پرسشی پیرامون سب و لعن و پاسخ آن

سلام عليکم

پاسخ ها با رنگ قرمز نوشته شده اند.

اينجانب کارشناس ارشد فقه و مباني حقوق و طلبه پايه هفتم حوزه علميه قم هستم از جنابعالي که از محققين و دين پژوهان معاصر مي باشيد و کم وبيش اين حقير با نظرات واثار جنابعالي اشنا هستم

با کسب اجازه از محضرتان يک سوال کليدي جهت رفع شبهه پيرامون سب و لعن از ديدگاه اسلام بخصوص مذهب حقه شيعه عرضه ميدارم انشاا…با پاسخ حضرتعالي بنده حقير را به نکاتي که از ذهن نويسنده نامه مغفول مانده است متوجه نماييد.

پرسش بنده:

بالوجدان هر انساني در مي يابد که عقيده هر شخصي براي معتقد به آن ارزشمند و توهين و دشنام به آن عقيده را غير قابل پذيرش و شخص اهانت کننده را هرچند که بر مدار حق و عدالت هم باشند محکوم مي نمايند و اهانت کننده را فاقد منطق و استدلال تصور  ميکنند.

آنچه اشاره کرديد حکم عقل و وجدان نيست، بلکه عرف شايع در دنياي مدرن است. آنچه به لحاظ عقلي قابل دفاع است مطالب زير است:

اولا توهين به شخص غير از توهين به عقيده است؛ و اگر بتوان حکمي از عقل و وجدان يافت در مورد توهين به خود شخص است. عقيده به خودي خود و به صرف اينکه مورد اعتقاد عده‌اي قرار گرفته احترام (=حرمت) پيدا نمي‌کند؛ بلکه عقيده‌اي حرمت و احترام دارد که عقيده حق باشد نه عقيده باطل. (دقت شود). ممکن است بگوييد تشخيص حق و باطل بسيار دشوار است و محل اختلاف است، اما اين غير از مانحن فيه است. اگر اثبات شد عقيده‌اي باطل است، احترامش لازم نيست. (تفصيل بحث در مقاله آزادي فکر و عقيده از شهيد مطهري در کتاب پيرامون جمهوري اسلامي)

ثانيا توهين به هر شخص هم به صرف اينکه او يک شخص است، مذموم نيست، بلکه از آن جهت که او يک انسان (و داراي انسانيت) است، احترام دارد؛ لذا اگر کسي انسانيت را زيرپا گذاشت (مانند صدام و شمر) احترامش لازم نيست و حرمت ندارد.

با اين دو مقدمه بايد بررسي شود که حکم عقل در مورد توهين به اعتقاد کسي که انسانيت دارد و خودش هم اعتقادش را حق مي‌داند اما واقعا اعتقادش باطل است، چيست؟ به نظر مي‌رسد در اينجا توهين مجاز نيست، نه از باب احترام به عقيده خود وي، بلکه از باب اينکه اين توهين اثر روانشناختي منفي بر وي مي‌گذارد و او را به موضعگيري وادار مي‌کند و اين موضعگيري وضعيت وي را در موضع باطل تثبيت مي‌کند. اين همان مضمون آيه ۱۰۸ سوره انعام است که خودتان در ادامه متن اشاره کرده‌ايد. اکنون که معلوم شد حکم عقل چيست، به بررسي نمونه‌هاي ذکرشده در سوال مي‌پردازم:

پس از حصول حکم عقل ما با نمونه هاي در ايات و روايات اسلامي  مواجه مي شويم که در نگاه نخستين با اين حکم در تعارض مي باشد .

ابتدا به بررسي ايات و سپس رواياتي همراه با پاره اي از نظرات فقها جهت تبيين هر چه بيشتر سوال اينجانب خدمتتان ارسال ميگردد .

۱-   ايات

الف) در داستان حضرت ابراهيم(عليه السلام) که در سوره انبياء امده است :

 وتالله لأكيدن أصنامكم بعد أن تولوا مدبرين ( ۵۷ ) ) فجعلهم جذاذا إلا كبيرا لهم لعلهم إليه يرجعون ( ۵۸ ) قالوا من فعل هذا بآلهتنا إنه لمن الظالمين ( ۵۹ ) قالوا سمعنا فتى يذكرهم يقال له إبراهيم

به خدا سوگند پس از آنكه پشت كنيد و برويد، در كار بتهايتان حيله‏ اى مى‏كنم و بتان را قطعه قطعه كرد، مگر بزرگشان را شايد به او مراجعه كنندگفتند: چه كسى با خدايان ما چنين كرده كه هر كه بوده از ستمگران بوده است گفتند شنيديم جوانى هست كه ابراهيمش نامند و او بتها را به بدى ياد مى‏كند

در اين ايه از قران کريم تنها حضرات ابراهيم خليل  اقدام  به اهانت عملي به عقيده مشرکين ميکنند که شديدا هم مورد اعتراض مشرکين قرار گرفت

طبق مقدمات پيش‌گفته، عقيده آنها احترامي نداشته است. اما آيا اقدام حضرت ابراهيم اهانت به معناي مذموم بوده يا خير؟ و آيا صرف اعتراض آنها دليل زشتي عمل ابراهيم بوده است؟ اشاره شد که اگر عقيده‌اي باطل باشد درصورتي نفي آن مصداق اهانت مذموم مي‌باشد که اثر روانشناختي منفي بر مخاطب بگذارد با اين ضابطه که او را به موضعگيري وادار که وضعيت وي را در موضع باطل تثبيت ‌کند. اين اقدام البته براي آنها ناراحت کننده بوده، اما اگر ادامه آيات را دقت کنيد در مي‌يابيد اين اقدام حضرت ابراهيم مقدمه يک تلنگر جدي به آنها بود که درباره حقيقت، فارغ از تعصب بينديشند و به ظلم خويش به خويشتن پي ببرند و باطل بودن عقيده خود را دريابند (فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ (۶۴) ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاء يَنطِقُونَ (۶۵).

ب‌)  سوره مبارکه انعام ايه ۱۰۸ چنين امده است

َلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ

شما مؤمنان به آنان كه غير خدا را مى‏خوانند دشنام مدهيد تا مبادا آنها از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام گويند،

در اين ايه علت حرمت دشنام به معتقدات مشرکين را مقابله به مثل مشرکين نسبت به خداوند جل و علا ذکر شده است يعني با ارتفاع علت، سب کردن اعتقادات مشرکين اشکالي ندارد.

توضيحش گذشت

۲-   روايات

الف) در روايت صحيحه ديگري از پيامبر (ص) وارد شده است: “اذا رأيتم اهل الريب و البدع من بعدي فأظهروا البرائه منهم و اکثروا من سبهّم و القول فيهم و الوقعيه و باهتوهم کيلا يطمعوا في الفساد في الاسلام و يحذرهم الناس و لا يتعلّمون من بدعهِم يکتب الله لکم بذلک الحسنات و يرفع لکم به الدرجّات في الاخره [۱]“. هرگاه بعد از من اهل شک و بدعت را ديديد، نفرت و انزجار از آن‌ها را نمايان کنيد و سب آنها و حرف و طعن در مورد آنها را زياد کنيد. با آنها اين طور معامله کنيد تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم از آنها پرهيز کنند و از بدعت‌هاي آنان چيزي نياموزند.

من نمي‌دانم اين روايت که شما سند و مدرکش را ذکر نکرده‌ايد معتبر است يا خير. اولا در تعارض با روايات متعدد و فراواني است که در نهي سب وارد شده است. در ذهنم چنين است که در کتاب شريف کافي بابي در باب نهي از سب آمده بود. اما اگر بحث بر سر سب و دشنام نباشد، بلکه افشاي آنها و سوءاستفاده‌هايشان باشد، اين اولا توهين نيست و ثانيا به ياد داشته باشيد که انسان فقط عقل نيست، بلکه احساسات هم دارد و برخلاف تلقي عوامانه روشنفکرمآبانه‌اي! که امروزه شايع شده، اسلام با احساسات و دل مردم هم کار دارد؛ و اگر عده‌اي با شايعات و بدعتهايشان احساسات منفي عليه اسلام را ترويج دهند، عقل حکم مي‌کند که همانسان احساسات منفي مردم را عليه آنها برانگيزانيم.

ب) حضرت امير المومنين در نهج البلاغه خطبه ۱۹۷ مي فرمايد

انِّي أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِينَ، وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ، وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ، کانَ أَصْوَبَ فِي الْقَوْلِ، وَ أَبْلَغَ فِي الْعُذْرِ، وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِياهُمْ….

من دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشيد; ولى اگر اعمال زشتشان را شرح دهيد و احوال آنها را بيان کنيد به گفتار صحيح نزديک تر و براى اتمام حجّت رساتر است. شما بايد به جاى دشنام چنين مى گفتيد: پروردگارا خون ما و آنها را حفظ کن (و آتش جنگ را خاموش فرما) ميان ما و آنها را اصلاح کن و آنان را از گمراهيشان هدايت نما تا کسانى که جاهلند حق را بشناسند و آنها که گمراهند و بر دشمنى با حق اصرار مىورزند از آن دست بردارند و (به راه راست) باز گردند.

انچه در اين کلام آمده است، دستور مهم اخلاقى و اجتماعى است که مى تواند آثار زيادى داشته باشد و آن نهى از بدگويى به دشمن و سبّ و لعن اوست که ممکن است آتش خشم او را برافروزد و کينه ها را عميق تر سازد.اما نکته اي که حائز اهميت است متن روايت است ۱- جمله اکره لکم صراحت در کراهت دارد نه حرمت ۲- سباب نباشيد که بر وزن فعال يعني زياد دشنام دهنده نباشيد يعني اگر کم فحش بدهيد شايد اشکالي هم نداشته باشد. هم چنانکه علما شيعه باين نکته اشاره کرده اند . [۲]

دو مطلب فوق دلالتش چنين صريح نيست. اولا واژه اکره لزوما به معناي کراهت در مقابل حرمت نيست؛ شاهدش هم آيه کرّه اليکم الکفر و الفسوق و العصيان است؛ ثانيا مفهوم مخالف معتبر نيست، يعني از نفي سباب نمي‌توان نتيجه گرفت که کم سب کردن جايز است؛ خصوصا که روايات متعدد در نهي از سب آمده است

اين نکته قابل توجّه است که اصحاب معاويه، هر چند جزء منافقان و ظالمان و مفسدان فى الارض بودند باز امام(عليه السلام) اصحاب خود را از سبّ آنها در ايام جنگ صفّين نهى فرمود، زيرا در آنجا شرايط خاصّى بود که ممکن بود سبّ آنها آتش جنگ را شعله ورتر سازد. [۳]

۳-   فقه اسلامي

اصولا با تتبع در فقه اسلامي فقها براي غير مومن اصلا حرمتي قائل نيستند و حتي در اين زمينه سب کردن و لعن کردن گنهکار را جايز شمرده اند .شيخ اعظم در کتاب مکاسب درمساله سب کردن مومن و در مساله غيبت مي فرمايند :

ثم إنّه يستثني من «المؤمن» المظاهر بالفسق، لما سيجي‌ء في الغيبة من أنّه لا حرمة له.[۴] اکثر فقهاي که بر مکاسب حاشيه زده اند قريب باتفاق اين مسآله را پذيرفته اند .[۵]

زمانيکه شخصي نظير ما مسلمان است و ليکن گنهکار است، حرمتي ندارد پس کساني که مسلمان و يا شيعه نيستند برخورد اسلام با اين افراد چگونه خواهد بود!!!

مظاهر به فسق، غير از گناهکار است؛ مظاهر به فسق يعني کسي که به گناهش تظاهر مي‌کند و اگر تفصيل بحث را مي‌ديديد معلوم مي‌شود که عدم حرمت وي هم در محل گناهش است نه در ساير رفتارها و حتي گناهان مخفيانه وي. لذا شخص گناهکار هم در گناهان مخفي‌اش حرمت دارد و اصلا محل حرمت غيبت همين گناهان مخفي است. و معلوم است که عدم حرمت در گناهان علني از باب اين است که گناه در جامعه رايج نشود.

براي اثبات عدم حرمت غير مومن به ايه وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ [۶] استناد ميکنند در صورتي که اين ايه دال بر عدم حرمت غير هم کيشان باشد ايا تعارضي ميان مقام تکوين(بيان اين نکته که خداوند بشر را مختار افريده) و تشريع (همين ايات و رواياتي که خدمتتان عرض کردم) پيش نميايد؟

مختار بودن چه ربطي به بحث دارد؟ ظاهرا شما هم به تبع روشنفکرمآبان جامعه ما بين مختار بودن و محق بودن خلط کرده‌ايد. خدا انسان را مختار آفريده، اما انسان حق ندارد راه جهنم را انتخاب کند، اگرچه مي‌تواند انتخاب کند، اما توان انتخاب، غير از حق داشتن در اين انتخاب است. مقام تکوين آن است که خدا انسان را داراي اختيار آفريده که مي‌تواند هم راه خير را انتخاب کند هم راه شر را؛ اما مقام تشريع آن است که راه خير را به او معرفي کند و براي او بيان کند که حق در تبعيت از راه خير است و رفتن به راه خير حق اوست نه رفتن به راه شر. در باب حرمت انسان هم  قبلا توضيح داده شد.

التماس دعا

 در پايان از خداوند منان توفيقات روز افزون شما را خواستارم

محمد حسن

۱۶/۰۵/۱۳۹۱

 


[۱] – کليني،ابو جعفر،الکافي،ج۲،ص ۳۷۵
[۲] –  ايه الله شيخ جواد تبريزي ، زيارت عاشورا فراتراز شبهه
[۴] – شيخ انصاري،کتاب المکاسب ، ج۱ ص ۲۵۳
[۵] – نظير: غايه الامال في شرح الکتاب المکاسب ج۱ ص ۱۱۹، مصباح الفقاهه ج۱ ص ۲۸۰ ، المواهب في تحرير احکام المکاسب ص ۴۷۹
[۶] – سوره مبارکه منافقون، ايه ۸

 

بازدیدها: ۵۷۸

11 Replies to “پرسشی پیرامون سب و لعن و پاسخ آن”

  1. سلام علیکم
    حالا که اینجا بحث سب و لعن هست. بگذارید بنده نیز حدیثی در این مورد بیاورم که مدتی است ذهنم را به خود مشغول کرده و هنوز توضیح مناسبی در مورد این حدیث پیدا نکرده ام.
    حدیث بدین شرح است: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ إِذَا رَأَيْتُمْ أَهْلَ‏ الرَّيْبِ‏ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِي فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِيهِمْ وَ الْوَقِيعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ كَيْلَا يَطْمَعُوا فِي الْفَسَادِ فِي الْإِسْلَامِ وَ يَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا يَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ يَكْتُبِ اللَّهُ لَكُمْ بِذَلِكَ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعْ لَكُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِي الْآخِرَةِ»کافی ج۲ ص۳۷۵
    حدیث سنداً صحیح است.
    مخالفین وحدت خیلی به این حدیث استناد می کنند. اینها می گویند طبق این حدیث ما باید برائت را علنی بکنیم و زیاد آنها را دشنام دهیم و بهتان به آنها بزنیم یعنی ما مجازیم به خلفای ثلالثه حتی فحش بدهیم آن هم علنی. حتی طبق این روایت ما مجازیم تهمت بزنیم چون گفته فباهتوهم و بهت در لغت نامه شامل سخن کذب نیز می شود. یکبار با یکی از همین افراد که به عایشه تهمت فحشا می زد بحث می کردم می گفت اولا در روایات خودشان این مطالب هست ثانیا بفرض هم که عایشه فاحشه نباشد ما طبق این روایت مجازیم این دروغ را بگویئم.
    این روایت را چگونه باید فهمید و تبیین کرد؟!

    • سلام علیکم
      این همان روایت اولی است که در متن پرسش مطرح شده است و توضیحاتی درباره آن داده ام. در مورد باهتوهم معنای مبهوت کردن دارد و اگرچه در لغت در معنای بهتان زدن هم به کار رفته اما در مقابل آیات و روایات فراوانی قرار می گیرد که صریحا بهتان زدن گناه کبیره معرفی شده است و چون دلالتش اظهر نیست (زیرا معنای دیگر هم دارد) نمی تواند آن آیات و روایات غلیظ و شدید را تخصیص بزند. تنها نکته ای که اضافه می کنم این است که مجتهد کسی است که مجموع روایات را با هم می سنجد و فتوا می دهد. حتی اگر این روایت (درباره عبارت سب) صحیح باشد باید دید مربوط به چه مقامی است. مثال ساده بحث این است که کسی به سیره امام حسن علیه السلام تمسک کند و بگوید همواره باید صلح کرد و کسی به سیره امام حسین علیه السلام تمسک کند و بگوید همواره باید جنگید. اینکه در چه شرایطی با چه کسی چه معامله ای باید کرد مساله ای نیست که ما به دلخواه شخصی خود نظر دهیم. روایات فراوان دیگری داریم درباب مدارا با اهل سنت و پرهیز از توهین به کسانی که برای آنها محترمند. بهترین مثال زیارت عاشوراست که روش صحیح برائت را آموزش می دهد. در این زیارت، کسانی که جرمشان برای طرفین بارز است و هرکس از آنها دفاع کند مریض القلب بودنش واضح است، مانند یزید و عمر سعد و شمر و ابن زیاد، صریحا با اسم مورد لعن قرار گرفته اند؛ اما کسانی که جرمشان برای مخاطب واضح نیست و او در ظالم بودنشان تردید دارد، با عنوانی قرآنی (الا لعنه الله علی الظالمین) مورد لعن قرار گرفته اند، نه با اسم؛ و در مورد آنها گفته می شود: اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد (ص) و آخر تابع له علی ذلک؛ یعنی لعن به نحوی آمده که مخاطب احساس توهین نکند مگر اینکه به اسلام باور نداشته باشد؛ به تعبیر دیگر در این فقره می گوییم خداوند در قرآن فرموده که لعنت خدا بر ظالمان؛ اکنون اگر کسی اولین ظلم را کرده ما بر او لعنت می فرستیم و بقیه مسلمانان هم باید لعنت بفرستند و اگر ظلمی نکرده، که ما هم احترامشان را لازم میدانیم. اگر خلفای سه گانه ظلمی نکرده اند، پس این سخن ما به آنها مربوط نمی شود و اگر ظلمی کرده اند، طبق آیه قرآن همه مسلمانان باید آنها را ملعون بدانند. به این ترتیب، هم برائت انجام شده و هم توهینی به ایشان نشده است.
      برای مزید اطمینان شما و اینکه افراد مورد نظر شما واقعا تابع ائمه نیستند به نکته ای اشاره می کنم
      حسین بن روح نائب خاص امام زمان بوده است. سیره ایشان را در این زمینه مطالعه کنید و ببینید امام زمان چه رفتاری را از ما انتظار دارد و چه اندازه رفتار این مدعیان از خواسته امام علیه السلام دور است. در این زمینه به کتاب الغیبه نوشته شیخ طوسی صفحات۳۸۲ به بعد مراجعه کنید. التماس دعا

  2. سلام علیکم
    با تشکر از پاسخ شما.
    اما در مورد این روایت حتی خیلی از فقها و مجتهدین نیز به امثال این روایت استناد می کنند در جواز هجو مخالفین. حتی حضرت امام(ره) نیز در کتاب مکاسب به این امر قائل هستند. جهت مطالعه ر.ک به المکاسب المحرمة ج۱ ص۳۷۷ به بعد. اختصاص الحرمة بغيبة المؤمن‏
    همچنین بحث جواز هجو المخالفین در کتب فقهاء

    • سلام علیکم
      بحث امام خمینی درباره جواز یا عدم جواز غیبت آنهاست نه هجو آنها. علاوه بر این، جمله پایانی ایشان که به سیره ائمه استناد کرده (ص۳۷۹) بخوبی نشان می دهد که اولا بحث بر سر لعن است نه هجو و ثانیا عرصه آن فقط شامل معاند می شود نه هرکسی که اسما شیعه نباشد و لعن معاندی که حق را می شناسد و انکار می کند هم از واضحات است چنانکه در متن توضیح داده شد. در مورد روایت مذکور همچنین توجه شما را به جملات شهید مطهری جلب می کنم در کتاب سیره نبوی، ص ۱۲۸-۱۳۰:
      در زمينه اهل بدعت , حديثي داريم كه در ضمن آن آمده است كه هرگاه اهل بدعت را ديديد فباهتوهم . (( باهتوهم )) از ماده بهت است و اين ماده در دو مورد به كار برده مي شود , يكي در مورد مبهوت كردن , محكوم كردن و متحير ساختن كه در خود قرآن آمده است كه حضرت ابراهيم با آن جبار زمان خودش كه مباحثه كرد , در نهايت امر فبهت الذي كفر او در مقابل منطق ابراهيم درماند , مبهوت شد , محكوم شد , مفتضح شد , و ديگر در مورد بهتان يعني دروغ جعل كردن كه مي دانيم در آيه سبحانك هذا بهتان عظيم , بهتان عظيم يعني دروغ بزرگ . شيخ انصاري تصريح مي كند كه معناي اينكه اگر با اهل بدعت روبرو شديد باهتوهم يعني با منطقي قوي با آنها روبرو بشويد , مبهوتشان بكنيد آنچنانكه ابراهيم با جبار زمان خودش نمرود مباحثه كرد و مبهوتش نمود فبهت الذي كفر بر اهل بدعت با منطق وارد بشويد تا مردم بفهمند اينها اهل بدعت هستند و دروغ مي گويند . با آنها مباحثه كنيد و محكومشان نمائيد . عده اي آمده اند از اين حديث اين جور استفاده كرده اند كه اگر اهل بدعت را ديديد , ديگر دروغ گفتن جايز است , هر نسبتي مي خواهيد به اينها بدهيد , هر دروغي مي خواهيد ببنديد , يعني براي كوباندن اهل بدعت كه يك هدف مقدس است از اين وسيله نامقدس يعني دروغ بستن استفاده بكنيد , كه اين امر دايره اش وسيعتر هم مي شود . آدمهاي حسابي هرگز چنين حرفي را نمي زنند . آدمهاي ناحسابي گاهي دنبال بهانه اند .
      مكائد نفس عجيب است ! مكرهاي نفس اماره عجيب است ! انسان گاهي نفسش آنچنان مكرر مي كند كه خودش هم نمي فهمد . مثلا شب ولادت پيغمبر است , مي خواهد جشن بگيرد شب سرور است , حالا كه شب سرور است فسق و فجور به جا مي آورد و مي گويد شب سرور است , شب ولادت پيغمبر , مگر اشكال دارد ؟ ! من به خاطر پيغمبر چنين كاري مي كنم ! داستاني است مربوط به آن زماني كه يك (( شاهي )) ارزش داشت . گفتند يك نفر رفت دم دكان عرق فروشي و به فروشنده گفت يك شاهي عرق بده . عرق فروش گفت يك شاهي كه عرق نمي شود . گفت : هر چه مي شود , بالاخره يك شاهي هم يك چيزي مي شود . او اصرار مي كرد كه نمي شود . گفت اگر يك قران عرق مي شود آن را تقسيم بر بيست كن همان را به من بده . گفت اين معنايش اين است كه ته يك استكان هم مثلا پر نشود . گفت همان را بده . گفت مردم عرق مي خورند كه مست بشوند , فايده اش چيست كه آن را به تو بدهم ؟ گفت تو همان را بده , بد مستي اش با خودم .
      بعضي از مردم دنبال بهانه هستند براي بد مستي , ديگر بد مستي اش با آنها . كافي است يك بهانه پيدا بكند براي هرزگي كردن و بد مستي . گفته اند : اجازه داده اند هر دروغي كه دلمان بخواهد , براي اهل بدعت جع بكنيم . بعد با هر كسي كه كينه شخصي پيدا مي كند فورا به او يك نسبتي مي دهد , يك تهمتي مي زند و بعد مي گويد او اهل بدعت است . شروع مي كن به جعل كردن , دروغ گفتن و تهمت زدن . چرا ؟ مي گويد به ما اجازه داده اند . آن وقت شما ببينيد بر سر دين چه مي آيد ؟ ! فرنگي ماب ما مي گويد الغايات تبرر المبادي . هدف بايد خوب باشد , هدف كه خوب بود وسيله هر چه شد شد . متقدم ماب ما هم مي گويد به ما گفته اند باهتوهم , حق داريم هر چه دلمان بخواهد بگوئيم و مي گوئيم هر چه دل خودمان بخواهد . آن وقت ببينيد به سر دين چه مي آيد ؟!

  3. سلام علیکم
    با تشکر مجدد از پاسخ شما.
    اما امام خمینی(ره) علاوه بر لعن به هجو و فحش هم اشاره می کنند: «بل الناظر في الأخبار الكثيرة في الأبواب المتفرّقة لا يرتاب في جواز هتكهم و الوقيعة فيهم، بل الأئمّة المعصومون أكثروا في الطعن و اللعن عليهم و ذكر مساوئهم‏»
    هتک و وقیعه یعنی چه؟؟!!
    در ادامه نیز این عبارت را دارند: «و الظاهر منها جواز الافتراء و القذف عليهم لكن الكفّ أحسن و أجمل، لكنّه مشكل إلّا في بعض الأحيان، مع أنّ السيرة أيضا قائمة على غيبتهم، فنعم ما قال المحقّق صاحب الجواهر: إنّ طول الكلام في ذلك كما فعله في الحدائق من تضييع العمر في الواضحات‏»
    اینجا می فرمایند افتراء و قذف نیز جواز دارد.
    البته گفتم در کتب سایر فقها نیز بحث جواز هجو مخالفین وجود دارد.

    • سلام علیکم
      جمله «بل الأئمّة المعصومون أکثروا فی الطعن و اللعن علیهم و ذکر مساوئهم» شاهد خوبی است که منظور عموم اهل سنت نیستند بلکه منظور سران جور و ستم هستند چرا که تاریخ ائمه هیچگاه شاهد طعن و لعن ایشان نسبت به عموم اهل سنت نبوده چه رسد به اینکه شاهد کثرت این کار بوده باشد. پس منظور حضرت امام همان سران جور و ستم هستند و ادامه جمله هم ناظر به همین گروه است و همین مطلب است که بقدری واضح است که صاحب جواهر می فرماید بحث در آن تضییع عمر در واضحات است. یعنی جواز لعن ائمه جور و ستم است که از واضحات است نه لعن و قذف و غیبت عموم اهل سنت.

  4. باسلام .مابادودسته روایت متعارض درزمینه سب ولعن مخالفان مواجهیم وهمین امرباعث دودستگی بین شیعه شده وظاهرا این اختلاف بوسیله مباحثه فقهی بسادگی قابل حل نیست .اما پرسش اینه که آیا اسلام عزیز برای چنین مواقعی تدبیری نیندیشیده وملجأی معرفی نکرده؟ بدیهیست که علم فقه وحدیث به تنها یی ظرفیت حل چنین مشکلاتی را نداره و لیکن خوشبختانه برای چنین مواقعی مراجعی چون ” قرآن کریم” ، “عقل” و ” مراجع حیّ! ” را هم داریم و لذا بنده نمونه ای از داوری این هرسه را تقدیم میکنم :
    ۱ ـ قرآن کریم : ولاتسبوالذین یدعون من دون الله …که صریحا نهی از سب حتی سب مشرکین فرموده!/همچنین آیات متعددی چون ولایجرمنکم شنأن قوم ان لاتعدلوا.. قولواللناس حسنا و…
    2ـ حکم بدیهی عقل اینه که در هر زمانی اولین واجب واوجب واجبات ،حفظ اساس اسلام ومذهبه واگر کسی کمترین بهره ای از عقل سلیم داشته وشرایط ویژه دنیای امروز را ملاحظه کنه تردیدی در حرمت سب وامثال ذالک نخواهد کرد ضمن اینکه توجه کنید:وقتی ما علنا فتوا به جواز لعن اهل ریب وبدعت بدیم این آتش دودمان سوزیست که بزودی همه ء جامعه مذهبی خود ماراهم دربر میگیره وهرکسی میتونه مخالفان فکری خودش را اولا متهم به بدعتگذاربودن وسپس به رگبار فحش وبهتان ببنده کمااینکه متاسفانه اخیرا در اختلاف برسر قمه زدن یانزدن شاهد این فاجعه درمیان شیعه شدیم وکافیه سری به گروههای فیسبوک وامثاله بزنید وهتاکی ودشمنی شیعه باشیعه را ببینید! ..بهرحال عجیبه که ما در امور اقتصادی وسیاسی وروزمره خودمون همواره به عقل ومصلحت رجوع میکنیم ودائما تاکتیک ها وحتی استراتژی های خودمون را براساس متغیرها ومصالح واقعی تغییر می دیم اما در امر خطیر دینمون فقط به روایات واخباری که درشرایط ۱۴۰۰سال پیش صادر شده بسنده میکنیم !مگرخود مولی نفرمودند:کونواعقل رعایة ولاتکونوا عقل رعایة!
    3 ـ مراجع حی: بنده ازتک تک مراجع استفتا دیدم وهمگی باالاتفاق نهی کردند حتی ازدفتر اقای شیرازی هم استفتا کردم متن طولانی حاکی از عدم جواز نوشتند اما وقتی مجددا خواستم که فتوای روشنی بدن دیگه جوابی ندادند!!(متن استفتاءات را در صفحه خودم در فیسبوک گذاشتم.ضمنا خوبه ما به خودسیره معصومان علیهم السلام هم توجه کنیم وببینیم آیا تاکنون العیاذباالله کوچکترین دشنامی ولو به مشرکان از ساحت مقدسشون صادر شده؟ مولا ی مظلوم ما خودشون دربرابر غاصبان ودشمنان چه کردند؟؟؟؟ /باتشکر

    • سلام علیکم
      ممنون از تذکرات شما
      نکته ای که نباید غفلت شود این است که بین سب و لعن فرق هست و هم در آیات و هم در روایات، در حالی که از سب کردن برحذر داشته اند اما هم لعن کرده اند و هم تشویق به لعن؛ و بین این دو فراوان خلط می شود در حالی که رابطه این دو عموم و خصوص من وجه است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*