبيير کند که «ديروز امير شما بودم ولي امروز فرمانبر شما شدهام»؟ آيا مظلوميتي بالاتر از اين که کسي در اوج قدرت رسمي، همدمي جز چاه پيدا نکند؟ حضرت در جريان سقيفه و در جريان شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها و حتي در ۲۵ سال سکوت تلخش، ابراز خستگي و ملولي نكرد، اما تنها پس از ۵ سال حکومت، وقتي در شب ۱۹ رمضان رسول خدا در خواب ديد عرض کرد از اين امت خسته شدهام و از خدا خواست که مرگش را برساند!
يادمان باشد: مظلوميت الزاماً ربطي به منصب اجتماعي ندارد: ممکن است همچون کوفيان در پايينترين جايگاه هاي اجتماعي يا همچون طلحه و زبير کاملاً خارج از مباحث حکومتي باشيم و ظالم باشيم و ممكن است صاحب عالي ترين مناصب اجتماعي باشيم و مظلوم. تا زماني که مظلوميت حقيقي را از مظلوميت هاي تصنعي اي که معاويه هاي زمان براي مظلوم کردن عليها مطرح ميکنند نشناسيم، امام زمانمان نخواهد آمد، چرا که قرار نيست اين آخرين اميد عالم هم مظلوم و شهيد شود.
بياييد به جاي اينکه فقط روضه بخوانيم که «اي اهل عالم، آقا علي مظلوم است» ريشه هاي اين مظلوميت را درک کنيم تا نگذاريم تاريخ تکرار شود.
بازدیدها: ۲۹۱