بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن کریم (بر اساس قرائت حفص از عاصم در مصحف عثمانی) ۶۲۷۷ آیه دارد. اگر روزی حداقل در یک آیه از قرآن کریم بیندیشیم حداکثر یک ۱۷ سال و چهار ۱۷ روز (۷۲ روز) به طول خواهد انجامید.
اغلب ما تاکنون یک یا دو ۱۷ سال از عمرمان سپری شده است و انشاءالله ۱۷ سالهای دیگری از عمرمان سپری خواهد شد. اما در میان مسلمانانی که از صدر اسلام تاکنون زیسته اند آیا می توان ادعا کرد که حتی یک دهم درصد از آنها درباره تمام آیات قرآن کریم در طول عمرشان لااقل یکبار تامل و تدبر کرده اند؟!
و آیا بعدی ها هم درباره ما همین را نخواهند گفت؟
و آیا پیامبر ص حق ندارد که در روز قیامت از ما به درگاه خداوند متعال گله کند که: یا رب ان قومی اتخذوا هذا القران مهجورا (پروردگارا! همانا مردم من، این قرآن را مهجور قرار دادند)
در سال جدید که ابتدا و انتهایش مزین به ولادت باسعادت کسی است که ولادتش کوثر، و وجودش مانع ابتر ماندن پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله و سلم- و دینش بود تصمیم گرفتم به یاری خدا راهی را آغاز کنم که اگر حدود ۱۷ سال دیگر زنده ماندم به پیامبرم عرض کنم که من لااقل یکبار در تمام سخنانی که از جانب خدا برایم آوردی تامل و تدبر کردم.
بدین منظور در شبکه اجتماعی تلگرام، کانالی را راه اندازی کرده ام به آدرس: https://telegram.me/YekAaye اگر شما هم مایل به همراهی هستید بسم الله. روی لینک کلیک کنید و با نرم افزار تلگرام آن را باز کنید و بعد روی کلمه JOIN کلیک کنید.همچنین برای کسانی که ممکن است دسترسی به تلگرام نداشته باشند هم یک وبلاگ با همین موضوع راهاندازی کردم که انشاءالله هر روز مطالب در آنجا هم بارگذاری میشود؛ به آدرس: http://yekayehqurandarrooz.parsiblog.com/
بعد از چند ماه از شروع ب کار، سایتی راه انداختم برای همین کار و در عین حال فایلهای جلسات را ماهانه در همین سایت قرار میدهم. و ضمنا از ابتدای سال ۱۳۹۷ دیگر در تلگرام نیستم و فقط در «ایتا» و «سروش» مطالب را میگذارم. برای توضیح بیشتر به اینجا مراجعه کنید.
چند نکته درباره این برنامه:
1) قرار نیست به ترتیب قرآن جلو برویم.
2) چون قرار است هرکسی خودش تدبر کند در ابتدای روز آیه را در این کانال قرار می دهم تا هرکسی خودش درباره آن تاملی کند سپس در اواسط یا اواخر روز برخی نکات درباره آن آیه تقدیم میشود.
3) گاه آیه چنان به قبل و بعدش گره خورده که نمیشود جداگانه بدان پرداخت لذا ممکن است گاه در یک روز بیش از یک آیه مطرح شود. اما لااقل تا مدتها سعی میکنم سراغ این موارد نروم
3) از آنجا که اولین مفسر قرآن پیامبر اکرم و اهل بیت ایشان اند انشاءالله در هر آیه سعی می شود حداقل یک حدیث از ایشان نقل شود.
4) اگر از منبعی استفاده شد حتما ذکر خواهد شد
5) اگر درباره آیه هر روز یا نکات مطرح شده نکتهای انتقادی یا پیشنهادی داشتید به آدرس همین کانال ارسال فرمایید تا ان شاءالله از آن استفاده شود. همچنین نظرات خود را می توانید در قسمت نظرات هر صفحه در وبلاگ مذکور و یا در همین جا قرار دهید.
و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه انيب
1394/۱/۳
12 جمادی الثانی ۱۴۳۷
انشاءالله تا حدی که ممکن باشد مطالب مذکور را در همینجا قرار خواهم داد.
بسم الله الرحمن الرحیم
۱) سوره حمد (۱) آیه ۱: بسم الله الرحمن الرحیم ۳/۱/۹۵ ۱
۳) سوره بقره (۲) آیه ۲ ذلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِين ۵/۱/۱۳۹۵.. ۱
۴) سوره ضحی (۹۳) آیه ۱۱ وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث ۶/۱/۱۳۹۵ ۱
۵) سوره ق (۵۰) آیه ۱۸ مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ ۷/۱/۱۳۹۵.. ۱
۶) سوره انفطار (۸۲) آیه ۶ يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ ۸/۱/۱۳۹۵. ۱
تدبر امیرالمومنین ع در این آیه. ۱
۸) سوره شعرا (۲۶) آیه ۲۱۷ وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ۱۰/۱/۱۳۹۵.. ۱
تدبری در این آیه از امام صادق ع.. ۱
۲۰) سوره علق (۹۶) آیه۱۴ أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى ۲۰/۱/۱۳۹۵.. ۱
۲۱) سوره ليل (۹۲) آیه۱۲ إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى ۱
برخی نکتههای ترجمه برای کمک به تدبر: ۱
۲۴) سوره ملك (۶۷)، آیه۱۴ أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبير ۲۴/۱/۱۳۹۵.. ۱
۲۸) سوره شعراء (۲۶) آیه ۹ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزيزُ الرَّحيم ۲۸/۱/۱۳۹۵.. ۱
۳۲) سوره عنكبوت (۲۹) آیه ۵۷ كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُون ۱/۲/۱۳۹۵.. ۱
۳۳) تبریک میلاد امیرالمومنین.. ۱
۳۶) سوره حمد (۱) آیه ۲ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين ۵/۲/۱۳۹۵.. ۱
۳۷) سوره مرسلات (۷۷) آیه۷ إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِع ۶/۲/۱۳۹۵.. ۱
۳۸) المرسلات (۷۷) آیه ۱۵ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبين ۷/۲/۱۳۹۵.. ۱
نکته دریافتی از یکی از مخاطبان.. ۱
۴۱) سوره حمد (۱) آیه ۳ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ۱۰/۲/۱۳۹۵. ۱
۴۳) سوره علق (۹۶) آیه۴ الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَم ۱۲/۲/۱۳۹۵.. ۱
۴۴) سوره علق (۹۶) آیه ۵ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم ۱۳/۲/۱۳۹۵.. ۱
توضیح کلمات از علامه طباطبایی.. ۱
۴۶) سوره شورى (۴۲) آیه ۳۲ وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلام ۱۵/۲/۱۳۹۵.. ۱
مدخل
قرآن کریم (بر اساس قرائت حفص از عاصم در مصحف عثمانی) ۶۲۷۷ آیه دارد.
اگر روزی حداقل در یک آیه قرآن بیندیشیم حداکثر یک ۱۷ سال و چهار ۱۷ روز (۷۲ روز) به طول خواهد انجامید.
اغلب ما تاکنون یک یا دو ۱۷ سال از عمرمان سپری شده است و انشاءالله ۱۷ سالهای دیگری از عمرمان سپری خواهد شد. اما در میان مسلمانانی که از صدر اسلام تاکنون زیسته اند آیا می توان ادعا کرد که حتی یک دهم درصد از آنها درباره تمام آیات قرآن کریم در طول عمرشان لااقل یکبار تامل و تدبر کرده اند؟!
و آیا بعدی ها هم درباره ما همین را نخواهند گفت؟
و آیا پیامبر ص حق ندارد که در روز قیامت از ما به درگاه خداوند متعال گله کند که:
یا رب ان قومی اتخذوا هذا القران مهجورا
پروردگارا! همانا مردم من، این قرآن را مهجور قرار دادند
در سال جدید که ابتدا و انتهایش مزین به ولادت باسعادت کسی است که ولادتش کوثر، و وجودش مانع ابتر ماندن پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله و سلم- و دینش بود تصمیم گرفتم به یاری خدا راهی را آغاز کنم که اگر حدود ۱۷ سال دیگر زنده ماندم به پیامبرم عرض کنم که من لااقل یکبار در تمام سخنانی که از جانب خدا برایم آوردی تامل و تدبر کردم.
اگر شما هم مایل به همراهی هستید بسم الله
چند نکته درباره این کانال:
- قرار نیست به ترتیب قرآن جلو برویم.
- چون قرار است هرکسی خودش تدبر کند در ابتدای روز آیه را در این کانال قرار می دهم تا هرکسی خودش درباره آن تاملی کند سپس در اواسط یا اواخر روز برخی نکات درباره آن آیه تقدیم میشود.
- گاه آیه چنان به قبل و بعدش گره خورده که نمیشود جداگانه بدان پرداخت لذا ممکن است گاه در یک روز بیش از یک آیه مطرح شود
- از آنجا که اولین مفسر قرآن پیامبر اکرم و اهل بیت ایشان اند انشاءالله در هر آیه سعی می شود حداقل یک حدیث از ایشان نقل شود.
- اگر از منبعی استفاده شد حتما ذکر خواهد شد
اگر درباره آیه هر روز یا نکات مطرح شده نکتهای انتقادی یا پیشنهادی داشتید به آدرس همین کانال ارسال فرمایید تا ان شاءالله از آن استفاده شود. همچنین نظرات خود را می توانید از طریق ایمیل
souzanchi@gmail.com
یا سایت
www.souzanchi.ir
یا وبلاگی که برای همین بحثها اختصاص یافته است:
http://yekayehqurandarrooz.parsiblog.com/
ارسال فرمایید.
آدرس کانال:
@YekAayeh
مسئولیت تمام مطالب این کانال برعهده حقیر (حسین سوزنچی) است.
و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه انيب
۱۳۹۴/۱/۳
۱۲ جمادی الثانی ۱۴۳۷
۱) سوره حمد (۱) آیه ۱: بسم الله الرحمن الرحیم ۳/۱/۹۵
ترجمه
به نام خداوندی که رحمتش فراگیر و همیشگی است
حدیث
پیامبر اکرم ص فرمودند: هر کاری که با بسم الله الرحمن الرحیم شروع نشود ابتر است.[۱]
لذا مناسب است اولین تدبر را تدبر در همین آیه قرار دهیم.
تدبر
- هرکاری (حتی قرآن خواندن) را با نام خدا شروع میکنم و از او کمک میگیرم که اولا کارم رنگ و بوی الهی بگیرد و روز قیامت مایه حسرت من نشود، و ثانیا خدا کمک کند که به انتها برسد.
- اسم از ریشه «وسم» است به معنای علامتگذاری. پس هنگام هر کاری علامت خدا را بر روی خودم میگذارم که در طول کار یادم نرود خدایی دارم مهربان و بخشنده. او مرا فراموش نکرده، من هم او را فراموش نکنم.
- رحمن، صیغه مبالغه است، یعنی کسی که رحمتش فراگیر است؛ رحیم، صفت مشبهه است یعنی کسی که رحمتش دائمی و همیشگی است؛ پس من به نام خدایی تبرک میجویم که رحمتش فراگیر و همیشگی است بدین امید که کار مرا هم مشمول رحمت خود کند. پس وقتی پشتوانه آن کار را خدای توانایی که رحمتش فراگیر و همیشگی است قرار دادم خیالم راحت است که آن کار حتما به بهترین ثمر خواهد رسید، حتی اگر در ظاهر گمان کنم که به ثمر نرسیده است. پس هیچگاه از انجام آن کار پشیمان نخواهم شد.
- وقتی با نام چنین خدایی کارم را آغاز کنم نمیتوانم جز رحمت برای خودم و دیگران چیزی بخواهم. پس هر سخنی که میگویم و هر کاری که میکنم باید مراقب باشم که رحمت خدا قرار است در آن جلوهگر شود؛ پس هرکاری را که میخواهم انجام دهم، وقتی با بسم الله الرحمن الرحیم آغازش کنم، قبل از شروع مطمئن میشوم که آن کار، کار بد و گناه نخواهد بود؛ آن کار مایه رنجش و آزار بندگان خدا نخواهد شد؛ آن کار در روز قیامت مایه حسرت من نخواهد بود؛ و در یک کلام، مطمئنا آن کار خداپسند خواهد بود. (ظاهرا اگر فقط همین بسم الله را جدی بگیریم کل زندگیمان اصلاح میشود و از اولیاء الله خواهیم شد!)
- درباره اینکه گفته شد «آن کار مایه رنجش و آزار بندگان خدا نخواهد شد» باید بین رنجش واقعی و رنجش ظاهری فرق بگذاریم. هر کاری که مطابق دستورات خدا باشد، حتما به نفع انسانهاست هرچند ممکن است چون ما پشت پرده مطالب را نمیدانیم آن کار را ناراحتکننده بیابیم. بدین ترتیب، حتی عذاب خدا هم در حالی که عذاب و دردناک است، اما ناشی از رحمانیت خداست؛ هرچند فردی که در عذاب معذب است متوجه این رحمت نشود. (رجوع کنید به آیه ۴۵ سوره مریم که حضرت ابراهیم در حالی که پدرخوانده اش را از عذاب خدا بیم میدهد همین عذاب را ناشی از رحمانیت خدا معرفی میکند «يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا» که انشاء الله روزی در این آیه تدبر خواهیم کرد)
۲) سوره انبیاء (۲۱) آیه ۱۰ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُون ۴/۱/۹۵
ترجمه: به تحقیق کتابی به شما نازل کردیم که در آن یاد شماست، پس آیا نمیاندیشید؟
حدیث مرتبط با آیه:
عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْعَزِيزَ الْجَبَّارَ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ كِتَابَهُ وَ هُوَ الصَّادِقُ الْبَارُّ فِيهِ خَبَرُكُمْ وَ خَبَرُ مَنْ قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ مَنْ بَعْدَكُمْ وَ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَوْ أَتَاكُمْ مَنْ يُخْبِرُكُمْ عَنْ ذَلِكَ لَتَعَجَّبْتُمْ.
امام صادق ع فرمودند: خداوند عزیز جبار کتابش را بر شما نازل کرد و او راستگوی نیکوکار است؛ در قرآن خبر شما هست و خبر کسانی که قبل از شما بودند و خبر کسانی که بعد از شما خواهند بود و خبر آسمان و زمین؛ و اگر کسی که شما را از آن مطالب خبردار کند نزد شما بیاید قطعا تعجب خواهید کرد.
اصول کافی، ج۲، ص۵۹۹ (کتاب فضل القران، حدیث۳)
تدبر:
- آیه با دو حرف ل+قد شروع شده یعنی مطلب بسیار مهم و مورد تاکید است. به این لام، اصطلاحا لام قسم میگویند یعنی گویی قسم خورده است؛ یعنی باور مطلب برای مخاطب بقدری سخت است که خدا قسم میخورد. به «قد»، قدِ تحقیق میگویند: به معنای «قطعا، محققا، بهتحقیق»
- انزلنا الیکم. قرآن کریم بر پیامبر نازل شده است یا بر ما؟ خدا در قرآن غالبا میفرماید «ما قرآن را بر پیامبر نازل کردیم» اما در برخی از موارد مانند اینجا ( ونیز: نساء/۱۷۴؛ نور/۳۴) فرموده «بر شما نازل کردیم» شهاب الدین سهروردی، می نویسد: «قرآن را باید با وجد و طرب و فکر لطیف بخوانی. قرآن را چنان بخوان که گویی در شأن تو نازل شده است. این صفات را در جان خویش جمع بیاور و آنگاه از رستگاران خواهی بود»(مجموعه مصنفات، ج۴، ص ۱۳۹) از اقبال لاهوری هم نقل شده که «یکبار پدرم به من توصیه کرده است که هر گاه قرآن می خوانی، چنان بخوان که گویی خداوند آن را به تو نازل کرده است؛ و از آن به بعد شروع به این کار کردم تا این که احساس کردم که آدم دیگری شده ام. فهم و درکم از زندگی غیر از آنچه بود که قبلاً درک کرده بودم….»
- فیه ذکرکم. در قرآن مطالبی که آمده همگی درباره ماست، حکایت ماست، خدا دائما از ما یاد کرده است؛ باید خودمان را در قرآن پیدا کنیم. حدیثی که از امام صادق ع نقل کردم هم همین را میگفت. در قرآن خبرهای مربوط به ما هست؛ اما چون تا به حال دقت نکردهایم نمی توانیم آنها را پیدا کنیم؛ اما اگر امام زمان ع بیاید و به ما نشان دهد، تعجب خواهیم کرد. انسان زمانی تعجب میکند که انتظار واقعهای را نداشته باشد. یعنی وقتی به ما نشان بدهند که خبر ما در آن هست، تعجب میکنیم چون میبینیم که واقعا خبر مربوط به شخص ماست اما تاکنون بدان توجه نکرده بودیم. از امروز سعی کنیم خودمان را مخاطب کلام خدا ببینیم و خود را بر قرآن عرضه کنیم در قرآن کریم خبرهای مربوط به خودمان را پیدا کنیم. ابتدایش سخت است اما حتما به نتیجه خواهیم رسید. اقبال وقتی متوجه این شد کمکم فهم و درکش از زندگی خودش عوض شد. من این حکایت اقبال را سالها قبل شنیده بودم. اما وقتی به این آیه رسیدم تازه فهمیدم اقبال چه میگفت. قرآن را خود خدا به خود ما نازل کرده است؛ پیامبر واسطهای بوده که سخن خدا درباره ما را به ما برساند؛ مطالبش همگی درباره ماست؛ اگر قرآن بخوانیم و درکمان از خودمان و زندگیمان عوض نشود آیا واقعا قرآن خواندهایم؟ مشکل کجاست؟
- افلا تعقلون؟ ادامه آیه پاسخ ما را داد. چون وقتی قرآن میخوانیم نمیاندیشیم. انتظار داریم «هلو برو تو گلو» باشد. خدا به ما عقل داده است؛ اما حال نداریم از آن استفاده کنیم. خداوند متعال با همه علم بینهایتش، آنچه مورد نیاز ما بوده در این قرآن قرار داده است اما کلید ورود به آن را تعقل قرار داد. تعقل غیر از خیالبافی است؛ تعقل غیر از تفسیر به رای است (تفسیر به رای یعنی آنچه دلم میخواهد و نظر شخصی خودم است بر قرآن تحمیل کنم). قدم اول تعقل، گوش کردن، آغوش را در برابر حقیقت باز کردن، توجه کردن و جدی گرفتن مطلب است. یادمان باشد خدا دارد با ما حرف میزند. انشاءالله درباره تعقل هم بیشتر تامل کنیم.
یک خاطره
دیدهاید بعضی از افراد که استخاره میکنند با مراجعه به قرآن کریم، دقیقا آنچه نیاز داریم و مربوط به ماست میگویند؟! یکی از اقوام میخواست با دختری ازدواج کند، بعد از تحقیقات باز شک داشتند. به من گفتند که برای استخاره سراغ فلانی برو. رفتم. بعد از نماز عده زیادی برای استخاره آمده بودند. نوبت من شد. بدون اینکه من چیزی بگویم نگاهی به قرآن کرد و گفت: «موردی که برای خواستگاریش رفتهاند خودش خوب است اما خانواده بدی دارد که مشکلاتی ایجاد خواهد کرد.» او از کجا میدانست؟ آیا غیر از این است که خدا در ۱۴۰۰ سال پیش خبر مربوط به ما را در قرآن قرار داده است؟! توجه کنید. این معجزهای است که بارها و بارها میبینیم که خدا خبر همه ما را در قرآن قرار داده است؛ اما باور نمیکنیم. اگر خدا خداست میتواند در کلامش با همه سخن بگوید و نیاز هرکس را جداگانه در آن سخن مد نظر قرار دهد.
یک پیشنهاد
هرکسی تدبر خودش را برای خودش یادداشت کند. نترسید؛ اگر گوشمان را برای شنیدن سخن قرآن باز کنیم، تفسیر به رای نمی شود. گاهی اشتباه میفهمیم، اما اگر خودبین نباشیم و بر اشتباهتمان اصرار نورزیم خود خدا بتدریج با آیات دیگرش ما را متوجه اشتباهمان خواهد کرد. من اوایل که میخواستم به سراغ فهم قرآن بروم نگران تفسیر به رای بودم. از یکی از اساتید سوال کردم گفت «هرچه رسیدی را سریع به عنوان تفسیر آیه در جایی نگو؛ با تفاسیر معتبر چک کن؛ و هر گاه بقدری بررسی کردی که مطمئن شدی (به تعبیر ما طلبهها نزد خدا حجت داشتی) آنگاه بیان کن و هرگاه متوجه شدی اشتباه کردی سریع اشتباهت را بپذیر و بر آن اصرار نکن.» مهمترین عرصهای که در آن احتمال تفسیر به رای هست، عرصه احکام شرعی است که افراد چون ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه را نمیدانند و با روایات آشنا نیستند با دیدن یک آیه سریع حکم شرعی میدهند (مانند کسی که با دیدن آیه ۴۳ سوره نساء میگفت شرابخواری فقط هنگام نماز خواندن حرام است!!!) لذا ما لااقل تا مدتها سراغ این عرصه نمیرویم. یادمان باشد قرآن برای همه ما نازل شده است. درست است که باید به متخصص مراجعه کرد، اما هرکسی در حد خود هم مطالبی میفهمد. مهم این است که حد خود را بشناسیم، و به افراط و تفریط نیفتیم. عدهای دچار افراط میشوند؛ یعنی مطالبی که واقعا ابعاد مختلفش را بررسی نکردهایم و در گفتنش نزد خدا حجت ندارند و صرفا چون به ذهنشان رسیده، میگویند و بدون حجت شرعی، بر سخن خود اصرار میکنند؛ و عدهای هم دچار تفریط میشوند و از ترس تفسیر به رای اصلا در قرآن تدبر و تامل نمیکنند. البته صراط مستقیم از مو باریکتر است اما بالاخره باید حرکت کرد و البته با دقت و مراقبت تمام.
علت این که همان اول صبح، تاملات خودم را نمیگذارم این است که نمیخواهم مطلبم را بر شما تحمیل کنم. میخواهم هرکدام ما بیندیشیم، تامل کنیم، تدبر کنیم. بعد من برداشت خودم را، به عنوان یک برداشت عرضه میکنم. من معصوم نیستم و ممکن است اشتباه کنم، اما سعی میکنم تا علاوه بر تدبر شخصی، تا حد امکان به تفاسیر معتبر هم نگاه کنم و بنا را بر این گذاشتهام که مطالبم به گونهای باشد که از ظاهر خود آیه درآید. امیدوارم شما هم فقط خواننده نباشید. این کانال صرفا بهانهای است که هر روز در یک آیه تدبر کنیم. قرار نیست یک نفر بگوید و دیگران یاد بگیرند. برخی دوستان پیغام دادهاند که بهتر بود «گروه» باشد نه کانال. شاید بعدا گروه هم راه بیندازم؛ اما تجربه نشان داده، در گروه بحثهای دوسه نفرهای مطرح میشود که اغلب حال و حوصلهاش را ندارند و این بحثها بقدری زیاد میشود که اغلب افراد خسته میشوند و کار را رها میکنند و اصل کار هدر میرود. شاید اگر بازخوردهای زیادی بود بعدا یک گروه مکمل راه بیندازیم که فقط کسانی که میخواهند بحث کنند آنجا بیایند. تا خدا چه خواهد. به قول ملای رومی:
درفکن تدبیر خود را پیش دوست گرچه تدبیرت هم از تدبیر اوست
التماس دعا
۳) سوره بقره (۲) آیه ۲ ذلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِين ۵/۱/۱۳۹۵
ترجمه
آن کتاب، شک و تزلزلی در آن نیست، هدایتی برای متقین است.
نکته: ترجمه تقوا به پرهیزگاری ترجمه خوبی نیست. تقوی از ریشهی (وقی) به معنای نگه داشتن و حفظ کردن است و شهید مطهری آن را به (خودنگهداری) ترجمه کرده است.
حدیث:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عُبَيْسِ بْنِ هِشَامٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُرَّاءُ الْقُرْآنِ ثَلَاثَةٌ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَاتَّخَذَهُ بِضَاعَةً وَ اسْتَدَرَّ بِهِ الْمُلُوكَ وَ اسْتَطَالَ بِهِ عَلَى النَّاسِ وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وَ ضَيَّعَ حُدُودَهُ وَ أَقَامَهُ إِقَامَةَ الْقِدْحِ- فَلَا كَثَّرَ اللَّهُ هَؤُلَاءِ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَوَضَعَ دَوَاءَ الْقُرْآنِ عَلَى دَاءِ قَلْبِهِ فَأَسْهَرَ بِهِ لَيْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِهِ نَهَارَهُ وَ قَامَ بِهِ فِي مَسَاجِدِهِ وَ تَجَافَى بِهِ عَنْ فِرَاشِهِ فَبِأُولَئِكَ يَدْفَعُ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْبَلَاءَ وَ بِأُولَئِكَ يُدِيلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ بِأُولَئِكَ يُنَزِّلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْغَيْثَ مِنَ السَّمَاءِ فَوَ اللَّهِ لَهَؤُلَاءِ فِي قُرَّاءِ الْقُرْآنِ أَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ. اصول كافي، ج۲، ص۶۲۷
امام محمد باقر عليه السلام فرمود:
قاريان قرآن سه قسماند:
۱) کسی كه قرآن را خوانده، پس آن را سرمايه کسب و کار خود میکند و با آن سراغ حاکمان میرود و آنان را میدوشد و با آن بر مردمان فخرفروشی میکند؛
۲) کسی كه قرآن را خوانده، پس حروف و تلفظ آن را رعایت میکند، اما حدود و احكامش را ضايع ساخته، و آن را همچون قدح [آب] برپا داشته است. پس خدا اين جماعت از حاملان قرآن را زیاد نكند. [ظاهرا عبارت «همچون قدح برپا داشته»، کنایه است از اینکه فقط در حد نوشیدن و استفاده همان لحظه به درد میخورد، نه برای استفاده دائمی که در آخرت هم به درد انسان بخورد].
۳) کسی كه قرآن را خوانده، پس آن را مرهم قلب خود قرار داده، و شبش را به آن بيدار داشته، و روزش را به آن تشنه ساخته، و در مساجد خويش با آن قیام میکند، و به خاطر بستر خواب را رها میکند. پس خداوند عزيز جبّار به بركت اين گروه، بلا را دفع مىنمايد، و به اين جماعت، مسلمانان را بر دشمنان ظفر و غلبه مىدهد، و به اين جماعت، خداوند باران را از آسمان فرو مىفرستد. پس به خدا سوگند كه اين گروه، در ميان قاريان قرآن از اکسیر ناب كمترند». تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى)، ج۴، ص۶۷۱ (با اندکی اصلاح در ترجمه)
تدبر
- آیت الله جوادی آملی در درس تفسیر خود میفرمودند بسیاری از اوقات وقتی تعبیر «ذلک (= «آن» ، و نه «این») در مورد قرآن کریم به کار میرود احتمالا اشاره به مقام حقیقت قرآن در لوح محفوظ عند الله دارد. شاید در همین آیه هم بتوان گفت آن قرآن است که در آن شک و تردید و تزلزلی وجود ندارد وگرنه در قرآنی که در دست ماست («این» قرآن) خیلی از افراد دچار شک میشوند. پس اگر میخواهیم به قرآنی برسیم که شک و تزلزلی در آن نباشد باید به سمت «آن کتاب» حرکت کنیم.
- راهش چیست؟ ادامه آیه میفرماید: هدایت برای متقین است. همه میدانیم که قرآن برای هدایت همه انسانها آمده است (هُدیً للناس) پس چرا در اینجا فقط متقین را ذکر کرد؟ زیرا اگرچه قرآن برای همه مردم آمده است اما فقط متقین هستند که از هدایتش بهرهمند میشوند. (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۱۸) پس اگر میخواهیم به سمت آن قرآنی که تزلزلی در آن راه ندارد حرکت کنیم و از هدایتش بهرهمند شویم باید متقی باشیم.
- متقی یعنی کسی که مواظب خودش هست و خودش را از خطرات نگه میدارد. برای متقی بودن فقط باید خودمان را جدی بگیریم و خودمان را با دیگری عوضی نگیریم. خود حقیقیِ ما آن است که بعد از مرگ جسممان همچنان باقی میماند. به قول ملای رومی:
در زمین مردمان خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه تن خاکی تو
کز برای اوست غمناکی تو
تا تو تن را چرب و شیرین میدهی
جوهر خود را نبینی فربهی (مثنوی معنوی، دفتر دوم، ابیات ۲۶۳-۲۶۵)
متقی بودن، یعنی به قول حافظ، «پاسبان حرم دل» شدن (دیوان حافظ، غزل ۳۲۴). متقی بودن جانماز آب کشیدن نیست. متقی بودن همان دسته سومی است که در حدیث امام باقر علیهالسلام مطرح شد. بکوشیم که خود واقعیمان را بشناسیم و از او مراقبت کنیم که آنگاه با خدا همسخن میشویم و دریچه دل ما به فهم سخن خدا باز میشود.
انشاءالله این بحث قرآنی که شروع کردهایم به ما کمک کند که به حقیقت قرآن برسیم، جایی که در آنجا هیچ شک و تردیدی و هیچ تزلزل و اضطرابی راه ندارد. هشدار امام باقر ع را جدی بگیریم: مبادا این بحثها را برای منافع دنیوی و کلاس گذاشتن برای این و آن انجام دهیم؛ مبادا فقط حروف قرآن را تلفظ کنیم و حدود آن را ضایع کنیم؛ بلکه به یاری خدا سخن خدا را مرهم قلب خود قرار دهیم و از هر درد و غمی رها، و مملو از عشق خدا شویم. انشاءالله
۴) سوره ضحی (۹۳) آیه ۱۱ وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث ۶/۱/۱۳۹۵
ترجمه:
و اما (فقط) درباره نعمت پروردگارت سخن بگوی
حدیث:
امروز دو حدیث که هر دو را امام صادق (ع) از امیرالمومنین روایت کردهاند میآورم، چون هر کدام یک زاویه از آیه را باز میکند.
- أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ:
أَحْسِنُوا صُحْبَةَ النِّعَمِ قَبْلَ فِرَاقِهَا فَإِنَّهَا تَزُولُ وَ تَشْهَدُ عَلَى صَاحِبِهَا بِمَا عَمِلَ فِيهَا.
همنشین خوبی برای نعمتها باشید؛ زیرا که به هر حال نعمت زایل میشود و [روز قیامت] شهادت میدهد که همنشینش با او چه کار کرد.
علل الشرایع، ج۴، ص ۴۶۴
- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
إِنَّ اللَّهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ الْجَمَالَ وَ يُحِبُّ أَنْ يَرَى أَثَرَ النِّعْمَةِ عَلَى عَبْدِهِ
خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد و دوست دارد که اثر نعمت(ی که به بندهاش داده است) را در بندهاش ببیند.
كافي، ج۶، ص ۴۳۸
تدبر:
مهمترین نکتهای که در این آیه به ذهن میرسد این است که سعی کنیم با تکیه بر باور به خدا، نگاه مثبت به زندگی را هم برای خود و هم برای اطرافیانمان جدی کنیم. اینکه انسان فقط نعمتهای خدا را بازگو کند یعنی:
- اگر خدا، خداست پس هر چیزی [از خدا] به ما میرسد نعمت است، حتی اگر سختی باشد؛ زیرا خدا برای ما بد نمیخواهد، پس در هر سختی نعمت و گشایشی هست. (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا؛ سوره انشراح، آیات ۵-۶).
- هر نعمتی به ما میرسد از جانب خدا ببینیم. (وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه، سوره نحل، آیه ۵۳) پس خدا به ما توجه دارد و ما را در عالم رها نکرده است.
- گاهی ما به خاطر مزیتهایی که داریم فخرفروشی میکنیم؛ اما اگر هر نعمتی به من میرسد از جانب خدا بدانم، پس جایی برای مغرور شدن و فخرفروشی و منت گذاشتن بر این و آن نمیماند.
- بیان اینکه این وضعیت خوبی که برای من رخ داده، نعمت خداست، خودش نوعی شکرگذاری و قدردانی از نعمت است.
- هر واقعهای که برای من رخ میدهد، حتی اگر ناخوشایند باشد، من فقط نعمت بودنش را میبینم و فقط همین را نزد این و آن مطرح میکنم؛ پس یاد میگیرم فقط خوبیها را ببینم و خوبیها را در جهان بگسترم. به قول حافظ:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
برخی از نکاتی که دیگران فرستادند:
- پر شدی پر کن.
- بازگو کردن نعمتهای خدا از سیره و سنت پیامبر اکرم (ص) است.
- کلمه «فحدث» اشاره داره به ولایت امیر المومنین… نعمت بهت دادم پس نعمت را بروز بده (اشاره به پیامبر)
۵) سوره ق (۵۰) آیه ۱۸ مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ ۷/۱/۱۳۹۵
ترجمه:
هیچ گفته ای تلفظ نمیشود مگر اینکه نزد آن مراقبی حاضر است
رقیب: مراقب
عتید: حاضر و آماده
حدیث
حدیث امروز مطلبی است که امام کاظم از پدرانش از امام حسین ع روایت کردهاند:
حدثنا علي بن أحمد الدقاق (رحمه الله)، قال: حدثنا محمد بن هارون الصوفي، عن عبيد الله بن موسى الروياني، عن عبد العظيم بن عبد الحسني، عن سليمان بن جعفر الجعفري، قال: سمعت موسى بن جعفر (عليهما السلام) يقول: حدثني أبي، عن أبيه، عن سيد العابدين علي بن الحسين، عن سيد الشهداء الحسين بن علي ابن أبي طالب (عليهم السلام)، قال:
مر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (عليه السلام) برجل يتكلم بفضول الكلام، فوقف عليه، ثم قال: إنك تملي على حافظيك كتابا إلى ربك، فتكلم بما يعنيك ودع ما لا يعنيك.
امالی صدوق ص ۸۵
امیرالمومنین در مسیری به شخصی برخورد که سخنان اضافی می گفت (درباره مطالبی اظهارنظر می کرد که ربطی به او نداشت) ایستاد و به او فرمود:
همانا تو بر دو [فرشته] نگهبانت کتابی را [که روز قیامت] نزد پروردگارت [گشوده خواهد شد] املاء می کنی. پس درباره چیزهایی سخن بگو که به تو مربوط است؛ و چیزهایی که به تو ربطی ندارد را رها کن.
تدبر
- ما هرجا هستیم اطرافمان فرشته (یا فرشتگانی) وجود دارد که نهتنها تکتک اعمال ما را مشاهده و ثبت میکنند، بلکه تکتک کلماتی را که از دهانمان بیرون میآید نیز ثبت و ضبط میکنند. حضرت علی ع میفرمایند «سخن در بند توست مادام كه از دهانت بیرون نیامده باشد، پس هر گاه گفتى در بند آنی» (نهج البلاغه، حکمت ۳۸۱) ما غالبا این سخن را فقط در مورد دنیا میبینیم؛ اما فقط دنیا نیست. حتی اگر در اینجا کسی متوجه خطا و گناه ما نشود، سخن ما در عالم گم نمیشود.
- در میان اعمال ما، آنچه بیش از همه باید مراقبش باشیم کلام است. چرا که در خصوص مراقبت فرشتگان بر اعمال ما، به نحو خاص در مورد سخن گفتن تاکید شده است. ظاهرا سخن گفتن (نسبت به هر کار دیگر) با کمترین انرژی، بیشترین اثر (خوب یا بد) را دارد. با زبان میتوانیم در شناخت و گسترش و تقویت خوبیها به مردم راهنمایی کنیم؛ بین افرادی که اختلاف دارند صلح و صمیمیت برقرار کنیم و …؛ و می توانیم غیبت و سخنچینی و عیبجویی کنیم و میانه مردم را به هم بزنیم.
ان شاء الله خدا کمک کند قبل از هر سخنی در حد چند ثانیه به یاد آرویم که فرشتگانی هرچیزی که می گوییم ثبت میکنند و به فرموده حضرت علی، هر سخن ما املایی است که آنها مینویسند. اگر این را به یاد داشته باشیم، آیا ممکن است دهانمان به دروغ، غیبت، تهمت ویا حتی سخن بیهوده باز شود؟
نکته تفسیری (برای کسانی که دنبال بحثهای بیشتر تفسیری هستند):
در فضای روایات اینکه دو فرشته همراه انساناند که اعمال انسان را ثبت میکنند فراوان آمده است. در آیه ۲۱ میفرماید همراه هر انسانی «سائق» و «شهید» هست که شاید اشاره به این دو فرشته باشد. اما آیا دو کلمه رقیب و عتید هم دو نام برای دو فرشته است؟ برخی تفاسیر (مثلا انوار درخشان، ج۱۵، ص۴۳۹) رقیب و عتید را نام دو فرشته دانستهاند. اما آیه نفرمود «رقیب و عتید» بلکه فرمود: «رقیب عتید». ظاهرش این است که این یک فرشته باشد و کلام علامه طباطبایی در این زمینه ابهام دارد. در متن اصلی (عربی) تفسیر المیزان (ج۱۸ ص۳۴۸) به گونهای است که به نظر میرسد علامه درباره دوتا بودن آنها نکتهای نگفته است؛ اما مترجم تفسیر المیزان (ج۱۸ ص۵۲۱) مطلب را به گونهای ترجمه کرده است که گویی نظر علامه صریحا این است که اینها دو فرشتهاند. نکتهاش این است که علامه نسبت این آیه به آیه قبلی (یعنی آیه ۱۷ سوره ق) که میفرماید «دو متلقی از چپ و راست میآیند» را نسبت خاص به عام معرفی کرده است و ظاهرا مترجم محترم از همینجا نتیجه گرفته که رقیب و عتید هم باید نام همان دو فرشته باشد.
۶) سوره انفطار (۸۲) آیه ۶ يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ ۸/۱/۱۳۹۵
ترجمه:
ای انسان! چه چیزی تو را نسبت به پروردگار کریمت مغرور کرد؟
غرور: فریب
مغرور کرد: فریفت
نکته تدبری:
در جایی که سوالی پرسیده می شود، تدبر فقط تامل درباره اصل سوال نیست، بلکه درباره پاسخش اندیشیدن هم تدبر است.
حدیث:
امیرالمومنین علیهالسلام فرمودند:
كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه نهجالبلاغه، حکمت ۱۱۶ و ۲۶۰ (این حدیث در نهجالبلاغه دوبار آمده است)
چه بسا كسى كه با نعمتهايى كه به او رسيده، به دام افتد؛ و به خاطر اینکه گناهش را پردهپوشى کردهاند، مغرور شود؛ و با ستايش شدن، مورد فتنه و آزمايش قرار گیرد؛ و خدا هيچ كس را همانند مهلت دادن، نيازمود. (= اینکه خدا به انسانها مهلت میدهد شدیدترین ابتلا و آزمون الهی است)
تدبر
- آیت الله جوادی آملی میفرمودند: پاسخ سوالی که در این آیه مطرح شده این است: «کَرَمِ تو». شاید بهترین معادل «کریم» در فارسی، «بزرگوار» باشد. یکی از بزرگترین مشکلات اغلب ما انسانها این است که غالبا با افراد ناآشنا، مودب و خوشبرخورد هستیم، مراعاتشان را میکنیم، و …؛ اما هرچه افراد به ما نزدیکتر میشوند و بیشتر در حق ما بزرگواری میکنند، بیشتر در حقشان ناسپاسی میکنیم؛ گویی وظیفهشان است که چنین کنند؛ نهتنها از آنها متشکر نمیشویم؛ بلکه با کوچکترین بهانهای در مقابلشان ترشرویی میکنیم.
شاید مثال پدر و مادر بهترین مثال باشد. یک نفر هنگام وقوع یک مشکل مثلا اداری به ما کمک میکند و هیچ پولی هم از ما نمیگیرد، هربار او را میبینیم از او تشکر میکنیم؛ اما پدر و مادری که برای بزرگ شدن ما این همه رنج کشیدهاند و سالهای ناتوانیمان بدون هیچ چشمداشتی در حق ما چقدر احسان کردند، شبها نخوابیدند تا ما بخوابیم؛ جوانی خود را صرف کنند تا در حد توانشان زندگی خوبی داشته باشیم؛ آنگاه کافی است یکبار خواسته ما را برآورده نکنند، چه میکنیم؟! گویی چون مدتها در حق ما بزرگواری کردهاند دیگر وظیفهشان است.
در مورد خدا هم همینطور. همه آنچه داریم از کَرَم اوست؛ حتی اینکه میتوانیم علیه او اعتراض کنیم، باز به خاطر تواناییای است که او به ما داده است. لحظهای نعمتهای خدا را بشمارید: چشم، گوش، دست، پا، دهان، دندان، گلو، انگشت، ….،پدر، مادر، دوست، …، امکانات زندگی، هوا، بهار، گل، سبزه، …، محبت، عشق، احساسات پاک، دلی به وسعت دریا، …، و … . با این حال چقدر به یاد او هستیم؟ چقدر او را در زندگی خود جدی میگیریم؟ چقدر برنامههای زندگی او را مطابق تعالیم او تنظیم میکنیم؟ …. و اگر کوچکترین مشکلی در زندگیمان پیش آید، چقدر ناسپاسی میکنیم؟
- واقعا چرا به خدا چنین مغرور شدهایم؟ چرا هرکس با ما بزرگواری میکند، مغرور میشویم و ناسپاسی میکنیم؟ چرا هرچه بزرگواری افراد بیشتر میشود ناسپاسی ما هم بیشتر میشود؟ آیا همه اینها دلیل بر این نیست که خود حقیقیمان را فراموش کردهایم؟ خودمان را اشتباه گرفتهایم؟ مراقب خودمان نیستیم؟
تدبر امیرالمومنین ع در این آیه
حضرت علی علیهالسلام یکبار این آیه را تلاوت کردند و دربارهاش خطبهای ایراد فرمودند (خطبه ۲۲۳ نهجالبلاغه) شاید این خطبه بهترین نمونه تدبر در این آیه باشد. خطبه شاید اندکی طولانی باشد؛ و من بنا نداشتم مطالب طولانی بیاورم. اما گمان کنم برخی افراد علاقه داشته باشند؛ لذا متن خطبه و ترجمه آن را آوردم. بیایید به سخنان ایشان گوش دهیم تا با نمونهای از تدبری که شخصیت عظیمی همچون حضرت علی علیهالسلام انجام داده است، آشنا شویم: ضمنا بر اساس تصحیحهای مختلفی که از نهجالبلاغه انجام شده، شماره خطبهها و حکمتها متفاوت است. من غالبا از نهجالبلاغه «تصحیح دشتی» استفاده میکنم که نهجالبلاغه «ترجمه شهیدی» نیز بر همان اساس است. اغلب استفاده کنندگان از گوشی همراه، نرمافزار باد صبا را دارند. این نرم افزار چند ضمیمه دارد که یکی از آنها «نهجالبلاغه کیمیا» است. که آن هم بر اساس همین نسخه است. بنابراین هر آدرسی از نهجالبلاغه عرض شد میتوانید در گوشی خود آن را مشاهده کنید.
خطبه ۲۲۳ و من كلام له ع قاله عند تلاوته «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ»
أَدْحَضُ مَسْئُولٍ حُجَّةً وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً لَقَدْ أَبْرَحَ جَهَالَةً بِنَفْسِهِ!
يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ وَ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ؟ وَ مَا أَنَّسَكَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ؟ أَ مَا مِنْ دَائِكَ بُلُولٌ؟ أَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمَتِكَ [نَوْمِكَ] يَقَظَةٌ؟ أَ مَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَيْرِكَ؟ فَلَرُبَّمَا تَرَى الضَّاحِيَ مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ، فَتُظِلُّهُ؛ أَوْ تَرَى الْمُبْتَلَى بِأَلَمٍ يُمِضُّ جَسَدَهُ، فَتَبْكِي رَحْمَةً لَهُ؛ فَمَا صَبَّرَكَ عَلَى دَائِكَ وَ جَلَّدَكَ عَلَى مُصَابِكَ وَ عَزَّاكَ عَنِ الْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِكَ وَ هِيَ أَعَزُّ الْأَنْفُسِ عَلَيْكَ؟ وَ كَيْفَ لَا يُوقِظُكَ خَوْفُ بَيَاتِ نِقْمَةٍ وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعَاصِيهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ؟
فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِي قَلْبِكَ بِعَزِيمَةٍ وَ مِنْ كَرَى الْغَفْلَةِ فِي نَاظِرِكَ بِيَقَظَةٍ وَ كُنْ لِلَّهِ مُطِيعاً وَ بِذِكْرِهِ آنِساً وَ تَمَثَّلْ فِي حَالِ تَوَلِّيكَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَيْكَ يَدْعُوكَ إِلَى عَفْوِهِ وَ يَتَغَمَّدُكَ بِفَضْلِهِ وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ
فَتَعَالَى مِنْ قَوِيٍّ مَا أَكْرَمَهُ وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِيفٍ مَا أَجْرَأَكَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ وَ أَنْتَ فِي كَنَفِ سِتْرِهِ مُقِيمٌ وَ فِي سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ فَلَمْ يَمْنَعْكَ فَضْلَهُ وَ لَمْ يَهْتِكْ عَنْكَ سِتْرَهُ بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرَفَ عَيْنٍ فِي نِعْمَةٍ يُحْدِثُهَا لَكَ أَوْ سَيِّئَةٍ يَسْتُرُهَا عَلَيْكَ أَوْ بَلِيَّةٍ يَصْرِفُهَا عَنْكَ فَمَا ظَنُّكَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ
وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ هَذِهِ الصِّفَةَ كَانَتْ فِي مُتَّفِقَيْنِ فِي الْقُوَّةِ مُتَوَازِيَيْنِ فِي الْقُدْرَةِ لَكُنْتَ أَوَّلَ حَاكِمٍ عَلَى نَفْسِكَ بِذَمِيمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَسَاوِئِ الْأَعْمَالِ
وَ حَقّاً أَقُولُ مَا الدُّنْيَا غَرَّتْكَ وَ لَكِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ وَ لَقَدْ كَاشَفَتْكَ الْعِظَاتِ وَ آذَنَتْكَ عَلَى سَوَاءٍ وَ لَهِيَ بِمَا تَعِدُكَ مِنْ نُزُولِ الْبَلَاءِ بِجِسْمِكَ وَ [النَّقْضِ] النَّقْصِ فِي قُوَّتِكَ أَصْدَقُ وَ أَوْفَى مِنْ أَنْ تَكْذِبَكَ أَوْ تَغُرَّكَ وَ لَرُبَّ نَاصِحٍ لَهَا عِنْدَكَ مُتَّهَمٌ وَ صَادِقٍ مِنْ خَبَرِهَا مُكَذَّبٌ
وَ لَئِنْ تَعَرَّفْتَهَا فِي الدِّيَارِ الْخَاوِيَةِ وَ الرُّبُوعِ الْخَالِيَةِ لَتَجِدَنَّهَا مِنْ حُسْنِ تَذْكِيرِكَ وَ بَلَاغِ مَوْعِظَتِكَ بِمَحَلَّةِ الشَّفِيقِ عَلَيْكَ وَ الشَّحِيحِ بِكَ
وَ لَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِهَا دَاراً وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ يُوَطِّنْهَا مَحَلًّا وَ إِنَّ السُّعَدَاءَ بِالدُّنْيَا غَداً هُمُ الْهَارِبُونَ مِنْهَا الْيَوْمَ
إِذَا رَجَفَتِ الرَّاجِفَةُ وَ حَقَّتْ بِجَلَائِلِهَا الْقِيَامَةُ وَ لَحِقَ بِكُلِّ مَنْسَكٍ أَهْلُهُ وَ بِكُلِّ مَعْبُودٍ عَبَدَتُهُ وَ بِكُلِّ مُطَاعٍ أَهْلُ طَاعَتِهِ فَلَمْ [يَجْرِ] يُجْزَ فِي عَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ يَوْمَئِذٍ خَرْقُ بَصَرٍ فِي الْهَوَاءِ وَ لَا هَمْسُ قَدَمٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا بِحَقِّهِ فَكَمْ حُجَّةٍ يَوْمَ ذَاكَ دَاحِضَةٌ وَ عَلَائِقِ عُذْرٍ مُنْقَطِعَةٌ فَتَحَرَّ مِنْ أَمْرِكَ مَا يَقُومُ بِهِ عُذْرُكَ وَ تَثْبُتُ بِهِ حُجَّتُكَ وَ خُذْ مَا يَبْقَى لَكَ مِمَّا لَا تَبْقَى لَهُ وَ تَيَسَّرْ لِسَفَرِكَ وَ شِمْ بَرْقَ النَّجَاةِ وَ ارْحَلْ مَطَايَا التَّشْمِير
عبارات خطبه دشوار بود. دیدم در میان ترجمهها ترجمه مرحوم فیض الاسلام توضیحات اضافی هم دارد که به فهم خطبه کمک میکند. آن را انتخاب کردم . مطالب داخل پرانتز غالبا توضیحات ایشان است. البته در مواردی برای روان شدن ترجمه، اصلاحاتی انجام دادم و برخی از توضیحات اضافه را حذف کردم. شماره این خطبه در نهجالبلاغه فیضالاسلام، خطبه ۲۱۴ است. (ترجمه و شرح نهج البلاغة (فيض الإسلام)، ج۴، ص ۷۱۰- ۷۱۲)
۲۱۴- از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه آنرا هنگام خواندن «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» فرموده است:
دليل و برهان گناهكار مخاطب به آيه «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» نادرستترين برهانها است (زيرا اگر بگويد غَرَّنِي كَرَمُكَ يعنى كرم تو مرا مغرور ساخت، درست نيست چون مقتضى كرم كوشش نمودن در اطاعت و سپاسگزارى است نه معصيت و كفران، و اگر بگويد: غَرَّنِي الشَّيّطانُ يعنى شيطان مرا مغرور گردانيد، باو پاسخ داده ميشود: آيا ما در قرآن كريم نگفتيم از شيطان پيروى ننمائيد كه او دشمن آشكار شما است، و اگر بگويد: غَرَّنى جَهْلِى يعنى نادانى مرا مغرور كرد، در جواب گفته ميشود: مگر پيغمبران را نفرستاديم تا احكام ما را بشما ياد دهند، خلاصه راه عذر بسته است) و فريب خوردهاى است كه عذر او ناپذيرفتهترين عذرها است، بتحقيق براى نادان ماندن خود اصرار نموده است (به اين جهت لذّت و خوشى دنياى فانى را بر سعادت هميشگى و بهشت جاويد اختيار كرده است).
اى انسان، چه چيز ترا بر گناه كردنت گستاخ گردانيده، و چه چيز ترا به پروردگارت بغرور آورده، و چه چيز ترا به تباه كردن خويش مأنوس ساخته؟ آيا درد ترا بهبودى يا خواب ترا بيدارى نيست؟ آيا در مورد آنچه به غير خويش رحم ميكنى، به جان خود رحم نمىكنى؟ بسا شخص را در آفتاب ديده، بر او سايه مىافكنى، يا كسي را به دردى گرفتار مىبينى كه درد تن او را مىسوزاند و از راه مهربانى بر او گريه ميكنى، پس چه چيز ترا به درد (گناهان) خود شكيبا ساخته و بر مصيبتهايت توانا نموده، و از گريستن بر جان خويش باز داشته و تسليت داده، در حاليكه جانت نزد تو عزيزتر و ارجمندترين جانها است؟ و چگونه ترس از کیفری که شبانگاه بر تو بتازد بيدارت نمىكند و حال آنكه به نافرمانيهاى از او در مسیرهاى قهر و غضب او افتادهاى؟
پس مداوا كن رنج سستى دل خود را با تصميمی جدی؛ و خواب غفلت ديدهات را به بيدارى؛ و خدا را فرمان بر! و به ذكر او أنس بگی!، و در خاطرهات تجسم کن که چگونه در حالی که تو از رو میگرداني، او به تو توجه میکرد و تو را به عفو و بخشش خود میخواند و با فضل و كرمش مىپوشاند، در همان حالی که تو از او رو گردانيده و به ديگرى توجّه كرده بودى!
پس چه بسیار بلندمرتبه است آن توانایی که این اندازه كريم و بزرگوار است! و تو چه پست و ناتوانى و چه بسيار بر نافرمانى او گستاخى! و حال آنكه تو در پناه پوشش (عفو و بخشش) او اقامت گزيدهاى، و در پهنه فضل و احسانش مىخرامى، و با این حال فضلش را از تو باز نداشته، و پرده (بخشش) خود را از (جلو گناهان) تو ندريده است؛ بلكه حتی به اندازه يك چشم برهم زدن بیاحسان او بسر نبردهای: (همواره) یا نعمتی براى تو پديد آورده يا گناهی از تو را پوشانده يا بلائى را از تو دور گردانده (با اينكه در نافرمانى او مىكوشى) پس اگر (دستور) او را پيروى كنى، به نظرت با تو چه خواهد کرد؟
و سوگند بخدا اگر اين صفت (این گونه روی آوردن خدا به تو و دورى نمودن تو از او) در دو شخصى بود كه در توانگرى مساوى و در توانائى برابر بودند (و يكى از آنها تو بودى كه از ديگرى همشأن خود كه به تو رو آورده بود دورى مىجستى)، خودت اوّل كسى بودى كه حكم مىدادى که خوهایت ناپسند و رفتارهایت نکوهیده است.
و بحقّ و درستى مىگويم (كه در واقع) دنيا تو را فريب نداده، بلكه تو خود به آن فريفته شدهاى، دنيا براى تو پندها هويدا ساخته و در این آگاهسازی میان تو و دیگری فرقی نگذاشت، و قطعا که او با بلاهایی که به جسم تو میرساند و نقصی که در توانایی تو میافکند، راستگوتر و وفادارتر است از آن كه (بخواهد) به تو دروغ گفته يا تو را بفريبد، و چهبسیار پنددهندهی خیرخواهی كه نزد تو متهم است (از عبرتهاى آن پند نمىگيرى و چون بر خلاف خواهش نفس تو است بآن اهميّت نمىدهى)؛ و بسا خبرهای راست آن را كه آن را دروغ پنداشتى.
و اگر با دیدن شهرهاى ويران و خانههاى خالى او را میشناختی از خوبی تذکرات و رساییِ موعظههایش، درمییافتی که او با تو در جایگاه ياری مهربان که سخت نگران توست، برخورد میکند (پس از اينرو نبايد بگوئى دنيا مرا بفريفت، زيرا اگر دنيا ترا مىفريفت عبرتهايش را از تو پنهان مىساخت) و دنیا خانه خوبى است براى كسي كه به عنوان خانه (همیشگیاش) به آن راضی نشده، و خوب جایى است براى كسي كه آنرا وطن (و محل اقامت هميشگى خويش) قرار نداده است، و كسانى که با دنیا به خوشبختی میرسند کسانی هستند كه امروز از دنيا مىگريزند (و شيفته كالاى آن نمىشوند).
چون زمين سخت بلرزد و با هولها و سختيهاى آن قيامت محقّق گردد؛ و به هرآیينى، اهل آن؛ و به هر معبودى، پرستندگان آن؛ و به هر پيشوايى، پيروانش ملحق شوند (در يك جا گرد آيند تا گفتار و كردارشان را وارسى نمايند) آن کمترین نگاه به آسمان و کمترین قدمی در زمین واقع نشده باشد مگر اینکه بر اساس عدل و قسط خداوند آن گونه که سزاوار است به جزای خود برسد.
پس چه بسيار حجّت و دليلى كه آنروز باطل و نادرست شناخته شود، و دستاویزهای عذرى كه بریده گردد. پس در كار خویش چنان بکوش که عذرت را بپذيرند و حجّت تو ثابت بماند (طبق دستور خدا و رسول رفتار كن تا از سختيهاى رستاخيز رهائى يابى) و از آنچه تو براى آن باقى نمىمانى (دنيا) بگير آن چیزی را كه براى تو باقى مىماند (ایمان و عمل صالح) و براى سفر خود آماده باش، و به بارقههای نجات و رهائى (از سختيها) نظر افكن (كه از كجا زده و به كجا مىرود) و بار بر مرکبهای چست و چالاك ببند (براى سفر آخرت توشه و مركب تهيه نما تا در راه نمانده بسختى بر نخورى).
۷) سوره مومنون (۲۳) آیه ۷۸ وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ ۹/۱/۱۳۹۵
ترجمه:
و او کسی است كه براى شما گوش و ديدگان و دلها بيافريد، چه اندک سپاس مىگزاريد.
حدیث:
- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ:
مَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بَابَ شُكْرٍ فَخَزَنَ عَنْهُ بَابَ الزِّيَادَةِ.
اصول کافی، ج۲، ص۹۴
امام صادق ع نقل کردهاند که پیامبر اکرم ص فرمودند:
خدا بر هيچ بندهاى درِ شكر را نگشود، كه درِ زيادتى را از او پوشيده داشته باشد.
- امیرالمومنین علی علیهالسلام میفرمایند:
اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْم
نهجالبلاغه، حکمت ۸
از ويژگىهاى این انسان در شگفتى مانيد: با پیهای مىنگرد، و با گوشتی سخن مىگويد، و با استخوانی مىشنود، و از شكافى نفس مىكشد!!
اصلاح در ترجمه
در عربی، «أُذُن» به معنای «گوش» است و «سمع» به معنای «شنیدن» است. با اینکه در قرآن کریم کلمه «أذن» (و جمع آن: آذان) به کار رفته است اما غیر از آیه ۲۰ سوره هود، همواره (از جمله در همین آیه) کنار کلمه «السمع»، کلمه «ابصار» (= دیدگان، چشمها) که اسم آلت، و نه مصدر، است، به کار رفته است. در واقع، در ترجمه آیه باید گفته میشد: «او براى شما شنیدن و دیدگان و دلها بیافرید»، نه «گوش و ديدگان و دلها». در واقع در این آیه (و سایر آیات مشابه) در مورد شنیدن، خداوند کلمه «السمع» که مصدر است و دلالت بر خود عمل شنوایی میکند را مطرح کرده است؛ اما در دو مورد بعدی، به جای عمل، به ابزار عمل (چشم و قلب)، آن هم به صورت جمع (چشمها، دلها) اشاره کرده است.
با توجه به اینکه تکتک کلمات قرآن از جانب خداوند نازل شده است، این تفاوت حتما نکتهای دارد و از صبح تاکنون درباره چرایی آن، حدسهایی به ذهنم خطور کرده؛ اما به نکتهای که بتوانم با خیال راحت نزد دیگران مطرح کنم، نرسیدم.
امروز صبح، مانند هر روز، برای نوشتن ترجمه، یازده ترجمه مشهور را نگاه کردم؛ که همگی «السمع» را «گوش» ترجمه کرده بودند. اما بعد که هنگام تدبر در آیه، متوجه این تفاوت شدم، به نرمافزار «جامع تفاسیر نور» مراجعه کردم که حاوی ۵۵ ترجمه فارسی است. همگی یا «گوش و چشم» ترجمه کردهاند یا «شنوایی و بینایی» (یعنی سمع و ابصار را یا هردو به صورت «اسم آلت» ترجمه کردهاند یا هردو را به صورت مصدر). فقط دو نفر از مترجمان (ولیالله دهلوی، و خوشابر مسعود انصاری) عبارت را به صورت «براى شما شنوائى و ديدهها و دلها آفرید» ترجمه کرده بودند.
در تفاسیر هم در حدی که فرصت کردم کسی که توضیحی درباره این تفاوت ارائه کند، نیافتم. اگر کسی مطلب قابل اعتمادی دارد به لینک بنده
@Rah_row
ارسال فرماید تا در اختیار همگان قرار گیرد.
تدبر
۱) دیروز درباره بزرگواری پروردگار (کریم بودن رب) تامل کردیم. یکی از نمودهای مهم بزرگواریش همین نعمتهای مهمی مانند چشم و گوش است که با آنها با جهان پیرامون خود ارتباط برقرار میکنیم و شکرش را بجا نمیآوریم و با این حال آ نرا از ما نمیگیرد. چشم و گوش دمدستترین ابزارهای ارتباطی ما با جهان است و دل عمیقترین ابزار ارتباطی ما با عالم. با اینها واقعیات مختلف را مییابیم و میفهمیم و با این فهم، خودمان را متحول میکنیم:
ای برادر تو همه اندیشهای
مابقی خود استخوان و ریشهای
آیا عجیب نیست: با چند تکه پیه و استخوان و ریشه، میبینیم و میشنویم و درک میکنیم؛ و در واقع با همین ابزارهای مادی، معنویترین کار عالم (ادراک و فهم واقعیت و ارتباط واقعی برقرار کردن با حقایق عالم) را انجام میدهیم. و چقدر کم شکر این نعمت را ادا میکنیم!!!
۲) شکر نعمت، صرف گفتن «متشکرم» نیست؛ که خداوند هیچ نیازی به «متشکرم» گفتن ما ندارد. ما ایرانیان، به انسان سپاسگزار، انسان حقشناس میگوییم و چه تعبیر خوبی! سپاسگزاری یعنی حقشناسی؛ یعنی اگر هر نعمتی به ما دادند، حق آن را بشناسیم و آن را در جایی که شاید و باید استفاده کنیم. آیا به ما گوش دادهاند که سخنان حق و راست و صدای زیبای طبیعت و صوت ملکوتی قرآن را بشنویم یا دروغ و غیبت و تهمت و ناسزا و موسیقیهای آشفته کنندهی روح را؟ چشم دادهاند که به جلوههای جمال خدا بنگریم یا آن را خرج شهوترانی و چشمچرانی و سرک کشیدن در کار دیگران و … کنیم؟ و از همه مهمتر، دل دادهاند که آن را حرم یار کنیم یا آن را انبانی کنیم از محتواهای بیهوده و لذتهای زودگذری که نهایتا تعالی روح لطیف ما را زایل کرده، باطن ما را آشفته میسازد؟ به چه کسی دل میدهیم؟ چرا فیلمهای آنچنانی چند ساعت دل ما را میبرد و با تمام حضور قبل، یک مسابقه فوتبال را نگاه میکنیم، اما حاضر نیستیم دقایقی کوتاه خودمان دلمان را به محضر خدا ببریم و اگر نماز هم میخوانیم، به خدا دل نمیدهیم؟
واقعا چرا شکرگزاران اندکاند؟ آیا جز سوءاستفاده ما از بزرگواری خدا دلیل دیگری هم دارد؟
۳) راستی چرا چشم ما به عالم باطن باز نیست؟ چرا گوش ما صدای ملکوتیان را نمیشنود؟ چرا دل ما با یاد خدا آرام نگرفته است؟ اگر شکرگزاری باعث افزایش نعمت است، شکر چشم و گوش و دل، توان بهرهوری از آنها را بالا میبرد و این ابزارهای ارتباطی، ارتباط ما با کل عوالم (نه فقط عالم دنیا) را موجب خواهد شد. مگر نشنیدهاید که پیامبر اکرم (ص) یکبار در کنار قبرستان بقیع درباره فریاد یکی از مردگان توضیحی داد و در جواب اصحابش که این صدا را نشنیدند، فرمود: « وَلَوْلا تَمْرِيجٌ فِي قُلُوبِكُمْ وَتَزَيُّدُكُمْ فِي الْحَدِيثِ لَسَمِعْتُمْ مَا أَسْمَعُ» (صریح السنه، ابنجریر طبری، ج۱، ص۲۹؛ و شرح اصول کافی ملاصدرا، ج۱، ص۳۳۱)[۲] (اگر نبود که دلهایتان چراگاه شده است و در سخنگفتن حد نگه نمیدارید، آنچه من میشنوم را میشنیدید). مگر حضرت علی (ع) در خطبه قاصعه (خطبه ۱۹۲ نهجالبلاغه) نفرمود که «من هنگام نزول وحی بر پیامبر صدای ناله شیطان را شنیدم و از پیامبر (ص) سوال کردم که این چه نالهای بود؟ فرمود: ای علی! تو هرچه من میشنوم میشنوی و هرچه من میبینم میبینی، غیر از اینکه تو پیامبر نیستی» وقتی ما این ابزارها را در همین عالم دنیا درست استفاده نمیکنیم، چه انتظاری داریم که این ابزارها را برای ما ارتقا دهند؟ البته برخی با ریاضتهای غیرشرعی و عرفانهای مندرآوردی میکوشند اندکی به عوالم دیگر وارد شوند و به تعبیر قرآن کریم با شیاطین ارتباط برقرار میکنند و برخی اطلاعات هم به دست میآورند؛ که امروزه دکان این عرفانهای دروغین فراوان شده است والبته سوءاستفادهها هم فراوان. به قول سنایی غزنوی:
چو علم آموختی از حرص آنگه ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا
پس بیایید بیش از آنکه با کارهای عجیب و غریب، به دنبال دیدن و شنیدن و ارتباط با عوالم بالا باشیم، همین ابزارها را در همینجا، آن گونه که خداپسند است، استفاده کنیم که خدا خودش وعده داده است که «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُم» (سوره ابراهیم، آیه ۷). اگر شکر این نعمت را بجا آوردیم حتما چشم و گوش و دل معنویمان هم باز خواهد شد و آنگاه چون در مسیر شکر جلو رفتهایم علمی هم که از آن طریق به دست آوریم انشاءالله مایه غفلت و سوءاستفاده نخواهد بود.
از خدا بخواهیم توفیق شکر واقعی این نعمتها، و بلکه همه نعمتهایش را، به همه ما عنایت فرماید.
۸) سوره شعرا (۲۶) آیه ۲۱۷ وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ۱۰/۱/۱۳۹۵
ترجمه:
و بر آن شکستناپذیر رحیم توکل کن
توکل: وکیل قرار دادن، کار را به دیگری واگذار کردن.
حدیث
امروز دو حدیث از امام صادق علیهالسلام را تقدیم میکنم: هر دو از اصول كافي، ج۲، ص۶۵:
- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ الْغِنَى وَ الْعِزَّ يَجُولَانِ فَإِذَا ظَفِرَا بِمَوْضِعِ التَّوَكُّلِ أَوْطَنَا.
ثروت و عزت در گردش بودند، هنگامی که به جایگاه توکل دستیافتند، همانجا اطراق کردند.
- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
أَيُّمَا عَبْدٍ أَقْبَلَ قِبَلَ مَا يُحِبُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَقْبَلَ اللَّهُ قِبَلَ مَا يُحِبُّ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَصَمَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَقْبَلَ اللَّهُ قِبَلَهُ وَ عَصَمَهُ لَمْ يُبَالِ لَوْ سَقَطَتِ السَّمَاءُ عَلَى الْأَرْضِ أَوْ كَانَتْ نَازِلَةٌ نَزَلَتْ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَشَمِلَتْهُمْ بَلِيَّةٌ كَانَ فِي حِزْبِ اللَّهِ بِالتَّقْوَى مِنْ كُلِّ بَلِيَّةٍ أَ لَيْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ» [سوره دخان، آیه ۵۱].
هر بندهای که به جانب آنچه خدا دوست دارد روی آورد، خداوند از جانبی که او دوست دارد [به او] روی میآورد؛ و کسی که به خدا پناه ببرد خدا او را در پناه خود بگیرد؛ و کسی که خدا به او روی آورد و پناهش دهد، اگر آسمان بر زمین بیفتد یا عذابی بر اهل زمین نازل شود به نحوی که بلا همگان را فراگیرد، او در حزب خدا و در تقوای [= محفوظ و نگهداشته شده] از هر بلایی باشد؛ آیا این خداوند عز و جل نیست که [در سوره دخان، آیه ۵۱] میفرماید: «همانا متقین در جایگاهی امن هستند.»؟
اصلاح در ترجمه:
توکل به معنای «واگذار کردن کار» نیست؛ بلکه به معنای «قبول کردن کار است با اعتماد بر خدا».
توضیح مطلب: وقتی به ۵۵ ترجمهای که مقابلم بود مراجعه کردم، همگی (غیر از ترجمه فیضالاسلام که نوشته بود: «توکل و اعتماد کن») یا توکل را بدون ترجمه رها کرده بودند یا آن را به «واگذار کن» ترجمه کرده بودند. در برخی کتب لغت مانند «لسان العرب» هم مطلب به گونهای بود که همنی معنا برداشت میشد. من هم همین را به عنوان معنای کلمه «توکل» نوشتم. اما یکی از اعضای محترم در پیامی برایم نوشت:
«توکل به ترجمه شهید مطهری ظاهرا یعنی کار را تماما خودم به عهده گرفتم با اعتماد بر خدا. وکیل گرفتن معنای توکیل است نه توکل. توکل که مطاوعه هست یعنی خودم وکالت کار خودم را به عهده گرفتم علی الله. در واقع معتمدا علی الله!»
به کتاب شهید مطهری و به مفردات راغب اصفهانی مراجعه کردم دیدم حق با ایشان است: «وکالت» در جایی گفته میشود که کسی انجام کار خود را به دیگری واگذار کند. «توکیل» یعنی وکیل گرفتن، و در جایی است که انسان به خاطر اعتماد به کفایت شخصی دیگر یا به خاطر ناتوانی خودش از انجام کار، کار را به شخص دیگر واگذار میکند. نقطه مقابل «توکیل»، «توکل» است؛ که اگر با حرف «لـ» بیاید به معنای «قبول وکالت» میباشد؛ اگر با حرف «بـ» بیاید به معنای «ضمانت کردن برای انجام کار خاصی است» (لسان العرب، ج۱۱، ص۷۳۴) و اگر با حرف «علی» بیاید به معنای «اعتماد کردن» بر دیگری است (مفردات راغب، ص۵۶۹) شهید مطهری معتقد است که تعبیر «توکل علی» جز در مورد خدا (= توکلتُ علی الله) مطرح نشده است؛ و معنایش این است که من انجام کار را برعهده میگیرم با اعتماد بر خدا. شهید مطهری در کتاب «گفتارهایی در اخلاق اسلامی» که فصل اولش به توضیح «توکل» اختصاص دارد، توضیح میدهد دو معنا برای توکل پیدا شده: یکی واگذار کردن کار به خدا و خود را کنار کشیدن؛ دیگری، کار را علیرغم همه سختیها و ضررهای ظاهری برعهده گرفتن و در این مسیر به حمایت و امید خدا اعتماد کردن؛ و با بحثهای جالب لغوی و بررسی مساله در آیات مختلف قرآن نشان می دهند که معنای دوم درست است. لذا برخلاف برخی مترجمان که «توکل» را به معنای «واگذار کردن کار به خدا» ترجمه کردهاند، معنای درستش این است که «من کارم را انجام می دهم با اعتماد و تکیه بر خدا».
آدرسی که میتوانید PDF کتابهای شهید مطهری (از جمله این کتاب، که برای فهم معنای قرآنی «توکل» بسیار مفید است) را از آنجا دانلود کنید:
http://motahari.ir/fa/content/185
تدبر
تمام رازهای موفقیت در زندگی در این یک آیه جمع شده است:
- انسانها در تصمیمهای مهم و بزرگ زندگیشان نیازمند کسی هستند که از آنها حمایت و پشتیبانی کند. در بسیاری از مواقع، میدانیم که انجام کاری صحیح است اما آن را یا برخلاف منافع زودگذر خود میبینیم یا چنان تنها هستیم که از انجام آن میترسیم و احتمال موفقیت را بسیار کم میبینیم. شهید مطهری مثال میزند به «کارمندی که اگر بخواهد راه راستی و درستی را برود میبیند به حسب ظاهر پول و منفعت و پیشرفتی نیست. اما اگر راه باطل و رشوه گرفتن و دزدی را پیش برود میبیند راه برایش باز است. با خود که فکر می کند میبیند در آن راه اول ۸۰-۹۰ درصد موفقیت است البته احتمال شکست هم هست. ولی اگر بخواهد راه درستی و راستی را برود شاید ده درصد احتمال موفقیت نباشد. اکنون آیا در عالم قدرتی هست که اگر انسان دنبال حق برود، او را تحت حمایت بگیرد؟» (گفتارهایی در اخلاق اسلامی، ص۱۴) معنای توکل بر خدا یعنی اعتماد کن به خدا. نترس؛ کاری که درست است انجام بده و خیالت راحت باشد که خدا پشت سرت است.
- اگر هنگام هر کاری به خدا اعتماد و توکل کنیم، حتما دنبال کار درست میرویم. حتما کارهایی خواهیم کرد که روح ما را ارتقا خواهد داد. توکل کردن نهتنها ما را در کارمان موفق میکند بلکه خود به خود اهدافمان را هم تصحیح میکند. به قول شهید مطهری، معنی ندارد که کسی بگوید با توکل بر خدا میخواهم به دزدی بروم!
- در انجام کارمان به خدایی اعتماد میکنیم که عزیز است. عزیز یعنی قویای که بر همه غلبه می کند اما هیچگاه مغلوب واقع نمیشود. یعنی کسی را پشتوانه کارت قرار بده که مطمئن باشی کم نمیآورد.
- در انجام کارمان به خدایی اعتماد میکنیم که رحیم است. قبلا درباره رحیم گفته شد که رحیم یعنی کسی که رحمتش دائمی است و در قرآن کریم، این وصف خدا غالبا در مورد مومنان به کار رفته است؛ یعنی مومنان با ایمان آوردنشان، علاوه بر رحمت عمومی خدا (رحمانیت) از رحمت ویژهای نیز برخوردار میشوند. وقتی به خدا توکل و اعتماد میکنیم حتما از رحمت ویژه او برخوردار میشویم؛ وقتی که با ما با رحمت عمومیاش برخورد کرده، این همه نعمت به ما داده است؛ اگر خدایی که شکست در کارش راه ندارد (عزیز است) بخواهد با رحمت ویژهاش با ما برخورد کند و کار ما را راه بیندازد، چه خواهد شد؟ پس کسی را پشتوانه کارت قرار بده که نهتنها کم نمیآورد، بلکه به تو مهربان است و هیچگاه تو را رها نمیکند.
با وجود چنین خدای عزیز و رحیمی (خدایی که اگر سراغش برویم حتما هم هوای ما را دارد و هم میتواند کار را به نتیجه برساند)، چرا برخی از ما در کارهای درست سستی میکنیم و گمان میکنیم که موفق نمیشویم؟ چرا فکر میکنیم که تنهاییم؟ چرا از موجهای اجتماعی مخالف میترسیم؟ چرا چشممان به دهان دیگران است؟ آیا با باور داشتن به چنین خدایی و تکیه کردن به او، اندک جایی برای سستی و ناامیدی میماند؟
در شگفتم که قرآن کریم این اندازه واضح و صریح راههای موفقیت تمام و کمال برای هدفهای مقدس و عالی با ضمانت صددرصد را به ما آموزش میدهد اما عدهای به کلاسهای موفقیت میروند؛ و فکر میکنند راه موفقیت را یافتهاند. واقعا جز خدا چه کسی میتواند تضمین قطعی برای موفقیت دهد؟ و چرا ما سخنان برخی افراد تبلیغاتچی (show man) را باور میکنیم اما سخنان خدایی چنین عزیز و رحیم را باور نمیکنیم؟ واقعا ای انسان! چه چیزی تو را نسبت به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است؟ (یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؟)
***
بسم الله الرحمن الرحیم
میلاد مبارک سرور زنان بهشت، صدیقه کبری، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر همه مسلمانان و محبان آن حضرت مبارک باد. با توجه به کوتاه بودن آیات سوره کوثر، و اینکه اگر دو آیه جلو بیفتیم شماره آیاتی که مورد تدبر قرار گرفته با شماره روزهای سال منطبق خواهد شد، انشاءالله امروز کل این سوره را – که بهنوعی به وجود مقدس حضرت زهرا (س) مرتبط است مورد تدبر قرار خواهیم داد.
۹و۱۰و۱۱) سوره کوثر (۱۰۸) بسم الله الرحمن الرحيم إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ (۱) فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ (۲) إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (۳) ۱۱/۱/۱۳۹۵
ترجمه: به نام خداوندی که رحمتش فراگیر و همیشگی است. همانا ما به تو کوثر دادیم؛ پس برای پروردگارت نماز گزار و «نحر» کن؛ همانا آنکه بغض تو را دارد خودش ابتر (= بیتبار و بیدنباله) است.
کوثر: دارای کثرت فراوان، خیر کثیر، همچنین نام نهری است که هرکس بخواهد وارد بهشت شود و بهشتی بماند از آن سیراب میشود.
نحر: به قسمت بالای سینه و زیر گلو (حلقوم و محل انداختن گردنبند) گویند. «نحر کردن» هم به معنای «قربانی کردن شتر» است (زیرا برای قربانی کردن شتر، ابزار قربانی کردن را در قسمت نحر او وارد میکنند) و هم به معنای «بالا بردن دستها هنگام تکبیر گفتن در نماز» است (که دستها تا محاذی نحر بالا میآید). در ترجمهها و تفاسیر هر دو معنا مطرح شده و هر دو میتواند درست باشد. اگر اولی باشد نماز، اشاره به نماز روز عید قربان است که بلافاصله بعدش قربانی میکنند؛ و اگر دومی باشد درباره مطلق نمازهاست.
شأن نزول: در روایات آمده بعد از رحلت پسر خردسال پیامبر اکرم (ص) یکی از دشمنان ایشان (عاص بن وائل یا عمرو بن عاص) گفت: دیگر نگران این دین نباشید زیرا این شخص (پیامبر ص) پسر ندارد پس ابتر است و نسلش باقی نمیماند و کارش بیدنباله خواهد بود و با مرگش فراموش میشود. این سوره نازل شد و یکی از معجزات پیامبر است زیرا هم نسل خود آن شخص منقرض شد و هم نسل پیامبر از طریق حضرت زهرا (س) چنان گسترشی پیدا کرده است که امروزه این نسل با عنوان سادات در همه کشورهای اسلامی شناخته شده و مورد احتراماند. بدین مناسبت مصداق کوثر را حضرت زهرا (س) دانستهاند که خداوند با دادن او به پیامبر، در واقع حوض کوثر و خیر کثیری به او داد و نسل وی و دین وی را اینچنین گسترش داد.
حدیث
امروز چون سه آیه مطرح شده، سه حدیث میگذارم. حدیث اول، بیان وجهی باطنی از فلسفه نزول این سوره است که این حدیث را شیعه و سنی مستقلا نقل کردهاند و مطلب را از منابع معتبر اهل سنت نقل میکنم و سپس یک آدرس از کتابهای شیعه را هم برایش میگذارم:
- حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَيْلَانَ، حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ الطَّيَالِسِيُّ، حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الْفَضْلِ الْحُدَّانِيُّ، عَنْ يُوسُفَ بْنِ سَعْدٍ، قَالَ:
قَامَ رَجُلٌ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ بَعْدَ مَا بَايَعَ مُعَاوِيَةَ، فَقَالَ: سَوَّدْتَ وُجُوهَ الْمُؤْمِنِينَ، فَقَالَ: لَا تُؤَنِّبْنِي رَحِمَكَ اللَّهُ، فَإِنَّ النَّبِيَّ ص أُرِيَ بَنِي أُمَيَّةَ عَلَى مِنْبَرِهِ فَسَاءَهُ ذَلِكَ، فَنَزَلَتْ: إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ، يَا مُحَمَّدُ يَعْنِي نَهْرًا فِي الْجَنَّةِ، وَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةَ: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ، وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ يَمْلِكُهَا بَعْدَكَ بَنُو أُمَيَّةَ يَا مُحَمَّدُ، قَالَ الْقَاسِمُ: فَعَدَدْنَاهَا، فَإِذَا هِيَ أَلْفُ شَهْرٍ لَا يَزِيدُ يَوْمٌ وَلَا يَنْقُصُ
جامع ترمذی ج۲ ،ص۸۶۱ (شبیه این حدیث در کتب شیعه: مناقب ابنشهر آشوب، ج۴، ص۳۶)
بعد از صلح امام حسن ع با معاویه، شخصی به ایشان گفت: «آبروی مومنان را بردی!» حضرت فرمود: «با من چنین پرخاش نکن، خدا تو را رحمت کند؛ چرا که پیامبر (ص) بنیامیه را [در رویای صادقهای] بر روی منبرش دید [اشاره به آیه ۶۰ سوره اسراء «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآن» (و آن رویایی که به تو نشان دادیم نبود مگر فتنهای برای مردم و همان شجره ملعونه در قرآن)] ناراحت شد؛ پس إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ نازل شد که نهری در بهشت است و سوره قدر نازل شد که شب قدر در آن از هزار ماه حکومت بنیامیه بهتر است. «قاسم» (یکی از راویان حدیث) میگوید: ما حساب کردیم: دیدیم حکومت بنیامیه دقیقا ۱۰۰۰ ماه بود، نه یک روز بیشتر و نه یک روز کمتر.
- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ:
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ … فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا
(تفسیر فرات کوفی، ص۵۸۱)
امام صادق ع در تفسیر « إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» توضیحاتی فرمودند، سپس فرمودند: «کسی فاطمه را آن گونه که شایسته است بشناسد، شب قدر را درک کرده است؛ و فاطمه فاطمه نامیده شد چون خلایق از درک او طمع بریدهاند. (فطم به معنی بریدن و قطع کردن است که غالبا در خصوص بچهای که او را از شیر میگیرند به کار میرود و به معنای طمع بریدن هم میآید لسان العرب، ج۱۲، ص۴۵۵)
- نقل شده که امام حسن عسکری فرمودند:
نحن حجهُ الله علی الخلق و فاطمه حجهٌ علینا
(تفسیر اطیبالبیان، ج۱۳، ص۲۲۵)
ما حجت خدا بر مخلوقات هستیم و فاطمه حجت بر ماست.
نکته تفسیری
در علم اصول فقه بحثی مطرح بوده است که «آیا استعمال یک لفظ در بیش از یک معنا ممکن است یا خیر؟» عدهای گمان میکردند ممکن نیست؛ اما تحقیقات متاخر (بهویژه در کتاب «وقایة الاذهان») نشان داده نهتنها ممکن است بلکه شواهد فراوانی در ادبیات بر آن یافت میشود. از باب نمونه آن در زبان فارسی این برای مصراع دوم شعر زیر حداقل سه معنای درست میتوان قائل شد:
از در بخشندگی و بندهنوازی
مرغ هوا را نصیب ماهی دریا
این مطلب ثمره مهمی در بحثهای تفسیری دارد:
یک آیه ممکن است به چندین معنای مستقل و متمایز به کار رود و همه آن معانی درست باشند. به تعبیر دیگر درست بودن یک معنا بتنهایی دلیل بر غلط بودن سایر معانیای که از لفظ قابل استخراج است، نمیباشد. انشاءالله در تدبر امروز نمونه این اقدام را پیاده خواهیم کرد.
تدبر
این آیه را هم میتوان در خصوص حضرت زهرا س پیاده کرد و هم در خصوص خودمان؛ و منافاتی هم با هم ندارد. وانحر را هم میتوان به معنای بالا بردن دست هنگام تکبیر گرفت و میتوان به معنای قربانی کردن؛ و هیچ یک ردی بر دیگری نمیباشد.
۱) حرف «فـ» در ابتدای آیه دوم، اصطلاحا «فـ» تفریع نام دارد، یعنی مطلب بعد از خود را متفرع (= مبتنی) بر مطلب قبل از خود میکند. پس: وقتی خدا به انسان خیر کثیر اعطا میکند سزاوار است انسان متوجه این باشد که خدا این خیر کثیر را به او دارد و آن گونه که خدا دستور داده شکر او را بجا آورد (در شکر این نعمت، نماز بخواند و دستانش را هم آن گونه که خدا معین کرده بالا ببرد)
۲) (بر مبنای اینکه وانحر به معنای «قربانی کن» باشد) وقتی خدا به انسان خیر کثیر اعطا میکند سزاوار است انسان متوجه این باشد که خدا این خیر کثیر را به او دارد و آن گونه که خدا دستور داده شکر او را بجا آورد و نفس خود را زیر پا بگذارد (درباره قربانی کردن عید قربان گفتهاند که این تمثیلی از قربانی کردن نفس و هواهای نفسانی در مقابل معبود است) اگر به ما خیر کثیر دادند، ما هیچکارهایم، لطف خدا بوده که شامل حال ما شده است؛ پس بر نفس خود غلبه کنیم.
۳) اگر خدا به ما عنایت کرد و ما هم دستور او را عمل کردیم، دیگر نگران دشمنیهای بدخواهان نباشیم؛ در چنین صورتی بدخواه ماست که کارش ابتر و ناتمام میماند، نه ما.
۴) حضرت فاطمه (س) خیر کثیری بود که خداوند به پیامبر (ص) عنایت کرد و با این عنایت موجب شد که کار پیامبر ابتر نماند و نسل پیامبر در عالم گسترش یابد.
۵) پیامبر اکرم (ص) علیالقاعده بیش از اینکه دغدغه ابتر نماندن نسلش را داشته باشد، دغدغه ابتر نماندن دینش را دارد. بعد از رحلت پیامبر ص خطر عظیمی پیش روی اسلام خواهد بود: بنیامیهای که هزار ماه حکومت خواهند کرد و بدعتها در دین ایجاد میکنند. خدا در ازای این خطر، به پیامبر ص خیر کثیری داد که اثر اقدامات منفی آنها را خنثی کند و در مقابل انحرافات و بیراهههایی که بنیامیه در امت پیامبر ص ایجاد میکنند، راه هدایت همچنان برای جویندگانش باز بماند. پس حضرت زهرا همچون شب قدر، شخص خودش برای اغلب مردم ناشناخته میماند اما اثرش بر اثر هزار ماه حکومت بنیامیه غلبه میکند و مانع ابتر ماندن کار پیامبر ص میشود.[۳]
۱۲) سوره بقره (۲) آیه۱۷۰ وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون ۱۲/۱/۱۳۹۵
ترجمه:
و هنگانی که به آنها گفته شد از آنچه خداوند نازل کرده تبعیت کنید؛ گفتند بلکه از آنچه پدرانمان بر آن انس گرفتهاند تبعیت میکنیم. آیا حتی اگر پدرانشان این گونه بودند که نه در چیزی اندیشیده و نه هدایت شده باشند؟
حدیث:
- أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع:
….يَا هِشَامُ مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَى عِبَادِهِ إِلَّا لِيَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا وَ أَكْمَلُهُمْ عَقْلًا أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة.
اصول کافی، ج۱، ص۱۶
حدیثی طولانی از امام کاظم ع به هشام بن حکم درباره جایگاه عقل و حقیقت آن نقل شده است. در فرازی از آن، امام میفرماید:
ای هشام! خدا، پيغمبران و رسولانش را به سوى بندگانش نفرستاده، مگر براى اينكه [در آنچه] از جانب خدا [آمده] بیندیشند، پس کسی بهتر اجابت کند که معرفتش نيكوتر باشد، و کسی به امر خدا، داناتر باشد که عقلش نيكوتر باشد؛ و آنكه عقلش تمامتر باشد، جایگاهش در دنيا و آخرت، بلندمرتبهتر است.
- عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ:
مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ أَزَالَتْهُ الرِّجَالُ وَ مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ وَ لَمْ يَزُلْ
روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج۱، ص۲۲
کسی که دینش را از دهان این و آن بگیرد، همان مردم او را از دینش برمیگردانند؛ ولی کسی که دینش را از کتاب خدا و سنت پیامبر ص بگیرد، کوهها زوال میپذیرند، اما دین او زوال نمیپذیرد.
تدبر
- آنچه خدا فرستاده حتما با عقل سازگار است و مخاطب اصلی قرآن، عقل است و اولین گاه برای هدایت شدن، اندیشیدن است.
- اسلام دینداری تقلیدی را قبول ندارد (مراجع تقلید هم در ابتدای رساله شان نوشته اند که اصول دین تقلیدی نیست) چنین دینداریای آن گونه که امیرالمومنین ع توضیح داده، باقی ماندنی هم نیست.
- تعصّباتِ نژادى و قبيلهاى، از زمينههاى نپذيرفتن حقّ است. (قرائتی، تفسیر نور، ج۱، ص۲۶۰)
- آداب و عقايد نياكان، در آيندگان اثرگذار است؛ (قرائتی، همان) مواظب اثراتش بر خود باشیم.
- پدران و اسلاف انسان احترام دارند؛ اما حقیقت احترامش از همه چیز بیشتر است؛ لذا اگر اسلاف و گذشتگان ما اقداماتشان از روی تعقل و در مسیر هدایت نبوده باشد، تبعیت از آنها پسندیده نیست هرچند عنوان آداب و رسوم به خود گرفته باشد. (اسلام هیچ توجیهی برای انجام خرافات را قبول ندارد؛ ولو اینکه بگوییم آداب و رسوم پدرانمان بوده است)
- فرمود: «أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً» یعنی «آیا حتی اگر پدرانشان این گونه بودند که اهل اندیشیدن نبودند» پس اگر اسلاف ما اهل اندیشه بودند و بر اساس تحقیق به نتیجهای رسیده باشند، تبعیت از آنها خیلی هم خوب است و نیاز نیست کار آنها را از نو شروع کنیم (رجوع شود به وصیتنامه امام علی ع به امام حسن، نهجالبلاغه، نامه ۳۱؛ فقرهای که با این جملات شروع میشود: وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِك… بدان ای پسرم که بهترین چیزی که دوست دارم از وصیت من اخذ کنی تقوای الهی است و سپس بسنده کردن به آنچه خدا بر تو واجب کرده و گرفتن آن چیزهایی که پدران و صالحان از خاندانت بر آن مشی کردهاند که آنها اهلتحقیق بودهاند و …)
۱۳) سوره محمد ص (۴۷) آیه ۱: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؛ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ صَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ۱۳/۱/۱۳۹۵
ترجمه:
آنان که کفر ورزیدند و از راه خدا مانع شدند، [خدا] مانع به نتیجه رسیدن اعمالشان شد.
توضیح لغات:
کفر: پوشاندن، کافر را کافر میگویند چون با انکار حق، روی حق را میپوشاند
صد: سد ایجاد کردن و مانع شدن (در زبان عربی غلظت حروف دلالت بر غلظت و شدت معنا دارد. «صد» همان «سد» است با غلظت و شدتش بیشتر.
اضل: ضل یعنی خروج از راه مستقیم، که نتیجهاش به مقصد نرسیدن است. «أضل» متعدیِ «ضل» است که غالبا به «گمراه کردن» ترجمه میشود. از آنجا که مفعول «گمراه کردن»، «اعمال آنها» بوده، معنایش این میشود که خدا کاری کرده که عملشان راهش را گم کند، پس معنایش این میشود که: عملشان به نتیجهای که آنها میخواهند نرسد.
حدیث
- امام صادق ع فرمودند:
من أراد أن يعرف ما أنزل اللّه عزّ و جلّ فينا و ما أنزل في عدونا فليقرأ سورة: «الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا» فإنها نزلت آية فيهم و آية فينا.
شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام (ابنحیون، متوفی ۳۶۳) ج۲، ص۳۵۳
کسی که میخواهد بداند خداوند عز و جل درباره ما چه نازل کرده و درباره دشمنان ما چه نازل فرموده است سوره «محمد» را بخواند که این سوره نازل شد: آیهای درباره آنها و آیهای درباره ما.
- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
أُصُولُ الْكُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِكْبَارُ وَ الْحَسَدُ فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ ع حِينَ نُهِيَ عَنِ الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَكَلَ مِنْهَا وَ أَمَّا الِاسْتِكْبَارُ فَإِبْلِيسُ حَيْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَأَبَى وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَيْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ.
اصول كافي، ج۲، ص۲۸۹
امام صادق ع فرمودند:
ریشههای کفر سه چیز است: حرص و تکبر و حسد: اما حرص، زیرا که آدم هنگامی که از خوردن میوه نهی شد حرص او را بر خوردن از آن وادار کرد؛ و اما تکبر، زیرا که هنگامی که به ابلیس دستور سجده داده شد [تکبر کرد و] زیر بار نرفت؛ و اما حسد، زیرا که [به خاطر آن] در دو فرزند آدم، یکی دیگری را کشت.
تدبر
- کسی که بخواهد حقیقت را بپوشاند، کارش به ثمر نمیرسد؛ پس حقیقت مخفی نمیماند.
- کسی که بخواهد راه خدا را ببندد کارش به ثمر نمیرسد؛ پس جای نگرانی ندارد. ما اگر به وظیفه خود درست عمل کنیم، خدا خودش میداند چگونه دین خود و راه هدایت بشر را باز نگه دارد: به قول ابوسعید ابوالخیر
هر آن شمعی که ایزد برفروزد کسی کش پف کند سبلت بسوزد
http://ganjoor.net/abusaeed/abyat-aa/sh27/
- کسی که بخواهد حقیقت را بپوشاند یا راه خدا را ببندد، این کار را به خاطر منفعتی انجام می دهد. اما به منفعتش هم نخواهد رسید (کارش گم میشود).
۱۴) سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۱ الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون ۱۴/۱/۱۳۹۵
ترجمه:
كسانى كه به آنان کتاب دادیم [و] آن را چنان كه بايد تلاوت میکنند، ايشاناند كه بدان ايمان میآورند. و كسانى كه بدان كفر میورزند، همانانند كه زيانكارانند.
توضیح لغات:
تلاوت: از ریشه «تلو» به معنای پشت سر کسی بودن و از او تبعیت کردن است و در قرآن کریم از این ریشه، غیر از کلمه «تلاوت» کلمات زیادی آمده است مانند: «یتلوه شاهد منه» «والقمر اذا تلاها».
حدیث
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ:
… وَ عَلَيْكُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى عَدَدِ آيَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَكُلَّمَا قَرَأَ آيَةً رَقِيَ دَرَجَة…
امالی صدوق، ص۳۵۹
امام صادق ع فرمودند:
… و بر شما باد به تلاوت قرآن؛ چرا که درجات بهشت به عدد آیات قرآن است؛ پس وقتی روز قیامت شد به کسی که قرآن را [آن گونه که حق قرآن بوده] خوانده است گفته میشود: بخوان و بالا برو؛ پس به ازای هر آیهای که بخواند درجهای ارتقا پیدا میکند …
تدبر
- قرآن را به ما دادهاند. (خودمان را دست کم نگیریم. خود خدا با ما سخن گفته است)
- قرآن را دادهاند که تلاوت کنیم (بخوانیم و گام به گام از آن تبعیت کنیم) نه اینکه فقط هنگام سفر بالای سرمان بگیریم.
- ایمان آوردن به قرآن محصول تلاوت قرآن است. اگر تلاوت کردیم و ایمان و عملمان افزایش نیافت، واقعا تلاوت نکردهایم.
- کسی که به آموزههای عمیق قرآن کافر شود (به آنها بیاعتنایی کند، آنها را بپوشاند و مخفی کند، به آنها عمل نکند) خودش ضرر کرده است.
- ضرر واقعی، از دست دادن پول و مقام و … نیست؛ بلکه این است که از قرآن محروم بمانیم. («اولئک هم الخاسرون» دلالت بر حصر دارد: آنانند که زیانکار هستند، [نه دیگران])
ضمنا روایتی هم که در همین زمینه ارسال کردم، انشاء الله نوید خوبی برای ماست. اگر درجات بهشت بر اساس فهم وعمل (تلاوت) آیات قرآن تقسیم می شود، بکوشیم در این برنامه تدبر روزانه، در حق همان یک آیه در روز، تلاوتِ حق تلاوت انجام دهیم، انشاءالله در پایان این برنامه تمام قرآن را فهم و عمل کردهایم و به تمام مراتب بهشت (یعنی بالاترین مقام اولیای خدا) میرسیم. باور کنیم که این امر ممکن است. انشاءالله.
تدبری در این آیه از امام صادق ع
وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى- الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ – قَالَ:
يُرَتِّلُونَ آيَاتِهِ وَ يَتَفَقَّهُونَ فِيهِ وَ يَعْمَلُونَ بِأَحْكَامِهِ وَ يَرْجُونَ وَعْدَهُ وَ يَخَافُونَ وَعِيدَهُ وَ يَعْتَبِرُونَ بِقِصَصِهِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِأَوَامِرِهِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْ نَوَاهِيهِ مَا هُوَ وَ اللَّهِ حِفْظَ آيَاتِهِ وَ دَرْسَ حُرُوفِهِ وَ تِلَاوَةَ سُوَرِهِ وَ دَرْسَ أَعْشَارِهِ وَ أَخْمَاسِهِ حَفِظُوا حُرُوفَهُ وَ أَضَاعُوا حُدُودَهُ وَ إِنَّمَا تَدَبُّرُ آيَاتِهِ وَ الْعَمَلُ بِأَحْكَامِهِ
إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج۱، ص۷۹
امام صادق ع درباره سخن خدا که: « الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ» چنین فرمود:
[آنها] آياتش را شمرده شمرده ميخوانند و در آن آيات عمیقا میاندیشند و به احكامش عمل ميكنند و به وعدههايش امید میبندند و از وعيدش نگران میشوند و از داستانهايش عبرت مىگيرند و دستوراتش را اطاعت ميكنند و از نهیهایش پرهيز مىكنند. به خدا سوگند قرآن براى حفظ كردن آياتش و درس دادن حروفش و تلاوت سورههايش و درس دادن یک جزء و دو جزئش نيست؛ حروفش را حفظ كردند ولى حدودش را ضايع كردند؛ جز اين نيست كه [قرآن] براى این [آمده]است که در آياتش تدبر و به احکامش عمل شود.
۱۵) سوره غافر(۴۰) آیه ۳۹ يَاقَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا مَتَعٌ وَ إِنَّ الآخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ ۱۵/۱/۱۳۹۵۸
ترجمه:
[مومن آلفرعون گفت:] ای قوم من! اين زندگى دنيا فقط یک كالا است، و همانا آخرت است که سراى باقی ماندن و آرام گرفتن است.
حدیث
امیرالمومنین ع فرمودند:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ وَ لَا تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَسْرَارَكُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَكَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَكَ وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ مَا قَدَّمَ لِلَّهِ آبَاؤُكُمْ فَقَدِّمُوا بَعْضاً يَكُنْ لَكُمْ قَرْضاً وَ لَا تُخْلِفُوا كُلًّا فَيَكُونَ فَرْضاً عَلَيْكُم
نهج البلاغه، خطبه ۲۰۳
ای مردم! دنيا فقط خانهی گذر است؛ و آخرت سراى قرار و آرامش است، پس از گذرگاه خود برای محل استقرار خود [توشه] برگیريد. و مدريد پردههایتان را نزد كسی كه از اسرار شما آگاه است، و بیرون آورید از دنيا دلهاتان را، پيش از آن كه برون رود از آن تنهاتان؛ که [فقط] برای آزمودن شما را وارد دنیا کردهاند و براى جز دنيا آفريدهاند. آدمى چون بميرد مردم گويند چه نهاد؟ و فرشتگان گويند چه پيش فرستاد؟ خدا پدرانتان را بيامرزاد! برخی [از آنچه دارید] را پیش فرستيد تا قرضی برای شما باشد (= در آن دنیا طلبکار باشید)؛ و همه را مگذاريد كه فرضی علیه شما (= واجبی برعهدهتان که ادا نکردهاید و باید پاسخگویش شوید) باشد.
تدبر
شاید همه شناختی که درباره دنیا و آخرت باید داشته باشیم در همین دو جمله خلاصه شده است: دنیا کالا و سرمایه است، یعنی ابزاری برای معامله، نه آنچه برایش آفریده شدهایم؛ و خانه اصلی و محل نهایی آرام گرفتن و بهرهوری از سود سرمایهای است که در دنیا به ما داده بودند، آخرت است. مشکل ما این است که دنیا را خانه نهایی فرض میکنیم؛ نه کالایی که قرار است با آن خانه نهاییمان را بخریم و تجهیز کنیم.
تمثیل:
حکایت ما حکایت کسی است که از ابتدای عمرش در یک سوله زندگی کرده و بیرون نرفته است. در این سوله یک اتاق پر از چک پول ۵۰۰۰۰ تومانی بستهبندی شده به ما میدهند که با این هرکاری میخواهی بکن. ابتدا چکپولهای تمیز را کنار میگذاریم که وقتی گرسنه شدیم از آنها بخوریم! یکی هم به ما میگوید من بلدم با اینها برایتان تشک درست کنم که وقتی خسته شدید رویش بخوابید! بعد دهها بسته از آن را با نخ به هم میبندد که شبیه تشک میشود. ما که میخواهیم درست کند، نخ نداریم و به ازای ده بسته از آنها یک قرقره نخ از او میگیریم. آن فرد انواع تفریحات دیگر با آنها به ما یاد میدهد: چگونه آنها آتش بزنیم و خوشمان بیاید؛ چگونه با تکهتکه کردن آنها، کاردستی درست کنیم و … .
فرد دیگری میآید و میگوید من از بیرون سوله برایتان خبر آوردم. با این کارهایتان این پولها را خراب نکنید، حیف است. میتوانید با اندکی از اینها غذاهای بسیار لذیذتر و تفریحات بسیار عالیتر و … داشته باشید. با سالم نگه داشتن این پولها و معاوضه آن، به خیلی چیزها میتوانید برسید که به مخیلهتان هم خطور نمیکند. اگر هم قبول نمیکنید آن نردبان بزرگ را در کنار دیوار سوله بگذارید و از آن پنجره بالای سوله، بیرون را نگاه کنید ببینید بیرون اینجا چه خبرهای عظیمی هست.
عدهای از ما با خود میاندیشیم این یکی میخواهد سر ما کلاه بگذارد. میگوید نقد را رها کن دنبال نسیه برو! اگر خوردن و تفریح و تشک و … بخواهیم، که همهاش را اینجا درست کردیم.
عدهای میگویند: آنچه در بالای سوله است، عکس است نه پنجره. بیخود زحمت نکشید و همینجا راحت روی زمین بخوابید و از همینجا آن عکس را تماشا کنید.
عدهای از ما با زحمت نردبان را جابجا می کنیم اما عمودیاش نمیکنیم؛ افقی روی آن راه میرویم و بعد میگوییم: دیدی دروغ گفت! این نردبان به درد رسیدن به پنجره نمیخورد.
و عدهای هم …
آیه پریروز یادتان هست (آنان که کافر شدند و باور نکردند حقیقت را، کارهایشان گم شد)؟
نکند جوری زندگی کنیم که همه اعمالمان گم شود؟
نکند تا آخر عمرمان هیچوقت معراج (= نردبان) نماز را تا پله آخر بالا نرویم و به پنجره ملکوت سرک نکشیم و زمانی از این سوله بیرونمان ببرند که همه چکپولهای لحظات عمرمان تمام شده و با آن نه خانهای خریدهایم و نه توشه و غذایی!
پیامبران خدا هزاران پیام آوردند و باور نکردیم. اگر سخن موسی و سایر پیامبران خدا را قبول نمیکنیم بیاییم حداقل سخن مومنی که با اینکه در خاندان فرعون بود اما کافر نبود (حقیقت را انکار نکرد) را بشنویم که: «ای مردم! دنیا فقط کالا است؛ و خانه اصلی ما آخرت است.» (اگر حال داشتید بقیه سخنان او را هم در همین سوره غافر (= سوره مومن) بخوانید. از سر دلسوزی ۵-۶ آیه دیگر هم با ما حرف زده است)
آیا روزی میرسد که ما هم واقعا مومن شویم و این سخنان را باور کنیم؟
انشاءالله.
۱۶) سوره آلعمران (۳) آیه ۱۳۹: وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ ۱۶/۱/۱۳۹۵
ترجمه:
سستی نکنید و اندوهگین مشوید در حالی که شما برترین هستید اگر که [واقعا] مومن باشید.
حدیث:
امیرالمومنین علیهالسلام میفرمایند:
أَيُّهَا النَّاسُ لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ الْبَاطِلِ لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُمْ
نهجالبلاغه، خطبه ۱۶۶
ای مردم! اگر در یاری حق کوتاهی نمیکردید و در خوار کردن باطل سستی نمیورزیدید، کسانی که مثل شما نیستند [= دشمن شما که دین شما را ندارند] در شما طمع نمیکردند و کسانی که بر شما قدرت پیدا کردهاند، چنین قوی نمیشدند.
تدبر
۱) اگر مومن باشیم (واقعا خدا را باور داشته باشیم و به باورمان ملتزم بمانیم) قطعا برترین و بالاترین جایگاهها را خواهیم داشت و کسی بر ما سلطه پیدا نمیکند. البته طبق آیه، کسی که مومن است سستی نمیکند و طبق توضیح امیرالمومنین، کسی که اسم خود را مسلمان گذاشته اما در یاری حق یا مقابله با باطل سستی میکند، دیگر نباید انتظار داشته باشد برتر و بالاتر باشد و در چنین شرایطی طبیعی است که دشمنان او برای خوار کردن او طمع بورزند و بر او تسلط پیدا کنند. پس:
۲) کسی که مومن است معنی ندارد سستی بورزد و در مقابل ابتلائات کم بیاورد. پس اگر در دفاع از حق و حقیقت سستی میورزیم، در ایمانمان شک کنیم.
۳) کسی که مومن است (و به وظیفهاش عمل کرده) هرچه رخ دهد جای ناراحتی ندارد. زیرا هرچه رخ دهد به مشیت خداست و خدا حتما بهترین وضع را برای بنده مومن خود میخواهد.
۴) کسی که مومن است نیاز نیست نگران جایگاهش باشد. حتما جایگاهی عالی نزد خدا دارد و کسی که جایگاه عالی دارد، اگر دیگران جایگاه او را پایین قلمداد کنند، آیا واقعا از جایگاهش چیزی کم میشود؟
نکتهای درباره طولانی بودن برخی متنها
برخی از طولانی بودن برخی متنها گلایه دارند و پیشنهاد کردهاند به جای مطالب، لینکشان را بگذارم. اصل دغدغه را قبول دارم، و بنایم بر اختصار است. اما گاه به دلایلی چارهای نیست. برای اینکه مخاطب فرصت انتخاب داشته باشد تقریبا همه یادداشتهایی که در این کانال گذاشته میشود تیتر دارد تا مخاطب اگر موردی را احساس کرد که فرصت یا حال مطالعه ندارد بتواند انتخاب کند. سیر مطالب غالبا چنین است:
آیه،
سپس ترجمه،
سپس احیانا اگر نیاز باشد توضیح لغات،
سپس حدیث،
سپس تدبر.
گاهی نکته دیگری که در فهم آیه کمک میکند یا به آیه مرتبط است در آخر خواهد آمد.
۱۷) سوره حج (۲۲) آیه ۳۸ إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّ اللَّهَ لَا يحِبُّ كلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ
ترجمه:
قطعاً خداوند از كسانى كه ايمان آوردهاند دفاع مىكند، [که] قطعا خداوند هيچ خيانتكار ناسپاسى را دوست ندارد.
توضیح لغات:
«خوّان» و «کفور» هردو صیغه مبالغه میباشند؛ پس معنای آنها «بسیار خیانتکار» و «بسیار ناسپاس» است.
حدیث:
- امام سجاد ع در دعای عرفه (مفاتیح الجنان)
الهی! مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ لَقَدْ خَابَ مَنْ رَضِيَ دُونَكَ بَدَلًا وَ لَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغَى عَنْكَ مُتَحَوَّلا
خدایا: کسی که تو را یافت، چه ندارد؟ و کسی که تو را ندارد، چه دارد؟ محروم است کسی که به جای تو به کسی دیگری رضایت دهد، و ضرر کرده کسی که از تو به جانب کس دیگری. رویگرداند
- بَلَغَ عَبْدَ الْمَلِكِ أَنَّ سَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص عِنْدَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ فَبَعَثَ يَسْتَوْهِبُهُ مِنْهُ وَ يَسْأَلُهُ الْحَاجَةَ فَأَبَى عَلَيْهِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ عَبْدُ الْمَلِكِ يُهَدِّدُهُ وَ أَنَّهُ يَقْطَعُ رِزْقَهُ مِنْ بَيْتِ الْمَالِ فَأَجَابَهُ ع أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ ضَمِنَ لِلْمُتَّقِينَ الْمَخْرَجَ مِنْ حَيْثُ يَكْرَهُونَ وَ الرِّزْقَ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُونَ وَ قَالَ جَلَّ ذِكْرُهُ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ فَانْظُرْ أَيُّنَا أَوْلَى بِهَذِهِ الْآيَةِ.
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (ابن شهرآشوب)، ج۴، ص۱۶۵
به عبدالملک مروان خبر دادند که شمشیر رسول خدا نزد زینالعابدین است. کسی را فرستاد که آن را به من ببخش و به جایش حاجت بخواه. حضرت امتناع کرد. عبدالملک نامهای نوشت و حضرت را تهدید کرد و گفت که سهم حضرت از بیتالمال را قطع خواهد کرد. حضرت چنین پاسخ داد:
اما بعد، بدان که خداوند برای متقین ضمانت کرده است که برایشان راه خروجی از آنچه ناخوشایندشان است قرار می دهد و به آنها از راهی که حساب نکردهاند روزی میرساند و خداوند فرمود که هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد؛ پس بنگر که کدام ما به این آیه سزاوارتریم؟!
تدبر
- مومن در امان کامل است زیرا خدا مدافع اوست. آیا کسی که خدا از او دفاع کند کمترین ناراحتی برایش ممکن است؟ و نیاز به کس دیگری دارد؟ به قول باباطاهر:
همه گویند طاهر کس نداره خدا یار موئه چه حاجت کس
- آیا تا به حال به دوستی خدا فکر کردهایم؟ چه صفایی دارد؟ تازه، دل همه هم به دست اوست؛ اگر او کسی را دوست داشته باشد و صد سال همه در منابر لعنش کنند باز کاری میکند همه عالم عاشق او شوند حتی غیرمسلمانها. خدا از علی ع دفاع کرده که محبوب عالم شده؛ وگرنه بنیامیه چهها کرد که نامی از حضرتش نماند. اگر ما هم خدایی شویم …
- چقدر برایمان مهم است که خدا دوستمان بدارد؟ چقدر مهم است که دیگران دوستمان بدارند؟ اگر بین محبوب خدا شدن و محبوب مردم شدن مخیر شویم کدام را انتخاب میکنیم؟ آیا گاهی محبوب گناهکاران شدن برای ما از محبوب خدا شدن بالاتر نیست (وقتی که به خاطر دوست و آشنا، گناهی مرتکب میشویم یا نگاه مثبت گناهکاران را خریداریم)؟
- چه خدای مهربانی؟ نگفت «خائن کافر» را؛ بلکه فرمود: «خوان کفور» را دوست ندارد. یعنی کسی که بسیار خیانت میکند و بسیار ناسپاس است؛ یعنی قبول کرده که ممکن است ما گاهی خیانت کنیم و گاهی ناسپاسی (همچنین: سوره نساء، آیه۳۱)؛ اما فقط وقتی خیلی خائن و خیلی ناسپاس شویم، گلهمند میشود. واقعا چقدر ناسپاسیم؟!
- چه امانتی دادند که مواظب باشیم «خیانت» نکنیم؟ یک قلب سالم. همین! اگر این را سالم تحویل خدا دادی، همه بهشت مال تو، اصلا خود خدا مال تو (سوره شعرا، آیه۸۹). لیکن مشکل این است که شیطان هست و همه افکار ما را میخواند و دل ما را میبرد. این دل نگهبان میخواهد که حریف شیطان بشود. خود خدا باید از ما دفاع کند. راهش هم این است که مومن شویم. به همین سادگی!
- چه نعمتی دادند که ممکن است «ناسپاسی» کنیم؟ علامه طباطبایی اثبات کردهاند که «نعمت حقیقی «ولایت» است (ترجمه المیزان، ج۱۹ ص۲۰۸ http://lib.eshia.ir/50081/19/208 ) یعنی اینکه انسان کاملا تحت ولایت الهی قرار گیرد که ولایت اهل بیت مهمترین مصداقش است. ما چقدر قدر این نعمت را میدانیم؟ واقعا اگر قدرش را میدانستیم، امام زمان عج ظهور نمیکرد؟
۱۸) سوره أحزاب (۳۳) آیه ۳۹ الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسيبا ۱۸/۱/۱۳۹۵
ترجمه
همان كسانى كه پيامهاى خدا را میرسانند و از او مىترسند و از احدى جز الله نمىترسند، و خدا برای حسابرسى كافى است.
سوالی در مورد مرجع موصول
منظور از «همان کسانی» (الذین) اشاره به چه کسانی است؟
پاسخ: ظاهرا اشاره به عبارت «الذین خلوا من قبل» (کسانی که قبلا بودند) در آیه قبلیاش است. در آن آیه توضیح داده که در جایی که خدا چیزی بر پیامبر واجب کند حرجی بر او نیست و او باید وظیفهاش را بدون توجه به سخن این و آن انجام دهد، که این سنت خدا در فرستادگان قبلی بوده؛ و در این آیه توضیح میدهد که آن افراد که مسئولیت ابلاغ پیام را از جانب خدا قبول میکردند چگونه بودند.
توضیح برخی لغات
یبلغون: از ریشه «بلغ» به معنای رساندن به طور تمام و کامل است. («وصل» به معنای مطلق رساندن است؛ اما بلغ رساندنی است که به حد نهایت خود باشد) بلوغ هم از همین ریشه است.
خشیت: ترسی که همراه با نوعی تعظیم نسبت به امر مورد نظر باشد. وقتی ابهت امری چنان بر انسان مستولی شود که انسان خود را در مقابل او هیچکاره ببیند. علامه طباطبایی توضیح دادهاند که «خشیت» غیر از «خوف»ی است که موجب میشود شخص در برابر وضعیتهای خطرناک از خود مراقبت کند.
حسیب: از ریشه «حسب» به معنای حساب کردن است. وزن «فعیل» هم به معنای فاعل (حسابرس) میآید هم به معنای «مفعول» «مورد محاسبه قرار گرفته». اغلب مترجمان، حسیب را به معنای فاعلی گرقتهاند که بر همین اساس هم ترجمه شد. اما اگر به معنای مفعولی بگیریم هم معنا میدهد و اتفاقا با قبل آیه شاید سازگار تر است؛ معنیاش میشود: فقط خدا را در حساب و کتاب خود جدی میگیرند؛ به تعبیر عامیانه: فقط روی خدا حساب میکنند.
حدیث
۱) امیرالمومنین ع در خطبه متقین در وصف متقین میفرمایند:
عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم
نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۳
آفريدگار نزدشان بزرگ بود، پس هر چه جز اوست در ديدههاشان خرد نمود.
۲) امام حسین ع هنگام خروج از مکه به سمت کربلا خطبهای خواندند و در قسمتی از آن فرمودند:
رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ … مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَائِنَا نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج۲، ص۲۹
رضایت ما اهل بیت در رضایت خداست، بر بلای او صبر میکنیم و پاداشهای صابران را دریافت خواهیم کرد … پس هرکس هستیاش را در راه ما میدهد و به دیدار ما دلبسته، با ما كوچ كند، كه من به خواست خدا صبح کوچ خواهم کرد، انشاء الله.
تدبر
- کسی که میخواهد پیام (رسالت) الهی را به دیگران برساند، باید تمام و کمال برساند، نه نصفه – نیمه (تفاوت بلاغ و وصول)
- کسی که میخواهد پیام (رسالت) الهی را برساند و کار دینی انجام دهد، حتما دشمنان قدرتمندی پیدا میکند که در حالت عادی امکان ترسیدن از آنها هست. (جامعه ما اگر بخواهد پرچمدار دینداری باشد حتما دشمن خطرناک خواهد داشت)
- شجاعت و نترسیدن از این و آن، اولین و مهمترین شرط کسانی است که بخواهند نقشی در هدایت مردم ایفا کنند.
- برای اینکه انسان از غیر خدا نترسد باید از خدا بترسد. (حتما بزرگتری باید باشد تا کسانی که ظاهرا از ما بزرگترند در چشم ما حقیر شوند)
- کسی که حسابرسی خدا را جدی بگیرد، از غیر خدا نمیترسد.
- کسی که روی خدا حساب باز کند، از عهده هرکاری برمیآید. (خدا برای اینکه رویش حساب کنیم، کافی است و نیاز نیست روی کس دیگری هم حساب کنیم)
- موفقيّت در تبليغ، شرايطى دارد: الف: تداوم تبليغ. «يُبَلِّغُونَ» ب: تقوا در عمل. «يَخْشَوْنَهُ» ج: شهامت و قاطعيّت. «وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ» د: توكّل به خدا. «وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً» (قرائتی، تفسیر نور، ۹/۳۷۵)
نکته
ظاهرا بر اساس منطق همین آیه بوده است که با اینکه آمریکا یک ابرقدرت بود، امام خمینی میفرمود: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.
پاسخ به یک اشکال:
اگر خدا انبیای قبلی را، چون از غیر خدا خشیت نداشتند، میستاید؛ آیا از مطلب دو آیه قبلتر (که فرموده پیامبر (ص) از مردم خشیت داشته و خداوند ظاهرا پیامبر ص را عتاب میکند) نتیجه میشود که پیامبر ص مقامش از انبیای قبلی پایینتر بوده است؟
پاسخ با استفاده از توضیحات علامه طباطبایی:
مقصود از «یخشی الناس»، نه این است که «وی در مواجهه با مردم از جان خود میترسیده»، بلکه به معنای این است که «بر [دین] مردم میترسیده» (که مردم زیر بار حکم شرعی محل بحث آیه نروند و چهبسا به خاطر اصرارشان بر رسوم گذشته و نپذیرفتن حکم خدا، از اصل دین خدا فاصله بگیرند) و خداوند با این عتاب میخواهد به مردم بفهماند که در این ماجرا، شخص پیامبر ص کارهای نیست و دستور دستور خداست؛ پس ثمره این گونه عتابها حمایت از پیامبر است در مقابل فشار افکار عمومی؛ شبیه عتاب در آیه اعلام جانشینی حضرت علی ع: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» (مائده، ۶۷: ای پیامبر! آنچه از جانب خدا بر تو نازل شده را اعلام کن، که اگر نکنی، اصلا رسالتت را انجام ندادهای! و خدا تو را از [گزند] مردم حفظ میکند) و به تعبیر دیگر، این عتاب، خودش نوعی تایید کردن پیامبر است در مقابل طعنهزنندگان، شبیه آیه «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ» (توبه، ۴۳: خدا تو را ببخشد! چرا به آنها [که میخواستند از حضور در جهاد فرار کنند] اجازه دادی [که بروند]؟ چرا که [اگر اجازه نمیدادی] برایت معلوم میشد چه کسانی راست میگویند و دروغگویان را میشناختی)
الميزان[۴] فى تفسير القرآن، ج۱۶، ص۳۲۲-۳۲۳؛ و ترجمه تفسير الميزان، ج۱۶، ص۴۸۳
۱۹) سوره مؤمنون (۲۳) آیه ۷۱ وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُون ۱۹/۱/۱۳۹۵
ترجمه
[اینکه عدهای سخن قرآن را قبول نمیکنند چون انتظار دارند که حق، تابع خواستههای آنها باشد] و اگر حق از دلخواهها [هوى و هوسها]ى آنان پيروى مىكرد، بىشك آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست، تباه مىشد. اما مطلب از این قرار است كه ما حکایت خودشان[۵] را برايشان آوردهايم، و آنان از حکایت خويش رويگردانند.
حدیث
- پیامبر اکرم ص در ضمن حدیث مفصلی فرمودند:
… فعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ … مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّار[۶]
اصول كافي، ج۲، ص۵۹۹
پس بر شما باد به قرآن! … هر كه آن را در پيش روى خود قرار دهد [كه آن را پيروى كند]، او را به سوى بهشت كشاند، و هر كه آن را در پشت سر خود قرار دهد، او را به سوى آتش دوزخ براند.
- امیرالمومنین ع فرمود[۷]:
يَا كُمَيْلُ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْحَقُّ الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَ»
بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، عماد الدین طبری، ص۳۰
ای کمیل! ما آن «حق»ی هستیم که خداوند در موردش فرمود: «اگر حق از دلخواهها [هوى و هوسها]ى آنان پيروى مىكرد، بىشك آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست، تباه مىشد.»
تدبر
- ما دلمان میخواهد همه چیز عالم به دلخواه ما باشد. اما اگر چنین شود عالم و موجوداتش تباه میشوند. پس اگر چرخ جهان بر وفق مراد ما نمیچرخد، اصلا ناراحت نشویم؛ بلکه اگر نگاه کلان داشته باشیم خوشحال خواهیم بود (زیرا اگر به دلخواه ما میبود همه چیز تباه میشد و آن وقت بیشتر ضرر میکردیم!)
- اگر کسی دنبال حق باشد، نمیتواند همواره دنبال دلخواههای خود باشد و بالعکس. بررسی کنیم که حق برایمان مهمتر است یا دلخواههایمان. کدام را مبنا قرار میدهیم؟
- اینکه گاهی از «حق» تبعیت کنیم، دلیل نمیشود که حتما «حق»گرا هستیم؛ زیرا همه افراد خودخواه (که فقط تابع دلخواه خود هستند) هروقت «حق» با «دلخواه»شان هماهنگ باشد، از «حق» تبعیت میکنند! پس هر عمل بر طبق حق، علامت حقگرا بودن نیست؛ بلکه علامت «حق»گرا بودن این است که جایی که نظر و دلخواه ما برخلاف «حق» بود، آنجا از نظر خودمان کوتاه بیاییم و از دلخواه خودمان تبعیت نکنیم.
- شاید به همین جهت است که البلاء للولاء (یعنی: هرکه در این دار مقربتر است / جام بلا بیشترش میدهند) اگر خدا سختی داد و تبعیت کردیم، معلوم است که تابع حقیم؛ وگرنه جایی که خوشمان میآید که معلوم نیست به خاطر خدا و حق کار را انجام دادهایم یا به خاطر خدا؛ و شاید به همین جهت است که اغلب تکالیف اسلام، تکلیف (= همراه با دشواری) است؛ چرا؟ چون: «تا سیهروی شود هر که در او غش باشد».
- علت بیتوجهی ما به پیامهای دین این است که حکایت خود ما را بیپرده جلوی ما میگذارد: همه ما از زشتی بدمان میآید؛ و اگر کسی آینه به دست بگیرد و زشتی ما را نشانمان دهد، از آیینه و آیینه به دست، رویگردان میشویم. آیا ما دلمان میخواهد از ما تعریف کنند یا حقیقت ما را به ما نشان بدهند؟ اگر از آیات قرآن روگردانیم، خدا ریشه آن را در این آیه توضیح داده است: ما از خودمان فرار میکنیم و قرآن آینهای است برای دیدن خودمان (در روز دوم -سوره انبیا، آیه ۱۰- در این باره توضیحاتی داده شد. اگر یافتنش در همین کانال سخت بود به لینک زیر مراجعه کنید)
http://yekayehqurandarrooz.parsiblog.com/Posts/3/2%29+%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87+%D8%A7%D9%86%D8%A8%D9%8A%D8%A7%D8%A1+%2821%29+%D8%A2%D9%8A%D9%87+10+++%D9%84%D9%8E%D9%82%D9%8E%D8%AF%D9%92+%D8%A3%D9%8E%D9%86%D9%92%D8%B2%D9%8E%D9%84%D9%92%D9%86%D8%A7+%D8%A5%D9%90%D9%84%D9%8E%D9%8A%D9%92%D9%83%D9%8F%D9%85%D9%92+%D9%83%D9%90%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%A7/
- اینها حکایت خودمان است، نه حکایت دیگران. برخی از ما هرچه میشنویم، بلافاصله در ذهنمان میآید «اِی وای! دیدی فلانی این مشکل را دارد؟!»
فلانی را رها کن!
خودت را بچسب!
اینها ذکر برای توست؛ برای اصلاح تو؛ نه برای عیبجویی از این و آن!
(آیا همین نوع صحبت کردن من هم مصداق همین نبود؟!)
تامل فلسفی – اجتماعی در آیه
- برخی گمان میکنند آزادی ما را فقط آزادی دیگران (= دلخواههای اکثریت) حق دارد محدود کند؛ اما اگر واقعا میفهمیدند که «حق» با «دلخواه» فرق دارد، میفهمیدند که «آزادی» را فقط «حق» میتواند محدود کند، چه این حق مطابق دلخواه ما و دیگران باشد، چه نباشد.
خلوتی با خویش
راستی تا به حال فکر کردهاید چرا از خودمان فرار میکنیم؟ چرا از تنهایی بدمان میآید و حاضر نیستیم چند دقیقه با خودمان تنها باشیم؟ وقت تنهایی بلافاصله یا سراغ کنترل تلویزیون میرویم، یا سراغ رایانه و فضای اینترنت و فیلم و …، ویا سراغ موبایل و شبکههای اجتماعی. دلمان را بسادگی به همه اینها می دهیم که ببرند، بعد با خودمان میگوییم چرا برای نماز حضور قلب ندارم؟! در نماز باید خودت دلت را به خدا بدهی. آیا تا حالا چند دقیقه توانستهایم دلمان را به کسی ندهیم و دست خودمان نگهداریم تا بعد آن را به خدا بدهیم؟ کسی که نتواند دقایقی با خود خلوت کند، معلوم است که آرزوی حضور قلب در نماز را به گور خواهد برد؟ کسی که نتواند حکایت خودش را صریح و بیپرده بشنود، معلوم است که از قرآن فراری خواهد بود و اگر هم بخواند نه لذتی میبرد و نه چیزی میفهمد. بیایید از خودمان فرار نکنیم. اگر بدی داریم، عیبی ندارد؛ خدا میبخشد. یادتان هست دیروز خدا گفت خوان کفور را دوست ندارد، نه خائن کافر را! یعنی میداند که گاه خیانت و کفران میکنیم.
بیایید خودمان را جدی بگیریم و از خودمان نترسیم. اینقدر ظاهر و صورتمان را آرایش نکنیم که سیرتمان را بر خودمان هم مخفی کنیم. حاضر باشیم خود واقعیمان را – علیرغم همه زشتیهایش- ببینیم تا کمکم با قرآن همنشین شویم و از او فراری نباشیم تا انشاءالله خودش راه زیبا شدنمان را نشان دهد.
۲۰) سوره علق (۹۶) آیه۱۴ أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى ۲۰/۱/۱۳۹۵
ترجمه
آیا نمیدانست که خدا میبیند؟
حدیث
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
يَا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ وَ إِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ فَإِنْ كُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا يَرَاكَ فَقَدْ كَفَرْتَ وَ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ يَرَاكَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِيَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِينَ عَلَيْك
اصول كافي، ج۲، ص۶۸
امام صادق (ع) به اسحاق بن عمار فرمود:
اى اسحاق، از خدا چنان بترس که گويا او را مىبينى؛ و اگر تو او را نبينى، او تو را مىبيند؛ پس اگر میبینی [= نظرت این است] که او تو را نمىبيند، قطعاً كافر شدهای! و اگر میدانی که تو را مىبيند، و آنگاه در برابرش با گناه آشکار میشوی، پس حتما او را در زمره پستترين ناظران بر خود قرار دادهاى!
تدبر
۱) کسی که می داند خدا می بیند و زیر نظر خدا کارش را انجام می دهد نه ناامید میشود، نه شکست برایش معنی دارد، نه خستگی، نه پشیمانی، و نه …
۲) راستی! وقتی به ما بگویند “می دانی خدا همه چیز را می بیند”، با خود میگوییم “چه خوب”؟ یا می گوییم ” چه بد “؟ این سوال محک خوبی است که بفهمیم آدم خوبی هستیم یا مشکل داریم!
کلامی از امام خمینی (ره)
همه ما خواهیم مرد و همه ما خواهیم حساب پس داد. بیدار بشوید ملت، بیدار بشوید دولت، همه بیدار باشید، همهتان در محضر خدا هستید، فردا همه باید حساب پس بدهید، از روى خون شهداى ما نگذرید بدون نظر …
حکومت کردن بر یک همچو جامعهای که خون خودش را در راه اسلام و در راه کشور اسلامی دارد میدهد، و جوانان برومندش را دارد فدا میکند؛ از کارهای بسیار مشکل و از امتحانات بسیار مشکل است. ای رؤسا! شماها در معرض امتحان درآمدهاید، و اعمال شما دقیقاً تحت نظر خدای تبارک و تعالی است. …
ای پاسداران! ای ارتشیان! ای ژاندارمری! و ای سایر قوای مسلّح نظامی و انتظامی! و ای رؤسای هر جا که هستید، هر قبیله که هستید و ای همۀ استاندارهای سرتاسر کشور! در معرض امتحان هستید. …
از من طلبه تا تمام افراد این مملکت و تمام افراد بشر و تمام انبیا و اولیا، همه در معرض امتحاناند، به ادعا و گفتار رها نمیشوند. …
همۀ گروهها، همۀ مردمی که در این مملکت یا در رأس امور هستند، یا در بازار هستند، یا در کشاورزی هستند، یا در کارخانهها هستند، یا گروهکهای مفسد هستند، همه بدانند که در محضر خدا هستند و در معرض امتحان….
همه مورد امتحان خدا هستند. آن وقتی که قلم به دست میگیرید بدانید که در محضر خدا، قلم دست گرفتهاید. آن وقتی که میخواهید تکلم کنید بدانید که زبان شما، قلب شما، چشم شما، گوش شما در محضر خداست.
عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت خدا نکنید.
در محضر خدا با هم دعوا نکنید سرِ امور باطل و فانی. برای خدا کار بکنید و برای خدا به پیش بروید.
اگر ملت ما برای خدا و برای رضای پیغمبر اکرم ص به پیش برود، تمام مقاصدش حاصل خواهد شد.
صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۳۷ http://lib.eshia.ir/50080/13/237
۲۱) سوره ليل (۹۲) آیه۱۲ إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى
ترجمه
همانا برعهده ما همان هدایت کردن است.
برخی نکتههای ترجمه برای کمک به تدبر:
- چون «علینا» مقدم بر «الهدی» آمده پس دلالت بر حصر (یا لااقل: تاکید) میکند: هدایت فقط بر عهده ماست.
- اینکه تاکید عبارت بر «علینا» باشد یا بر «للهدی» در معنا تاثیر میگذارد و البته همگی درستاند. برخی معانی این گونه خواهد شد:
- برعهده ما (نه بر عهده کس دیگر) هدایت کردن است
- برعهده ما (نه به نفع ما) هدایت کردن است (قابل استنباط از تقابل «علی» در این آیه با «لـ» که در آیه بعدی آمده است)
- برعهده ما هدایت کردن (نه کاری دیگر) است.
- «هدی» دارای حرف «الـ» است؛ این «الـ»، میتواند علامت معرفه بودن باشد (یعنی هدایتی که مخاطب هم میداند کدام هدایت مورد نظر است)، میتواند علامت جنس باشد (جنس هدایت کردن)، میتواند علامت استغراق باشد (هرگونه هدایت کردنی)
حدیث
امروز اول ماه رجب است و دعایی است که امام صادق ع تعلیم دادند که مستحب است صبح و عصر و بعد از تمام نمازها در این ماه خوانده شود؛ که برای بسیاری از مومنین آشناست و در مفاتیح الجنان آمده است. چون موضوعش به آیه امروز مرتبط است به نظرم رسید متن کامل آن دعا با ترجمه اش را امروز مرور کنیم:
رَوَى أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبُرْسِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنَ شَيْبَانَ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ الْقَاسِمِ الْعَلَوِيُّ الْعَبَّاسِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عِمْرَانَ الْبَرْقِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدٍ السَّجَّادِ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا رَجَبٌ عَلِّمْنِي فِيهِ دُعَاءً يَنْفَعُنِي اللَّهُ بِهِ
قَالَ فَقَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اكْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ قُلْ فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ رَجَبٍ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ فِي أَعْقَابِ صَلَوَاتِكَ فِي يَوْمِكَ وَ لَيْلَتِكَ-
يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ يَا مَنْ يُعْطِي الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً أَعْطِنِي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيَا وَ شَرِّ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ وَ زِدْنِي مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ
قَالَ ثُمَّ مَدَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَدَهُ الْيُسْرَى فَقَبَضَ عَلَى لِحْيَتِهِ وَ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ هُوَ يَلُوذُ بِسَبَّابَتِهِ الْيُمْنَى ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِكَ:
يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ- يَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ حَرِّمْ شَيْبَتِي عَلَى النَّارِ.
بحار الأنوار، ج۹۵، ص۳۹۱
محمد سجاد در ضمن حدیثی طولانی نقل کرده است که به امام صادق ع عرض کردم که: جانم به فدایت! در این ماه رجب دعایی به من بیاموز که خداوند مرا با آن دعا سودی رساند.
فرمود: بنویس بسم الله الرحمن الرحیم و بگو در هر روزی از روزهای رجب، صبح و شام، و بعد از هر نمازت در روز و شبت:
ای کسی که برای هر خیری بدو امید بسته ام؛ و ایمان دارم که در هر لغزش و شری با نارضایتی او همراه است. ای کسی که به ناچیز، فراوان میبخشی؛ ای کسی که به آنکه از او درخواست کند میبخشی، و نیز به آنکه از تو درخواستی نکرده است و اصلا تو را نمیشناسد، نیز از روی مهربانیت نسبت به او و از روی رحمتت میبخشی؛ پس با این درخواست من از تو همه خیرات و خوبیهای دنیا و همه خیرات و خوبیهای آخرت را به من ببخش؛ و با این درخواست من از تو همه بدیهای دنیا و بدیهای آخرت را از من دور کن؛ چرا که آنچه تو میبخشی کم شدنی نیست؛ و از فضل خود بر من بیفزا؛ ای بزرگوار!
[راوی میگوید:] آنگاه دیدم که دست چپ خود را بلند کردو محاسنش را به دست گرفت و این دعا را میخواند در حالی که انگشتان دست راستش را به علامت تضرع و التماس حرکت میداد و سپس فرمود:
ای که صاجب جلالت و بزرگواری هستی، ای که صاحب نعمت و جودی، محاسن مرا بر آتش حرام گردان!
(توجه: در برخی از ترجمههای مفاتیح، عبارت « آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ » به صورت «از سخط و خشم او در هر شری در امان هستم» اما ظاهرا ترجمه درست همان است که بالا نوشتم خصوصا که در برخی از اسناد این دعا که برخی عباراتش اندکی متفاوت است، به جای تعبیر «شر»، تعبیر «عثرة» (به معنای لغزش و گناه) آمده است. مثلا کافی، ج۲، ص۵۸۴)
تدبر
- هدایت فقط برعهده خداست، نه حتی برعهده پیامبر (سوره قصص، آیه۵۵). البته پیامبر (چه رسد به من و امثال من) باید وظیفهاش را انجام دهد؛ اما اینکه حالا پس اینکه ابلاغ کرد، هدایت هم حاصل بشود یا نشود، برعهده خود خداست نه بر عهده ما. لذا اگر در کار فرهنگی وظیفهمان را درست شناختیم و درست عمل کردیم، ولی تاثیری در مخاطب ندیدیم، ناراحت نشویم. ما کارمان را درست انجام دهیم، خدا خودش بلد است کار خودش را درست انجام دهد.
- هدایت کردن یعنی کمک کردن برای به مقصد رسیدن. در آیه فرمود:تنها کاری که در قبال ما برعهده خداست، هدایت کردن است. چرا؟ چون خدا برای مخلوقاتش در مجموع دو کار انجام میدهد: آنها را میآفریند و هدایت میکند (سوره طه، آیه ۵۰) پس هدایت کردن یعنی همه آن کارهایی که خدا بعد از آفرینش برای ما انجام میدهد. پس اگر خوب بنگریم روزی دادن، امکان شغل و ازدواج و … مهیا کردن و … همگی جزء هدایت کردن خداست. پس هدایت کردن فقط آموزش نماز و روزه نیست؛ و این سخن که «همه سخنان دین فقط برای هدایت کردن است»، معنای عمیقی دارد و تعجب اینکه امروزه روشنفکرمآبان از آن، «دین حداقلی» (= اینکه نیاز نیست دین در همه عرصههای زندگی حضور و مداخله داشته باشد) درمیآورند!
- خدا ما را آفرید و رهایمان نکرد. (سوره قیامت، آیه ۳۶) بلکه هدایت ما را برعهده گرفت. ما چقدر این اقدام خدا را جدی میگیریم؟ چقدر به هدایت او تن میدهیم؟ خوشحالیم که خدا ما را هدایت کرده یا ناراحتیم و ترجیح میدهیم کاری به ما کاری نداشته باشد؟ آیا مفهوم «آزادی» را درست فهمیدهایم؟
- اگر خدا با ما جز هدایت کاری نمیکند، پس هیچ سختیای سختی نیست (سوره انشراح، آیه۵)؛ و هیچ مصیبتی مصیبت نیست. واقعا همه چیز عالی است و من چقدر خرسندم: ما رایت الا الجمیل.
- اگر خدا هدایت ما را برعهده گرفته، آیا نیاز است این در و آن در بزنیم و دنبال هر دعوتی راه بیفتیم؟ اگر هدایت، همه نیازهای مادی و معنوی ما را شامل میشود، پس فقط باید سراغ خودش برویم (سوره حمد، آیه ۵) راه خودش هم را از طریق پیام به پیامآورش (پیامبرش) داده که به ما بدهد، آن هم با عشق! (آل عمران، آیه ۳۱) حیف نیست که آدم این راه را جدی نگیرد و مرتب معترض باشد که چرا خدا برای هدایت من (از جمله برای روزی من، برای ازدواج من، برای …) کاری نمیکند و بعد هرکس یک وضعیت بزککردهای را بیاورد، دل ما را ببرد؟
۲۲) سوره نور (۲۴) آیه ۵۲ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُون ۲۲/۱/۱۳۹۵
ترجمه:
و کسی خدا و رسولش را اطاعت کند و از خدا خشیت داشته باشد و تقوای الهی در پیش گیرد، پس [فقط] اینانند که رستگارانند.
حدیث
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
الْمُؤْمِنُ بَيْنَ مَخَافَتَيْنِ ذَنْبٍ قَدْ مَضَى لَا يَدْرِي مَا صَنَعَ اللَّهُ فِيهِ وَ عُمُرٍ قَدْ بَقِيَ لَا يَدْرِي مَا يَكْتَسِبُ فِيهِ مِنَ الْمَهَالِكِ فَهُوَ لَا يُصْبِحُ إِلَّا خَائِفاً وَ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْخَوْفُ.
اصول كافي، ج۲، ص۷۱
امام صادق ع فرمود:
مؤمن در ميان دو ترس و نگرانی است:
گناهى كه گذشته است، نمىداند كه خدا در مورد آن چه كرده است؟ [آن را بخشیده یا عقوبتش خواهد کرد]؛
و عمرى كه باقى مانده است، نمىداند كه چه مهالكى (گناهانى كه مايه هلاك او است) مرتكب مىشود
پس او شب را نگذراند جز ترسان، و اصلاحش نكند جز ترس [از خدا]
تدبر
۱) اگرچه در خشیت و تقوی، فقط باید خدا را مد نظر داشت، اما در مقام عمل (مقام اطاعت و لذا حکومت) خود پیامبر ص هم موضوعیت پیدا میکند و کسی که بگوید «قرآن و سخن خدا برای ما کافی است» خلاف سخن خدا حرف زده است.
۲) بر اساس توضیح علامه طباطبایی (المیزان ۱۵/۱۴۸) (ترجمه المیزان ۱۵/۲۰۶)، این آیه بیان ویژگی مومن حقیقی (در مقابل افراد منافق) است که به رستگاری نهایی میرسد. ویژگیهای کلیدی این افراد، «اطاعت»، «خشیت» و «تقوی» است.
۳) با توجه به ذکر فقط سه ویژگی فوق در نسبت انسان با خدا برای رستگاری، گویی در رستگاران حقیقی، فقط بر ابعاد عظمت و جلال خدا تاکید شده است. شاید نکته اش در این است که خودمانی شدن با خدا (و با هرکس دیگری) نباید مایه این شود که عظمت او در دیدگان ما کمرنگ شود. حتی در روابط عادی بشری، فرق «عشق واقعی» با «عشق هوسبازی» در این نیست که در یکی ابراز محبت هست و در دیگری نیست؛ بلکه در این است که در اولی، معشوق در چشم عاشق، عظمت و ابهتش را حفظ کرده؛ و در دومی خیر.
بدین ترتیب، آیا سخن امام صادق ع دلیل بر یک استرس همیشگی در مومن است! یا از سنخ ترس و نگرانی عاشق از رنجش معشوق؟ چرا امام صادق ع فرمود که مومن را جز خوف اصلاح نمیکند؟
آیا تا به حال فکر کردهاید که چرا آغاز و پایان نماز، تذکر به عظمت و بزرگی بینهایت خداوند است، نه مثلا تذکر به مهربانی او (چرا میگوییم «الله اکبر» و مثلا نمیگوییم «الله رحمن»)؟
آیا کسانی که امروزه مد کردهاند «خدا را فقط با مهربانیاش معرفی کنیم» و به بهانه «نگاه رحمانی»، در جهت فراموشاندن جلال و ابهت خدا در جامعه گام برمیدارند، واقعا در مسیر قرآناند؟
تدبر دریافتی
«برای رستگاری، اطاعت (در حوزه رفتار)، خشیت (در حوزه احساسات) و تقوی (= مراقبت و خودنگهداری، در حوزه ادراک و توجه) لازم است. پس هم «رفتار» و هم «احساسات» و هم «ادراک»مان باید رنگ خدایی بگیرد تا رستگار شویم.»
نکتهای درباره تدبر فوق:
در مورد اطاعت و خشیت، نکته خوبی است؛ اینکه «تقوی» را به حوزه ادراک مربوط کنیم، مقداری جای تامل دارد. البته اگر اینها را به نحو طولی ببینیم ظاهرا این تدبر درست است؛ یعنی رفتار (اطاعت)، ریشه در احساسات (خشیت)؛ و احساسات، ریشه در ادراک و توجه (تقوی) دارد و همگی اینها باید خدایی شوند. بدین ترتیب گویی آیه دارد از ابعاد ظاهریتر به ابعاد عمیقتر وجود انسان سیر میکند و این سیر را با جمله آخر (اولئک هم الفائزون) جمعبندی میکند.
(البته علامه طباطبایی در این آیه، «خشیت» را ناظر به باطن انسان، و «تقوی» را ناظر به ظاهر انسان گرفته است؛ اما دلیلی ارائه نکرده)
۲۳) سوره حجرات (۴۹) آیه۲ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون ۲۳/۱/۱۳۹۵
ترجمه:
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، صداهايتان را روی صداى پيامبر بلند مكنيد، و آن گونه كه با يكديگر بلند سخن مىگوييد با او بلند سخن نگوييد [مبادا] كه اعمالتان نابود شود در حالی که متوجه نیستید.
حدیث
سالروز شهادت امام هادی ع را بر همه شیعیان و محبان آن حضرت تسلیت عرض میکنم. به همین مناسبت دو حدیث از آن امام، که به آیه امروز نیز مرتبط است تقدیم میشود از کتاب تحف العقول، ص۴۸۳ و ۴۸۱:
- مَنْ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّهُ.
کسی که خودش نزد خود احترامی ندارد (خودش را حقیر میداند) از شرش در امان نباش.
- قَالَ ع لِبَعْضِ مَوَالِيهِ:
عَاتِبْ فُلَاناً وَ قُلْ لَهُ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً إِذَا عُوتِبَ قَبِلَ.
امام هادی ع به برخی از نزدیکان خود فرمودند:
فلانی را به [خاطر کار زشتی که انجام داده] سرزنش کن و [این را هم] به او بگو که اگر خداوند خوبیِ بندهای را بخواهد، آن شخص وقتی سرزنش شود، قبول می کند.
تدبر
۱) یکی از ناهنجاریهای اجتماعی (که کمتر دربارهاش تذکر میدهیم) این است که بخواهیم با بلند کردن صدای خود بر دیگری، بر او غلبه کنیم. ظاهرا این ناهنجاری در آن زمان هم – مثل امروز- شیوع داشته (کجهر بعضکم لبعض) است. این ناهنجاری از مشکلات مهم در ارتباطات اجتماعی است
(ظاهرا محور مسائل سوره حجرات، ارتباطات اجتماعی است و جالب این است که به عنوان اولین معضل – حتی قبل از نزاع و تمسخر دیگران و غیبت و تجسس و … – مساله «صدا روی هم بلند کردن» را مطرح کرده است.)
۲) اهمیت «ادب معاشرت» برای دیندار بودن تا حدی است که بیادبی (بلند صحبت کردن) با پیامبر ص میتواند اعمال خوب و ثوابهای انسان را از بین ببرد (حبط اعمال).
(علیالقاعده بیادبی ناشی از پست و حقیر بودن شخص است؛ و امام هادی ع هم فرمود از کسی که حقیر و پست است امکان سر زدن هر بدی وجود دارد. شاید بدین جهت است که بیادبی مایه حبط اعمال میشود)
۳) این عادت زشت (غلبه بر دیگران با بلند کردن صدای خود) خصوصا در مقابل کسی که میخواهد سخن خدا را به گوش ما برساند، مانع دریافت حقیقت خواهد شد (شاید بدین جهت اعمال فرد حبط میشود؛ زیرا سخن دین را درست نمیشنود و راه سالم نگه داشتن ثواب عمل خود را یاد نمیگیرد)
۴) ممکن است برخی اعمالی که از نظر ما (حتی ما مومنان!) پیشپاافتاده باشد (= اثر آن را جدی نمیگیریم: «و انتم لاتشعرون») اعمال خوبمان نابود کند.
۵) حتی کسی که خدا او را اهل ایمان خوانده (یا ایها الذین آمنوا)، ممکن است خطاهای ظاهرا پیشپاافتادهای مرتکب شود که روز قیامت معلوم شود عمل خوبی برایش نمانده است. (حبط عمل)
۶) با توجه به جاودانه بودن سخنان قرآن کریم و رحلت پیامبر ص، به نظر میرسد مصداق امروزی این آیه، «تفسیر به رای» باشد؛ یعنی به جای اینکه به سخن خدا گوش دهیم و ببینیم او چه میگوید، بخواهیم با جار و جنجال و سخنوری، نظر خود را به عنوان دین القا کنیم؛ همان مطلبی که در آیه ۱۶ همین سوره با تعبیر «آیا شما به خدا دینتان را آموزش میدهید؟!» مذمت شده است.
۲۴) سوره ملك (۶۷)، آیه۱۴ أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبير ۲۴/۱/۱۳۹۵
ترجمه:
آیا کسی که آفریده است، نمیداند؟ در حالی که [تنها] او لطیف [باریکبین/ اهل لطف و مرحمت] و آگاه است.
توضیح برخی کلمات
لطیف: از ریشه «لطف» که واجد دو معنای «دقت و ظرافت» از سویی، و «نیکویی و مهربانی و مدارا» از سوی دیگر میباشد (به دو جمله زیر دقت کنید: او به لطائف امور آگاه است؛ او با ما به لطف رفتار کرد)
برخی از اهل لغت بر این باورند که وقتی به خدا «لطیف» گفته میشود این دو معنا با هم لحاظ میشود؛ یعنی «کسی که رفق در کار، و علم به ظرایف مصلحتها و رساندن این مصلحتها به مخلوقی که اینها برایش مقدر شده را دارد.» (النهایه ابناثیر، ۴/۲۵۱)
خبیر: اسم فاعل یا صفت مشبهه از ریشه «خبر» است و در تفاوت «خبر» با «علم» گفتهاند که خبر دلالت بر علم به کنه معلومات با همه ظرائفش دارد (الفروق فی اللغه، ص۸۶)
حدیث
- امام رضا ع در ضمن حدیثی طولانی در شرح صفات خداوند فرمودند:
أَمَّا «اللَّطِيفُ» فَلَيْسَ عَلَى قِلَّةٍ وَ قَضَافَةٍ وَ صِغَرٍ وَ لَكِنْ ذَلِكَ عَلَى النَّفَاذِ فِي الْأَشْيَاءِ وَ الِامْتِنَاعِ مِنْ أَنْ يُدْرَكَ كَقَوْلِكَ لِلرَّجُلِ لَطُفَ عَنِّي هَذَا الْأَمْرُ وَ لَطُفَ فُلَانٌ فِي مَذْهَبِهِ وَ قَوْلِهِ يُخْبِرُكَ أَنَّهُ غَمَضَ فِيهِ الْعَقْلُ وَ فَاتَ الطَّلَبُ وَ عَادَ مُتَعَمِّقاً مُتَلَطِّفاً لَا يُدْرِكُهُ الْوَهْمُ فَكَذَلِكَ لَطُفَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَنْ أَنْ يُدْرَكَ بِحَدٍّ أَوْ يُحَدَّ بِوَصْفٍ …
وَ أَمَّا «الْخَبِيرُ» فَالَّذِي لَا يَعْزُبُ عَنْهُ شَيْءٌ وَ لَا يَفُوتُهُ لَيْسَ لِلتَّجْرِبَةِ وَ لَا لِلِاعْتِبَارِ بِالْأَشْيَاءِ فَعِنْدَ التَّجْرِبَةِ وَ الِاعْتِبَارِ عِلْمَانِ وَ لَوْ لَا هُمَا مَا عُلِمَ لِأَنَّ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ كَانَ جَاهِلًا وَ اللَّهُ لَمْ يَزَلْ خَبِيراً بِمَا يَخْلُقُ…
اصول كافي، ج۱، ص۱۲۲
اما «لطيف» بودنش بمعنى كمى و ظرافت و کوچکى نيست بلكه بمعنى حضورش در دل اشياست و اینکه محال است که بتوان به ادراک او رسید؛ چنانکه وقتی میگویی «لطافت این مطلب فوق درک من است» و یا «فلانى در كردار و گفتارش لطيف است»، خبر ميدهى كه عقلت در آن امر درمانده و دامن طلب برچیده و مطلب بطورى عميق و باريك گشته كه مخیله انسان دركش نكند؛ چنين است لطيف بودن خداى تبارك و تعالى از اين نظر است كه به هیچ حد و اندازه ای درک نشود و با هیچ وصفی محدود نگردد …
و اما «خبير» (آگاه) كسى است كه چيزى بر او پوشيده نيست و از دسترسش بیرون نمیرود، خبير بودن خدا از راه تجربه کردن و عبرت گرفتن از چيزها نيست؛ چرا که در این صورت وقتی که تجربه کرده عالم میشود و هنگامی که هنوز تجربه نکرده لازم میآید علم نداشته باشد؛ و نیز بدین دلیل که هرکس چنین باشد [در ذات خود] جاهل است؛ در حالی که خدا از ازل به آنچه میآفریند آگاه بوده است.
- در نقلهای متعددی که از حدیث ثقلین آمده پیامبر مطلب را با این تعبیر شروع میکند: «فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض» یعنی خدا از این جهت که لطیف و خبیر است مقرر کرده است که ثقلین جداییناپذیرند.
تدبر
سازنده ما حتما بر تمام ریزهکاریها (= لطیف) و تمام ابعاد حقیقت وجودیِ (= خبیر) ما مشرف است و با نظر لطف به ما مینگرد؛ پس:
۱- برنامهای که او برای زندگی ما داده بهترین است (و از هر راهی که هرکس دیگر بگوید حتما بهتر است) هرچند برخی جاهایش را نتوانیم تحلیل کنیم یا به نظر ما (که همه زوایای وجود خود را نمیشناسیم) اشتباه باشد.
۲- از تمام حالات ما مطلع است، پس غصه مشکلاتمان را نخوریم که او لطیف است.
۳- به عمق هر کاری که انجام می دهیم آگاه است، پس جلویش گناه و ریا نکنیم.
۴- وقتی «مخفیانه» حق آشنا یا غریبه را پایمال میکنیم و انواع توجیهات برای کار خود میآوریم، او با دقت و ظرافت، از عمق کار ما اطلاع دارد و اگر ما را رسوا نکرده، فکر نکنیم نمیداند.
راستی! اگر آدم، علم خدا به خود – آن هم نه صرف دانستن، بلکه دانستن موشکافانه (=لطیف) و آگاهی عمیق (خبیر) – را جدی بگیرد، چگونه زندگی خواهد کرد؟
تمثیل:
برای درک رابطه خالق با مخلوق شاید مثال «آدم ذهنی» خوب باشد: در ذهن خود باغی را تصور کنید و سپس یک آدم را در آن باغ قرار دهید و به اجازه دهید در این باغ ذهنی شما گردش کند. این آدم بتمامه ساختهی شماست. شما چقدر به او احاطه دارید؟ آیا امکان دارد او کاری انجام دهد و شما متوجه نشوید؟ آیا کوچکترین حرکت و اقدام او از دید شما مخفی میماند؟ اگر توجه و لطف شما به او لحظهای از او برداشته شود، آیا او توان باقی ماندن دارد؟ اگر به او اجازه دهید که هرکاری خواست به اختیار خود انجام دهد و او شما را انکار کند و به شما فحاشی کند و …، آیا ذرهای بر دامن شما گرد مینشیند؟ اگر او بگوید از دست شما خسته شده و میخواهد کاری به کارش نداشته باشید، آیا او را رها میکنید؟ و اگر احیانا رها کردید چیزی از او میماند؟ و اگر او را همچنان تحمل کردهاید آیا به خاطر این است که حریف او نمیشوید؟
دقت کنید: این فقط یک تمثیل بود و بس؛ وگرنه نسبت خدا با ما بسیار برتر از نسبت ما و تصور ذهنیمان است.
۲۵) سوره أعراف (۷) آیه ۹۶ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون. ۲۵/۱/۱۳۹۵
ترجمه
و اگر مردم شهرها ايمان میآوردند و تقوا میورزیدند، قطعاً بركاتى از آسمان و زمين برايشان مىگشوديم، ولى تكذيب كردند [حقیقت را دروغ شمرده، انکار کردند] پس آنان را به [كيفر] آنچه به دست آورده بودند، [فرو] گرفتيم.
حدیث
وقتی بیماری حضرت زهرا س شدت گرفت عدهای از زنان به عیادت ایشان آمدند و ایشان تحلیلی ارائه کردند از وضعیتی که اگر آن وضعیت برقرار میشد تجلی این آیه را مسلمانان به چشم میدیدند. به نظر میرسد لذا این فقره از خطبه حضرت زهرا (س) را به عنوان حدیث مرتبط با آیه تقدیم میکنم:
وَيْحَهُمْ أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ الْوَحْيِ الْأَمِينِ وَ الطَّبِينِ بِأَمْرِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ- أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ وَ مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِي حَسَنٍ نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَكِيرَ سَيْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّهِ لَوْ تَكَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَاعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً لَا يَكْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لَا يُتَعْتَعُ رَاكِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا نَمِيراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضِفَّتَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَيَّرَ لَهُمُ الرَّيَّ غَيْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ السَّاغِبِ وَ لَفُتِحَتْ عَلَيْهِمْ بَرَكَاتُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ سَيَأْخُذُهُمُ اللَّهُ بِما كانُوا يَكْسِبُون[۸]
معاني الأخبار، ص۳۵۵
واى بر آنان! از چه رو خلافت را از پايههاى نبوّت دور داشتند و از سرايى كه محل نزول جبرئيل بود، به ديگر سرا بردند و از يد قدرت كاردانان دين و دنيا خارج ساختند! آگاه باشید كه زيانى بس بزرگ است! چه چيزى سبب گرديد تا از على عليه السّلام عيبجويى كنند؟ عيب او گفتند؛ زيرا شمشيرش، خويش و بيگانه نمىشناخت و قدمش سستی برنمیداشت و حملاتش کسی را باقی نمیگذاشت و در راه خداوند عز و جل هیچ ملاحظهای نداشت.
به خداوند سوگند، اگر مردانتان در خارج نشدن زمام امور، از دستان على پاى مىفشردند، على آن را به سهولت راه مىبرد و اين شتر را به سلامت به مقصد مىرساند، آن گونه كه حركت اين شتر رنج آور نمىشد و سوار بر آن خسته نمیشد و آنان را به آبشخورى صاف و مملو و وسيع هدايت مىكرد كه آب از اطرافش سرازير مىشد و هرگز رنگ كدورت به خود نمىگرفت. او آنان را از اين آبشخور سيراب به در مىآورد. [او اگر بر مسند مىنشست] هرگز بهرهاى فراوان از بيت المال را به خود اختصاص نمىداد و از فزونى و ثروت دنيا جز به مقدار نياز برداشت نمىكرد، به مقدار آبى كه تشنگى را فرو نشاند و خوراكى كه گرسنگى را برطرف نمايد. در اين صورت «ابواب بركات آسمانى و زمين بر آنان گشوده مىشد. و خداوند به زودى آنان را به سبب اعمال و كردارشان مؤاخذه خواهد كرد».
تدبر
- شرط باز شدن درهای برکت از آسمان و زمین، دو چیز است: ایمان (باور کردن خدا) و تقوا (خود را در مسیر خدا نگهداشتن و مراقبت از عمل خود برای حرکت در این مسیر)
- اساسا شرط به مقصود رسیدن در هر زمینهای همین دو چیز است: آن را باور کنیم و متناسب با آن فعالیت کنیم:
در زمینههای مادی چون این گونه هستیم به نتیجه میرسیم (مثلا: «اتومبیل را باور کردهایم» و «سوارش میشویم و رانندگی میکنیم» در نتیجه به مقصد میرسیم)
اما در مورد حقایق الهی چون آنها را [در باطن خود] باور نداریم (دروغ میشمریم و انکار میکنیم= لکن کذبوا) خدا هم ما را به همان چیزی که داریم واگذار میکند (بما کانوا یکسبون)
به همین جهت است که در دنیا خود را غرق در برکات آسمانی (رسیدن به مقصدهایی مانند آرامش (رعد/۲۸)، رهایی از خوف و حزن (بقره/۶۲)، همکلامی و دوستی با ملائکه (فصلت/۳۱-۳۲) و …) و زمینی (دریافت بیدغدغه روزی (ذاریات/۲۲-۲۳)، غلبه بر دشمنان و بدخواهان (آلعمران/۱۲۴-۱۲۵) و …) نمیبینیم.
- ایمان و تقوای فردی و جداگانه (حتی اگر تعدادی هم بشوند) برای رسیدن به برکات زمین و آسمان کافی نیست. (فرمود «اهل القری» حتی نفرمود «الذین …» یعنی یک جامعه، یک شهر، یک روستا، نه حتی «کسانی که…») بنابراین که برای دریافت برکات زمین و آسمان، وظیفه اجتماعی هم داریم.
- نظام عالم، نظام اخلاقی است: اگر خوب باشیم (هم در حوزه باورها و هم در حوزه رفتارها) آسمان و زمین به ما جواب می دهد؛ و اگر بنا بر انکار حقیقتهای متعالی بگذاریم، ما را به عملمان میگیرند.
- مهم در چیزهایی که به انسان داده میشود این است که برکت داشته باشد نه کثرت. (در واژه «برکت»، معانی «خیر» «رو به رشد بودن» «ثبات» و «منسوب به خدا بودن» نهفته است)
- «درها را باز کردن» غیر از «دادن» است:
- وقتی بدهند خودشان انتخاب کردهاند، وقتی در را باز کنند خودمان میرویم و انتخاب میکنیم و تمام هم نمیشود.
- وقتی در را باز کنند، باید برویم و برداریم. بعد از باز شدن در، اگر کاری نکنیم به چیزی نمیرسیم.
- وقتی خودمان میرویم و برمیداریم، ممکن است باز شدن در را نبینیم و فقط همین رفتنمان را ببینیم و مغرور شویم. پس اگر ابواب برکت باز شد مغرور نشویم (کهف/۳۲-۳۷)
- وقتی ابواب برکت باز شدن، امکانات زیاد میشود و امکان سوءاستفاده هست و کسی که از امکانات عظیم سوءاستفاده کند، ضربه عظیمتری میخورد (جن/۱۶-۱۷)
- رفاه و گشايش براى خوبان كه همراه بركات است، اما رفاه و گشايش براى كفّار و نااهلان كه ديگر همراه بركات نيست، «فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ»(انعام/۴۴) (قرائتی، تفسیر نور ۴/۱۲۶)
- عامل محروميّتها و مشكلات، عملكرد خود ماست. «بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» (قرائتی، تفسیر نور ۴/۱۲۷)
۲۶) سوره أحزاب (۳۳) آیه۵۶ إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليما ۲۶/۱/۱۳۹۵
ترجمه
بدرستی که خداوند و فرشتگانش بر پيامبر صلوات مىفرستد؛ [پس] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، بر او صلوات فرستيد و آن گونه که شایسته است تسليم (فرمان او) باشيد (یا: آن گونه که شایسته است به او سلام کنید)
توضیح لغت:
صلوات از ریشه «صلی» به معنای دعا و استغفار و تهنیت است و آن گونه که علامه طباطبایی توضیح داده در آن بنوعی معنای «منعطف شدن برای توجه کردن» نهفته است. وقتی از جانب خدا به ما باشد به معنای نزول خیر وبرکت میشود؛ وقتی از جانب ما به خدا باشد به معنای دعا و نماز است و وقتی از جانب ما به همدیگر باشد به معنای دعا کردن برای خیر و برکت و ارتقای شخص و طلب مغفرت برای اوست.
برای توضیح بیشتر درباره صلوات به لینک زیر مراجعه کنید:
http://fa.wikishia.net/view/%D8%B5%D9%84%D9%88%D8%A7%D8%AA
حدیث
۱) حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْمُعَلَّى بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ الْعَمِّيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَفْصٍ الْبَزَّازِ الْكُوفِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً فَقَالَ:
الصَّلَاةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَحْمَةٌ؛ وَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ تَزْكِيَةٌ؛ وَ مِنَ النَّاسِ دُعَاءٌ؛ وَ أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً فَإِنَّهُ يَعْنِي التَّسْلِيمَ لَهُ فِيمَا وَرَدَ عَنْهُ.
قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَكَيْفَ نُصَلِّي عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ؟
قَالَ تَقُولُونَ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ مَلَائِكَتِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِيعِ خَلْقِهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.
قَالَ فَقُلْتُ فَمَا ثَوَابُ مَنْ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ؟
قَالَ الْخُرُوجُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ اللَّهِ كَهَيْئَتِهِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ.
معاني الأخبار، ص۳۶۸
ابوحمزه میگوید از امام صادق ع درباره معنای آیه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» سوال کردم، فرمود:
[صلوات، جمع صلات است و] صلات از جانب خدا «رحمت» است و از جانب ملائکه «تزکیه» (= یاکیزه کردن و ارتقا بخشیدن) است و از جانب مردم «دعا» است؛ و اما مقصود از «یسلموا تسلیما»، تسلیم بودن در قبال آن چیزی است از جانب او رسیده است [لذا در روایات متعدد، مصداق این «یسلموا تسلیما» را قبول ولایت امیرالمومنین معرفی کردهاند. مثلا در: تفسیر فرات کوفی/۳۴۲)]
سپس سوال کردم که چگونه بر محمد و آل او صلوات بفرستیم؟
فرمود: بگویید: صلوات خدا و صلوات ملائکه و انبیا و رسولان و جمیع خلقش بر محمد و آل محمد و سلام بر او و بر آنها و نیز رحمت خدا و برکات او (بر او و برآنها) باد.
سپس گفتم: کسی که این گونه بر پیامبر صلوات بفرستد چه اجری دارد؟
فرمود: خارج شدن از گناهان – به خدا قسم – به آن نحوی که روزی که از مادر زاده شد، آن گونه بود.
۲) أَبِي ره عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَسِّنُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ نُعَيْمٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي دَخَلْتُ الْبَيْتَ فَلَمْ يَحْضُرْنِي شَيْءٌ مِنَ الدُّعَاءِ إِلَّا الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ .
فَقَالَ ع وَ لَمْ يَخْرُجْ أَحَدٌ بِأَفْضَلَ مِمَّا خَرَجْتَ.
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۱۵۵
عبدالسلام بن نعیم میگوید به امام صادق ع عرض کردم من داخل بیتالله الحرام شدم در حالی که هیچ دعایی در خاطرم نبود جز صلوات بر پیامبر و آلش [و لذا به جای اینکه دعا کنم فقط صلوات فرستادم]
فرمود: و هیچ کس خارج نشد از آنجا برتر از آن وضعیتی که تو با آن وضعیت از آنجا خارج شدی [= هیچکس با هیچ دعایی نتوانست به اندازه تو ثواب ببرد]
تدبر
- پیامبر ص چنان جایگاهی دارد که هم خدا و هم ما باید بر او «صلوات» بفرستیم البته هرکسی صلواتی متناسب با خودش (البته پیامبر هم متقابلا بر ما صلوات میفرستد: احزاب/۴۳)
- تسلیم شدن به دستورات پیامبر – که در قرآن کاری بسیار دشوار و موجب همنشینی با پیامبران و صدیقین و … شمرده شده (نساء/۶۵-۷۰) – زمانی ساده و ممکن میشود که پیوند روحی بین ما و پیامبر ص برقرار شده باشد: ابتدا دستور به صلوات، بعد دستور به تسلیم شدن.
- اگر صلوات دلالت بر نوعی ارتقا دارد، پس پیامبر همچنان به ارتقای معنوی خود ادامه میدهد.
- از ما به عنوان مومن خواسته شده که دغدغه رشد و ارتقای پیامبر ص هم داشته باشیم (چه رسد به دغدغه رشد بقیه مومنان)
- پیامبر به عنوان اشرف مخلوقات که در سفر معراجش همه مراتب عالم را ختم کرده، چگونه رشد و ارتقا برایش فرض دارد؟ ظاهرا جملهای که بعد از صلواتِ تشهد (در نماز) میفرستیم مساله را حل میکند: «و تقبل شفاعته و ارفع درجته» (رفعت درجه او به قبول شفاعتش است؛ یعنی گستره هدایتیِ او بیشتر میشود)
- از جانب خدا و ملائکه فقط صلوات است اما از جانب ما صلوات زمانی کامل میشود که تسلیم در برابر دعوت وی هم باشد.
- پس صلوات فرستادن یعنی هم اعلام پیوند با پیامبر ص و هم عمل کردن به تعالیمی که او آورده و هم کمک کردن در توسعه هدایت پیامبر و تقویت دین. (شاید به همین جهات است که در روایات آمده که صلوات نفاق را از دل میبرد و صلوات را از هر دعایی برتر دانستهاند.)
۲۷) سوره ص(۳۸) آیه ۲۹ كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْباب ۲۷/۱/۱۳۹۵
ترجمه:
کتابی است که آن را به تو نازل کردیم و در آن برکتی دائمی قرار داده شده؛ تا در آیاتش تدبر کنند و برای اینکه اهل خرد، متذکر گردند.
نکته نحوی
عبارت «انزلناه الیک» صفت برای کتاب است؛ و در ترجمه فوق، «کتاب» را مانند اغلب مترجمان در جایگاه «خبر» قرار دادیم که مبتدایش محذوف شده است (گویی چنین بوده: «هذا کتاب …»)، و «مبارک» خبر دوم قرار گرفته است.
حالت دیگر این است که «کتاب» را مبتدا قرار دهیم و آنگاه «مبارک» خبر برای آن میشود و ترجمه چنین میشود: «کتابی که به سوی تو نازل کردیم مبارک است تا …»
توضیح برخی لغات:
مبارک: چون «اسم مفعول» است به معنای آن چیزی است که در آن برکت (= خیر فراوانی که در آن نوعی قداست – انتساب به خدا- لحاظ شده است) قرار داده شده (مفردات/۱۱۹)؛ و چون از باب فاعل-یفاعل است دلالت بر استمرار و تداوم برکت دارد (التحقیق فی کلمات القرآن، ۱/۲۵۹)
تدبر: از ریشه «دبر» است که این ریشه به معنای «پشت» و «نهایت یک امر» است (در مقابل «جلو» و «دم دستی»). تدبیر یعنی عاقبت امر را دیدن و کار را دارای عاقبت و پشتوانه قرار دادن؛ و تدبر بر وزن تفعل است که دلالت بر مطاوعه (پذیرش و قبول) میکند؛ یعنی حصول آن تدبیر [برای ما]؛ که به زبان ساده میتوان گفت پی بردن به پشتپرده و اصل یک مطلب، و فهمیدن تدبیری که در آن نهفته است.
اولوالالباب: «لب» به مغز و پاک و خالص هرچیزی گفته میشود و به همین جهت به «عقل ناب»، «لب» گفته میشود و لذا اولوالالباب یعنی کسانی که صاحب اندیشه ناب باشند و اندیشهشان با اوهام و اشتباه و … آمیخته نگردد.
حدیث
۱) عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمٍ الْفَرَّاءِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ لَا يَمُوتَ حَتَّى يَتَعَلَّمَ الْقُرْآنَ أَوْ يَكُونَ فِي تَعْلِيمِهِ.
اصول كافي، ج۲، ص۶۰۷
امام صادق ع فرمود:
سزاوار است که مومن نمیرد مگر اینکه قرآن را یاد گرفته باشد یا در حال یادگیری قرآن باشد
۲) حدیثی قبلا (جلسه ۱۴) درباره «حق تلاوت» ارائه شد که در پایان آن امام صادق ع توضیح دادند که این همان «تدبر» است.
تدبر
- نزول قرآن همراه با برکت بوده است؛ پس نه انتقالش به پیامبر یک انتقال ساده اطلاعات است، و نه پیامبر اکرم ص تصرف شخصیای در آن کرده است.
- این کتاب مبارک است؛ متبرک شده توسط خود خداست؛ در آن برکت قرار داده شده؛ پس بدان می توان تبرک جست؛ و البته تبرک جستن، فقط اقدامی مادی (بوسیدن و بالای سر گرفتن و …) نیست؛ بلکه اصل تبرک جستن، چنانکه در ادامه آیه آمده، «تدبر» و «تذکر» به قرآن است؛ تا با درک معارف و جدی گرفتن تعالیم آن، برکت را به زندگیمان وارد کنیم؛ انشاءالله.
- هدف از نزول قرآن، دو امر بوده: یکی تدبر (برای رسیدن به فهم جدید)، و دوم تذکر (برای خروج از غفلت و نسیان)؛ پس وقتی سراغ قرآن میرویم فقط برای «مطلب جدید» نباشد، خود «تذکر» هم موضوعیت دارد.
- همه در آیاتش باید تدبر کنند؛ اما فقط از «اولوالالباب» (صاحبان عقل ناب) انتظار میرود که متذکر شوند [«لیدبروا» فاعلش همگان است؛ اما «لیتذکر» فاعلش «اولی الالباب» است]؛ پس عدهای که عقلشان با هوی و هوس آمیخته شده (فاسق و گناهکار)، ممکن است نهتنها متذکر و هدایت نشوند؛ بلکه با همین قرآن گمراه شوند (بقره/۲۶).
- عقل ناب داشتن، فقط به فهمیدن نیست؛ بلکه آنکه عقلش ناب باشد، تذکر را دریافت میکند. در نتیجه:
- آنقدر که برای متذکر شدن (خروج از غفلت)، نیاز به عقل ناب هست، برای فهمیدن نیاز نیست!
- اگر از تذکر (البته تذکر بحق) بدمان میآید در خالص و ناب بودن عقلمان شک کنیم (هوا و هوس با عقلمان مخلوط شده است)
- عقل ناب، ویژگی انسانهایی است که بیشترین استفاده را از قرآن میکنند؛ پس در منطق قرآن، عقلورزی لازمه دینداری است؛ نه مزاحم آن.
- «چون تعبیر «انزلنا» (در مقابل «نزّلنا») دلالت بر نزول دفعی (در مقابل «تدریجی») دارد، پس اقتضای تدبر و تذكر این است كه قرآن كريم به طور مجموع اعتبار شود، نه جدا جدا.» (المیزان۱۷/۱۹۷) (ترجمه المیزان۱۷/۳۰۰)
البته معنای این سخن آن نیست که نمیتوان در مورد تکتک آیات تدبر کرد، بلکه معنایش این است که تدبر در هر آیهای را نباید کاملا مستقل از آیات دیگر دانست زیرا قرآن کریم، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مطلق و مقید، و … دارد؛ لذا باید در تدبر هر آیه توجه داشت که «معنای برداشت شده» با سایر آیات هماهنگ باشد و آیه دیگری آن برداشت را رد نکند.
۲۸) سوره شعراء (۲۶) آیه ۹ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزيزُ الرَّحيم ۲۸/۱/۱۳۹۵
ترجمه
و بدرستی که پروردگار تو قطعا تنها اوست که عزیز و رحیم است.
توضیح برخی لغات:
رب: برخی آن را به از باب «تربیت» دانستهاند که به معنای «شیءرا بتدریج در مسیر کمال نهایی خود پیش بردن» است (مفردات/۳۳۶ ؛ التحقیق فی کلمات القرآن ۴/۱۸) و برخی آن را به معنای اصلاح شیء و قیام بر آن (معجم مقاییس اللغه ۲/۳۸۱) معرفی کرده و به همین جهت گفتهاند که به «مالک» و «خالق» و «صاحب»، رب گفته میشود.
رحیم: رجوع کنید به بند ۳ از تدبر جلسه ۱
عزیز: رجوع کنید به بند ۳ از تدبر جلسه ۸
حدیث
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ الْقُمِّيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ عَمْرٍو الْفُقَيْمِيُّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ فِي حَدِيثِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي أَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع ….
قَالَ السَّائِلُ فَلَهُ رِضًى وَ سَخَطٌ؟
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَعَمْ وَ لَيْسَ ذَلِكَ عَلَى مَا يُوجَدُ فِي الْمَخْلُوقِينَ وَ ذَلِكَ أَنَّ الرِّضَا وَ السَّخَطَ دِخَالٌ يَدْخُلُ عَلَيْهِ فَيَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ وَ ذَلِكَ صِفَةُ الْمَخْلُوقِينَ الْعَاجِزِينَ الْمُحْتَاجِينَ وَ هُوَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ لَا حَاجَةَ بِهِ إِلَى شَيْءٍ مِمَّا خَلَقَ وَ خَلْقُهُ جَمِيعاً مُحْتَاجُونَ إِلَيْهِ وَ إِنَّمَا خَلَقَ الْأَشْيَاءَ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ وَ لَا سَبَبٍ اخْتِرَاعاً وَ ابْتِدَاعا
التوحيد (للصدوق)، ص۲۴۸
هشام بن حکم در روایت مفصلی حکایت زندیق (کافر)ی را نقل کرده که خدمت امام صادق ع آمده بود و سوالاتی میپرسید که یکی از سوالات او این است:
سوال کرد: پس آیا خداوند خوشنودى و خشم دارد؟
امام ع فرمود: آرى ولي نه آن گونه که در مخلوقات است؛ خشنودی و خشم[ی که در مخلوقات است] وضعیتی است که بر شخص وارد میشود و او را از حالی به حال دیگر درمیآورد؛ و این صفت مخلوقات عاجز و محتاج است در حالی که خداوند تبارک و تعالی، عزیز و رحیم است [یعنی:] که حاجتى به چيزى از چیزهایی که آفريده، ندارد بلکه مخلوقات او همگی بدو محتاجند و او اشیاء را بدون هیچ حاجت و سببی و کاملا به نحو ابداعی و بیسابقه آفرید.
تدبر
- در آیه با چهار عبارت («إن» ، «لـ» ، «ضمیر فصل: هو» و «الـ روی خبر») تاکید شده است که «رب» ما – یعنی کسی که قرار است ما را در مسیر کمال حقیقیمان جلو ببرد – هم شکستناپذیر است و هم بشدت مهربان نسبت به ما. اگر کسی چنین «رب»ی را به ربوبیت قبول کند، ذرهای توقف، ضرر، شکست، ویا بنبست برایش رخ میدهد؟ آیا عزتمندی و رحیمیت خدا را قبول داریم؟
- آیا ما رشد و هستی و جوابگویی نیازهای واقعی خود را با «این تنها عزیز رحیم» گره زدهایم یا وابسته به اطلاعات و تواناییهای شخصی، پول، رفیق، شغل، مقام، و … میدانیم؟ آیا ما عزیز و رحیم بودن (= کمک با رحمت تمام و بدون هیچ امکان شکست خوردنی) را از خدا انتظار داریم یا از گزینههای فوق؟ واقعا چه کسی را به عنوان «رب» خود قبول داریم؟ (از پیامبر اکرم ص نقل شده است که: «كُلُّ عِزٍّ لَيْسَ بِاللَّهِ فَهُوَ ذُل» هر عزتی که مستند به خدا نباشد ذلت است. مفردات راغب اصفهانی ص۵۶۴)
- در سوره شعرا، این آیه به همین صورت ۹ بار تکرار شده است؛ تقریبا بعد از داستان هر پیامبری؛ و اتفاقا موضوع تمامی داستانها این است که پیامبری مردم خود را به خدا دعوت میکند؛ و در پایان هریک میفرماید «اکثر آن مردم ایمان نیاوردند» به نحوی که ممکن است ما گمان کنیم آن پیامبر موفق نشد و شکست خورد؛ و بلافاصله هربار این آیه میآید که بر روی عزت و شکستناپذیری خدا تاکید میشود. آیا تحلیل ما از شکست و موفقیت درست است؟
(مخصوصا قابل توجه کسانی که کار فرهنگی میکنند یا اقدامات فرهنگی دیگران را نقد میکنند: واقعا در چه صورت کار فرهنگی با شکست مواجه شده است؟)
۲۹) سوره غافر (۴۰) آیه ۵۱ إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهاد ۲۹/۱/۱۳۹۵
ترجمه
بهدرستی که ما فرستادگانمان و کسانی را که ایمان آوردهاند، در زندگى دنيا و روزى كه شاهدان بهپا میخیزند، حتماً يارى مىكنيم.
حدیث
۱) أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ» قَالَ:
ذَلِكَ وَ اللَّهِ فِي الرَّجْعَةِ، أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ أَنْبِيَاءَ كَثِيرَةً لَمْ يُنْصَرُوا فِي الدُّنْيَا- وَ قُتِلُوا وَ الْأَئِمَّةَ بَعْدَهُمْ قُتِلُوا- وَ لَمْ يُنْصَرُوا ذَلِكَ فِي الرَّجْعَة
تفسير قمي، ج۲، ص۲۵۹
جمیل میگوید از امام صادق ع درباره سخن خداوند که میفرماید: « إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا- وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ » سوال کردم، فرمود:
به خدا قسم که این در رجعت حاصل میشود. آیا نمیدانی که پیامبران فراوانی در دنیا یاری نشدند تا کشته شدند و ائمه بعد از آنها هم کشته شدند در حالی که یاری نشدند؛ این [یاری در حیات دنیا] در رجعت است.
۲) حَدَّثَنِي أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ مِنْهُمْ وَ لَمْ يُنْصَرْ بَعْد
كامل الزيارات، ص۶۳
ابوبصیر نقل میکند که امام باقر ع این آیه (إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ) را خواند و فرمود:
حسین بن علی ع از آنهاست که هنوز یاری نشده است.
تدبر
در آیه دیروز (شعرا/۹) گفته شد که سراغ «رب»ی بروید که شکستناپذیر است. در آیه امروز سه تاکید («إن» ، «لـ » ، «جمله اسمیه») آمده است (غالبا زمانی بر مطلبی تاکید میشود که مخاطب بسادگی نمیپذیرد) برای بیان این مطلب که: «خداوند دو گروه («آنان که رسالتی الهی بر دوش دارند» و «آنان که ایمان دارند و خدا را باور کردهاند و بر اساس باور خدا میخواهند زندگی کنند») را در دو موقف («زندگی دنیا» و «روزی که شاهدان میخواهند شهادت دهند») حتما حتما حتما یاری میرساند» و اگر خدا کسی را یاری کند یعنی حتما کارش به نتیجه میرسد.
پس یاری شدن را در چهار حالت – که باورش برای ما سخت است- بیان کرده است:
۱) إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا … فِي الْحَياةِ الدُّنْيا …
اگر رسالتی الهی برعهده بگیریم حتما حتما حتما در همین دنیا کارمان به نتیجه میرسد (خودمان بفهمیم یا نفهمیم).
۲) إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا … يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ
اگر رسالتی الهی برعهده بگیریم، نه فقط خدا خبردار میشود؛ بلکه حتما حتما حتما در مقابل دیدگانی که حقیقت کار را میبینند نیز کارمان به نتیجه میرسد؛ پیامبر ص و اهل بیت ع [که شاهدان مهم قیامتاند (نحل/۸۹) و (حج/۷۸) ] کارمان را ببینند و خوشحال شوند بهتر است یا … ؟
۳) إِنَّا لَنَنْصُرُ … الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا …
اگر خدا را باور کنیم و بر اساس این باور زندگی کنیم، حتما حتما حتما در همین دنیا خدا یاریمان میکند و لذا از زندگیمان نهایت بهره و لذت را خواهیم برد. (مومن حقیقی کمکم به مقام «رضا» میرسد که همه عالم برایش لذتبخش میشود. حضرت زینب س در همین دنیا این یاری خدا را دید و فرمود: «ما رایت الا الجمیل»)
۴) إِنَّا لَنَنْصُرُ …الَّذِينَ آمَنُوا … «يَوْمَ» يَقُومُ الْأَشْهادُ
اگر خدا را باور کنیم و بر اساس این باور زندگی کنیم، حتما حتما حتما، نه فقط در مقابل خدا، بلکه در مقابل همه دیدگانی که حقیقت کار را میبینند نیز کارمان به نتیجه میرسد. پس اگر عدهای که در پیرامون خود، آنها را به عنوان بیننده کار خود قلمداد میکنیم خبردار نشدند یا به ما بیاعتنایی کردند، ناراحت نشویم.
ما دلمان میخواهد کارمان به چشم بیاید؛ نگران نباشیم، حتما به چشم خواهد آمد. نفرمود: «روز قیامت»؛ فرمود: «روزی که شاهدان قیام کنند».
۵) إِنَّا لَنَنْصُرُ … الَّذِينَ آمَنُوا … يَوْمَ يَقُومُ «الْأَشْهادُ»
خدا میداند که ما دلمان میخواهد دیده شویم و دیگران ما را زیبا ببینند. اما بسته به اینکه کدام زیباییمان را جلوه میدهیم، معلوم میشود چه کسانی ما را میبینند و در چشم چه کسانی زیبا به نظر میرسیم؟ زیبایی مادی، دل دنیامداران را میبرد و زیبایی معنوی، دل اهل معنا را.
۶) إِنَّا لَنَنْصُرُ … الَّذِينَ آمَنُوا … يَوْمَ «يَقُومُ» الْأَشْهادُ
برای همه ما «نظر» دیگران مهم است؛ هریک از ما در زندگیمان به «نظر» برخی شاهدان بیشتر اهمیت میدهیم؛ بکوشیم به «نظر» کسانی اهمیت دهیم که واقعیت را در عمق حقیقیاش میبینند و فردا هم برای شهادت دادن «حاضر میشوند»؛ نه کسانی که فقط با چشم میبینند و نظرات سطحی میدهند و فردا هم یادشان میرود.
۳۰) سوره أحقاف (۴۶) آیه۷ وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبين ۳۰/۱/۱۳۹۵
ترجمه
و هنگامی که آیات ما – در حالی که کاملا واضح و آشکار کننده است – بر آنها تلاوت میشود، کسانی که نسبت به حق کفر ورزیدند، هنگامی که نزدشان آمد، گفتند که این سحری آشکار است.
نکاتی در ترجمه:
- بیّنه: مونث کلمه «بَیِّن» به معنای دلیلی که دلالتش کاملا آشکار کننده است. بسیاری از مترجمان، کلمه «بینات» را صفت برای «آیات» قلمداد کرده و به صورت «آیات روشن» ترجمه کردهاند در حالی که «آیات» چون مضاف واقع شده، معرفه است و «بینه» نکره آمده است، پس صفت نیست، بلکه «حال» است. (اگر صفت باشد وصف خود آیات است؛ اما وقتی «حال» است وصف نحوه تلاوت است.)
- « لَمَّا جاءَهُمْ» هم میتواند متعلق به «قال» باشد و هم میتواند متعلق به «کفروا» باشد. در صورت اول معنایش این است که آنها در وجودشان کفر به حق دارند اما وقتی با حق مواجه میشوند این سخنان را میگویند؛ در دومی معنایش این است که اساسا وقتی با حق مواجه میشوند حالت کفر و عناد در آنها شکل میگیرد. (هر دو معنا میتواند درست باشد بنا بر قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنی»)
حدیث
میلاد امام جواد ع بر تمامی شیعیان و محبان آن حضرت مبارک باد. تناسبی بین وجود شریف ایشان و حکایت این آیه هست و آن اینکه بارها همسرش (امالفضل، دختر مامون، که بعدا ایشان را مسموم کرد) آیات و کراماتی از ایشان مشاهده کرد و هر بار به جای اینکه ایمان آورد و دست از عداوت با ایشان بردارد، ایشان را ساحر دانست. (دو حکایت در این زمینه در کتاب الهدایه الکبری، ص۳۰۴-۳۰۵ آمده است. متن اصلی یکی از این دو حکایت در لینک http://lib.eshia.ir/16069/1/439 و ترجمهای از حکایت دیگر در لینک http://lib.eshia.ir/26303/1/65 آمده است).
حدیث امروز را از کلام ایشان نقل میکنیم:
قَالَ ع مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ.
تحف العقول، ص۴۵۶
امام جواد ع فرمود:
کسی که به گویندهای گوش جان بسپارد، پس او را پرستیده است؛ پس اگر آن گوینده از خدا بگوید، او خدا را پرستیده است؛ و اگر آن گوینده از زبان ابلیس بگوید (سخنانی که خدا نمیپسندد بگوید) پس او ابلیس را پرستیده است.
تدبر
- صرف اینکه خود استدلال متقن و روشن است کافی نیست، باید به نحوی که مخاطب بفهمد استدلال ارائه شود. (بنابراین، هر غیرمسلمانی، مصداق کافری که خدا به او وعده جهنم داده، نیست. اگر آیات خدا به نحو روشن به شخص برسد و او با اینکه حقیقت را میفهمد لجاجت بورزد و انکار کند، کافر است)
- عدهای حتی وقتی دلیل کاملا روشن کننده باشد و حق آشکار شود باز هم ایمان نمیآورند. (انتظار خود را در کارهای فرهنگی اصلاح کنیم: ممکن است وظیفه را درست انجام دهیم، اما در مخاطب اثر نکند)
- اینکه «قرآن را سحر دانستند» نشان میدهد که هم به عظمت قرآن پی بردهاند، هم روشی پیدا کردهاند که مخاطبان را برای مخالفت با قرآن توجیه کنند. (تعبیر «این سحر است» شبیه تعبیری است که وقتی یک کار عجیب و باورنکردنی میبینیم و در عین حال میخواهیم بگوییم که انجام دهندهاش بنوعی فریبمان داده است، میگوییم «عجب شعبدهبازیای کرد»)
- معاندان همیشه برای انکار حق، بهانه دارند. اگر حق خیلی عالی و غیرقابل توجیه باشد، چیز عجیب و غریبی به اسم سحر وجود دارد که بتوان حق را به آن تشبیه کرد!
- همان طور که خدا حقیقت را محکم و آشکار (بینات) بیان میکند، منکران حقیقت (= کافران) برای فریب دادن مردم، خیلی محکم سخن میگویند و ادعای آشکار بودن درباره مدعای خود میکنند؛ نگفتند «سحر است» گفتند «سحری واضح است»، یعنی «واضح است که سحر است». پس همواره خود مدعا را بررسی کنیم و فریفته نحوه بیان نشویم و به هرکسی گوش جان نسپاریم (حدیث امام جواد ع)
- عدهای هستند که ظاهرا آدم بدی نیستند اما وقتی با حق آشکار (خصوصا «حق»ی که باب میلشان نیست) مواجه شوند، کفر و لجاجتشان شروع میشود. (فرمود: لما جائهم)
۳۱) سوره شورى (۴۲) آیه ۲۷ وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبيرٌ بَصير ۳۱/۱/۱۳۹۵
ترجمه
و اگر خداوند روزی را برای بندگانش گسترش میداد قطعا که در زمین سرکشی میکردند؛ ولکن به اندازهای [معین] آنچه را که میخواهد فرومیفرستد؛ بهراستی که او به بندگانش عمیقا آگاه و بیناست.
نکاتی در ترجمه:
- «قدر» نکره آمده است، پس مضاف به «ما یشاء» نیست؛ پس ترجمه فوق دقیقتر از ترجمه کسانی است که به صورت «به اندازهای که بخواهد» ترجمه کرده اند.
- مرجع ضمیر مستتر «ما یشاء»، به خودی خود میتوانست هم به خدا برگردد و هم به عبد؛ اما چون عبد در عبارت قبل به صورت جمع آمده (عباد)، پس مرجع ضمیر، «الله» است. (یعنی: آنچه را که «خدا» میخواهد)
حدیث
- قَالَ الصَّادِقُ ع لَوْ فَعَلَ لَفَعَلُوا- وَ لَكِنْ جَعَلَهُمْ مُحْتَاجِينَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ- وَ اسْتَعْبَدَهُمْ بِذَلِكَ- وَ لَوْ جَعَلَهُمْ كُلَّهُمْ أَغْنِيَاءَ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ «وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ» مما يعلم أنه يصلحهم في دينهم و دنياهم «إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِيرٌ بَصِير»
تفسیر قمی ج۲ ص۲۷۶
امام صادق درتفسیر عبارت «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ» فرمودند:
و اگر این کار را میکرد آنها حتما آن کار را میکردند ولی آنها را محتاج به همدیگر قرار داد و بدین ترتیب آنها را در مسیر بندگی قرارشان داد؛ و اگر همه را در زمره اغنیا قرار می داد حتما در زمین سرکشی میکردند «ولی به اندازهای [معین] نازل کرد آنچه را که میخواست» از آنچه که میدانست صلاح دین و دنیایشان در آن است که «همانا او به بندگانش عمیقا آگاه و بیناست»
۲) أَخْبَرَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ طَاهِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يُونُسَ بْنِ حَيْوَةَ الْفَقِيهُ بِبَلخٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْهَرَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُهَاجِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ يَحْيَى الْحُنَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِيِّ ص عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:
… إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالْفَقْرِ وَ لَوْ أَغْنَيْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ
وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالْغِنَاءِ وَ لَوْ أَفْقَرْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ
وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالسُّقْمِ وَ لَوْ صَحَّحْتُ جِسْمَهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ
وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالصِّحَّةِ وَ لَوْ أَسْقَمْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ
إِنِّي أُدَبِّرُ عِبَادِي لِعِلْمِي بِقُلُوبِهِمْ فَإِنِّي عَلِيمٌ خَبِيرٌ. [۹]
التوحيد (للصدوق)، ص۴۰۰
انس از پیامبر ص از جبرئیل از خداوند حدیث قدسی طولانی ای را نقل میکند که در ضمن آن خداوند تبارک و تعالی فرمود:
در میان بندگانم کسی هست که ایمانش سالم نمیماند مگر اینکه در فقر باشد و اگر برای او گشایشی ایجاد کنم آن گشایش ایمانش را فاسد خواهد کرد؛
و در میان بندگان من کسی هست که ایمانش سالم نمیماند مگر اینکه ثروتمند باشد و اگر او را به فقر مبتلا کنم، این تنگدستی ایمانش را فاسد خواهد کرد؛
و در میان بندگان من کسی هست که ایمانش سالم نمیماند مگر با سلامتی؛ و اگر او را به مریضی مبتلا کنم، این ایمانش را فاسد خواهد کرد؛
و در میان بندگان من کسی هست که ایمانش سالم نمیماند مگر به مریض بودن و اگر او را سلامت گردانم، این ایمانش را فاسد خواهد کرد؛
من با علم خودم به قلوب آنها کار بندگانم را تدبیر میکنم که براستی من دانای عمیقا آگاه هستم.
تدبر
۱) اگر خدا روزی ما را بسط نمیدهد با ما قهر نکرده است؛ ما ظرفیت نداشتهایم؛ او به وضعیت ما آگاهتر است؛ ما دلمان بیشتر میخواهد؛ اما او میداند که چون ظرفیت نداریم، به ضررمان تمام خواهد شد.
۲) به جای اینکه دنبال افزودن داراییهای خود باشیم، به افزایش ظرفیت خود بیندیشیم. اگر ظرفیت نداشته باشیم، دارایی بیشتر به ضررمان تمام میشود. به قول ملای رومی:
آب کم جو تشنگی آور بدست تا بجوشد آب از بالا و پست
لینک متن کامل شعر:
http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh151/
۳) اگر حتی با التماسهای ما روزیمان را گسترش نمیدهد، از سر محبتش است. چقدر لطف و محبت در این آیه نهفته است. اگر سخت میگیرد هم روی محبتش است.
دلیل: فرمود «لعباده = بندگانش»، نفرمود: «للناس = مردم» یا حتی «للعباد = بندگان»؛ «اگر خدا برای بندگان خودش چنین نمیکند …»، بندگان را به خودش نسبت داد. همان طور که وقتی به صورت متکلم حرف میزد، خوبان را در «بندگانم» وارد کرد و از «بهشتم» برایشان سخن گفت (فجر/۲۹-۳۰)
۴) و ما چقدر کمظرفیتیم؛ و خدا میداند به این راحتی، کمظرفیت بودنمان را قبول نمیکنیم؛ لذا تاکید کرد؛ نفرمود «احتمالا سرکشی میکنند» فرمود «حتما سرکشی میکنند» (لـ + بغوا)
۵) علت سرکشی کردنمان را هم گفت: چون حقیقت خود، هستی خود، خواهشها و آرزوهای خود را در زمین تعریف کردهایم؛ چون آسمانی نشدهایم؛ (میتوانست فقط بگوید «لبغوا» اما فرمود «لبغوا فی الارض»)
۶) ملاک در اینکه چقدر به ما بدهند، خواست خداست؛ نه خواست ما.
البته نه اینکه بخواهد زور بگوید؛ بلکه «میداند ظرفیت ما این «قدر» است. لذا «بقدر» فرستاد. کار خدا حساب و کتاب دارد. درست است ملاک آنچیزی است که خدا بخواهد (ما یشاء) و خواست خدا فوق همه چیز است؛ اما نه فوق علم او؛ لذا اولش فرمود «بقدرٍ»؛ یعنی آنچه فرومیفرستد، بر اساس یک اندازهگیری است؛ آخرش هم فرمود که علیم و خبیر است؛ یعنی این خواستهاش کاملا بر اساس علم و خبرگی اوست.
۷) روزی فقط اموال و خوردنیها و مانند آن نیست. هرچه بر جان ما بیفزاید روزی ماست. علم هم روزی است، قدرت و شغل و … هم روزی است. اگر تلاش کردیم اما بیشتر به ما ندادند، بدانیم ظرفیتمان مشکل دارد و برای ظرفیتمان فکری کنیم. از خودم شروع کنم: اگر قرآن دریای بیکران است و من برای هر آیه فقط همین مقدار میفهمم، ظرفیتم همین است. بیشتر بدهند مغرور میشوم و سرکشی میکنم. اگر ظرفیت خودم را بالا نبرم، همین آش و همین کاسه.
۸) آنچه به ما میرسد، روزی ماست که از بالا آمده (ینزل)؛ لطف او بوده، نه اینکه من کارهای هستم و من تلاش کردم و من زحمت کشیدم و من درس خواندم و … (قصص/۷۸). هروقت بر این «من» غلبه کردم، ظرفیتم بالا میرود و روزیام بیشتر میشود.
۹) وظیفه خدا غیر از وظیفه ماست. اینکه خدا میداند به چه کسی چقدر روزی بدهد، دلیل نمیشود که ما به نیازمندان کمک نکنیم. امام صادق ع فرمود: خدا در این تقسیم روزی، افراد را محتاج به هم قرار داده است. از علائم غرور و کمظرفیتی برخی این است که خود را به جای خدا میگذارند و میگویند «خدا همین «قدر» روزی به او داده، پس چرا من کمک کنم؟» (یس/۴۷) خدا متناسب با جایگاه خودش یک کار میکند و من کاری متناسب با جایگاه خودم باید انجام دهم.
پرسش و پاسخ (شبهه)
پرسش: اگر خدا روزی همه را مقدر کرده است، پس چرا برخی از گرسنگی میمیرند؟
پاسخ این را از دو منظر باید داد: از منظر انسانی و از منظر الهی:
از منظر انسانی: خدا وظیفه ما انسانها را هم تعیین کرده است؛ و اگر کسی گرسنه میخوابد دیگریای بوده که حق او را خورده است. (از مزایای دوره امام زمان عج این است که جلوی ظلم گرفته میشود و لذا کسی گرسنه نمیخوابد)
از منظر الهی: هرآنچه به ما میرسد جزء روزی ماست، حتی مرگ ما. آیا حالا که خدا روزی ما را معین کرده، پس کسی نباید بمیرد؟! و اگر خدا به این نحو مقدر کرده که مرگ هرکس به گونهای باشد که ما آن را بر اثر یک حادثه ببینیم، یکی از این حوادث هم مردن بر اثر گرسنگی است. یادمان باشد «هرآنچه به ما میرسد، روزی ماست.»
۳۲) سوره عنكبوت (۲۹) آیه ۵۷ كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُون ۱/۲/۱۳۹۵
ترجمه
هر نفسى چشنده مرگ است، سپس به ما بازگردانده مىشويد.
توضیح برخی لغات
«نفس» به معنای «خود» است. هر موجودی که «خود» و «هویت»ی متمایز از دیگری برایش فرض شود، تعبیر «نفس» در موردش صادق خواهد بود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص: ۱۹۸) علت اینکه روح را هم «نفس» میگویند این است که «خودِ» ما انسانها در گروی روح ماست.
تعبیر «ذائقه الموت» تقریبا معادل «یذوق الموت» است (لذا برخی مترجمان ترجمه کردهاند: «مرگ را میچشد») اما وقتی به جای فعل (یذوق)، اسم فاعل (ذائق/ذائقه) میآید دلالت بر ثبوت و استمرار میکند. یعنی اگرچه فعل مضارع، دلالت بر وقوع عمل در حال حاضر و استمرار آن دارد؛ اما این معنا در اسم فاعل بسیار شدت مییابد.
به تعبیر دیگر، فعل مضارع در جایی که کار الان انجام میشود و تمام می شود هم به کار میرود (مثلا: من میروم) اما اسم فاعل در جایی است که آن کار همچنان ادامه دارد (مثلا: آب روان است)
حدیث
۱) وَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» قُلْتُ يَا رَبِّ أَ تَمُوتُ الْخَلَائِقُ كُلُّهُمْ وَ تَبْقَى الْمَلَائِكَةُ؟
فَنَزَلَتْ كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ.
صحيفة الإمام الرضا عليه السلام، ص ۶۲
امام رضا ع از پدرانش از پیامبر اکرم ص روایت کردهاند که ایشان فرمود:
هنگامی که این آیه نازل شد که «بدرستی که تو میمیری و بدرستی که آنها هم میمیرند»، گفتم: پروردگارا! آیا خلائق همگی میمیرند و فرشتگان باقی میمانند؟
[در جواب] این آیه نازل شد که: «هر نفسى چشنده مرگ است، سپس به ما بازگردانده مىشويد.»
۲) قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ تَعَالَى:
ابْنَ آدَمَ يُؤْتَى كُلَّ يَوْمٍ بِرِزْقِكَ وَ أَنْتَ تَحْزَنُ وَ يُنْقَصُ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ عُمُرِكَ وَ أَنْتَ تَفْرَحُ أَنْتَ فِيمَا يَكْفِيكَ وَ تَطْلُبُ مَا يُطْغِيكَ لَا بِقَلِيلٍ تَقْنَعُ وَ لَا مِنْ كَثِيرٍ تَشْبَعُ.
أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص۳۳۷
ابن مسعود از پیامبر اکرم ص نقل میکند که خداوند میفرماید:
اى پسر آدم! هر روز روزى تو را میدهند و تو غمگينی! و هر روز از عمر تو كاسته میشود و تو شادى میكنى! آنچه تو را كفايت كند دارى و در همان حال آنچه تو را بطغيان كشاند ميطلبى! نه به كم قانع میشوى و نه با بسيار سير!
۳) امیرالمومنین ع میفرماند:
وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّه
نهجالبلاغه، خطبه ۵
به خدا قسم، قطعا انس پسر ابوطالب به مرگ بیش از انس طفل به سینه مادرش است.
تدبر
۱) مرگ قطعیترین واقعیتی است که اغلب آن را نادیده میگیرند. همه میدانیم میمیریم، اما اصرار داریم خود را به غفلت بزنیم. همه میدانیم که وقتی بمیریم به سوی خدا میرویم یعنی به سوی بینهایت؛ آنگاه چقدر برای آبادانی این زندگی محدود در دنیا وقت میگذاریم و چقدر برای زندگی بینهایتمان؟
۲) مرگ استثنا ندارد و برای همه هست. اینجا موقعیت نهایی همه ماست که دیگر هیچ پارتی و پول و … به درد نمیخورد و فرقی بین فقیر و غنی، عالم و جاهل، رئیس و مرئوس، و … نمیماند. همه ما هر چه داشته باشیم و هر کسی که باشیم، خواهیم مرد.
۳) مرگ پایان کار نیست، شروع کار است. اگر حقیقیترین حقیقت عالم خداست، و با مرگ به سوی خدا میرویم؛ پس تازه با مرگ به سوی حقیقیترین حقیقت میرویم؛ یعنی تازه زندگی حقیقی را شروع میکنیم.
۴) آیت الله جوادی آملی در درس تفسیر خود مکرر میفرمودند: «توجه کنید که مرگ ما را نمیچشد، بلکه ما مرگ را میچشیم. ما مرگ را در خود هضم میکنیم، نه بالعکس.» یعنی مرگ در ما گم میشود، نه اینکه ما با مرگ گم شویم. ما جاودانیم و مرگ را هم در خود هضم میکنیم.
۵) مرگ چیست؟ آیا فقط خروج روح از بدن است؟ پس در مورد فرشتگان چه معنی دارد؟
آیه میفرماید هر «نفس»ی (یعنی هر کسی که «خود» دارد) مرگ را میچشد و مرحله بعد از مرگ «رجوع الی الله» است.
پس «مرگ» یعنی آنچه که «خودم» را آن میدانم، از «من» میگیرند؛ و این گونه به خدا نزدیکتر میشوم.
تا در دنیا هستیم «خود» را همین بدن میپنداریم؛ با مرگ، این بدن را از ما میگیرند و در عالم برزخ به زندگی ادامه می دهیم، اما بدنمان در قبر میپوسد. سپس با نفخ صور، از برزخ هم میمیریم و به قیامت منتقل میشویم. ملای رومی این مطلب را به زبان ساده چه زیبا توضیح داده است:
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان بر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟
حملة دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملایک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون
مرگ دان آنک اتفاق امتست
کآب حیوانی نهان در ظلمتست
همچو نیلوفر برو زین طرف جو
همچو مستسقی حریص و مرگجو
مرگ او آب است و او جویای آب
میخورد والله اعلم بالصواب
http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh187/
۶) مردن یک اقدامی نیست که در آینده رخ میدهد، بلکه الان هم هست (نفرمود «سیذوق الموت» فرمود «ذائقه الموت») اقدامی هم نیست که یکدفعه رخ دهد، دائمی و مستمر است. (فرق «ذائق» با «یذوق» در قسمت «توضیح برخی لغات» بیان شد) هر لحظه، بخواهیم یا نخواهیم، داریم چیزی را از دست میدهیم و به سمت خدا حرکت میکنیم. فرشته مرگ – که از ملائکه مقرب الهی است – دارد آرام آرام ما را به سوی خدا میبرد، اما ما … ؟
۷) اگر آن چیزی که با مرگ از دست میدهیم آن چیزهایی باشد که محدودمان میکند (= وابستگی به مال و مقام و فرزند و …)، جای ناراحتی ندارد.
اما اگر به این محدودیتها چسبیده باشیم، جدا شدن از اینها همانند «جان»مان برایمان مهم خواهد بود، پس «جان»مان را به جای اینکه به سوی نامحدود (= خدا) ببریم و از محدودیت رها شویم، به دنیا گره زدهایم و آنگاه است که چشیدن «مرگ» برایمان تلخ میشود.
۸) دیروز اشاره شد که مهمترین مشکل ما کمظرفیت بودن است و به جای اینکه بدنبال اضافه کردن «داشتهها» باشیم، باید برای «ظرفیت»مان فکری کنیم؛ و گفته شد که این «من» چنین و چنان کردم، و همه چیز را از «من» ببینم، همان کمظرفیتی ماست. پس این «من» محدود را باید از ما بگیرند و با هر مرگی، یک مرحله از این «من» محدود را میگیرند؛ یکبار من «خودم» را همین «بدن»م تصور میکنم، با مرگ از دنیا این را از من میگیرند؛ یکبار «خودم» را «بدن برزخی» تصور میکنم؛ آن را هم از من میگیرند؛ و این سیر تا خدا ادامه دارد: الینا ترجعون.
۳۳) تبریک میلاد امیرالمومنین
بسم الله الرحمن الرحیم
میلاد امیرالمومنین بر تمامی شیعیان و مسلمانان و همه انسانهای آزاده مبارک باد، کسی که محبت او مسلمان و غیر مسلمان نمیشناسد چنانکه ابن ابی الحدید (متوفی ۶۵۶) میگوید «چه بگویم در وصف کسی که اهل ذمه (مسیحیان و یهودیان) او را دوست میدارند با اینکه منکر نبوت پیامبر خاتماند، و پادشاهان فرنگ و روم تصویرش را در معابد و عبادتگاههای خود – در حالتی که شمشیر به دست گرفته و آماده جنگ است – نصب کردهاند؛ و پادشاهان ترک و دیلم تصویرش را بر شمشیرهایشان حک کردهاند.» شرح نهجالبلاغه ج۱ ص ۲۸
http://lib.eshia.ir/15335/1/28
سوره رعد (۱۳) آیه ۴۳ وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ ۲/۲/۱۳۹۵
ترجمه
و کسانی که کفر ورزیدند میگویند تو فرستاده شده [از جانب خدا] نیستی! بگو خدا به عنوان شاهد [= گواه بر اینکه حق با چه کسی است] بین من و شما کافی است؛ و [نیز] کسی که علم به کتاب [= قرآن] نزد اوست [به عنوان شاهد بین من و شما کافی است].
نکتهای نحوی در ترجمه:
۱) عبارت «من عنده علم الکتاب» عطف به «الله» است؛ یعنی:
خدا چنین است و «کسی که نزد او علم کتاب است» نیز چنین است.
۲) کلمه «شهید» در اینجا به معنای «شاهد» (= گواه، کسی که در محکمه حاضر میشود و به نفع یکی از طرفین شهادت میدهد) است و جایگاه نحوی آن «تمییز» است: «از چه جهت خدا بین من و شما کافی است؟ از جهت شهادت دادن». اغلب مترجمان برای سهولت ترجمه «شهید»را از وضعیت تمییز به وضعیت مضاف نسبت به «الله» تغییر دادهاند که معنایش تقریبا همین میشود اما دقتش اندکی کمتر است. در واقع میتوان این گونه هم ترجمه کرد:
بگو شهادتِ [= گواهیِ] خدا بین من و شما [بر اینکه حق با چه کسی است] کافی است و [گواهیِ] کسی که علم به کتاب [= قرآن] نزد اوست [نیز بین من و شما بر اینکه حق با چه کسی است کافی است].
حدیث
۱) حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع؛ وَ سُئِلَ عَنِ «الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» أَعْلَمُ أَمِ «الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»؟ فَقَالَ مَا كَانَ عِلْمُ «الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» عِنْدَ «الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» إِلَّا بِقَدْرِ مَا تَأْخُذُ الْبَعُوضَةُ بِجَنَاحِهَا مِنْ مَاءِ الْبَحْرِ، فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَلَا إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي هَبَطَ بِهِ آدَمُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ جَمِيعَ مَا فُضِّلَتْ بِهِ النَّبِيُّونَ إِلَى خَاتَمِ النَّبِيِّينَ، فِي عِتْرَةِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ ص
تفسير قمي، ج۱، ص۳۶۷
امام صادق ع فرمود: « کسی که علم به کتاب نزد اوست» همان امیرالمومنین ع است.
و از ایشان سوال شد که آیا «کسی که علمی از کتاب نزد اوست» [آصف بن برخیا، وزیر سلیمان، که به آنی تخت ملکه سبأ را نزد سلمان حاضر کرد] عالمتر است یا «کسی که علم به کتاب نزد اوست»؟ حضرت فرمود:
دانشِ «کسی که علمی از کتاب نزد اوست» در پیش «کسی که علم به کتاب نزد اوست» نیست مگر به اندازهای که یک پشه با بال خود از آب دریا بردارد، [و در همین راستاست که] امیرالمومنین ع فرمود بدانید که علمی که خداوند از آسمان بر زمین نازل کرد و نیز همه آنچه به خاطر آن انبیا – تا پیامبر خاتم ص – بردیگران برتری داده شدند، نزد اهل بیت خاتم پیامبران است.
۲) به خاطر خفقان بنیامیه در صدر اسلام، اینکه این آیه در فضیلت امیرالمومنین ع است را مخفی میکردند تا جایی که ابنعباس (همراه با بسیاری از آخوندهای درباری معاویه) یکبار گفته بود که این آیه در مورد عبدالله بن سلام (از اطرافیان عثمان) است اما اواخر عمرش قسم خورد که آن سخنش واقعی نبوده و این آیه در شأن حضرت علی ع است:
أَخْبَرَنَا عَقِيلُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مُحَمَّدٍ الْجُمَحِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ الْخُرَيْبِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ أَبِي صَالِحٍ [فِي قَوْلِهِ تَعَالَى]: وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ كَانَ عَالِماً بِالتَّفْسِيرِ وَ التَّأْوِيلِ وَ النَّاسِخِ وَ الْمَنْسُوخِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ.
قَالَ أَبُو صَالِحٍ: سَمِعْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ مَرَّةً يَقُولُ: هُوَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ سَمِعْتُهُ فِي آخِرِ عُمُرِهِ يَقُولُ: لَا وَ اللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ.
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج۱، ص۴۰۵
حاکم حسکانی (از علمای اهل سنت متوفی ۴۹۰) در کتاب فوق احادیث متعددی از طریق اهل سنت میآورد در توضیح اینکه «من عنده علم الکتاب» حضرت علی ع است: لینک زیر احادیث ۴۲۲-۴۲۷
http://www.haydarya.com/maktaba_moktasah/03/book_50/part1/main.htm
ضمناً مصحح کتاب در پاورقی، کتابهای متعدد دیگری را که این احادیث با همین سندها یا با سندهای دیگر در آنها آمده، مطرح کرده است. (بر اساس نسخه موجود در نرم افزار جامع احادیث نور: شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج۱ ص۴۰۰-۴۰۵)
۳) چون امروز روز پدر هم هست، حیفم آمد روایتی که هم به آیه مربوط میشود و هم به امروز نیاورم:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع فَقُلْتُ لَهُ لِمَ كُنِّيَ النَّبِيُّ ص بِأَبِي الْقَاسِمِ فَقَالَ لِأَنَّهُ كَانَ لَهُ ابْنٌ يُقَالُ لَهُ قَاسِمٌ فَكُنِّيَ بِهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَهَلْ تَرَانِي أَهْلًا لِلزِّيَادَةِ فَقَالَ نَعَمْ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَبٌ لِجَمِيعِ أُمَّتِهِ وَ عَلِيٌّ ع مِنْهُمْ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ عَلِيّاً ع قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَقِيلَ لَهُ أَبُو الْقَاسِمِ لِأَنَّهُ أَبُو قَسِيمِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقُلْتُ لَهُ وَ مَا مَعْنَى ذَلِكَ قَالَ إِنَّ شَفَقَةَ النَّبِيِّ ص عَلَى أُمَّتِهِ شَفَقَةُ الْآبَاءِ عَلَى الْأَوْلَادِ وَ أَفْضَلُ أُمَّتِهِ عَلِيٌّ ع وَ مِنْ بَعْدِهِ شَفَقَةُ عَلِيٍّ ع عَلَيْهِمْ كَشَفَقَتِهِ ص لِأَنَّهُ وَصِيُّهُ وَ خَلِيفَتُهُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَهُ فَلِذَلِكَ قَالَ أَنَا وَ عَلِيٌ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة …
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص ۸۶
حسن بن علی بن فضال میگوید از امام رضا ع سوال کردم: چرا پیامبر ص را ابوالقاسم نامیدند؟
فرمود: چون فرزندی به نام قاسم داشت.
عرض کردم: آیا اهلیت دارم که بیشتر برایم توضیح دهید؟
فرمود: آیا میدانی که پیامبر ص فرمود: «من و علی پدران این امت هستیم»؟
عرض کردم. بله.
فرمود: آیا میدانی که پیامبر ص پدر همه امت است و علی ع هم یکی از این امت است؟
عرض کردم : بله.
فرمود: آیا میدانی که علی تقسیم کننده (قاسم) بهشت و جهنم است؟
عرض کردم: بله.
فرمود: پس به پیامبر ص، «ابوالقاسم» گفته شد چون او پدرِ قاسم (تقسیمکنندهی) بهشت و جهنم است.
عرض کردم: و معنای آن چیست؟
فرمود: مهربانی پیامبر ص نسبت به امتش همانند مهربانی پدران به فرزندان است؛ و برترین امتش علی ع است، و بعد از او هم مهربانی علی ع به امت، همانند مهربانی او (ص) به امت است زیرا که او امام و وصی و خلیفه بعد از اوست و برای همین است که فرمود: «من و علی پدران این امت هستیم…»[۱۰]
تدبر
مقدمه:
این آیه بر دو گونه دلیل بر اثبات نبوت پیامبر اکرم ص اشاره میکند:
الف) برای اثبات نبوت پیامبر ص در مقابل کافران، شهادت خدا بتنهایی کافی است.
ب) برای اثبات نبوت پیامبر ص در مقابل کافران، شهادت کسی که علم کتاب نزد اوست، بتنهایی کافی است.
اما چگونه؟
۱) خدا چگونه میتواند بر نبوت پیامبر ص شهادت دهد؟ صرف اینکه پیامبر ادعا کند خدا شاهد است، کافی نیست؛ چون در عالم دروغگو هم وجود دارد و خدا بر همه چیز شاهد است. پس منظور از شهادت چیست:
الف) کلمات قرآن به گونهای است که انسان اگر با دقت کافی بخواند متوجه میشود که اینها سخنان خود پیامبر نمیتواند باشد و از خود کلام خدا میتوان پی برد به اینکه اینها کلام خداست. پس خود کلام خدا، شهادت خداست بر نبوت پیامبرش.
(همان طور که شما همین که سخن مثلا پدرتان را میشنوید پی میبرید که این سخن اوست. برخی صرفا از صدای او، پی میبرند؛ اما برخی هم هستند که از نوع محتوای کلام پی میبرند که این سخنان از مثلا پدرشان صادر شده است. هر دو در مورد خدا میتواند مورد نظر باشد)
ب) همه عالم کلمات خداست و خدا با این کلماتش نیز با ما سخن میگوید. بدین ترتیب معجزاتی که پیامبر ص میآورد وقایع (= کلمات)ی است که خدا با آنها بر پیامبر بودن پیامبرش شهادت داده است.
ج) طبق توضیح علامه طباطبایی، چون تمام آیات قرآن معجزه است، و خدا در آیاتی مانند «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلين عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (یس/۳-۴) بر شهادت ایشان گواهی داده، پس خود صریحا شهادت به حقانیت پیامبر ص دادهاست. (المیزان ۱۱/۳۸۳)
۲) کسی که نزد او علم کتاب هست، چگونه شهادت میدهد؟ جاعلان در زمان بنیامیه احادیث متعددی جعل کرده و رواج دادند که منظور «اهلکتاب» (مسیحیان و یهودیان) یا عبدالله بن سلام (یهودیای که دوسال قبل از رحلت پیامبر ص مسلمان شد) است. اما این تفسیر که برای کتمان فضایل امیرالمومنین بوده، نادرست است زیرا:
در مورد اینکه منظور اهل کتاب باشند، بسیاری از این اهل کتاب، منکر نبوت پیامبر ص شدند؛ پس چگونه خدا شهادت آنها را کافی شمرده است؟
در مورد اینکه منظور عبدالله بن سلام باشد، تنها کسی که این ادعا را مطرح کرده (و بقیه از او نقل میکنند) خودش است که وقتی مردم مسلمانی وی را منکر شدند ادعا کرد اسلام آورده و این آیه در شأن او نازل شده است، البته مردم به ادعایش اعتنا نکردند (جامع ترمذی ۲/۸۳۴) و او دروغ گفت زیرا
اولا این سوره مکی است (قبل از هجرت نازل شده) و حکایت اعتراض کافران در مکه را بیان میکند، در حالی که وی هشت سال بعد از هجرت پیامبر ص مسلمان شده بود؛
ثانیا بزرگان تابعین (مانند شعبی و سعید بن جبیر) در همان زمان بنیامیه این ادعا را رد کردند (مشکل الاثار للطحاوی حدیث ۲۸۴ و ۲۸۹)[۱۱]
ثالثا قرآن شخص مورد نظر را به عنوان شاهدی شاهدی که در مقابل کفار بر صدق پیامبر شهادت دهد و بتوان به شهادت او استناد کرد، مطرح کرده است، آن هم شاهدی که شهادتش نیازمند هیچ چیز دیگری نیست در حالی که هیچ تاریخی نقل نکرده که ابن السلام در جایی چنین شهادتی داده باشد و اصلا وی چنین اعتباری – حتی نزد مسلمانان- نداشته است.[۱۲]
۳) اگر کسی که نزد او علم کتاب هست، علی ع است چگونه شهادت میدهد که دلیل باشد برای همگان؟
الف) کسی که عجایب و ظرائف و نکتههای عمیق در سخنان علی ع را، که بعد از قرنها هنوز اندیشمندان را مبهوت خود کرده، و کسی به گردش نرسیده، میبیند و بعد میبیند که او اذعان دارد که من هرچیزی دارم از پیامبر ص گرفتهام، میفهمد اگر او شهادت بر نبوت پیامبر ص میدهد، حتما راست میگوید.
ب) شخصیت علی ع (به عنوان یکی از پیروان پیامبر ص) و فداکاریهای آنچنانی وی در راه اسلام بهتنهایی دلیلی کافی بر صدق پیامبری است که علی ع به او گرویده است. همان طور که یهودیای وقتی دید علیرغم آن شجاعتهای خیبری، او را دست بسته برای بیعت میبرند، به حقانیت اسلام پی برد و اسلام آورد.[۱۳] توضیح واقعه در لینک زیر
http://lib.eshia.ir/71808/1/1134
ج) اگر کسی مثل آصف بن برخیا (وزیر سلیمان) – که علم به اندکی از کتاب داشت – با انجام چنان کرامتهایی، شاهد بر حقانیت حضرت سلیمان محسوب میشد، پس کسی که علم به همه کتاب دارد – که کرامتهایی بسیار عظیمتر ز او نقل شده – قطعا شاهد بر حقانیت پیامبر اکرم ص است.
۴) ایمان به حمایت خدا بهترین پشتوانه در برابر هر گونه تحقیر و تکذیب معاندان است (قرائتی، تفسیر نور ۱۳/۳۷۸)
۳۴) سوره يس (۳۶) آیه ۳۰ يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن ۳/۲/۱۳۹۵
ترجمه
دریغا بر این بندگان! هیچ فرستادهای به نزدشان نیامد مگر اینکه روال را بر استهزای او گذاشتند. [= پیوسته او را مسخره میکردند]
نکاتی در ترجمه
۱) «العباد»: «الـ» در کلمه «العباد» میتواند «الـ» عهد باشد (به معنای «این بندگانی که دربارهشان در آیات قبل صحبت میکردیم» و میتواند «الـ» استغراق باشد (به معنای «همه بندگان») و ظاهرا هر دو معنا با هم قابل جمع است؛ یعنی در آیات قبل درباره این رویه در عدهای از بندگان سخن گفته، سپس در این آیه برای این گونه بندگان، که متاسفانه عمومیت هم دارد، اظهار تاسف کرده است.
۲) «کانوا …»: وقتی «کان» قبل از فعل مضارع بیاید دلالت بر استمرار و وجود یک وضعیت همیشگیای در آن فعل میکند که گویی قرار نیست فاعلش از آن وضعیت بیرون آید. در این گونه موارد غالبا به صورت فعل مضارع ترجمه میشود، اما چنین ترجمهای معنا را کامل منتقل نمیکند و ظاهرا در زبان فارسی معادل معینی برای چنین ترکیبی نداریم. مترجمان قدیمیتر از تعابیری مانند «همی … کردند» استفاده میکردند و به علت نامانوس بودن این تعبیر، برخی مترجمان در چنین مواردی با افزودن تعابیری مانند «پیوسته چنین است»، «روال بر این است»، «قرار بر این گذاشتند» «به جز … کاری نمی کردند» و … سعی میکنند بر این مشکل غلبه کنند.
۳) «یستهزؤن»: «استهزاء» را «مسخره کردن» (معجم المقاییس اللغه ۶/۵۴) و «مزاح وشوخی مخفیانه» (مفردات، ۸۴۱) دانستهاند اما تاکید کردهاند که به شوخیای گفته میشود که در آن «تحقیر کردن» نهفته باشد (الفروق فی اللغه، ۱۷) و برخی اصل معنای آن را هر سخن یا کاری که در آن تحقیر و اهانت نهفته باشد، قلمداد کردهاند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ۱۱/۲۵۵). شاید بتوان آن را درست نقطه مقابل «جدی گرفتن» دانست.
حدیث
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
خَبَرٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ عَشْرٍ تَرْوِيهِ … إِنَّا وَ اللَّهِ لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ مِنْ شِيعَتِنَا فَقِيهاً حَتَّى يُلْحَنَ لَهُ فَيَعْرِفَ اللَّحْنَ…
وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سَيُعْمِي خَلْقَهُ عَنْهَا بِظُلْمِهِمْ وَ جَوْرِهِمْ وَ إِسْرَافِهِمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ سَاعَةً وَاحِدَةً مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا وَ لَكِنَّ الْحُجَّةَ يَعْرِفُ النَّاسَ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ كَمَا كَانَ يُوسُفُ يَعْرِفُ النَّاسَ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ ثُمَّ تَلَا «يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ».
الغيبة (نعماني) ص۱۴۲ http://lib.eshia.ir/15220/1/141
امام صادق عليه السّلام فرمود:
يك خبر كه آن را عمیقا درك كنى بهتر است از ده خبر كه صرفا آن را روايت مىكنى، … و به خدا سوگند، كسى از شيعيان خود را فقيه [= دارای فهم عمیق] نمىشماريم تا اينكه به رمز سخنى به او گفته شود و او آن رمز را دريابد، … و بدانيد كه زمين از حجّت خداى عزّ و جلّ خالى نمىماند ولى خداى عزيز بزودى ديده خلقش را از او نابينا مىسازد به خاطر ظلم و جورشان و زيادهروى آنان نسبت به خودشان، و اگر زمين يك ساعت از حجّت خدا خالى بماند اهل خود را فرو مىبرد، لكن آن حجّت مردم را مىشناسد در حالی که او را نمىشناسند، چنان كه يوسف مردم [= برادرانش] را مىشناخت و آنها او را نمىشناختند.
سپس تلاوت فرمود: «دریغا بر این بندگان! هیچ فرستادهای به نزدشان نیامد مگر اینکه او را مسخره میکردند.»
الغيبة للنعماني / ترجمه غفارى، ص۱۹۹ (باب ۱۰، حدیث۲) http://www.ghadeer.org/Book/362/58368
تدبر
۱) این تنها موردی در قرآن کریم است که خود خداوند برای بندگان حسرت خورده است! پس اینکه فرستادگان خدا مسخره گرفته میشوند، حسرتبارترین واقعه برای انسان است.
۲) آیا بر ما هم حسرت خواهند خورد؟! از کجا بفهمیم؟ هرکس که روز قیامت حسرت بخورد، کسی است که خدا در اینجا بر او حسرت خورده است. اما چه کسی در آن روز حسرت میخورد؟ کسانی که هم و غمشان در محدوده دنیا تمام میشود و دیدار خدا را باور نمیکنند (انعام/۳۱) و یا با مسخره بازی، از عمرشان بهره لازم را نمیبرند (زمر/۵۶).
(یادآوری: برای خدا و آخرت کار کردن، صرفا نماز و روزه و … نیست؛ یعنی هرکاری میکنیم خدا را در نظر بگیریم. مثلا کسب روزی حلال برای خانواده، در حد جهاد شمرده شده است)
۳) مسخره کردن پیامبران صرفا به معنای ریشخند گرفتن آنان نیست؛ بلکه جدی نگرفتن و غیر مهم (حقیر) دانستن پیام ایشان هم مصداق مسخره گرفتن آن است. آیا ما پیامهای خدا را جدی میگیریم؟
جدی گرفتن مثل وضعیت کسی است که بیماری حاد قلبی دارد و نزد دکتر میرود و دکتر نسخه مینویسد و پرهیز هم میدهد. وی چگونه در خوردن قرصها و رعایت پرهیزها مراقبت میکند؟ آیا قلب ما سالم است؟ (علامت سلامتش، حضور قلب در نماز است. اگر سالم نیستیم نسخه را خیلی باید جدی بگیریم. البته گویی آنها که قلبشان سالم است جدیتر می گیرند تا امثال من!)
۴) متاسفانه معیار برخی برای انتخاب مطلب، جذابیت است؛ نه حقیقت. یادمان باشد حقیقت در بسیاری از موارد تلخ است؛ اما مبادا تلخ بودنش بهانه شود که آن را مسخره کنیم! کسی که ملاک انتخابش جذابیت است، منتظر است دلش را ببرند؛ و وقتی پیامبران چنین نمیکنند، آنها را مسخره میکند و ناتوان میشمرد؛ اما کسی که ملاک انتخابش حقیقت است؛ به حقیقت، حتی اگر تلخ باشد، دل میدهد. (به حقیقت دل دادن = ایمان)
۵) متاسفانه جدی نگرفتن حقیقت و رسولان الهی یک عادت شده است، نفرمود: «یستهزؤن»، فرمود: «کانوا یستهزؤن».
۶) تمام انبيا مورد استهزا قرار گرفتند. «مِنْ رَسُولٍ» پس مبلّغان دينى در انتظار زخم زبان ديگران باشند. (قرائتی، تفسیر نور ۹/۵۳۷)
۷) فرستاده الهی منحصر در پیامبر نیست. اگر همه اشیای عالم و همه وقایع عالم آیت خداست، پس همه چیز برایمان پیامی از جانب خدا دارد؛ تا اینکه ما چقدر اهل رمز باشیم! اگر فقیه (به معنای مورد نظر در حدیث) شویم، خواهیم دید هر کاری که در این عالم به ما ارجاع شود، فرستادهای از خداست؛ حتی مراجعه یک نیازمند.
حضرت علی ع فرمود: «نیازمند، فرستادهی خداست؛ کسی که از او دریغ کرد، از خدا دریغ کرده . کسی که به او بخشید به خدا بخشیده است (نهجالبلاغه، حکمت ۳۰۴: إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّهَ وَ مَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اللَّه)
۸) برخی فرستادگان خدا را مسخره میکنند (مانند کسی که به پیامبر توهین میکند یا مسکین واقعی را از خود میراند) و برخی آیات خدا را مسخره میکنند (نساء/۱۴۰): هر سخن و حکم خدا که رعایت نشود، مسخره کردن آیات (و بنابراین مسخره کردن فرستادهی) خداست.
۹) چرا مسخره کردن فرستاده خدا حسرتبارترین کار ممکن است؟ زیرا این فرستاده آمده که به ما کمک کند. به خاطر خودش نیامده و کار تکلفآمیز هم از ما نخواسته (ص/۸۶) اگر برخی کارهایش سخت است چون اساسا رشد کردن سخت است (مثل کسی که میخواهد دکتری بگیرد). آنگاه کسی فقط این سختیها را ببیند و فرستاده حقیقت را جدی نگیرد، واقعا جز به خودش به چه کسی ضرر زده؟
۱۰) و در این پایان روز جمعه، آیا یادمان بود از آن فرستادهای که امروز هم نیامد؟ آیا از فقدانش خلأیی احساس کردیم؟ آیا او را در زندگیمان جدی میگیریم؟ جدی گرفتن او صرفا به دعای ندبه و … نیست؛ به این است که در تکتک لحظاتمان طوری زندگی کنیم که اگر او را دیدیم اصلا خجالت نکشیم. یکبار دیگر حدیث امام صادق ع را بخوانیم. چه ربطی است بین اهل رمز بودن، امام زمان ع، و این آیه؟ آیا وضع کسانی – که امام زمان ع را مسخره گرفتهاند – جای حسرت ندارد؟
۳۵)سوره قمر (۵۴) آیه۹ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِر ۴/۲/۱۳۹۵
ترجمه
قبل از ايشان، قوم نوح [حق و حقیقت را] تکذیب کردند؛ پس بنده ما را تكذيب كردند و گفتند: [نوح] دیوانه (جنزده) است و آزرده شد.
نکاتی در ترجمه:
مجنون: اسم مفعول از «جن» است یعنی کسی که مورد تعرض جن واقع شده است. به دیوانه «مجنون» میگفتند چون گمان میکردند جن در او حلول کرده و او را دچار اختلال کرده است.
ازدجر: از ریشه «زجر» به معنای «زجر دادن» است. فعل در اینجا مجهول است (زجر داده شد). اینکه فاعلش چه کسی بوده، مفسران دو احتمال دادهاند: یکی انکه عبارت «و ازدجر» ادامه سخن قوم نوح باشد و منظورشان این باشد که «جن سراغ او رفته و او را زجر داده و آزردهخاطر کرده، و در نتیجه، این سخنان که میگوید محصول آزارهای جنیان در اوست». دوم آنکه سخن قوم نوح فقط همان تهمت «مجنون بودن» باشد و این توضیحی است که خدا در ادامه داده به این معنا که: «آنها گفتند «نوح مجنون است» و با این کار او را اذیت کردند و او آزرده خاطر شد. (المیزان ۱۹/۶۸) (ترجمه المیزان ۱۹/۱۱۰)
حدیث
۱) حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ
بَقِيَ نُوحٌ فِي قَوْمِهِ ثَلَاثَمِائَةِ سَنَةٍ- يَدْعُوهُمْ إِلَى اللَّهِ- فَلَمْ يُجِيبُوهُ فَهَمَّ أَنْ يَدْعُوَ عَلَيْهِمْ، فَوَافَاهُ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ- اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ قَبِيلٍ مِنْ قَبَائِلِ مَلَائِكَةِ سَمَاءِ الدُّنْيَا… فَقَالُوا …. فَنَسْأَلُكَ أَنْ لَا تَدْعُوَ عَلَى قَوْمِكَ، فَقَالَ نُوحٌ قَدْ أَجَّلْتُهُمْ ثَلَاثَمِائَةِ سَنَةٍ.
فَلَمَّا أَتَى عَلَيْهِمْ سِتُّمِائَةِ سَنَةٍ- وَ لَمْ يُؤْمِنُوا هَمَّ أَنْ يَدْعُوَ عَلَيْهِمْ فَوَافَاهُ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ قَبِيلٍ مِنْ قَبَائِلِ مَلَائِكَةِ السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ فَقَالَ نُوحٌ مَنْ أَنْتُم قَالُوا نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ قَبِيلٍ مِنْ قَبَائِلِ مَلَائِكَةِ السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ … نَسْأَلُكَ أَنْ لَا تَدْعُوَ عَلَى قَوْمِكَ. فَقَالَ نُوحٌ قَدْ أَجَّلْتُهُمْ ثَلَاثَمِائَةِ سَنَةٍ.
فَلَمَّا أَتَى عَلَيْهِمْ تِسْعُمِائَةِ سَنَةٍ، هَمَّ أَنْ يَدْعُوَ عَلَيْهِمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ» فَقَالَ نُوحٌ «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً؛ إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً» فَأَمَرَهُ اللَّهُ أَنْ يَغْرِسَ النَّخْلَ؛ فَكَانَ قَوْمُهُ يَمُرُّونَ بِهِ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُ وَ يَسْتَهْزِءُونَ بِهِ … فَلَمَّا أَتَى لِذَلِكَ خَمْسُونَ سَنَةً وَ بَلَغَ النَّخْلُ وَ اسْتَحْكَمَ أَمَرَ بِقَطْعِهِ… فَأَمَرَهُ اللَّهُ أَنْ يَنْحِتَ السَّفِينَةَ…
تفسير قمي، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۵؛ متن کامل حدیث در لینک زیر
http://lib.eshia.ir/12015/1/325
۱) امام صادق ع در ضمن حدیثی طولانی فرمود:
نوح سیصد سال در میان قوم خود مردم را به خدا دعوت میکرد و او را اجابت نکردند؛ پس تصمیم گرفت آنان را نفرین کند، اما هنگام طلوع آفتاب دوازده هزار طائفه از فرشتگان آسمان دنیا نزدش آمدند… گفتند … ما آمدهایم از تو بخواهیم که قومت را نفرین نکنی؛ نوح گفت سیصد سال دیگر به آنها مهلت دادم. وقتی ششصد سال شد و آنها ایمان نیاوردند تصمیم گرفت که آنها را نفرین کند، دوازده هزار طائفه از ملائکه آسمان دوم نزد او آمدند. گفت شما کیستید؛ گفتند … ما آمدهایم از تو بخواهیم که قومت را نفرین نکنی؛ نوح گفت سیصد سال دیگر به آنها مهلت دادم. وقتی نهصد سال شد و آنها ایمان نیاوردند تصمیم گرفت که آنها را نفرین کند، خدا وحی بر او نازل کرد که «از قومت جز آنان که تاکنون ایمان آوردهاند کسی ایمان نمیآورد؛ پس تو به خاطر کارهایی که انجام میدهند اندهگین مباش» (هود/۳۶) آنگاه نوح دعا کرد: «خداوندا بر زمین از کافران هیچ دیار [= سکنیگزیننده] ای باقی نگذار؛ …» (نوح۲۶-۲۷) پس خدا دستور دارد درخت نخلی بکارد و مردمش از کنارش میگذشتند و او را مسخره میکردند … تا اینکه پنجاه سال گذشت و دستور آمد درخت را قطع کن و از آن کشتی بساز …
۲) حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ
لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَلَاكَ قَوْمِ نُوحٍ عَقَّمَ أَرْحَامَ النِّسَاءِ أَرْبَعِينَ سَنَةً، فَلَمْ يُولَدْ فِيهِمْ مَوْلُودٌ
تفسير قمي، ج۱، ص۳۲۷
امام صادق ع فرمود: وقتی خداوند عز و جل خواست قوم نوح را هلاک کند رحم زنانشان را برای چهل سال عقیم کرد به نحوی که در این چهل سال کسی بچهای به دنیا نیاورد.
تدبر
۱) اینکه امروز عدهای را میبینیم که زیر بار حقیقت نمیروند خیلی تعجب نکنیم؛ از زمان حضرت نوح ع چنین افرادی وجود داشتهاند و اتفاقا اکثریت هم بودهاند. (فقط مواظب باشیم خودمان جزء آنها نشویم!)
۲) وقتی پیامبران بزرگی همچون نوح را که جزء برترین اولیای خدا بودند اکثریت جامعهشان دیوانه خطاب کنند؛ ما اگر میخواهیم وارد کار فرهنگی بشویم باید خیلی ظرفیت خودمان را بالا ببریم. اگر کسی انتظار دارد قربه الی الله کار فرهنگی کند و دشنام نشنود، اشتباه میکند؛ چه رسد به اینکه از همه انتظار قدردانی هم داریم!
۳) حضرت نوح ۹۰۰ سال تکذیب شد و صبر کرد؛ وقتی هم که دعا کرد و دعایش قبول شد، ۵۰ سال دیگر صبر کرد؛ و در این مدت او را دیوانه خواندند؛ و البته او هم زجر کشید (و ازدجر)، اما تسلیم دستور خدا بود. آیا ما اگر در کارمان مشکل ایجاد شود، تا چقدر تحمل داریم که خدا حل مشکل را عقب بیندازد؟
۴) گاهی بر عدل خدا اشکال میگیریم که چرا خدا ما را به جای فلان کس (مثلا حضرت علی ع) قرار نداد؟ خدا داستانهای پیامبرانش را در قرآن گفته؛ آیا اگر جای آنها بودیم حاضر بودیم این قدر تحمل کنیم؟ خودش بهتر میداند که رسالتش را به کی بدهد (انعام/۱۲۴). اگر داستان پیامبران را بخوانیم میبینیم اینکه ما جای آنها نبودیم، جای شکر دارد، نه جای اعتراض.
۵) کسانی که منکر حقیقتاند، برترین انسانهای عالم (پیامبر اولوالعزم) را دیوانه میخوانند. واقعا دیوانه کیست؟
آیا هرکس همانند اکثریت نبود، دیوانه است؟ آیا کسی که ۹۵۰ سال مردم را دعوت میکند و مردم حرفش را قبول نمیکنند، دیوانه است یا نه؟ آیا اگر ما آنجا بودیم، ما هم او را دیوانه نمیدانستیم؟ در همین جامعه خودمان؛ میبینیم افرادی را که چه زحماتی به خاطر دیگران یا به خاطر ترویج دین خدا متحمل میشوند در حالی که سود دنیویای برایشان ندارد و مردم هم قدرشان را نمیدانند. برخی به آنها میگویند: مگر دیوانهای؟ مبادا ما جزء این «برخی» باشیم.
۶) اینکه چرا دوبار به «تکذیب» آنها اشاره شد یک احتمال این است که تکذیب اول، اشاره به تکذیب کلی آنها در برابر حق و حقیقت (به تعبیر علامه طباطبایی: در برابر هر گونه فرستادهای از جانب خدا) باشد و در تکذیب دوم، مصداق این را (که تکذیب حضرت نوح بود) بیان کرد. (المیزان ۱۹ /۶۷) (ترجمه المیزان ۱۹ /۱۰۸) آنگاه منظور آیه این میشود که قوم نوح هم جزء کسانی بودند که حقیقت را تکذیب میکردند و لذا پیامبرشان را تکذیب کردند.
۳۶) سوره حمد (۱) آیه ۲ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين ۵/۲/۱۳۹۵
ترجمه
هر گونه سپاس و ستايشی برای خداست [که] پروردگار جهانيان [است].
اصلاح ترجمه:
هر گونه سپاس و ستايشی برای خداست [که] پروردگار همه جهانها[ست].
نکاتی در ترجمه:
«الـ» در «الحمد» یا «الـ» جنس است یا «الـ» استغراق؛ و در هر دو صورت معنایش میشود: «هرگونه حمدی».
«حمد» در فارسی معادل ندارد؛ و در آن معنای «ستایش» (= مدح) و «سپاس» (= شکر) با هم جمع شده است. (مطهری، آشنایی با قرآن، ۲ /۱۱). مدح (ستایش) عکسالعمل در برابر مشاهده زیبایی و عظمت است که میتواند در امور غیراختیاری هم باشد (مثلا مدح قامت رعنا) در حالی که «حمد» فقط در مواردی است که اقدامی اختیاری رخ داده باشد (الفروق فی اللغه/۴۱)؛ «شکر» (سپاس) در جایی است که نعمت در کار باشد؛ اما «حمد» منحصر به این نیست (الفروق فی اللغه/۳۹)؛ زیرا شکر فقط بر افعال است؛ اما حمد هم در مورد افعال و هم در مورد صفات است (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ۱/ ۴۳۷) پس «حمد» اعم از «شکر» و اخص از «مدح» است (مفردات/۲۵۶)
«رب العالمین» یا صفت برای «الله» است (ترجمه: حمد برای خدایی که پروردگار جهانيان است) یا بدل برای آن (ترجمه: حمد برای خداست، پروردگار جهانيان)
اصلاح در ترجمه
تمامی ترجمهها غیر از دو نفر (آیت الله مشکینی؛ و شاه ولیالله دهلوی) «عالمین» را به «جهانیان» ترجمه کرده بودند. البته «جهانیان» کاملا غلط نیست؛ اما دقیق هم نیست. «جهانیان» به معنای «افراد در جهان» است؛ در حالی که «عالَم» به معنای خود «جهان» است؛ و عالمین به معنای «جهانها»؛ و «العالمین» به معنای «همه جهانها» است.
ترجمه مشکینی: سپاس و ستايش از آن خداست كه مدبّر و ولىّ امر و پرورشدهنده جهانهاست (جهان فرشتگان، آدميان، پريان، حيوانها و جمادات).
ترجمه دهلوی: ستايش خدا راست پروردگار عالمها.
حدیث
۱) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ مُيَسِّرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
شُكْرُ النِّعْمَةِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ تَمَامُ الشُّكْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ».
اصول کافی، ج۲، ص۹۵
امام صادق ع فرمود:
شکر نعمت دوری کردن از محرمات است؛ و تمامِ [= کامل شدنِ] شکر به این است که شخص بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»
۲) الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ:
خَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مِنَ الْمَسْجِدِ وَ قَدْ ضَاعَتْ دَابَّتُهُ فَقَالَ لَئِنْ رَدَّهَا اللَّهُ عَلَيَّ لَأَشْكُرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُكْرِهِ قَالَ فَمَا لَبِثَ أَنْ أُتِيَ بِهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ قُلْتَ لَأَشْكُرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُكْرِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَ لَمْ تَسْمَعْنِي قُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ.
اصول کافی ۲ /۹۷
امام صادق ع از مسجد بیرون آمد در حالی که مرکب ایشان گم شده بود. فرمود: اگر خدا آن را به من برگرداند چنان شکر خدا را گزارم که حق شکرش ادا شده باشد. اندکی نگذشت که آن را آوردند. حضرت فرمود: الحمدلله. کسی گفت: آیا نگقتی « چنان شکر خدا را گزارم که حق شکرش ادا شده باشد.» فرمود: آیا نشنیدی که گفتم «الحمدلله»؟! [۱۴]
۳) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْمُثَنَّى الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ يَسُرُّهُ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَةِ وَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ يَغْتَمُّ بِهِ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ.
اصول کافی ۲ /۹۷
امام صادق ع فرمود: رسول خدا ص چنین بود که اگر امری برایش رخ میداد که او را خوشحال میکرد میگفت الحمدلله بر این نعمت؛ و اگر امری برایش رخ میداد که او را غمگین میکرد میگفت الحمدلله در هر حال.
(ضمنا امام رضا (در عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۱، ص۲۸۳-۲۸۵) تفسیری طولانی از این آیه را از امیرالمومنین نقل کردهاند که به علت طولانی بودن از آوردنش خودداری شد) [۱۵]
تدبر
۱) در جلسه ۲۸ مفهوم «رب» توضیح داده شد که به معنای «شیءرا بتدریج در مسیر کمال نهایی خود پیش بردن» است. اگر کسی «رب العالمین» شد هر کمال و خوبیای که در عالم مشاهده شود، به او برمیگردد؛ زیرا هرموجودی هر کمالی که کسب میکند با امداد الهی است. پس بناچار هر حمد (سپاس و ستایش)ی از هر موجودی بشود، حمد خداست؛ پس همه سپاسها و ستایشها از آن اوست.
۲) چون شرایط پیرامونی ما برای انجام هر کاری بینهایت است، پس در حالت عادی هرکاری که بخواهیم انجام دهیم، نمیتوانیم همه شرایط پیرامونی خود را تنظیم کنیم و لذا بالاترین تدبیرهای ما هم گاهی ناموفق از آب درمیآید. (امیرالمومنین ع: عرفتُ اللهَ بفسخ العزائم: خدا را در آنجا که تصمیمهای قطعیام شکست خورد، شناختم. نهجالبلاغه، حکمت۲۵۰)
اما اگر به «ربالعالمین» بودن خدا توجه کنیم، کارهایمان را فقط با خدا تنظیم میکنیم و خیالمان از نتیجهاش راحت خواهد بود؛ زیرا همه کارهای همه افراد به دست «رب العالمین» است؛ پس با خدا هماهنگ شدن، یعنی کل عوالم را با خود هماهنگ کردن. بدین ترتیب آیا امکان دارد کسی که واقعا مومن است کارش به نتیجه نرسد؟ (البته نتیجه ظاهری و دلخواه سطحی من، غیر از نتیجه واقعیای است که خدا میداند و اگر من هم به همه عوالم آگاه بودم میدیدم خواست عمیق و مخفی خودم هم هست)
۳) «حمد، سپاس و ستایشی است که حاصل معرفت است نسبت به شخص مورد حمد قرار گرفته؛ لذا اگر کسی بتواند از عمق جان، حقیقت «الحمدلله» را اظهار کند، حق شکر الهی را ادا کرده است. (حدیث دوم)
استدلال بر این مطلب:
۱) شکر فقط در مورد افعال است؛ اما حمد در مورد صفات هم هست. پس در شکر، خدا (یا هر کس دیگر) را فقط در حد کارش (نعمتی که به ما داده)، درک میکنیم؛ اما در حمد، به صفات کمالی در خود او که موجب شده است نعمت به ما بدهد یا ندهد، توجه میکنیم. (حدیث سوم)
۲) «حمد» (برخلاف مدح) فقط در امور اختیاری است؛ پس این صفات کمال غیر از اموری است که خارج از اختیار وی میباشد.
نتیجه: پس «حمد» در جایی است که نوعی شناسایی صفات کمالی (= توان توصیف حقیقی) در کسی که مورد حمد است رخ داده باشد.
مقدمات بعدی را علامه طباطبایی در المیزان ۱/ ۲۰ (ترجمه المیزان ۱/ ۳۲) توضیح داده است:
۳) توصیف حقیقی خدا برای غیر خدا ممکن نیست. یعنی خدا اگرچه صفات کمال دارد؛ اما نه در حدی که ما فهم کردهایم، که او فراتر از درک ماست. در نتیجه حتی فرشتگان، اگر بخواهند خدا را حمد (توصیف به صفات کمال) گویند، حمد خود را با تسبیح و تنزیه همراه میکنند (يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِم، زمر/۷۵)[۱۶]؛) در نتیجه، حمد بدون تسبیح (یعنی توصیف حقیقی) فقط از جانب خودش بیان میشود (حمد/۲ ؛ صافات/۱۸۲؛ غافر/۶۵)
(حمد با تسبیح و تنزیه، یعنی در حالی که او را به کمالی توصیف میکنیم، او را فوق وصف خود، و منزه از آن بدانیم)
۴) اگر کسی همه خودیتش را از دست داده باشد و توسط خدا خالص شده باشد (چون از خود چیزی ندارد و مظهر خدا شده است) میتواند خدا را توصیف کند. لذا در دنیا فقط خالصشدگان توسط خدا (مخلَصین) (صافات/۱۵۹-۱۶۰) – که مهمترینشان انبیایند (ابراهیم/۳۹؛ نمل/۱۵) – میتوانند «الحمدلله» بدون تنزیه بگویند؛ و در آخرت فقط بهشتیان (اعراف/۴۳؛ یونس/۱۰؛ فاطر/۳۴؛ زمر/۷۴).
بدین جهت است که اگر کسی بتواند واقعا «الحمدلله» بگوید توصیف حقیقی از خدا کرده و حق شکر الهی را به جای آورده است.
۴) تعبیر «عالَم» را هم درباره «جهان» خارج از ما به کار میبرند و هم درباره انسان[۱۷] (مثلا آل عمران/۴۲)؛ چنانکه امام صادق ع فرمود: «عالم دو عالم است: عالم کبیر که جهان و افلاک است و عالم صغیر که انسان است زیرا که خدا انسان را بر هیئت جهان آفریده است و از هرچه در عالم کبیر هست در او ایجاد کرده است.» (مفردات/۵۸۲) [۱۸]
خداوند نهتنها ربوبیت ما را به عنوان «افراد» برعهده گرفته، بلکه ما را به عنوان «عوالم» هم ربوبیت میکند. جهانهایی که در طول من شکل گرفته، تحت ربوبیت خدا است. اما آیا جهانهای اجتماعی هم در زمره «جهان»هایی که تحت ربوبیت خداست، نیست؟ (جهان اجتماعی: هر انسانی به علت ارتباطات مختلفش با انسانها، «جهان»های متعدد ایجاد میکند (مثلا «من» عضو جهان اسلام، جهان مردها، جهان پدرها، عالم دنیا، عالم انسانها، و … هستم)
نکته: وجود «عوالم طولی» و اینکه همگی تحت ربوبیت خداست، در فلسفه اسلامی اثبات شده است (اگرچه دین با ادبیات «ملائکه» قبلا این را توضیح داده بود). جامعهشناسیهای پسامدرن هم این را که هر انسانی «یک جهان» است که هویتش را از زیستن در «جهان»های متعدد به دست میآورد، از کشفهای خود میدانند، که البته هنوز به اینکه همگی این جهانها نیز تحت ربوبیت خداوند واحد است، پی نبردهاند.
۳۷) سوره مرسلات (۷۷) آیه۷ إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِع ۶/۲/۱۳۹۵
ترجمه
بدرستی که آنچه وعده داده میشوید حتما به وقوع میپیوندد (واقعی است).
حدیث
۱) امیرالمومنین ع فرمود:
فَوَ اللَّهِ مَا كَذَبْتُ وَ لَا كُذِبْتُ وَ لَا ضَلَلْتُ وَ لَا ضُلَّ بِي وَ لَا نَسِيتُ مَا عَهِدَ إِلَيَّ إِنِّي إِذاً لَنَسِيٌّ وَ إِنِّي لَعَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي بَيَّنَهَا لِنَبِيِّهِ ص فَبَيَّنَهَا إِلَيَّ وَ إِنِّي لَعَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ أَلْقُطُهُ لَقْطا
امالی صدوق /۴۰۷ ؛ نهجالبلاغه، حکمت ۱۸۵
به خدا قسم نه دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته شد؛ نه گمراه شدم و نه کسی را به گمراهی کشاندم و نه عهدی را که با من بسته شد فراموش کردم که در این صورت جزء فراموشکاران خواهم بود در حالی که من بر اساس بینهای از جانب پروردگارم عمل میکنم که پیامبرش برایم تبیین کرد و من در راهی واضح هستم که آن را قدم به قدم میپیمایم.
۲) فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِم
نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۳
و اگر به آيهاى گذشتند كه تشويقى در آن است، آرزومندانه به جانبش میل کنند و جانهاشان از شوق به سمت آن برآيد كه گويى در مقابل ديدههاشان است، و اگر آيهاى را خواندند كه در آن بيم دادنى است، گوش دل خويش با تمام وجود بدان سپارند، گویی بانگِ برآمدن و فروشدن آتش دوزخ در بیخ گوششان است.
تدبر
۱) اگر باور کنیم که آنچه وعده داده شده، واقعی است (به ما دروغ نگفتهاند) دیگر ما هم دروغ نمیگوییم؛ اگر واقعا هدایت شویم و گمراه نشده باشیم، ما هم کسی را گمراه نمیکنیم. قرآن را وقتی میخوانیم، وعدهها و وعیدهایش را جدی میگیریم.
اگر این گونه نیستیم، باور نکردهایم آنچه را که حتما واقع میشود.
۲) بقدری باور نکردن حقایق جدی زندگی برایمان عادی شده که خدا مجبور است چندتا قسم بخورد تا باور کنیم وعدههایش را. در زندگی روزمرهمان، چه سخنانی را از چه کسانی قبول میکنیم و بر اساسش اقدام میکنیم و برای دیگران هم با اعتماد تمام نقل میکنیم؛ اما سخن خدا … !!!
۳) فرمود: توعدون (به شما وعده می دهند)، نه وعدتم (به شما وعده دادند)؛ مضارع است نه ماضی؛ یعنی همین الان هم دارند به ما وعده می دهند. آیا میشنویم؟ آیا متوجه میشویم؟
۴) «وقوع» را به معنای «فرود آمدن و قرار پیدا کردن» دانستهاند (به پرندهای که فرود میآید «واقعٌ» میگویند)؛ گویی آنچه به ما وعده دادهاند بر روی سر ما میافتد و در تمامی اطراف ما مستقر میشود. راه گریزی از آن نداریم. مواظب این «وقوع» باشیم تا قیامت «ناگهان» بر سرمان خراب نشود.
۵) «واقع» اسم فاعل است و قبلا گفته شد که اسم فاعل دلالت بر ثبوت و استمرار دارد. نفرمود سیقع (واقع خواهد شد) نفرمود: «یقع» (واقع میشود). فرمود: واقع، یعنی دائما در حال وقوع است. دارد به وقوع میپیوندد. قیامت همینجا و در باطن دنیاست؛ نه در آینده. («يَأْكُلُونَ» في بُطُونِهِمْ ناراً وَ «سَ+يَصْلَوْنَ» سَعيرا» نساء/۱۰)
۶) «واقعی» در فارسی از «واقع» + «یاء نسبت» درست شده است؛ یعنی منسوب به واقع؛ یعنی آنچه به وقوع میپیوندد. پس بر اساس معنای دقیق کلمه «واقعی» میتوان آیه را چنین ترجمه کرد: «بدرستی که آنچه وعده داده میشوید، واقعی است.»
۳۸) المرسلات (۷۷) آیه ۱۵ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبين ۷/۲/۱۳۹۵
ترجمه
آن روز واى بر تكذيبكنندگان!
حدیث
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ مُعَنْعَناً عَنْ [أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ] عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ يَوْمٍ: يَا عَلِيُّ عَلِمْتَ أَنَّ جَبْرَئِيلَ [ع] أَخْبَرَنِي أَنَّ أُمَّتِي تَغْدِرُ بِكَ مِنْ بَعْدِي فَوَيْلٌ ثُمَّ وَيْلٌ [ثُمَّ وَيْلٌ لَهُمْ] ثَلَاثَ مَرَّاتٍ. قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا وَيْلٌ؟ قَالَ: وَادٍ فِي جَهَنَّمَ أَكْثَرُ أَهْلِهِ مُعَادُوكَ وَ الْقَاتِلُونَ لِذُرِّيَّتِكَ وَ النَّاكِثُ لِبَيْعَتِكَ.
تفسير فرات الكوفي، ص: ۲۱۶
حضرت علی ع میفرماید:
پیامبر اکرم ص روزی به من فرمود: میدانی که جبرئیل به من خبر داد که امتم بعد از من با تو غدر میکنند؛ سپس سه بار فرمود: «ویل لهم» («وای بر آنها»)
عرض کردم: ای پیامبر خدا، «ویل» چیست؟
فرمود: وادیای در جهنم است که اکثر اهالی آن، دشمنان تو، قاتلان ذریه تو و کسانیاند که بیعت تو را شکستند.
تدبر
۱) «ویل»: کسی گناه کند، ممکن است توبه کند، ممکن است با انواع عذابها عذابش کنند تا پاک شود؛ اما در مورد کسی که حقیقت را تکذیب کند و چشم خود را روی حقیقت ببندد، دیگر هیچ امیدی به او نیست (بقره/۶؛ یس/۱۰)؛ فقط یک کلمه میتوان گفت: «وای بر او»
۲) «یومئذ»: کسی که حقیقت را تکذیب میکند، در این دنیا ممکن است در ظاهر وضعیت خوبی داشته باشد، اما در آن روز که باطنها آشکار میشود معلوم میشود که: «وای بر او».
۳) «مکذبین»: تکذیب کردن فقط با سخن نیست؛ با عمل هم هست: وقتی کسی خطری را به ما هشدار میدهد، اما برای دفع آن اقدامی نمیکنیم، «واقعی بودن هشدار» را تکذیب کردهایم. وقتی خبر از آمدن مهمان میدهند و خود را برای پذیرایی از او آماده نمیکنیم، «آمدن مهمان» را دروغ دانستهایم. وقتی برای انجام کاری اجرت بسیار زیاد معین میکنند، اما به جای آن کار، سراغ یک کار بسیار کمدرآمد میرویم، «اجرت بر آن کار» را انکار کردهایم؛ و … . اکنون آیا ما وعدههای خدا را باور کردهایم یا تکذیب؟
مثلا آیا باور میکنیم که نماز بهترین کار است (حی علی خیرالعمل) و آن را بر کارهای دیگر ترجیح میدهیم؟
۳۹) المؤمنون (۲۳) آیه ۱۸ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُون ۸/۲/۱۳۹۵
ترجمه
و از آسمان آبی به اندازه فروفرستادیم پس آن را در زمین ساکن کردیم و/درحالیکه همانا ما بر [از بین] بردن آن مسلّماً تواناییایم.
نکته نحوی:
«و» در عبارت «وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ …» را میتوان «واو حالیه» دانست (إعراب القرآن الكريم ۲/ ۳۲۶) و میتوان «واو عطف» دانست (إعراب القرآن و بيانه، ۶/ ۵۰). در حالت اول معنایش میشود: «آن را ساکن کردیم در حالی که میتوانستیم چنین نکنیم و آنگاه آبی برای شما باقی نمیماند» در حالت دوم معنایش میشود: «آن را ساکن کردیم ولی میتوانیم آن را از بین ببریم تا آبی برای شما نماند.». اغلب ترجمهها بر اساس عطف معنی کردهاند.
حدیث
۱) ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ:
إِنَّهُ مَا مِنْ سَنَةٍ أَقَلَّ مَطَراً مِنْ سَنَةٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا عَمِلَ قَوْمٌ بِالْمَعَاصِي صَرَفَ عَنْهُمْ مَا كَانَ قَدَّرَ لَهُمْ مِنَ الْمَطَرِ فِي تِلْكَ السَّنَةِ إِلَى غَيْرِهِمْ وَ إِلَى الْفَيَافِي وَ الْبِحَارِ وَ الْجِبَالِ.[۱۹]
اصول كافي، ج۲، ص۲۷۲
امام باقر (ع) میفرماید:
هیچ سالى كم بارانتر از سال ديگر نيست ولى خدا آن باران را هر جا خواهد قرار میدهد؛ هر گاه مردمى نافرمانى خدا كنند، خداوند عز و جل آنچه از باران براى آنها در آن سال مقدّر كرده، به جانب ديگران بر گرداند و به جانب دشتها و درياها و كوهها میفرستد …
۲) شیخ بهایی نقل میکند كه:
ابن عبّاس (از اصحاب پیامبر ص و شاگرد امیرالمومنین ع در تفسیر قرآن) «ماء» را در «آيه أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» به علم تفسير كرده است.[۲۰]
منهاج النجاح في ترجمة مفتاح الفلاح، مقدمه۲، ص۴۲ [۲۱]
تدبر
۱) «إنّا»: خداست که باران میفرستد و آن را در زمین ساکن میکند و… . درست است که ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند تا باران ببارد، اما همگی به اراده خدا درکارند.
(دست خدا را در هر واقعهای جدی بگیریم)
۲) (فاسکناه …. لقادرون): خدا که باران را فرستاد در زمین ساکنش کرد (اگر روی زمین نمیماند و به اعماق دور از دست میرفت؛ یا تبخیر میشد؛ یا …) فایدهای نمیرساند؛ و خدا حتما میتوانست این کارها را انجام ندهد یا کارهای دیگری انجام دهد که اثر این را خنثی کند. اگر نکرده، ناشی از ضعفش نیست.
(قدرت خدا در هر واقعهای – که میتوانست آن کار را نکند- جدی بگیریم؛ دست خدا بسته نیست)
۳) «فاسکناه … علی ذهاب به ..»: هر نعمتی که بدهند، میتوانند ندهند، یا آن را طوری بدهند که قابل استفاده نباشد.
(لطف خدا را در هر واقعهای جدی بگیریم)
۴) «بقدر»: خدا آب را «به اندازه» فرستاد؛ کار خدا دقیق است و اندازه دارد.
(حکمت خدا را در هر واقعهای جدی بگیریم)
۵) اعمال ما میتواند سهم ما را از این اندازههای مقرر کم و زیاد کند. اگر کم شد تقصیر خودمان است (حدیث اول).
(غضب خدا را هم در هر واقعهای جدی بگیریم)
۶) «ذهاب به» (بردن آن) میتواند به معنای «از بین بردن آن» باشد؛ میتواند به معنای «بردن آن از جایی به جای دیگر» (حدیث اول) باشد؛ و میتواند «حرکت دادن» در تقابل با «ساکن کردن» (أسکنّاه) باشد یعنی اشاره به اینکه نتوانید آن را مهار کنید یا اینکه سیل راه بیفتد و به جای اینکه استفاده ببرید ضرر کنید.
۴۰) سوره حديد (۵۷) آیه۲۵ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز ۹/۲/۱۳۹۵
ترجمه
بتحقیق فرستادگانمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب و میزان (ترازو، وسیله اندازهگیری) نازل کردیم تا مردم برای [تحقق] قسط بپاخیزند و آهن را نازل کردیم که در آن هم آسیبی سخت [= جنگ و کارزار] است و هم منافعی برای مردم، و برای اینکه خدا معلوم کند چه کسی او و فرستادگانش را در نهان یاری میکند؛ البته خداوند قوی شکستناپذیر است.
نکته ای در ترجمه
در جلسه ۹ اشاره شد که قاعدهای هست به نام «استعمال یک لفظ در بیش از یک معنا» و قرآن کریم با یک آیه معانی متعدد را بفهماند از این قاعده استفاده کرده است. شاید یکی از نمونههای واضح آن جایگاه کلمه «بالغیب» در این آیه باشد که موجب شده مترجمان و مفسران معانی مختلفی را به آیه نسبت دهند که همگی هم معانی صحیحی است؛ از جمله:
الف) برخی «بالغیب» را متعلق به فعل گرفتهاند (إعراب القرآن الكريم، ج۳، ص۳۱۴: «بِالْغَيْبِ» متعلقان بالفعل قبلهم) که این دو حالت دارد:
- متعلق به فعل «یعلم» باشد یعنی «خدا بدین طریق مخفیانه معلوم میکند که …»
- متعلق به فعل «ینصر» باشد: «خدا و رسولانش را مخفیانه یاری میکند: که برای این حالت مترجمان چند گونه ترجمه کردهاند:
(۱) حتی در خلوت که کسی هم نیست؛
(۲) بیریا؛
(۳) با ایمان قلبی که از دیدگان مخفی است؛
(۴) به وسیله کارهایی که علنی نیست.
ب) ولی برخی آن را حال برای اسم گرفتهاند (إعراب القرآن و بيانه، ج۹، ص۴۷۴) که در این صورت چند گونه میتواند باشد:
– به «خدا و رسولانش» برگردد: «چه كسى خدا و فرستادگان او را نديده يارى مىكند»
– به «رسولانش» برگردد «چه کسی خدا و پيامبرانش را در غياب پيامبران يارى مىدهد» (اشاره به وضعیت امثال ما که پیامبر ص در میان ما حاضر نیست) که همین دو معنا دارد؛ به قول علامه طباطبایی(المیزان ۱۹ / ۱۷۲) «كون النصر بالغيب كونه في حال غيبته منهم أو غيبتهم منه» (ترجمه المیزان ۱۹ / ۳۰۲) «در حال غيبت، رسول او را يارى مىكنند، حال يا غيبت رسول از ايشان، و يا غيبت ايشان از رسول»
– به «خدا» برگردد، که برای این حالت نیز مترجمان حداقل دو گونه ترجمه کردهاند:
(۱) برخی خدا را در جایگاه فاعل قرار دادهاند: «خداى ناديده معلوم دارد چه كسى او و رسولانش را يارى مىكنند»
(۲) برخی خدا را در جایگاه مفعول قرار دادهاند: «در حالی که خدا را نمیبینند او و رسولانش را یاری کنند».
تمامی موارد فوق جزء مواردی است که در ترجمههای موجود آمده است؛ و البته به نظر میآید حالات صحیح دیگری هم قابل فرض باشد.
حدیث
۱) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَال:
… وَ نَحْنُ الْمِيزَانُ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ فِي الْإِمَامِ «[وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ] لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»
بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج۱، ص: ۳۱۱
امام باقر ع فرمودند:
و مقصود از «میزان» [در سوره حدید] ما هستیم، و این سخن خداست درباره امام که فرمود: «تا مردم به قسط بپاخیزند.»
۲) رَوَى حَمَّادُ بْنُ عَمْرٍو وَ أَنَسُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ لَه:
… يَا عَلِيُّ أَعْجَبُ النَّاسِ إِيمَاناً وَ أَعْظَمُهُمْ يَقِيناً قَوْمٌ يَكُونُونَ فِي آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ يَلْحَقُوا النَّبِيَّ وَ حُجِبَ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ عَلَى بَيَاض
من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص: ۳۶۶
امام صادق ع از پدرانش از امیرالمومنین حکایت وصایای طولانی پیامبر اکرم ص به وی را نقل میکنند که در فرازی از این وصیت فرمودند:
ای علی! اعجابآورترین ایمانها و بزرگترین یقینها از آن مردمانی است که در آخر الزماناند، به پیامبر نرسیدند و حجت (= امام) هم از آنها در پرده است، اما با سیاهیای بر روی سفیدیای [نوشتهای بر کاغذی] ایمان آوردند.[۲۲]
تدبر
۱) «لـ + قد + ارسلنا» خدا حتما رسول میفرستد. انسانها نیاز به راهنمایی دارند و خدا این نیاز را بیپاسخ رها نمیکند.
۲) «بالبینات»: اگر کسی از طرف خدا پیام بیاورد، حتما با دلیل کاملا روشن میآید. پس اگر کسی هم بخواهد عهدهدار رسالات الهی (مبلغ دین) شود حتما باید با دلیل کاملا روشن حرکت کند. مسیر خدا مسیر حدس و گمان و احتمال و «فکر کنم که» و … نیست.
۳) «أرْسَلْنا … وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ» کسی که فرستاده خداست (یا میخواهد عهدهدار رسالت الهی شود) حتما دو همراه دارد: محتوای معتبر (کتاب) و معیار برای تشخیص محتواهای دیگر (میزان). با این دو است که دلیل او کاملا آشکار میشود (بینات). پس اولا کتابی دارد که میداند چه باید بکند و ثانیا معیار و میزان هم دستش است و در قضاوت و تشخیص کارهای دیگران هم خطا نمیکند.
۴) «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» هدف فرستادگان الهی این است که مردم بپاخیزند: پس اولا به کار مردم کار دارند؛ ثانیا کار داشتنشان به این صورت نیست که خودشان همه کارها را بکنند بلکه باید کاری بکنند که خود مردم برای برقراری عدل و قسط قیام کنند.
۵) «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»: پیامبران (به عنوان حاکم جامعه دینی) باید اهل عدل و عدالتگستر باشند؛ اما تا خود مردم اهل قیام به قسط نشوند، هدف آنها محقق نشده است.
پس: اگر عدالت حاکم در حد امیرالمومنین ع هم باشد، تا مردم همراهی نکنند، معاویهها همچنان جولان خواهند داد.
۶) « أَرْسَلْنا … أَنْزَلْنا … لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ » بعد از اتمام حجّت از طرف خداوند، مسئوليّت با مردم است كه براى عمل و اجرا بپاخيزند. (قرائتی، تفسیر نور ۹/ ۴۸۷)
۷) «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ»: وقتی خدا برای برپایی عدالت پیامبر میفرستد، آهن را هم نازل میکند که بتوان از آن سلاح ساخت؛ برقراری عدالت فقط با نصیحت، شدنی نیست.
۸) «فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ» آنچه خدا آفریده و نازل کرده، هم کارکرد خشن دارد و هم کارکرد منفعتآمیز؛ آهن هم به درد ساخت وسایل جنگی میخورد و هم به درد رفع نیازهای متداول فناورانه؛ بستگی به خود ما دارد که در کجا از آن استفاده کنیم.
۹) «مَنافِعُ لِلنَّاسِ»: آنچه خدا آفریده برای همه مردم (صرف نظر از دستهبندیهای کافر و مسلمان، خوب و بد، و …) قابلیت استفاده دارد: پس توان استفاده بیشتر و ساخت تکنولوژی های برتر، فقط نشاندهنده «بهرهگیری بیشتر از این ظرفیت عمومی» است، ربطی به «حقانیت» یا «بهتر و عزیزتر بودن نزد خدا» ندارد؛ نه دلیل بر آن است و نه دلیل بر عدم آن.
۱۰) «وَ» لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ … : هر چیزی یک قابلیت استفاده به خودی خود دارد – که از آن میتوان خوب یا بد (بأس یا منافع) استفاده کرد – و یک قابلیتی برای اینکه با کمک آن بین انسانهای خوب وبد تمییز دهیم؛ اما این تمایز، بر اساس کمیت استفاده نیست (که گمان شود هرکس بیشتر استفاده کرد خدا عنایت بیشتری به او دارد!)، بلکه بر اساس کیفیت استفاده است (که چه کسی اینها را در مسیر خدایی استفاده میکند).
۱۱) «وَ» لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ: فرستادن انبیا یک هدف خاص دارد (قیام مردم به قسط)، خلقت (فرو فرستادن) اشیای طبیعی هم هدفی به خودی خود دارد (فیه …)؛ اما این امور ظاهرا بیربط، یک هدف مشترک هم دارند: هدف مشترک از این دو فرو فرستادن این است که آیا ما این فرستادههای مادی (مخلوقات) را در راستای آن فرستادههای معنوی (پیامبران) به کار میگیریم یا نه؟ آیا نظام تکوین و تشریع را به هم مرتبط میبینیم که اولی را در راستای دومی به کار بگیریم یا خیر؟
۱۲) بِالْغَيْبِ: یاری کردن خدا نیاز به جار و جنجال ندارد: اگر برای خدا کار میکنیم، خودش خبردار شود کافی است. اگر اصرار بر خبردار کردن بقیه داریم، معلوم نیست که هدف واقعیمان یاری خدا باشد.
۱۳) بِالْغَيْبِ: یاری کردن دین خدا نیاز به حضور فیزیکی پیامبر ص و امام ع ندارد. اگر در مقابل چشمت نبود و یاری کردی، ایمانت برتر است. (حدیث دوم)
۱۴) مَنْ يَنْصُرُهُ … إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز. اینکه خدا از ما یاری خواسته، به معنای نیاز او نیست. او هیچگاه شکست نمیخورد.
۱۵) مَنْ يَنْصُرُهُ … إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز. یاری کردن کسی که قوی است و هیچگاه شکست نمیخورد، یعنی همیشه پیروز بودن. کسی که برنامه زندگیاش را بر اساس «یاری کردن خدا و رسول» ببندد، هیچگاه دچار ضعف نمیشود و شکست نمیخورد.
۱۶) «أَنْزَلْنَا الْحَديدَ … إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز» اگر آهن مظهر بأس و شدت است، مخلوق خدایی است که قوی و شکستناپذیر است.
۱۷) «أَنْزَلْنَا الْحَديدَ … إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز» کسی که خدا را یاری کند، شدت و صلابت آهن و توپ و تانک در نظرش ناچیز میشود: «رهبر ما آن طفل دوازده سالهای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.» امام خمینی(ره) (صحیفه امام، ج۱۴، ص۷۳) http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=14&page=73
نکته دریافتی از یکی از مخاطبان
«وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ» آهن در مرکز کره زمین و اکثر آهنی که بر روی کره زمین است حاصل از برخورد و نازل شدن نوعی از ستاره ها و ابر کهکشان ها بر روی زمین است. برای توضیحات این مطلب به لینک زیر مراجعه کنید:
۴۱) سوره حمد (۱) آیه ۳ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ۱۰/۲/۱۳۹۵
ترجمه
[همان خدایی که] دارای رحمتی فراگیر و همیشگی است
درباره دو کلمه رحمن و رحیم در جلسه ۱ توضیح داده شد
حدیث
۱)َ وَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع:
فِي قَوْلِهِ «الْحَمْدُ لِلَّهِ» قَالَ الشُّكْرُ لِلَّهِ، فِي قَوْلِهِ «رَبِّ الْعالَمِينَ» قَالَ خَلَقَ الْمَخْلُوقِينَ، «الرَّحْمنِ» بِجَمِيعِ خَلْقِهِ، «الرَّحِيمِ» بِالْمُؤْمِنِينَ خَاصَّةً «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» قَالَ يَوْمِ الْحِسَابِ … «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» مُخَاطَبَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِين» مِثْلُهُ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم» قَالَ الطَّرِيقَ وَ مَعْرِفَةَ الْإِمَام
تفسير القمي، ج۱، ص: ۲۸
امام صادق ع درباره «الْحَمْدُ لِلَّهِ» فرمودند «همه شکرها سزاوار خداوند است»؛ و درباره «رَبِّ الْعالَمِين» فرمودند «همه مخلوقات را آفرید»؛ «الرَّحْمن» رحمتی به همه خلقش دارد؛ «الرَّحِيم» رحمتی خاص مومنان است؛ «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» روز حساب است … «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِين» خطاب قرار دادن خداست؛ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم» راه و شناخت امام است.
۲) قَالَ الْإِمَامُ ع:
«الرَّحْمنِ»: الْعَاطِفِ عَلَى خَلْقِهِ بِالرِّزْقِ، لَا يَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ رِزْقِهِ، وَ إِنِ انْقَطَعُوا عَنْ طَاعَتِهِ.
«الرَّحِيمِ» بِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَخْفِيفِهِ عَلَيْهِمْ طَاعَاتِهِ وَ بِعِبَادِهِ الْكَافِرِينَ فِي الرِّفْقِ بِهِمْ فِي دُعَائِهِمْ إِلَى مُوَافَقَتِهِ …
قَالَ: وَ مِنْ رَحْمَتِهِ- أَنَّهُ لَمَّا سَلَبَ الطِّفْلَ قُوَّةَ النُّهُوضِ وَ التَّغَذِّي- جَعَلَ تِلْكَ الْقُوَّةَ فِي أُمِّهِ، وَ رَقَّقَهَا عَلَيْهِ لِتَقُومَ بِتَرْبِيَتِهِ وَ حَضَانَتِهِ، فَإِنْ قَسَا قَلْبُ أُمٍّ مِنَ الْأُمَّهَاتِ أَوْجَبَ تَرْبِيَةَ هَذَا الطِّفْلِ [وَ حَضَانَتَهُ] عَلَى سَائِرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَمَّا سَلَبَ بَعْضَ الْحَيَوَانَاتِ قُوَّةَ التَّرْبِيَةِ لِأَوْلَادِهَا، وَ الْقِيَامِ بِمَصَالِحِهَا، جَعَلَ تِلْكَ الْقُوَّةَ فِي الْأَوْلَادِ لِتَنْهَضَ حِينَ تُولَدُ وَ تَسِيرَ إِلَى رِزْقِهَا الْمُسَبَّبِ لَهَا.
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليهالسلام، ص۳۴
إمام حسن عسکری عليهالسّلام (در تفسیر «الرحمن الرحیم») فرمودند:
رحمن، [یعنی] کسی که با دادن روزی به خلایق برآنها عطوفت میورزد، اصل روزی آنها را قطع نمیکند هرچند که آنها از اطاعتش سر باز زنند.
و «رحیم» بودنش نسبت به بندگان مومن این است که انجام طاعاتش را بر آنها سهل میکند و نسبت به بندگان کافر این است که با آنها در دعوت به سوی اینکه آنها با [تعالیم] خدا همسو شوند مدارا میکند …
فرمود: و از مصادیق رحمت [رحمانی]اش این است که چون نيروى بلند شدن و غذا خوردن را از كودك گرفته، به جایش، هم آن توان را به مادر داده و هم او را نسبت به کودکش عاطفی و رقیقالقلب قرار داده تا به تربيت و پرستارياش قيام كند – و بدین جهت است که اگر مادرى از مادران سنگدل بود تربيت و پرستارى از این طفل را بر ديگر مؤمنين واجب گردانيده است – و از آنجا كه خداوند نيروى تربيت فرزندان و قيام به مصالح آنها را در برخى از حيوانات قرار نداده، آن تاب و توان را در خود فرزندان قرار داده که میتوانند هنگامی که به دنیا میآیند بپاخيزند و به سوی روزى مقدّرشان به راه افتند!
یادآوری: در جلسه ۱ نکاتی درباره «الرحمن الرحیم» گفته شد که دیگر تکرار نمیشود.
تدبر
مقدمه ۱)
در آیه قبل، بدایت کار (خالقیت و ربوبیت خدا،رب العالمین) مطرح شده و در آیه بعد نهایت کار (مالک یوم الدین). «رحمن و رحیم» بین این دو است.
مقدمه ۲)
رحمانیت، [دلالت بر گستردگی رحمت] آن رحمت ابتدایی خداست که بی هیچ چشمداشتی همه موجودات را در بر میگیرد: از وجود دادن و روزی دادن، تا پیامبر فرستادن (شعرا/۵ ؛ یس/۵۲) و حتی امداد و کمک به گمراهان (مریم/۷۵)، ولی رحیمیت خدا آن رحمتی است که هرکس بخواهد هدایت شود از آن بهره میبرد (حدیث۲) و بنابراین نمودش در مومنین آشکارتر است (احزاب/۴۳؛ و حدیث۱)؛ یعنی هرکس اگر بخواهد به سمت خدا حرکت کند مشمول رحیمیت خدا میشود (= با رحیمیت اوست که به سوی او برمیگردیم).
نتیجه:
پس، از خدا (رب) که میآییم، با رحمتش میآییم (رحمن)، و به او که برمیگردیم (مالک یوم الدین)، باز هم با رحمتش برمیگردیم (رحیم).
پس سپاس و ستایش خدایی را ربالعالمین است؛ و با رحمت گستردهاش ما را وارد عوالم آفرینش میکند و دائما امداد میرساند؛ و با رحمت همیشگیاش ما را به سوی معاد و نهایت کارمان (یعنی به سوی خودش) برمیگرداند.
آیا نمیتوان گفت که «الرحمن الرحیم» توضیح «رحمت» خدا در مسیر «انا لله و انا الیه راجعون» است؟
۴۲) سوره نمل (۲۷) آیه ۶۷ وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا أَ إِذا كُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُون ۱۱/۲/۱۳۹۵
ترجمه
و کسانی که کفر ورزیدند، گفتند: آیا هنگامی که خاک شدیم، و [همچنین] پدرانمان؛ آیا واقعا ما حتما بیرون آورده میشویم؟
حدیث
۱) وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ كَثِيرَة:
… وَ أَنَّى لَهُ بِالْبَعْثِ وَ الْبَدَنُ قَدْ بَلِيَ وَ الْأَعْضَاءُ قَدْ تَفَرَّقَتْ فَعُضْوٌ بِبَلْدَةٍ يَأْكُلُهَا سِبَاعُهَا وَ عُضْوٌ بِأُخْرَى تُمَزِّقُهُ هَوَامُّهَا وَ عُضْوٌ صَارَ تُرَاباً بُنِيَ بِهِ مَعَ الطِّينِ حَائِطٌ؟
قَالَ ع إِنَّ الَّذِي أَنْشَأَهُ مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ وَ صَوَّرَهُ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ سَبَقَ إِلَيْهِ قَادِرٌ أَنْ يُعِيدَهُ كَمَا بَدَأَهُ[۲۳]
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج۲، ص۳۵۱
از امام صادق ع سوال میشود:
… چگونه برانگیختن انسان ممکن است در حالی که بدن پوسیده و اعضای آن پراکنده شدهاند؛ عضوی را در جایی درندگان خوردهاند و عضو دیگر را حشرات فاسد کردهاند و عضوی به خاک تبدیل شده و در ساختن دیوار از آن استفاده شده است؟
امام ع فرمود:
کسی که آن را ایجاد کرد بدون اینکه قبلا چیزی باشد و صورتی که از روی آن طراحی کند داشته باشد ، میتواند دوباره آن را برگرداند همان گونه که در ابتدا آفرید. (سپس درباره روح که با مرگ از بدن جدا میشود توضیحاتی دادند …)
۲) عَنْ ابْنِ بَابَوَيْهِ عَنْ أَبِيهِ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنِ عَبْدِ اللَّه عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ النَّخَعِيِّ عَنْ أَخِيهِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
كَانَ فِيمَا وَعَظَ بِهِ لُقْمَانُ ع ابْنِهِ أَنْ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنْ تَكُ فِي شَكٍّ مِنْ الْمَوْتِ فَارْفَعْ عَنْ نَفْسِكَ النَّوْمِ وَ لَنْ تَسْتَطِيعُ ذَلِكَ وَ إِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِنْ الْبَعْثَ فَادْفَعْ عَنْ نَفْسِكَ الِانْتِبَاهِ وَ لَنْ تَسْتَطِيعُ ذَلِكَ فَإِنَّكَ إِذَا فَكَّرْتَ عَلِمْتَ أَنْ نَفْسِكَ بِيَدِ غَيْرُكَ وَ إِنَّمَا النَّوْمِ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتِ وَ إِنَّمَا الْيَقَظَةِ بَعْدَ النَّوْمِ بِمَنْزِلَةِ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْت …
قصص الأنبياء عليهم السلام (للراوندي)، ص۱۹۱
امام باقر ع فرمود:
از حمله نصایح لقمان به پسرش، این بود که: فرزندم! اگر در مورد مرگ شک داری، خواب را از خودت بردار [که بتوانی اصلا نخوابی] در حالی که هرگز نخواهی توانست؛ و اگر در برانگیخته شدن شک داری، بیدار شدن را از خودت بردار [که بعد از خوب، بیدار نشوی] در حالی که این را هم نخواهی توانست؛ پس اگر بیندیشی، خواهی دانست که نفس تو در دست دیگری است، و خواب به منزله مرگ، و بیدار شدن به منزله برانگیخته شدن بعد از مرگ است …
تدبر
۱) «کفروا + أ + إنّ + لَـ »: همیشه پرسشهای انسان ریشه در حقیقتجویی ندارد؛ «گاهی» بالعکس است، چون میخواهد زیر بار حقیقت نرود، اهل پرسش و تحقیق میشود؟! «آیا واقعا؟ حتما؟»
۲) کسی که منکر حقیقت میشود حقیقت «خود» را هم بیش از «خاک» نمیبیند؛ لذا «مردن» را صرفا «تبدیل شدن به خاک» میشمرد؛ افق نگاه و آرزوهایش کوچک میشود و امیدی به حیاتی برتر از این زندگیِ پر از رنج ندارد.
۳) نظریه داروین شاید درباره بُعد مادی ما درست باشد، اما مشکلش این است که بُعد دمیده شدن روح را کاملا ندیده میگیرد و در نتیجه حقیقت انسان در حد خاک (فقط عناصر مادی) میبیند؛ و کسی که انسان را این گونه دید، مرگ را پایان کار میشمرد.
۴) انبیاء همواره با تعابیری مانند برانگیخته شدن (بعث، بعثر) و محشور شدن (حشر) از قبر درباره قیامت سخن گفته اند، اما کافران، چون حقیقت انسان را کاملا فیزیکی میدانستهاند، آن را بیرون آمدن از خاک قلمداد کردهاند (تعبیر «اخراج» در قرآن فقط از قول مخالفان آمده است: این آیه و نیز مومنون/۳۵)
۴۳) سوره علق (۹۶) آیه۴ الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَم ۱۲/۲/۱۳۹۵
ترجمه
[همان پروردگاری] كه به وسيله قلم تعليم نمود.
حدیث
۱) وَ قَالَ ص قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتَابِ[۲۴].
تحف العقول، ص۳۶
پیامبر اکرم ص فرمود: علم را با کتاب (کتابت) در قید و بند [خود] آورید.
۲) تَوْحِيدُ الْمُفَضَّلِ، بِرِوَايَةِ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْهُ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ قَالَ: تَأَمَّلْ يَا مُفَضَّلُ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ مِنْ هَذَا النُّطْقِ الَّذِي يُعَبِّرُ بِهِ عَمَّا فِي ضَمِيرِهِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ كَذَلِكَ الْكِتَابَةُ الَّتِي بِهَا تُقَيَّدُ أَخْبَارُ الْمَاضِينَ لِلْبَاقِينَ وَ أَخْبَارُ الْبَاقِينَ لِلْآتِينَ وَ بِهَا تُخَلَّدُ الْكُتُبُ فِي الْعُلُومِ وَ الْآدَابِ وَ غَيْرِهَا وَ بِهَا يَحْفَظُ الْإِنْسَانُ ذِكْرَ مَا يَجْرِي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ غَيْرِهِ مِنَ الْمُعَامَلَاتِ وَ الْحِسَابِ وَ لَوْلَاهُ لَانْقَطَعَ أَخْبَارُ بَعْضِ الْأَزْمِنَةِ عَنْ بَعْضٍ وَ أَخْبَارُ الْغَائِبِينَ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ دَرَسَتِ الْعُلُومُ وَ ضَاعَتِ الْآدَابُ وَ عَظُمَ مَا يَدْخُلُ عَلَى النَّاسِ مِنَ الْخَلَلِ فِي أُمُورِهِمْ وَ مُعَامَلَاتِهِمْ وَ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَى النَّظَرِ فِيهِ مِنْ أَمْرِ دِينِهِمْ وَ مَا رُوِيَ لَهُمْ مِمَّا لَا يَسَعُهُمْ جَهْلُهُ وَ لَعَلَّكَ تَظُنُّ أَنَّهَا مِمَّا يُخْلَصُ إِلَيْهِ بِالْحِيلَةِ وَ الْفِطْنَةِ وَ لَيْسَتْ مِمَّا أُعْطِيَهُ الْإِنْسَانُ مِنْ خُلُقِهِ وَ طِبَاعِهِ إِلَى أَنْ قَالَ فَأَصْلُ ذَلِكَ فِطْرَةُ الْبَارِئِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَا تَفَضَّلَ بِهِ عَلَى خَلْقِهِ فَمَنْ شَكَرَ أُثِيبَ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ.[۲۵]
مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۳، ص۲۵۹
امام صادق ع فرمود:
ای مفضل! تامل نما در این «نطق»ی که با آن از آنچه در نهان توست تعبیر میکنی … و همچنین کتابتی که با آن اخبار گذشتگان برای حاضران و اخبار حاضران برای آیندگان باقی میماندو به وسیله آن است که کتابها در علوم و آداب و غیره جاودانه میشود و به وسیله آن است که انسان حکایت آنچه بین او و دیگران رخ میدهد (مانند معاملات و حساب و کتابها) را نگه میدارد، و اگر نبود، اخبار یک زمان به زمان دیگر نمیرسید و کسانی که از وطن خود دور ماندهاند بیخبر میماندند و علوم از بین میرفت و آداب ضایع میشد و خللهای عظیمی میافتاد در امور مردم و معاملاتشان و آنچه از در امر دینشان به نظر کردن در آن نیاز دارند و آنچه برایشان نقل شده که در ندانستنش معذور نیستند؛ و چه بسا گمان کرده بودی که از آن چیزهایی است که با تدبیر و زیرکی میتوانستند از آن رهایی یابند و از آن چیزهایی نیست که در خلقت و طبیعت انسان گذاشته شده است؟! و همچنین است «کلام» …[۲۶]
متن کامل حدیث در لینک مقابل: http://lib.eshia.ir/71404/1/79
تدبر
۱) بنیاد علم انسانی، بر اساس قلم است: تفاوت انسان با سایر موجودات در این است که انسان ادراکاتش منحصر در غریزه نیست، بنابراین فرهنگ و تمدن دارد؛ و فرهنگ و تمدن داشتن در صورتی ممکن میشود که انسانها بتوانند دانش خود را بدون حضور فیزیکی منتقل کنند و این کار عظیمی است که «قلم» انجام میدهد.
۲) پس خدا با قلم، [تمام] آنچه انسان را نمیداند به او میآموزد (آیه بعد این است: عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم). شاید بدین جهت است که معجزه پیامبر خاتم (که معجزه جاودان است) از جنس کتاب است؛ البته کتابی که میتواند همه حقایق را در خود بگنجاند و منتقل کند.
۳) قلم مایه کرامت و برتری آدم بر سایر موجودات شد (بر اساس آیه قبل، «ربک الاکرم» است که با قلم تعلیم نمود؛ و در آیه ۷۰ سوره اسراء، «کرامت» است که مایه برتری انسان معرفی شده است) چرا که با قلم انسان توانست هر چیزی را که فراگرفته بود، به نسلهای بعدی منتقل کند و جهان را تحت سلطه درآورد.
۴) پس «قلم» نعمت ویژه خدا به انسان است؛ که البته همانند هر نعمت عظیمی ظرفیت عظیمی برای سوءاستفاده دارد؛ اما یادمان باشد، اگر با «قلم» میخوانیم و مینویسیم، همهاش عنایت ویژه خدا بوده است؛ حتی کسی که علیه خدا و علیه تعالیم الهی قلم میزند؛ چقدر رحمان است این خدا، که دشمنش هم با کمک گرفتن از لطف و عنایت خودش با او دشمنی میکند!
۴) اگر به این تفاوت انسان به سایر موجودات توجه شود، معلوم میشود که برخلاف نظر آنتروپولوژیستها (انسانشناسان، مردمشناسان)، اولین انسان، «انسان ماهر» و «انسان شکارچی» (حدود ۲ میلیون سال قبل) یا «انسان جاوه» (حدود ۱ میلیون سال قبل) و حتی «نئوآندرتال» (حدود ۱۵۰ تا ۳۵ هزار سال قبل) نبوده؛ آن موجودات، اگرچه ظاهری همچون انسان داشتند اما «آدم» نبودند؛ آنچه مربوط به «ما قبل تاریخ» است، انسان نیست؛ انسان از زمانی انسان شد که خدا با «قلم» به او آموزش داد و او توانست فرهنگ خود را منتقل کند و تمدن ایجاد کند؛ لذا حضرت آدم، نه غارنشین بود، نه شکارچی، نه …؛ همه اینها موجوداتی قبل از آدماند؛ اگرچه بدنی کاملا شبیه انسان داشته باشند (دیروز اشاره شد که اشکال تلقی داروینی از انسان این است که روح را نادیده میگیرد و فقط بر اساس بدن حکم میکند).
۴۴) سوره علق (۹۶) آیه ۵ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم ۱۳/۲/۱۳۹۵
ترجمه
[پروردگارت] به انسان آنچه را كه نمىدانست آموخت.
حدیث
۱) عن عُنْوَانِ الْبَصْرِيِّ عَنِ الصَّادِقِ ع:
… لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَهُ [۲۷] فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ يُفْهِمْك
بحار الأنوار، ج۱، ص۲۲۵
امام صادق ع در فرازی از حدیث معروف «عنوان بصری» میفرماید:
[حصول و ایجاد] علم به تعلم نیست [یعنی حقیقت علم، یک حقیقت متعالی است که آنچه آن را ایجاد میکند، صرف یادگیری از دیگران نیست؛ بلکه] آن نوری است که در قلب کسی قرار میگیرد که خداوتد تبارک و تعالی بخواهد او را هدایت کند.
۲) أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع:
يَا هِشَامُ … لَا نَجَاةَ إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ وَ التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ يُعْتَقَدُ وَ لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِيٍّ وَ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ بِالْعَقْل
اصول كافي، ج۱، ص۱۷
امام کاظم ع در ضمن حدیث مفصلی فرمودند:
ای هشام! … نجاتی نیست مگر با طاعت [خداوند]؛ و طاعت به وسیله علم است؛ و علم با تعلم به دست میآید؛
و تعلم با تعقل به عقیده قلبی تبدیل میشود؛ و علمی نیست مگر [آنچه] از عالم ربانی [به دست آوری]؛ و شناخت علم [از شبه علم] به وسیله عقل است.
۳) عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَيْفٍ رَفَعَهُ قَالَ:
سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: مَنْ أَعْلَمُ النَّاسِ؟ قَالَ: مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِه
المحاسن (للبرقی)، ج۱، ص۲۳۰
از امیرالمومنین ع سوال شد که عالمترین مردم کیست؟
فرمود: کسی که علم دیگران را نزد علم خود گردآورد. [۲۸]
تدبر
۱) هرکس هر علمی دارد (حتی علمی که محصول مطالعه است: بالقلم)، خدا به او داده است؛ پس اگر با علممان جایگاه اجتماعیای به دست آوردیم، مغرور نشویم؛ به کسانی که علم ندارند، تکبر نورزیم و … .[۲۹]
۲) خدا علم را به ما داده است. اما وقتی به این واقعیت توجه نمیشود، علم منجر به احساس بینیازی میشود و طغیان میآورد (دو آیه بعدی همین سوره) شاید همین نکته یکی از علل این واقعیت است که در نظام آموزشی مدرن دینداری در میان تحصیلکردگان رو به افول میگذارد و علمآموزی عمدتا در راستای کسب ثروت و شهرت قرار میگیرد.
۳) اگر خدا علم میدهد، پس معلم اصلی اوست، پس آنچه حقیقتا موجب عالم شدن میشود ارتباط با خدا (عبودیت) است، تا هر کار دیگر. (حدیث ۱)
۴) در عین حال، علمی که محصول مطالعه است، علمی است که خدا داده است: «عَلَّمَ بِالْقَلَم عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم»: پس نه سزاوار است به بهانه خدادادی بودن، تحصیل و مطالعه و نقش قلم را نادیده بگیریم (حدیث ۲ و ۳)، و نه سزاوار است که مطالعه و قلم را همهکاره در عالِم شدن بدانیم (حدیث ۱).[۳۰]
۵) بسیاری از ما علم حقیقی را در کشف و شهودی جستجو میکنیم که راهش از جنس عمل کردن است. دنبال این هستیم که کسی دائما به ما بگوید «چنین و چنان بکن»
اما قرآن وقتی میخواهد از تعلیم الهی به انسان سخن بگوید، ابتدا نام قلم را میآورد.[۳۱] شاید یکی از علل کماعتنایی ما به «مطالعه جدی قرآن»، این است که: نقش «معرفت حاصل از عمل» را مهمتر از «معرفت حاصل از قلم» میدانیم، ولو آن قلم، قلم الهی باشد!
البته باید بدانچه میدانیم عمل کنیم و از خدا طلب فهم کنیم (حدیث ۱) تا توان بهرهگیریمان از قرآن هم بالا رود؛ اما آیا به جای اهتمام به مرشد و حکیم، نباید جدیتر سراغ قلم و نوشته (قرآن کریم) برویم؟!
۴۵) آلعمران (۳) آیه۱۳۴ الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين ۱۴/۲/۱۳۹۵
ترجمه
[متقین] کسانی[اند] که در راحتی و سختی [خوشی و ناخوشی، گشایش و تنگدستی] انفاق میکنند و مهارکننده [یا فروبرنده] خشم، و بخشاینده [تقصیرات] مردماند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
توضیح کلمات از علامه طباطبایی
«سراء» و «ضراء» یعنی آنچه مايه مسرت و مايه بدحالى انسان شود، یا به معنای آسانى و دشوارى است، و «كظم» در اصل به معناى بستن سر مشك بعد از پركردن آن بوده که به صورت استعاره در مورد انسان وقتی كه پر از اندوه یا خشم باشد، به کار میرود؛ و «غيظ» به معناى برانگیخته شدن طبیعت آدمی براى انتقام در اثر مشاهده فراوان مواردی است که او را ناراضی میکند؛ برخلاف غضب كه به معناى اراده انتقام يا مجازات است، و به همين جهت، گفته مىشود که خدا غضب کرد، ولى گفته نمىشود که خدا غيظ ورزید. (المیزان۴ /۲۰) (ترجمه المیزان ۴/ ۲۸)
حدیث
امروز سالروز شهادت امام موسی کاظم ع است. به همین مناسبت امروز چهار حدیث مرتبط با آیه از کلام ایشان نقل میشود:
۱) اصْبِرْ عَلَى أَعْدَاءِ النِّعَمِ فَإِنَّكَ لَنْ تُكَافِئَ مَنْ عَصَى اللَّهَ فِيكَ بِأَفْضَلَ مِنْ أَنْ تُطِيعَ اللَّهَ فِيهِ.[۳۲]
اصول كافي، ج۲، ص۱۰۹
بر [آزار و اذيّت] دشمنانِ نعمتها صبر کن؛ زيرا كه تو در مورد كسى كه در حقِّ تو خدا را نافرمانى كرده است، سزایی نمیتوانی بدهی بالاتر از آنكه در حقّ او دستور خدا را اطاعت كنى.
۲)… يَا هِشَامُ مَكْتُوبٌ فِي الْإِنْجِيلِ طُوبَى لِلْمُتَرَاحِمِينَ أُولَئِكَ هُمُ الْمَرْحُومُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ طُوبَى لِلْمُصْلِحِينَ بَيْنَ النَّاسِ أُولَئِكَ هُمُ الْمُقَرَّبُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ طُوبَى لِلْمُطَهَّرَةِ قُلُوبُهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ طُوبَى لِلْمُتَوَاضِعِينَ فِي الدُّنْيَا أُولَئِكَ يَرْتَقُونَ مَنَابِرَ الْمُلْكِ يَوْمَ الْقِيَامَة …
يَا هِشَامُ الْغَضَبُ مِفْتَاحُ الشَّرِّ وَ أَكْمَلُ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً
تحف العقول، ص۳۹۴-۳۹۵
ای هشام! در انجیل نوشته شده است: خوشا به آنان که به هم رحم میکنند، آنهایند که در قیامت مورد رحمت واقع میشوند؛ خوشا به آنان که بین مردم آَتی میدهند؛ آنهایند که در قیامت در زمره مقربیناند؛ خوشا به آنان که قلبشان را پاک نگه میدارند، آنهایند که در قیامت در زمره متقیناند؛ خوشا به متواضعان در دنیا، آنهایند که در قیامت بر اریکههای سلطنت بالا میروند …
ای هشام! غضب کلید بدیهاست؛ و ایمان مومنی کاملتر است که حسن خلق بیشتری داشته باشد …
۳) لَا تَتِمُّ صَنِيعَةً عِنْدَ الْمُؤْمِنِ لِصَاحِبِهَا إِلَّا بِثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ تَصْغِيرِهَا وَ سَتْرِهَا وَ تَعْجِيلِهَا فَمَنْ صَغَّرَ الصَّنِيعَةَ عِنْدَ الْمُؤْمِنِ فَقَدْ عَظَّمَ أَخَاهُ وَ مَنْ عَظَّمَ الصَّنِيعَةَ عِنْدَهُ فَقَدْ صَغَّرَ أَخَاهُ وَ مَنْ كَتَمَ مَا أَوْلَاهُ مِنْ صَنِيعَةٍ فَقَدْ كَرُمَ فَعَالُهُ وَ مَنْ عَجَّلَ مَا وَعَدَ فَقَدْ هَنِئَ الْعَطِيَّةَ.
تحف العقول، ص۴۰۳
نیکوکاری انسان مومن به همنشین خود به حد تمام و کمال نمیرسد مگر به سه چیز: کوچک شمردنش، پوشاندنش، و تعجیل در انجامش؛ پس آن که کار خود برای یک مومن را کوچک بداند، برادر ایمانیاش را بزرگ داشته است؛ و آن که کار خود را بزرگ بداند، بردار ایمانیاش را کوچک شمرده است؛ و آن كه احسانش را بپوشاند كردارش ارجمند شود، و آن كه در انجام وعدهاش تعجیل وفا كند، عطا را گواراتر سازد.
۴) السَّخِيُّ الْحَسَنُ الْخُلُقِ فِي كَنَفِ اللَّهِ لَا يَتَخَلَّى اللَّهُ عَنْهُ حَتَّى يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا سَخِيّاً وَ مَا زَالَ أَبِي يُوصِينِي بِالسَّخَاءِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ حَتَّى مَضَى.
تحف العقول، ص۴۱۲
آدم سخاوتمند خوشخلف در تحت حمایت خداوند است و خدا دست از سر او برنمیدارند تا او را به بهشت وارد کند و خدا هیچ پیامبری را نفرستاد مگر اینکه سخاوتمند بود و پدرم تا زمانی که از دنیا رفت همواره مرا به سخاوتمندی و حسن خلق سفارش میکرد. [۳۳]
تدبر
نکته مقدماتی: در آیه قبل وعده بهشت را برای متقین میدهد و در این آیه متقین را توضیح میدهد. در جلسه ۳ توضیح داده شد که معنای دقیق تقوی «خودنگهداری» است.
۱) میدانیم معیار دینداری و برتری در اسلام تقوی است (حجرات/۱۳). در قرآن همانگونه که گاه متقین (دینداران واقعی) گاه بر اساس ایمان و اعمال عبادی معرفی میشوند (بقره/۲-۴)، گاه (مانند آیه محل بحث) بر اساس حسن روابط اجتماعی معرفی میشوند. پس متقین (دینداران واقعی) نه افرادی منزوی و عبوس، بلکه بشدت مردمدار هستند.
۲) پیشآمدن مشکلات و نابسامانیهای اجتماعی که «غیظ» آدم را درآورد و حتی انسان متقی هم ممکن است «غیظ»ش به جوش آید، اما مهم این است که می تواند خود را کنترل کند و غیظش را مهار کند.
۳) انسان متقی (دیندار واقعی) نه فقط در خوشی و گشایش، بلکه در سختی و تنگنا نیز انفاق میکند زیرا میداند که انفاق کردن ضرر نیست، بلکه حتی روزی را نازل میکند (اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَة. کافی، ج۴، ص۳)
۴) انسان متقی (دیندار واقعی) وقتی میخواهد ببخشد برایش مهم نیست آن شخص، مسلمان است، مسیحی است، راست است، چپ است، … همین که جزء مردم (ناس) باشد میبخشد (العافین عن الناس).
۵) اگرچه عدل یک دستورالعمل کلی برای تنظیم روابط اجتماعی است اما متقین و بهشتیان در افقی بالاتر از عدل با دیگران رفتار میکنند؛ در مسائل شخصی، مبنا را بر این نمیگذارند که حتما »حق»شان را بگیرند، بلکه مبنا را بر «عفو» میگذارند.
۶) هر انسانی در سطح غرایزش دو قوه جذب و دفع (شهوت و غضب) وجود دارد که باید تحت عقل کنترل شود. انسان خودنگهدار (= متقی، دیندار) و بهشتی هم بر جذب غریزی (= منفعتطلبی) غلبه میکند (اهل انفاق است) و هم بر دفع غریزی (غیظ و غضب) غلبه میکند (اهل کظم غیظ و عفو مردم است). شاید به همین جهت است که حدیث ۴ دو خصلت سخاوتمندی (اهل انفاق بودن) و حسن خلق (اهل کظم غیظ بودن) را عامل بهشتی شدن معرفی کرد.
۷) انسان خودنگهدار (= دیندار = نیکوکار) در عرصه غضب، از طرفی خشم خود را کنترل میکند (الکاظمین الغیظ) و از طرف دیگر، انتظار ندارد که دیگران هم حتما بتوانند خشم خود را کنترل کنند و به وی ضرر نزنند؛ لذا وقتی به او ضرر میرسانند، آنها را میبخشد (العافین عن الناس).
۸) انسان خودنگهدار (= دیندار = نیکوکار) در عرصه غلبه بر منفعتطلبی، از طرفی منفعتطلبی خود را کنترل میکند (در خوشی و راحتی (فی السراء) انفاق میکند؛ وقتی دارد، همه چیز را فقط برای خود نمیخواهد)؛ و از طرف دیگر، انتظار ندارد که دیگران هم مانند او باشند، بنابراین در سختی (فی الضراء) هم که علیالقاعده دیگران باید به او کمک کنند، باز او انفاق میکند؛ حتی انتظار ندارد که دیگران هم حتما بتوانند منفعتطلبی خود را کنترل کنند، لذا علاوه بر این، آنها را میبخشد.
۹) اگر مواظب خودمان باشیم (= خودنگهدار = متقی)، حتما نیکوکار (محسنین) خواهیم بود (این نشان میدهد باطن ما جز خوبی نیست که اگر از «خود» مراقبت کنیم و نگذاریم شیطان در ما تصرف کند و خود را نگهداریم، فقط خوبی از ما سر میزند) و آنگاه محبوب خدا خواهیم بود؛ و اگر خدا کسی را دوست داشته باشد، …
۱۰) خودنگهداری (-=تقوی) هم در حوزه عمل و کنش (انفاق کردن) بروز مییابد و هم در حوزه خلق و ملکه (کاظمین، عافین، محسنین، همگی اسم فاعل هستند و دلالت بر ثبوت خلق در آدمی دارند) و اگر کسی هر دو را داشت نیکوکار (محسن) است که خدا دوستش دارد.
۴۶) سوره شورى (۴۲) آیه ۳۲ وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلام ۱۵/۲/۱۳۹۵
ترجمه
و از نشانههاى او کشتیهاى جاری در درياست مانند کوهها[ی مرتفع].
توضیحات برخی کلمات:
جوار: جمع «جاریه»[۳۴] به معنی «کشتی»ای است که در دریا حرکت میکند؛ این کلمه از ریشه «جری» (جریان) به معنای حرکت سریع است. (مفردات/۱۹۴)
اعلام، جمع «عَلَم» به معنای «علامت» (نشانه) است که در اصطلاح به معنای «کوه مرتفع» به کار برده میشود از این جهت که به عنوان علامت راه قلمداد میشد. (مفردات/۵۸۱؛ مجمع البحرین ۶ /۱۲۳)
حدیث
عن الْمُفَضَّل عن الصادق ع قال:
… تَأَمَّلْ خِلْقَةَ الْجِذْعِ كَيْفَ هُوَ فَإِنَّكَ تَرَاهُ كَالْمَنْسُوجِ نَسْجاً مِنْ خُيُوطٍ مَمْدُودَةٍ كَالسَّدَى وَ أُخْرَى مَعَهُ مُعْتَرِضَةٌ كَاللُّحْمَةِ كَنَحْوِ مَا يُنْسَجُ بِالْأَيْدِي وَ ذَلِكَ لِيَشْتَدَّ وَ يَصْلُبَ وَ لَا يَتَقَصَّفَ مِنْ حَمْلِ الْقَنَوَاتِ الثَّقِيلَةِ وَ هَزِّ الرِّيَاحِ الْعَوَاصِفِ إِذَا صَارَ نَخْلَةً وَ لِيَتَهَيَّأَ لِلسُّقُوفِ وَ الْجُسُورِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ مِمَّا يُتَّخَذُ مِنْهُ إِذَا صَارَ جِذْعاً وَ كَذَلِكَ تَرَى الْخَشَبَ مِثْلَ النَّسْجِ فَإِنَّكَ تَرَى بَعْضَهُ مُدَاخِلًا بَعْضُهُ بَعْضاً طُولًا وَ عَرْضاً كَتَدَاخُلِ أَجْزَاءِ اللُّحَمِ وَ فِيهِ مَعَ ذَلِكَ مَتَانَةٌ لِيَصْلُحَ لِمَا يُتَّخَذُ مِنْهُ مِنَ الْآلَاتِ فَإِنَّهُ لَوْ كَانَ مُسْتَحْصَفاً كَالْحِجَارَةِ لَمْ يُمْكِنْ أَنْ يُسْتَعْمَلَ فِي السُّقُوفِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ مِمَّا يُسْتَعْمَلُ فِيهِ الْخَشَبَةُ كَالْأَبْوَابِ وَ الْأَسِرَّةِ وَ التَّوَابِيتِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ وَ مِنْ جَسِيمِ الْمَصَالِحِ فِي الْخَشَبِ أَنَّهُ يَطْفُو عَلَى الْمَاءِ فَكُلُّ النَّاسِ يَعْرِفُ هَذَا مِنْهُ وَ لَيْسَ كُلُّهُمْ يَعْرِفُ جَلَالَةَ الْأَمْرِ فِيهِ فَلَوْ لَا هَذِهِ الْخُلَّةُ كَيْفَ كَانَتْ هَذِهِ السُّفُنُ وَ الْأَظْرَافُ تَحْمِلُ أَمْثَالَ الْجِبَالِ مِنَ الْحَمُولَةِ وَ أَنَّى كَانَ يَنَالُ النَّاسُ هَذَا الرِّفْقَ وَ خِفَّةَ الْمَئُونَةِ فِي حَمْلِ التِّجَارَاتِ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ وَ كَانَتْ تَعْظُمُ الْمَئُونَةُ عَلَيْهِمْ فِي حَمْلِهَا حَتَّى يُلْقَى كَثِيرٌ مِمَّا يُحْتَاجُ إِلَيْهِ فِي بَعْضِ الْبُلْدَانِ مَفْقُوداً أَصْلًا أَوْ عَسُرَ وُجُودُه
توحيد المفضل، ص۱۶۲-۱۶۳
امام صادق ع به مفضل (در ضمن حدیثی طولانی) فرمود:
تأمل كن خلقت درخت خرما را كه چگونه از تار و پود بافته شده – مانند جامهها كه به دست مىبافند- براى آن كه صلب و محكم شود و از برداشتن خوشههاى گران نشكند و از بادهاى تند كسرى بر آن راه نيابد و براى بناهاى سقفها و پلها و غير آن به كار توان برد.
و هم چنين ساير چوبها را كه ملاحظه مىكنى بافته شده و اجزايش در طول و عرض در ميان يك ديگر داخل شدهاند مانند تداخل تار و پود و مع ذلك استحكامى دارد با نرمى كه از آن آلات و ادوات و درها و پنجرهها به عمل توان آورد زيرا كه اگر مانند سنگ، محكم و سنگين بود و در سقفها به كار نمىتوانست برد و درها و كرسىها و صندوقها و امثال آن از آن نمىتوانست ساخت. و از مصالح عظيمه كه در چوب و تخته است، آن است كه بر روى آب مىايستد و از آن كشتىها به عمل مىآيد كه مانند كوه از بارهاى گران در آن جا مىدهند و از شهر به شهر نقل مىكنند با نهايت خفّت مئونه و آسانى، و اگر اين نمىبود، كار بر مردم دشوار مىشد در حمل و نقل بسيارى از امتعه كه بدون كشتى نقل آنها ميسّر نيست يا بسيار دشوار است.[۳۵]
توحيد مفضل، ترجمه علامه مجلسى، ص۲۰۳
تدبر
۱) «و من آیاته» آیات قرآن به ما یاد میدهند که، نه فقط خود قرآن، بلکه تمام عالم را هم «آیات» ببینیم.
۲) خدا به عنوان آیه، از یک مصنوع بشری (کشتی) نام برد؛ پس مصنوعات بشری هم آیه و نشانهای برای خدا هستند. چگونه؟ یک جهتش این است که انسان از قوانین عالم طبیعت (که مخلوق خداست) و از اشیای عالم طبیعت (که همگی مخلوق خدا هستند) استفاده کرده تا توانسته کشتی یا هر چیز دیگری بسازد.
پس این گونه نیست که اگر بشر پیشرفت کرد و چیزی را ساخت دیگر خدا کنار رفته باشد؛ همان ساخته بشر هم نشانهای بر خداست.
۳) اینکه خدا آب سست و چوب سخت را به گونهای قرار داده که بتوان کشتی عظیم و سنگینی ساخت که روی آب باقی بماند و بلکه بارهای سنگینی را هم از آن طریق جابجا کند، نشانهای بر «حکمت» خداست. امروزه هم که کشتیهای فولادی میسازند، علاوه بر شکل لگنی آن (که هوا را در خود قرار میدهد)، با محفوظ ساختن هوا در میان ورقههای فولاد همان کاری را میکنند که در چوب وجود دارد (به حدیث دقت شود) و در مجموع چگالی کشتی را از آب کمتر میکنند. برای توضیح علمی مطلب، به دو لینک زیر مراجعه کنید.
http://vista.ir/article/84125/ [۳۶]
۴) در زبان عربی، وقتی به «سفینه» (= کشتی) «جاریه» میگویند که «جریان» و حرکت کردنش مد نظر باشد. اینکه «کشتی کوهپیکر» حرکت میکند و گویی کوه حرکت میکند، آیهای بر «قدرت» خداست: جهان را به گونهای آفریده که چیزی که همانند کوه، عظیم و سنگین است (و در نتیجه، انتظار میرود ساکن و استوار باشد) روی آب راه میرود! آن هم توسط باد! یعنی دو چیزی که به نظر ما بسیار سست است (آب و باد)، چیزی همانند کوه را بر دوش خود حمل میکنند و بسادگی حرکت میدهند! پس هیچ کار سختی برای خدا سخت نیست؛ سختترین کارها را با سادهترین امور انجام میدهد؛ و نه فقط خودش چنین است بلکه به انسان هم این ظرفیت را داده است که چنین کند.
۵) «کالأعلام» (مانند کوههای مرتفع) در سادهترین حالت، تشبیه برای خود «کشتی» است؛ به همین جهت بسیاری از مترجمان، آیه را بدین صورت ترجمه کردهاند: «و از نشانههاى او کشتیهاى کوهپیکر جاری در درياست» و نکات فوق را هم بر همین اساس گفتیم. اما میتواند تشبیه برای «کشتی جاری» باشد که کشتی جاری به کوههای در حال حرکت تشبیه شده باشد (شبیه نکته موجود در آیه ۸۸ سوره نمل)؛ و میتواند تشبیه برای «کشتی جاری در دریا» باشد، که این کشتیها به کوههای یخ (که در دریا حرکت میکنند) تشبیه شده باشند.
۶) الجوار به معنای ستارگان (که در پهنه آسمان شناورند) نیز آمده است (قرآن کریم میفرماید: الجوار الکنس) در این صورت «اعلام» به همان معنای «علامتها» است که ستارگان برای راهیابی بشر همواره علامت بودهاند. بر این اساس معنای کاملا جدیدی برای آیه در نظر میتوان گرفت که به عجایبی دیگر از خلقت اشاره میکند.
۴۷) سوره توبه (۹) آیه ۱۲۸ لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم ۱۶/۲/۱۳۹۵
مبعث پیامبر رحمت بر همه جویندگان حقیقت مبارک باد
ترجمه
بهیقین که فرستادهای از خودتان نزد شما آمد که آنچه شما را به رنج و مشقت میاندازد برایش شدید (ناگوار) است و بشدت علاقمند [خیر و رشد] شماست و نسبت به مومنین بسیار مهربان و دارای رحمتی همیشگی است.
حدیث
رَوَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ُ: أَنَّهُ لَمَّا أَجْمَعَ أَبُو بَكْرٍ عَلَى مَنْعِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ فَدَكَ …. فَقَالَتْ عَلَيْهَا السَّلَامُ:
… وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِي مُحَمَّداً (ص) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ … ابْتَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِتْمَاماً لِأَمْرِهِ، وَ عَزِيمَةً عَلَى إِمْضَاءِ حُكْمِهِ، وَ إِنْفَاذاً لِمَقَادِيرِ حَتْمِهِ، فَرَأَى الْأُمَمَ فِرَقاً فِي أَدْيَانِهَا، عُكَّفاً عَلَى نِيرَانِهَا، عَابِدَةً لِأَوْثَانِهَا، مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفَانِهَا، فَأَنَارَ اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ظُلَمَهَا، وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا، وَ جَلَى عَنِ الْأَبْصَارِ غُمَمَهَا، وَ قَامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدَايَةِ، وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغَوَايَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَايَةِ، وَ هَدَاهُمْ إِلَى الدِّينِ الْقَوِيمِ، وَ دَعَاهُمْ إِلَى الطَّرِيقِ الْمُسْتَقِيمِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيَارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ إِيْثَارٍ بمحمد صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ تَعَبِ هَذِهِ الدَّارِ فِي رَاحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلَائِكَةِ الْأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَى أَبِي نَبِيِّهِ وَ أَمِينِهِ عَلَى الْوَحْيِ وَ صَفِيِّهِ وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِيِّهِ، وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
…«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ»،
… فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ، صَادِعاً بِالنِّذَارَةِ، مَائِلًا عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكِينَ، ضَارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِأَكْظَامِهِمْ، دَاعِياً إِلَى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، يَكْسِرُ الْأَصْنَامَ، وَ يَنْكُثُ الْهَامَ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ، حَتَّى تَفَرَّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وَ نَطَقَ زَعِيمُ الدِّينِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ الشَّيَاطِينِ، وَ طَاحَ وَشِيظُ النِّفَاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشِّقَاقِ …
بحار الأنوار، ج۲۹، ص۲۲۰-۲۲۵
هنگامی که ابوبکر بر ندادن فدک به حضرت زهرا س مصمم شد، حضرت به مسجد رفت و خطبهای خواند و در فقراتی از ان پیامبر اکرم ص را توصیف کرد که بخشی از آن فقرات تقدیم میشود:
… و گواهى مىدهم كه پدرم، محمّد، بنده و فرستاده اوست. او را برگزيد و انتخاب كرد…
… خداوند متعال او را برانگيخت تا فرمانش را كامل، حكمش را نافذ، و آنچه را مقدّر ساخته بود، به انجام رساند. پيامبر مشاهده نمود كه هر گروه آيينى را پذيرا گشتهاند. دستهاى بر گرد آتش در طواف، گروهى در برابر بت به نماز، و همگان ياد خدايى را كه مىشناسند، از خاطر زدودهاند. پس خداوند با محمّد بساط ظلمت را برچيد، و دلها را از تيرگى رهانيد، و ابرهاى تيره و تار را از مقابل ديدگان به يك سو فكند. او (پيامبر خدا) براى هدايت مردم به پاى خاست و آنها را از گمراهى و ناراستى رهايى بخشيد و چشمانشان را بينا ساخت. آنان را به آيين پابرجا رهنمون و به راه راست دعوت نمود. سپس خداوند روح او را قبض کرد، قبض روحی از روى اختيار و مهربانى، و از باب رغبت به او و ترجیح محمد ص که او را از رنج اين جهان دل آسوده و راحت نماید، پس در احاطه فرشتگان مقرّب و رضوان پروردگار غفار و همنشینی خداوند جبار قرار گرفت؛ درود خداوند بر پدرم، نبی و امين وحى خدا و برگزيده و مورد پسند او از میان خلایق، و سلام و رحمت خدا و برکاتش بر او باد.
…« بهیقین که فرستادهای از خودتان نزد شما آمد که آنچه شما را به رنج و مشقت میاندازد برایش شدید (ناگوار) است و بشدت علاقمند شماست و نسبت به مومنین بسیار مهربان و دارای رحمتی همیشگی است.»…
…او رسالت خود را به مردم ابلاغ و آنان را از عذاب خداوندى بر حذر داشت. از روش مشركان روى گرداند و گردنهايشان را به ضرب تازيانه توحيد كوفت و حلقومشان را به سختى فشرد. او مردم را با حکمت و اندرزهای سودمند به راه خداوند رهنمون بود. شوكت بت و بت پرستان را در هم شكست تا جمع آنها از هم گسيخت و ظلمت شب تار زدوده شد و صبح ايمان دميد و نقاب از چهره حقيقت به يك سو فكند، زبان پيشواى دين به گفتار باز شد و عربدهجوييهاى شياطين به خاموشى گراييد. تاج نفاق بر زمين فرو افتاد، گرههاى كفر و اختلاف گشوده شد …
زندگانى حضرت زهرا عليها السلام ( ترجمه جلد ۴۳ بحار الأنوار) ترجمه روحانى [با اندکی دخل و تصرف] ، ص۸۲۷-۸۲۹ [۳۸]
تدبر
۱) خدا برای ابلاغ پیامش، پیکی به ما فرستاده و تمام شرایط را برای اینکه بتوان به این «پیامبر» اعتماد کرد مهیا نموده است، او:
– از خودمان است (غریبه نیست)
– به مشقت افتادن ما او را ناراحت میکند. (با تمام وجود هوای ما را دارد)
– نسبت به هدایت ما حریص است
– مهربان است و لذا با حداکثر نرمی و دلسوزی مطلب را به ما میرساند
– رحیم است: دارای رحمتی از جنس رحمت خدا، که اگر کسی کمترین تلاشی بکند، بشدت به او کمک میکند.
۲) «به مشقت افتادن ما او را ناراحت میکند» پس اگر در تعالیمش گاه احساس سختی و مشقت میکنیم؛ دیگر این حداقل ممکن برای رهایی از سختی بوده است؛ مانند پزشک مهربانی که مجبور شده برای علاج کودکی، آمپول تجویز کند؛ درد دارد، اما جلوی دردهای عظیمی را میگیرد؛ ولو خود کودک ارتباطش را نفهمد. در بسیاری از موارد، اگر قرار باشد به دلخواه ما رفتار کند، آنگاه است که بسیار به مشقت خواهیم افتاد (حجرات/۷)[۳۹]
۳) و برخی از ما چقدر ناسپاسیم. به خاطر دیدن برخی سختیهایی که دیگر چارهای از آنها نیست، به سخن پیامبری که بشدت از «به سختی افتادن» ما ناراحت میشود، اعتنا نمیکنیم؛ و به جایش باب دوستی با جوامع یا افراد چربزبانی را باز میکنیم که با عمیق شدن در رفتارشان میتوان فهمید که آرزوی «به سختی افتادن» ما را دارند (آل عمران/۱۱۸)[۴۰].
۴) محبت پیامبر ص نسبت به ما از شوق گذشته و به حرص رسیده است! مثل مادری که حرص بچهاش را میخورد. گویی میخواهد به خاطر هدایت ما خودش را به کشتن دهد (کهف/۶؛ شعراء/۳).
۵) «رئوف» صیغه مبالغه از مصدر «رأفت» است؛ یعنی «بسیار مهربان». هر کاری که میکند از شدت مهربانیاش نسبت به ماست. کافی است کفر (لجاجت با حقیقت) نورزیم و حقیقت را جدی بگیریم (مومن باشیم) تا مهربانی شدید او نسبت به خود را احساس کنیم.
۶) آیه میفرماید پیامبر علاوه بر «رؤوف»، «رحیم» هم هست. در تفاوت «رأفت» و «رحمت» گفتهاند در «رأفت» رقت قلب بیشتری از «رحمت» وجود دارد؛ لذا کلمه رأفت هیچگاه در موردی که با کراهت توام باشد به کار نمیرود؛ اما «رحمت» گاه با کراهت توام است. (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج۲، ص۱۷۶) (آنچه در پزشک است، «رحمت» است؛ نه «رأفت» وگرنه هیچگاه آمپول تجویز نمیکرد).
پیامبر ص هم به ما رأفت دارد و هم رحمت. چون رأفت دارد، سختش میآید که برخی تکالیف برایمان دشوار است ولی چون «رحمت» دارد، آن تکالیف سخت را به ما ابلاغ میکند و در انجامش اصرار میورزد.
۷) رؤوفیت و رحیمیت او ویژه مومنین است، پس اگر به پیام او گوش دهیم و در راه خدا قرار بگیریم، نگران «کمآوردن» نباشیم چون خود پیامبر ص به کمک ما خواهد آمد. حقیقت شفاعت هم از همینجا ریشه میگیرد. (شیعه و سنی در شفاعتگری پیامبر ص تردید ندارند)
۴۸) سوره توبه (۹) آیه ۱۲۹ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيم ۱۷/۲/۱۳۹۵
ترجمه
پس اگر روی گرداندند بگو خدا مرا بس است، خدایی جز او نیست، تنها بر او توکل کردهام و او پروردگار عرش عظیم است.
نکات نحوی
جمله «لا اله الا هو» جمله حالیه برای «حسبی الله» است؛ اما اینکه «و» در جمله « وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيم» چیست برخی گفتهاند «واو» حالیه است (إعراب القرآن الكريم، ج۲، ص۱) و برخی گفتهاند واو عطف است و عطف به «لا اله الا هو» است (الجدول في إعراب القرآن، ج۱۱، ص۶۸) و (و هر دو معنا میتواند درست باشد) و اینکه حال یا عطف به چه باشد گزینههای دیگری هم محتمل است.
حدیث
۱) قال رسول الله ص:
… إِنَّ إِبْرَاهِيمَ … لَمَّا أُرِيدَ قَذْفُهُ فِي النَّارِ، فَرُمِيَ بِهِ فِي الْمَنْجَنِيقِ فَبَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى جَبْرَئِيلَ ع وَ قَالَ لَهُ: أَدْرِكْ عَبْدِي.
فَجَاءَهُ فَلَقِيَهُ فِي الْهَوَاءِ، فَقَالَ: كَلِّفْنِي مَا بَدَا لَكَ فَقَدْ بَعَثَنِي اللَّهُ لِنُصْرَتِكَ.
فَقَالَ: بَلْ «حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ»، إِنِّي لَا أَسْأَلُ غَيْرَهُ وَ لَا حَاجَةَ لِي إِلَّا إِلَيْهِ.
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۵۳۳
پیامبر اکرم ص در ضمن یکی از بحثهایی که با مسیحیت داشت، فرمود:
وقتی خواستند ابراهیم ع را در آتش بیندازند، او را با منجنیقی پرتاب کردند؛ پس خدا جبرئیل را نزد او فرستاد و به او گفت بنده مرا دریاب. جبرئیل آمد در موقعیتی که او در هوا بود و به او گفت «آنچه میخواهی از من بخواه که برای یاریت آمدهام. ابراهیم گفت «خدا مرا کافی است که او بهترین وکیل و کارگزار است» من از غیر او درخواستی ندارم و حاجتم را جز به نزد غیر او نمیبرم.
این اقدام حضرت ابراهیم ع در روایت دیگری در تفسیر قمی، (۲ /۷۳) این گونه نقل شده است که فرمود: «أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا؛ وَ أَمَّا إِلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ فَنَعَم» (اما به تو، هیچ [نیازی ندارم]، اما به پروردگار عالمین، بله [نیازمندم)
۲) سَهْلٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ التَّمِيمِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الْخَثْعَمِيُّ «۶» قَالَ: قَالَ لَمَّا سَيَّرَ عُثْمَانُ أَبَا ذَرٍّ إِلَى الرَّبَذَةِ شَيَّعَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَقِيلٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَلَمَّا كَانَ عِنْدَ الْوَدَاعِ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع … ثُمَّ تَكَلَّمَ عَقِيلٌ … ثُمَّ تَكَلَّمَ الْحَسَنُ ع … ثُمَّ تَكَلَّمَ الْحُسَيْنُ ع … ثُمَّ تَكَلَّمَ عَمَّارٌ … ثُمَّ تَكَلَّمَ أَبُوذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ:
عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ بِأَبِي وَ أُمِّي هَذِهِ الْوُجُوهُ فَإِنِّي إِذَا رَأَيْتُكُمْ ذَكَرْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِكُمْ وَ مَا لِي بِالْمَدِينَةِ شَجَنٌ لِأَسْكُنَ غَيْرُكُمْ وَ إِنَّهُ ثَقُلَ عَلَى عُثْمَانَ جِوَارِي بِالْمَدِينَةِ كَمَا ثَقُلَ عَلَى مُعَاوِيَةَ بِالشَّامِ فَآلَى أَنْ يُسَيِّرَنِي إِلَى بَلْدَةٍ فَطَلَبْتُ إِلَيْهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ إِلَى الْكُوفَةِ فَزَعَمَ أَنَّهُ يَخَافُ أَنْ أُفْسِدَ عَلَى أَخِيهِ النَّاسَ بِالْكُوفَةِ وَ آلَى بِاللَّهِ لَيُسَيِّرُنِي إِلَى بَلْدَةٍ لَا أَرَى فِيهَا أَنِيساً وَ لَا أَسْمَعُ بِهَا حَسِيساً وَ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أُرِيدُ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ صَاحِباً وَ مَا لِي مَعَ اللَّهِ وَحْشَةٌ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ.
الكافي، ج۸، ص۲۰۷-۲۰۸
ابو جعفر خثعمى گويد: چون عثمان ابو ذر را بربذه تبعيد كرد امير مؤمنان و عقيل و حسن و حسين عليهم السّلام و عمار بن ياسر رضى اللَّه عنه او را بدرقه كردند و در وقت خداحافظى هرکدام مطالبی فرمودند [که برای رعایت اختصار آنها را در اینجا نمیآورم] آنگاه ابو ذر رضى اللَّه عنه به سخن آمده، گفت:
سلام و رحمت خدا بر همگى شما باد، پدر و مادرم بقربان اين چهرهها كه براستى هر گاه من شما را مىبينم به ياد رسول خدا ص مىافتم، و دلخوشى من برای سكونت در مدينه تنها شما بوديد، ولى بودنم در مدينه بر عثمان ناگوار بود، چنانچه در شام نيز توقف من بر معاويه ناگوار مينمود و از اين رو تصميم گرفت مرا به شهر ديگرى تبعيد كند. من از او خواستم كه آن شهر را كوفه قرار دهد ولى او به خيال خود ترسيد اگر من به كوفه روم آن شهر را بر عليه برادرش [وليد بن عقبه كه برادر مادرى عثمان بود] بشورانم، و به خدا سوگند خورد كه مرا به شهرى تبعيد كند كه در آنجا هيچ گونه همدمى نداشته باشم و آوازى نشنوم، و براستى كه من جز خداى عز و جل يار و ياورى نخواهم و در پناه او هراس و وحشتى ندارم، «خدا مرا بس است، خدایی جز او نيست، بر او توكل كردهام و او است پروردگار عرش بزرگ» و درود خدا بر آقاى ما محمد و خاندان پاكش باد.
الروضة من الكافي، ترجمه رسولى محلاتى، ج۲، ص۶. [۴۱]
تدبر
۱) این آیه و آیه قبلی در زمره آخرین آیات نازل شده میباشند (شش ماه قبل از رحلت پیامبر اکرم ص، به نقل «سدی» و «ابنعباس» در مناقب ابن شهرآشوب،۱/ ۲۳۴) در آیه قبل (که دیروز بدان اشاره شد) توضیح داد که چه فرستادهای به سوی شما گسیل کردیم و او چهاندازه دغدغه شما را دارد؛ در این آیه پیامبر (و بهتبع ایشان، مومنان واقعی) را تسلی میدهد که اگر مردم از این دعوت دلسوزانه دین، رویگردان شدند، دیگر تو مسئولیتی نداری، خدا تو را کفایت میکند و … . شاید یک نوع پیشبینی باشد بر آنچه بعد از پیامبر نسبت به امت گذشت. میبینیم که هم حضرت فاطمه س در خطبه فدکیه که مسلمانان او را تنها گذاشتند به این آیه (آیه ۱۲۸) اشاره میکند، هم ابوذر وقتی با انحرافات جامعه زمان خویش مواجه میشود و به مکانی تبعید میگردد که قرار است در آنجا «تنها بماند، تنها بمیرد و تنها محشور شود» (حدیث نبوی، تاریخ الاسلام ذهبی، ۲/ ۴۰۷) به این آیه (آیه ۱۲۹) استناد میکند، و حضرت ابراهیم ع هم وقتی در اوج تنهایی است همین تعبیر را (حسبی الله و …) را به کار میبرد. امروز جمعه بود و گذشت. آیا امام زمان عج هم همین را با خود گفت؟
۲) این آیه فقط تسلی پیامبر ص نیست؛ بلکه ما هم باید متوجه شویم که اگر پیامبر ص را تنها بگذاریم او ضرر نکرده است و خدا نیازی به ما ندارد. برای همین، فقط پیامبر را تسلی نداد، بلکه فرمود: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ …» نفرمود: «اگر روی گرداندند خدا تو را بس است، به او توکل کن و ..» بلکه فرمود « اگر روی گرداندند «بگو» که …»
اگر همین را هم بشنویم، ممکن است بیدار شویم و دیگر از دعوت پیامبر رحمت روی برنگردانیم. انشاءالله.
۳) از نظر علامه طباطبایی (المیزان ۹/ ۴۱۲) دلیل این که به جای گفتن «بر خدا توکل کن»، فرمود: «بگو خدا مرا کفایت میکند …» این است که به مبنای توکل اشاره کند. یعنی کسی که بفهمد خدا همهکاره است و بقیه هیچکارهاند، قطعا همه کارهایش را به خدا واگذار میکند؛ لذا در ادامهاش فرمود: «که خدایی جز او نیست و بر او توکل کردم»
۴) رويگردانى مردم از دين، نبايد در ايمان و روحيّهى ما تأثير گذارد (قرائتی، تفسیر نور۵/ ۱۷۴)
۵) «عرش» اصطلاحا در مورد «تخت»ی به کار میرود که سلاطین در هنگام جلسات رسمی بر آن تکیه میزدند و به تعبیر علامه طباطبایی «مردم از شنيدن آن متوجه نقطهاى میشدند كه مركز تدبير امور مملكت و اداره شؤون آن است» (ترجمه المیزان ۸/ ۱۵۸) اصطلاح عرش در قرآن کریم به بالاترین مرتبهای از عالم که از آنجا همه چیز سرجشمه میگیرد، اطلاق شده است و در روایات به معنای کل علم و قدرت خدا معرفی شده است چنانکه امام رضا ع فرمودند: «الْعَرْشُ لَيْسَ هُوَ اللَّهَ وَ الْعَرْشُ اسْمُ عِلْمٍ وَ قُدْرَةٍ وَ عَرْشٍ فِيهِ كُلُّ شَيْء» (عرش خود خدا نیست؛ بلکه عرش اسم علم و قدرت است و عرشی است که همه چیز در آن است؛ كافي /۱۳۱) خدا رب العرش است؛ و اگر ربالعرش بودن خدا برای کسی فهم شود کاملا میفهمد که در مقابل همه دشمنیها و سختیها، خدا او را کفایت میکند و باید تنها بر او توکل کرد.
۴۹) سوره غافر (۴۰) آیه۱۷ الْيَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِساب ۱۸/۲/۱۳۹۵
ترجمه
امروز [آن روز] هر کس به آنچه به دست آورده، جزا داده میشود؛ هیچ ظلمی در این روز نیست؛ بدرستی که خداوند سریع الحساب [حسابرسى سريع] است.
@YekAayeh
[۱] . قَالَ الصَّادِقُ ع قال أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حَدَّثَنِي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَالَ: كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ «بِسْمِ اللَّهِ» فِيهِ فَهُوَ أَبْتَر. (التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۲۵)
امام صادق ع در ضمن حدیثی طولانی از امیرالمومنین ع نقل کردهاند که پیامبر اکرم ص فرمودند که خداوند به من فرمود:
هر کاری که در آن «بسم الله الرحمن الرحیم» گفته نشود ابتر است.
[۲] . این حدیث ظاهرا فقط در کتب اهل سند با سند آمده است. در مسند احمد بن حنبل شماره (۲۱۷۰۴)- [۲۱۷۸۸] با این عبارت « وَلَوْلَا تَمَزُّعُ قُلُوبِكُمْ أَوْ تَزَيُّدُكُمْ فِي الْحَدِيثِ، لَسَمِعْتُمْ مَا أَسْمَعُ » و در معجم الکبیر طبرانی شماره (۷۷۷۳)- [۷۸۶۹] [ ج ۸ : ص ۲۱۷ ] با این عبارت «وَلَوْلا تَمْرِيجًا فِي قُلُوبِكُمْ، أَوْ تَزَيُّدُكُمْ فِي الْحَدِيثِ سَمِعْتُمْ مَا أَسْمَعُ» و در کتاب «حدیث عباس الترقفی» (متوفی ۲۶۷) حدیث شماره ۵۴ با این عبارت «وَلَوْلا تَمْرِيجٌ فِي قُلُوبِكُمْ لَسَمِعْتُمْ مَا أَسْمَعُ “» آمده است.
[۳].نکته ای که چون مستند نبود ننوشتم:
اگر کوثری که خدا به پیامبر ص داد حضرت زهراست و پیامبر ص موظف است در قبال این کوثر نماز ادا کند و قربانی کند، آیا ممکن است:
نمازی که پیامبر ص دستور داده شد اشاره به اعلام ولایت امیرالمومنین ع باشد (چنانکه در روایات متعدد از خود امیرالمومنین ع آمده است «أَنَا صَلَاةُ الْمُؤْمِنِ أَنَا حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ أَنَا حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ أَنَا حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَل» ر.ک: «فضائل» ابنشاذان قمی، ص۸۳)؟
و قربانی کردن، اشاره به قربانی کردن امام حسین ع باشد؛ چنانکه در تفسیر آیه ۱۰۷ سوره صافات: «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيم» (و [برای ابراهیم] ذبح عظیمی را جایگزین او [اسماعیل] کردیم) روایت از امام رضا علیهالسلام داریم که منظور از ذبح عظیم، امام حسین ع بود (عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۰۹)؟
[۴] . متن مطلب در تفسیر الميزان:
و قوله: «وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ» أي مظهره «وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ» ذيل الآيات أعني قوله: «الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ» دليل على أن خشيته (ص) الناس لم تكن خشية على نفسه بل كان خشية في الله فأخفى في نفسه ما أخفاه استشعارا منه أنه لو أظهره عابه الناس و طعن فيه بعض من في قلبه مرض فأثر ذلك أثرا سيئا في إيمان العامة، و هذا الخوف- كما ترى ليس خوفا مذموما بل خوف في الله هو في الحقيقة خوف من الله سبحانه.
و قوله: «وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ» الظاهر في نوع من العتاب ردع عن نوع من خشية الله و هي خشيته عن طريق الناس و هداية إلى نوع آخر من خشيته تعالى و أنه كان من الحري أن يخشى الله دون الناس و لا يخفي ما في نفسه ما الله مبديه و هذا نعم الشاهد على أن الله كان قد فرض له أن يتروج زوج زيد الذي كان تبناه ليرتفع بذلك الحرج عن المؤمنين في التزوج بأزواج الأدعياء و هو (ص) كان يخفيه في نفسه إلى حين مخافة سوء أثره في الناس فآمنه الله ذلك بعتابه عليه نظير ما تقدم في قوله تعالى: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ- إلى قوله- وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» الآية.
فظاهر العتاب الذي يلوح من قوله: «وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ» مسوق لانتصاره و تأييد أمره قبال طعن الطاعنين ممن في قلوبهم مرض نظير ما تقدم في قوله: «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ»: التوبة: ۴۳.
و من الدليل على أنه انتصار و تأييد في صورة العتاب قوله بعد: «فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها» حيث أخبر عن تزويجه إياها كأنه أمر خارج عن إرادة النبي ص و اختياره ثم قوله: «وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا».
برای ترجمهاش، ر.ک: ترجمه تفسير الميزان، ج۱۶، ص: ۴۸۳ (البته در ترجمه، افزودههایی دارد که برداشتهای مترجم بوده ودقیق نیست)
[۵] . علامه طباطبایی در المیزان مقصود از «ذکرهم» تذکر آنها به دین الهی کرده است از باب اینکه دین برای آنها آمده، یعنی به جای ذکر «دینی که برای آنها آمده» فرمود: ذکر خود آنها.
[۶] . متن کامل حدیث اول بسیار زیباست. حیفم آمد فقط خودم بخوانم. در اینجا قرارش میدهم؛ هرکس حوصله داشت مطالعه کند:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ فِي دَارِ هُدْنَةٍ وَ أَنْتُمْ عَلَى ظَهْرِ سَفَرٍ وَ السَّيْرُ بِكُمْ سَرِيعٌ وَ قَدْ رَأَيْتُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ يُبْلِيَانِ كُلَّ جَدِيدٍ وَ يُقَرِّبَانِ كُلَّ بَعِيدٍ وَ يَأْتِيَانِ بِكُلِّ مَوْعُودٍ فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ لِبُعْدِ الْمَجَازِ.
قَالَ فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دَارُ الْهُدْنَةِ؟
قَالَ دَارُ بَلَاغٍ وَ انْقِطَاعٍ فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّار وَ هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُكْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِيهِ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِكْمَةِ وَ دَلِيلٌ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْيُبْلِغِ الصِّفَةَ نَظَرَهُ يَنْجُ مِنْ عَطَبٍ وَ يَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ كَمَا يَمْشِي الْمُسْتَنِيرُ فِي الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَيْكُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ التَّرَبُّصِ.
اصول كافي، ج۲، ص۵۹۹
رسول خدا ص فرمود كه: اى مردمان! به درستى كه شما در دار هدنه (= موقعیت «آرامش قبل از طوفان») قرار داريد، و شما بر جناح [= بال] سفريد، و رفتن با شما شتاب مىكند و شما را زود مىبرد، و ديدهايد که شب و روز و آفتاب و ماه، هر نويى را كهنه مىكنند، و هر دورى را نزديك مىسازند، و هر وعدهشده را مىآورند. پس آماده شوید براى این مسیر طولانی».
پس مقداد بن اسود برخاست و عرض كرد كه: يا رسول اللَّه! دار هدنه چيست؟
فرمود: خانهی رساندن و تمام شدن. و چون فتنهها مانند پارههاى شب تار امور را بر شما مشتبه سازد، پس بر شما باد به قرآن؛ زيرا كه اگر شفاعت کند یا بدگویی، سخنش قبول مىشود، هر كه آن را در پيش روى خود قرار دهد [كه آن را پيروى كند]، او را به سوى بهشت كشاند، و هر كه آن را در پشت سر خود قرار دهد، او را به سوى آتش دوزخ براند و آن راهنمايى است كه بر بهترين راهها دلالت مىكند.
و آن كتابى است كه در آن تفصيل و بيان [= توضیح] و تحصیل [= حاصل شدن مقاصد و اهداف] هست، آن است جداكننده حق و باطل [= رافع هر گونه اختلاف] و شوخى و سرسرى نيست، ظاهرى دارد و باطنى، ظاهرش حكم و دستور است، و باطنش علم و دانش؛ ظاهرش خرّم و زيبا است و باطنش ژرف. اخترانى دارد [احتمالا منظور آیات قرآن است که همچون ستارههایی که در شب تاریک انسان با کمک آنها راهش را پیدا میکند، راه را به انسان نشان میدهند] و اخترانش هم اخترانى دارند؛ شگفتىهايش شماره نشوند و تازههايش كهنه نگردند، در آن است چراغهاى هدايت و منارههای حكمت، و راهنمایی به سوی معرفت است براى كسى كه صفت آن را بشناسد. پس سزاوار است كه انسان ديده خود را به جولان درآورد، و نظر تأمّل را تا درك صفت آن برساند، که نجات بخشد هر كه در معرض هلاك است و رها سازد هر كه در چنگالی گرفتار است؛ پس به راستى انديشه است كه زنده مىكند دل بينا را چونان كه طالب نور در تاريكىها به وسيله نور راه مىرود پس بر شما باد كه خوش برآئيد [كه خود را نيكو خلاص كنيد] و كم بپائيد [خود را در فتنهها منتظر و سرگردان نگذاريد].
[۷] . أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ أَبُو الْبَقَاءِ إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْبَصْرِيُّ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ فِي الْمُحَرَّمِ سَنَةَ سِتَّ عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الدُّبَيْلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ كَثِيرٍ الْعَسْكَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ أَبُو سَلَمَةَ الْأَصْفَهَانِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي رَاشِدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ وَائِلٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَفْصٍ الْمَدَنِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ أَرْطَاةَ قَالَ: لَقِيتُ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فَضْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُكَ بِوَصِيَّةٍ أَوْصَانِي بِهَا يَوْماً هِيَ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا بِمَا فِيهَا؟ فَقُلْتُ بَلَى قَالَ: قَالَ لِي عَلِيٌّ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ ….
[۸] . متن کامل حدیث تقدیم میشود:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الطَّيِّبِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ حُمَيْدٍ اللَّخْمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُهَلَّبِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ:
لَمَّا اشْتَدَّتْ عِلَّةُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص اجْتَمَعَ عِنْدَهَا نِسَاءُ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَقُلْنَ لَهَا يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ أَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِكِ؟
فَقَالَتْ أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُمْ قَالِيَةً لِرِجَالِكُمْ لَفَظْتُهُمْ قَبْلَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ خَوَرِ الْقَنَاةِ وَ خَطَلِ الرَّأْيِ وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ لَا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَيْهِمْ عَارَهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ سُحْقاً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
وَيْحَهُمْ أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ الْوَحْيِ الْأَمِينِ وَ الطَّبِينِ بِأَمْرِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ- أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ وَ مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِي حَسَنٍ نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَكِيرَ سَيْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّهِ لَوْ تَكَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَاعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً لَا يَكْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لَا يُتَعْتَعُ رَاكِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا نَمِيراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضِفَّتَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَيَّرَ لَهُمُ الرَّيَّ غَيْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ السَّاغِبِ وَ لَفُتِحَتْ عَلَيْهِمْ بَرَكَاتُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ سَيَأْخُذُهُمُ اللَّهُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ
أَلَا هَلُمَّ فَاسْمَعْ وَ مَا عِشْتَ أَرَاكَ الدَّهْرُ الْعَجَبَ وَ إِنْ تَعْجَبْ وَ قَدْ أَعْجَبَكَ الْحَادِثُ إِلَى أَيِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَ بِأَيَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا اسْتَبْدَلُوا الذُّنَابَى وَ اللَّهِ بِالْقَوَادِمِ وَ الْعَجُزَ بِالْكَاهِلِ فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً- أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ- أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ- أَمَا لَعَمْرُ إِلَهِكَ لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَيْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ احْتَلَبُوا طِلَاعَ الْقَعْبِ دَماً عَبِيطاً وَ زُعَافاً مُمْقِراً هُنَالِكَ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ وَ يَعْرِفُ التَّالُونَ غِبَّ مَا أَسَّسَ الْأَوَّلُونَ ثُمَّ طِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ أَنْفُساً وَ اطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً وَ أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِينَ يَدَعُ فَيْئَكُمْ زَهِيداً وَ زَرْعَكُمْ حَصِيداً
فَيَا حَسْرَتَى لَكُمْ وَ أَنَّى بِكُمْ وَ قَدْ عُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ.
لینک متن و ترجمه کامل خطبه (البته با روایتی دیگر)
[۹] . متن کاملش چنین است
عَنِ النَّبِيِّ ص عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْ أَهَانَ وَلِيّاً لِي فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ مِثْلَ مَا تَرَدَّدْتُ فِي قَبْضِ نَفْسِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْهُ وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِمِثْلِ أَدَاءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ لَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَنَفَّلُ لِي حَتَّى أُحِبَّهُ وَ مَتَى أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصَراً وَ يَداً وَ مُؤَيِّداً إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ يُرِيدُ الْبَابَ مِنَ الْعِبَادَةِ فَأَكُفُّهُ عَنْهُ لِئَلَّا يَدْخُلَهُ عُجْبٌ فَيُفْسِدَهُ ذَلِكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالْفَقْرِ وَ لَوْ أَغْنَيْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالْغِنَاءِ وَ لَوْ أَفْقَرْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالسُّقْمِ وَ لَوْ صَحَّحْتُ جِسْمَهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالصِّحَّةِ وَ لَوْ أَسْقَمْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ إِنِّي أُدَبِّرُ عِبَادِي لِعِلْمِي بِقُلُوبِهِمْ فَإِنِّي عَلِيمٌ خَبِيرٌ.
برای انتقال به لینک متن کامل همراه با ترجمه اینجا را کلیک کنید.
روایت مذکور به نقل از کتب اهل سنت نیز با همین عبارت مکرر آمده است. مثلا: ر.ک: حلیه الاولیاء لأبی النعیم الإصبهانی ج۸ ص۳۱۹ (۱۲۷۹۶)- [۱۲۸۱۳] حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا عَبْدُ الْجَبَّارِ بْنُ عَاصِمٍ. ح وثنا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الأَجُرِّي، ثنا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى الْحُلْوَانِيُّ. ح وثنا مَخْلَدُ بْنُ جَعْفَرٍ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ الْبَرَاثِيُّ، قَالا: ثنا الْحَكَمُ بْنُ مُوسَى، ثنا عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ يَحْيَى الْحُسْنِي، عَنْ صَدَقَةَ الدِّمَشْقِيُّ، عَنْ هِشَامِ الْكِنَانِيِّ، عَنْ أَنَسٍ، عَنِ النَّبِيِّ ص عَنْ جِبْرِيلَ عَلَيْهِ السَّلامُ، عَنْ رَبِّهِ تَعَالَى وَتَقَدَّسَ، قَالَ: مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيًّا …
این روایت با اندک تفاوتی از قول امام باقر ع هم آمده است:
الكافي، ج۲، ص۳۵۳: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْقَمَّاطِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ ص قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ؟ قَالَ:
يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ.
[۱۰] . در «تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۶، ص۴۸۱-۴۸۵ روایات متعددی ذیل این آیه آمده است از جمله این روایت که دیگر به علت ضیق مجال نیاوردم:
عن سليم بن قيس قال: سأل رجل عليّ بن أبي طالب- عليه السّلام- فقال له، و أنا أسمع: أخبرني بأفضل منقبة لك.
قال: ما أنزل اللّه في كتابه.
قال: و ما أنزل اللّه فيك؟
قال: قوله: وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا- إلى قوله- بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ إيّاي عنى بمن عنده علم الكتاب.
[۱۱] . (۲۸۵)- [۳۳۱ ] مَا قَدْ حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي مَرْيَمَ، حَدَّثَنَا الْفِرْيَابِيُّ، حَدَّثَنَا قَيْسُ بْنُ الرَّبِيعِ، عَنْ عَاصِمٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: «وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَكْبَرْتُمْ»، قَالَ لَيْسَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَلامٍ، آيَةٌ مَكِّيَّةٌ، وَإِنَّمَا أَسْلَمَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلامٍ قَبْلَ وَفَاةِ النَّبِيِّ عَلَيْهِ السَّلامُ بِعَامَيْنِ، وَمَا أُنْزِلَ فِيهِ شَيْءٌ مِنَ الْقُرْآنِ، وَإِنَّمَا أُنْزِلَتْ هَذِهِ الآيَةُ فِي رَجُلٍ مِنْ بَنِي إسْرَائِيلَ آمَنَ بِهِ قَوْمُهُ، وَاسْتَكْبَرْتُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا.
وَقَدْ وَافَقَ الشَّعْبِيُّ فِي نَفْيِ هَذِهِ الآيَةِ أَنْ تَكُونَ أُنْزِلَتْ فِي ابْنِ سَلامٍ، وَفِي نَفْيِ آيَةٍ أُخْرَى قَدْ قَالَ بَعْضُ النَّاسِ: إنَّهَا أُنْزِلَتْ فِيهِ أَيْضًا، وَهِيَ قَوْلُهُ تَعَالَى:« قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» سَعِيدُ بْنُ جُبَيْرٍ
…
(۲۸۹)- [۳۳۱ ] وَكَمَا حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ سِنَانٍ، حَدَّثَنَا أَزْهَرُ بْنُ سَعْدٍ السَّمَّانُ، حَدَّثَنَا ابْنُ عَوْنٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ فِي هَذِهِ الآيَةِ: «وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى مِثْلِهِ»، قَالَ: يَقُولُونَ: ابْنُ سَلامٍ، وَكَيْفَ يَكُونُ ابْنُ سَلامٍ وَهَذِهِ الآيَةُ مَكِّيَّةٌ؟ ! قَالَ ابْنُ عَوْنٍ: فَنُبِّئْتُ أَنَّ مُحَمَّدًا، يَعْنِي ابْنَ سِيرِينَ، قَالَ: صَدَقَ هِيَ مَكِّيَّةٌ.
[۱۲] . در حکایت معروفی که مدعی میشود که این آیات درباره من نازل شده، همه مردم مدینه – که علیالقاعده بسیاری از آنها اصحاب پیامبر بودند- او را یهودی دروغگو خطاب میکنند.
[۱۳] . این مطلب از کتاب «علی کیست؟» نوشته فضل الله کمپانی، (تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳) (که اول بار در سال ۱۳۳۷ منتشر شده) ص۲۵۴ آمده و در دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۱۳۴ هم آمده است؛ متاسفانه هیچکدام آدرسی ندادهاند.
[۱۴] . و به این مضمون بسیار نزدیک است این حدیث: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ لِي: مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ صَغُرَتْ أَوْ كَبُرَتْ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِلَّا أَدَّى شُكْرَهَا. امام صادق ع فرمود: خداوند به بندهای هر نعمت کوچک یا بزرگی نداد و سپس بنده «الحمدلله» نگفت، مگر اینکه آن بنده شکر آن نعمت را ادا کرده است. (اصول کافی ۲ /۹۶)
[۱۵] . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۱، ص: ۲۸۳-۲۸۵ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِيُ الْمُفَسِّرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَيَّارٍ عَنْ أَبَوَيْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى الرِّضَا ع فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمِينَ مَا تَفْسِيرُهُ فَقَالَ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنِ الْبَاقِرِ عَنْ زَيْنِ الْعَابِدِينَ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمِينَ مَا تَفْسِيرُهُ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ هُوَ أَنْ عَرَّفَ عِبَادَهُ بَعْضَ نِعَمِهِ عَلَيْهِمْ جُمَلًا إِذْ لَا يَقْدِرُونَ عَلَى مَعْرِفَةِ جَمِيعِهَا بِالتَّفْصِيلِ لِأَنَّهَا أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُحْصَى أَوْ تُعْرَفَ فَقَالَ لَهُمْ قُولُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَيْنَا رَبُّ الْعَالَمِينَ وَ هُمُ الْجَمَاعَاتُ مِنْ كُلِّ مَخْلُوقٍ مِنَ الْجَمَادَاتِ وَ الْحَيَوَانَاتِ وَ أَمَّا الْحَيَوَانَاتُ فَهُوَ يَقْلِبُهَا فِي قُدْرَتِهِ وَ يَغْذُوهَا مِنْ رِزْقِهِ وَ يُحَوِّطُهَا بِكَنَفِهِ وَ يُدَبِّرُ كُلًّا مِنْهَا بِمَصْلَحَتِهِ وَ أَمَّا الْجَمَادَاتُ فَهُوَ يُمْسِكُهَا بِقُدْرَتِهِ وَ يُمْسِكُ الْمُتَّصِلَ مِنْهَا أَنْ يَتَهَافَتَ وَ يُمْسِكُ الْمُتَهَافِتَ مِنْهَا أَنْ يَتَلَاصَقَ وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ يُمْسِكُ الْأَرْضَ أَنْ تَنْخَسِفَ إِلَّا بِأَمْرِهِ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ وَ قَالَ ع رَبُّ الْعَالَمِينَ مَالِكُهُمْ وَ خَالِقُهُمْ وَ سَائِقُ أَرْزَاقِهِمْ إِلَيْهِمْ مِنْ حَيْثُ يَعْلَمُونَ وَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ فَالرِّزْقُ مَقْسُومٌ وَ هُوَ يَأْتِي ابْنَ آدَمَ عَلَى أَيِّ سِيرَةٍ سَارَهَا مِنَ الدُّنْيَا لَيْسَ تَقْوَى مُتَّقٍ بِزَائِدِهِ وَ لَا فُجُورُ فَاجِرٍ بِنَاقِصِهِ وَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ سِتْرٌ وَ هُوَ طَالِبُهُ فَلَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ يَفِرُّ مِنْ رِزْقِهِ لَطَلَبَهُ رِزْقُهُ كَمَا يَطْلُبُهُ الْمَوْتُ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ قُولُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَيْنَا وَ ذَكَّرَنَا بِهِ مِنْ خَيْرٍ فِي كُتُبِ الْأَوَّلِينَ قَبْلَ أَنْ نَكُونَ فَفِي هَذَا إِيجَابٌ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ص وَ عَلَى شِيعَتِهِمْ أَنْ يَشْكُرُوهُ بِمَا فَضَّلَهُمْ وَ ذَلِكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لَمَّا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع وَ اصْطَفَاهُ نَجِيّاً وَ فَلَقَ لَهُ الْبَحْرَ وَ نَجَّى بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ أَعْطَاهُ التَّوْرَاةَ وَ الْأَلْوَاحَ رَأَى مَكَانَهُ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ يَا رَبِّ لَقَدْ أَكْرَمْتَنِي بِكَرَامَةٍ لَمْ تُكْرِمْ بِهَا أَحَداً قَبْلِي فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ يَا مُوسَى أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مُحَمَّداً عِنْدِي أَفْضَلُ مِنْ جَمِيعِ مَلَائِكَتِي وَ جَمِيعِ خَلْقِي قَالَ مُوسَى ع يَا رَبِّ فَإِنْ كَانَ مُحَمَّدٌ ص أَكْرَمَ عِنْدَكَ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِكَ فَهَلْ فِي آلِ الْأَنْبِيَاءِ أَكْرَمُ مِنْ آلِي قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ يَا مُوسَى أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ فَضْلَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَى جَمِيعِ آلِ النَّبِيِّينَ كَفَضْلِ مُحَمَّدٍ عَلَى جَمِيعِ الْمُرْسَلِينَ فَقَالَ مُوسَى يَا رَبِّ فَإِنْ كَانَ آلُ مُحَمَّدٍ كَذَلِكَ فَهَلْ فِي أُمَمِ الْأَنْبِيَاءِ أَفْضَلُ عِنْدَكَ مِنْ أُمَّتِي ظَلَّلْتَ عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْتَ عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى وَ فَلَقْتَ لَهُمُ الْبَحْرَ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ يَا مُوسَى أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ فَضْلَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ عَلَى جَمِيعِ الْأُمَمِ كَفَضْلِهِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي فَقَالَ مُوسَى ع يَا رَبِّ لَيْتَنِي كُنْتُ أَرَاهُمْ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا مُوسَى إِنَّكَ لَنْ تَرَاهُمْ وَ لَيْسَ هَذَا أَوَانَ ظُهُورِهِمْ وَ لَكِنْ سَوْفَ تَرَاهُمْ فِي الْجَنَّاتِ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ الْفِرْدَوْسِ بِحَضْرَةِ مُحَمَّدٍ فِي نَعِيمِهَا يَتَقَلَّبُونَ وَ فِي خَيْرَاتِهَا يَتَبَحْبَحُونَ أَ فَتُحِبُّ أَنْ أُسْمِعَكَ كَلَامَهُمْ فَقَالَ نَعَمْ إِلَهِي قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ قُمْ بَيْنَ يَدَيَّ وَ اشْدُدْ مِئْزَرَكَ قِيَامَ الْعَبْدِ الذَّلِيلِ بَيْنَ يَدَيِ الْمَلِكِ الْجَلِيلِ فَفَعَلَ ذَلِكَ مُوسَى ع فَنَادَى رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ فَأَجَابُوهُ كُلُّهُمْ وَ هُمْ فِي أَصْلَابِ آبَائِهِمْ وَ أَرْحَامِ أُمَّهَاتِهِمْ لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ وَ الْمُلْكَ لَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ قَالَ فَجَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تِلْكَ الْإِجَابَةَ شِعَارَ الْحَاجِّ ثُمَّ نَادَى رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ إِنَّ قَضَائِي عَلَيْكُمْ أَنَّ رَحْمَتِي سَبَقَتْ غَضَبَى وَ عَفْوِي قَبْلَ عِقَابِي فَقَدِ اسْتَجَبْتُ لَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَدْعُوَنِي وَ أَعْطَيْتُكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَسْأَلُونِي مَنْ لَقِيَنِي مِنْكُمْ بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَادِقٌ فِي أَقْوَالِهِ مُحِقٌّ فِي أَفْعَالِهِ وَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَخُوهُ وَ وَصِيُّهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَلِيُّهُ وَ يُلْتَزَمُ طَاعَتُهُ كَمَا يُلْتَزَمُ طَاعَةُ مُحَمَّدٍ وَ أَنَّ أَوْلِيَاءَهُ الْمُصْطَفَيْنَ الطَّاهِرِينَ الْمُطَهَّرِينَ الْمُنْبِئِينَ بِعَجَائِبِ آيَاتِ اللَّهِ وَ دَلَائِلِ حُجَجِ اللَّهِ مِنْ بَعْدِهِمَا أَوْلِيَاؤُهُ أَدْخَلْتُهُ جَنَّتِي وَ إِنْ كَانَتْ ذُنُوبُهُ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ قَالَ ع فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيَّنَا مُحَمَّداً ص قَالَ يَا مُحَمَّدُ وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا أُمَّتَكَ بِهَذِهِ الْكَرَامَةِ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُحَمَّدٍ ص قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ عَلَى مَا اخْتَصَّنِي بِهِ مِنْ هَذِهِ الْفَضِيلَةِ وَ قَالَ لِأُمَّتِهِ قُولُوا أَنْتُمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ عَلَى مَا اخْتَصَّنَا بِهِ مِنْ هَذِهِ الْفَضَائِلِ.
[۱۶] . مخصوصا به «قیل» توجه شود که سخن ملائکه نیست.
[۱۷] . مواردی که در قرآن «العالمین» به معنای «انسانها» آمده است: (يا بَني إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ (بقره/ ۴۷ و ۱۲۲)؛ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ (آل عمران/۳۳) يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمينَ (آل عمران /۴۲) ْ إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمينَ (مائده/۲۰) فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمينَ (مائده/۱۱۵) َ إِسْماعيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمينَ (انعام/۸۶) وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمينَ (اعراف/۸۰؛ عنکبوت/۲۸) قالَ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغيكُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمينَ (اعراف/۱۴۰) قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمينَ (حجر/۷۰) أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمينَ (شعرا/ ۱۶۵) وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ (عنکبوت/۶) ْ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما في صُدُورِ الْعالَمينَ (عنکبوت /۱۰) سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمينَ (صافات/۷۹) وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمينَ (دخان/۳۲) َ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمينَ (جاثیه/۱۶)
[۱۸] . و الْعَالَمُ: اسم للفلك و ما يحويه من الجواهر و الأعراض، و هو في الأصل اسم لما يعلم به كالطابع و الخاتم لما يطبع به و يختم به، و جعل بناؤه على هذه الصّيغة لكونه كالآلة، و الْعَالَمُ آلة مفردات ألفاظ القرآن، ص: ۵۸۲
في الدّلالة على صانعه، و لهذا أحالنا تعالى عليه في معرفة وحدانيّته، فقال: أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ [الأعراف/ ۱۸۵]، و أمّا جمعه فلأنّ من كلّ نوع من هذه قد يسمّى عَالَماً، فيقال: عالم الإنسان، و عالم الماء، و عالم النّار، و أيضا
قَدْ رُوِيَ: (إِنَّ لِلَّهِ بِضْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَالَمٍ) «۱».
و أمّا جمعه جمع السّلامة فلكون النّاس في جملتهم، و الإنسان إذا شارك غيره في اللّفظ غلب حكمه، و
قِيلَ: إِنَّمَا جُمِعَ هَذَا الْجَمْعُ لِأَنَّهُ عُنِيَ بِهِ أَصْنَافُ الْخَلَائِقِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ دُونَ غَيْرِهَا. وَ قَدْ رُوِيَ هَذَا عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ «۲» و
قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ: عُنِيَ بِهِ النَّاسُ وَ جُعِلَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَالَماً «۳»، وَ قَالَ «۴»: الْعَالَمُ عَالَمَانِ الْكَبِيرُ وَ هُوَ الْفَلَكُ بِمَا فِيهِ، وَ الصَّغِيرُ وَ هُوَ الْإِنْسَانُ لِأَنَّهُ مَخْلُوقٌ عَلَى هَيْئَةِ الْعَالَمِ، وَ قَدْ أَوْجَدَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ كُلَّ مَا هُوَ مَوْجُودٌ فِي الْعَالَمِ الْكَبِيرِ.
قال تعالى: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ* [الفاتحة/ ۱]، و قوله تعالى:وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ* [البقرة/ ۴۷]، قيل: أراد عالمي زمانهم. و قيل: أراد فضلاء زمانهم الذين يجري كلّ واحد منهم مجرى كلّ عالم لما أعطاهم و مكّنهم منه، و تسميتهم بذلك كتسمية إبراهيم عليه السلام بأمّة في قوله: إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً [النحل/ ۱۲۰]، و قوله: أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمِينَ [الحجر/ ۷۰].
__________________________________________________
(۱) أخرج ابن جرير و ابن أبي حاتم عن أبي العالية في قوله تعالى: ربّ العالمين* قال: الإنس عالم، و الجن عالم، و ما سوى ذلك ثمانية عشر ألف عالم من الملائكة.
و أخرج أبو الشيخ و أبو نعيم في الحلية عن وهب قال: إنّ للّه عزّ و جل ثمانية عشر ألف عالم. الدنيا منها عالم واحد. انظر: الدر المنثور ۱/ ۳۴.
(۲) انظر: البصائر ۴/ ۹۵، و الدر المنثور ۱/ ۳۴.
(۳) انظر: البصائر ۴/ ۹۵.
(۴) انظر تفصيل النشأتين ص ۷۸.
[۱۹] . ادامه روایت چنین است:
وَ إِنَّ اللَّهَ لَيُعَذِّبُ الْجُعَلَ فِي جُحْرِهَا بِحَبْسِ الْمَطَرِ عَنِ الْأَرْضِ الَّتِي هِيَ بِمَحَلِّهَا بِخَطَايَا مَنْ بِحَضْرَتِهَا وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهَا السَّبِيلَ فِي مَسْلَكٍ سِوَى مَحَلَّةِ أَهْلِ الْمَعَاصِي قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ
راستى خدا هر آينه جُعَل را در سوراخش عذاب مىكند عذاب مىكند به واسطه دريغ كردن باران از زمينى كه محل او است براى گناهان مردمى كه در ميان آنها است و به تحقيق خدا براى جُعَل راهى فراهم كرده است كه از آن برود به محلّى ديگر جز محلّ معصيت كارها، گويد:سپس امام باقر (ع) فرمود: فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ.
(۲۹۲)- [۱ : ۳۹۶] قَوْلُهُ:ف وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍق عَاصِمُ بْنُ حَكِيمٍ، عَنْ سُلَيْمَانَ التَّيْمِيِّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُسْلِمٍ، ْ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَا عَامٌ بِأَكْثَرَ مِنْ عَامٍ مَطَرًا.
أَوْ قَالَ: مَا مِنْ عَامٍ، وَلَكِنَّ اللَّهَ يُصَرِّفُهُ حَيْثُ شَاءَ.
وَقَرَأَ هَذِهِ الآيَةَ:ف وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ تفسیر یحیی بن السلام
[۲۰] . حدیثی از ابن عباس ذیل این آیه که ماء را به علم تفسیر کند نیافتم مگر به دلالت ضمنی از این حدیث که در جوامع اهل سنت آمده است:
السنن الوارده فی الفتن للدانی (عثمان بن سعید الدانی م ۴۴۴) [ ج۱، ص۳۱۶ ] (۶۷۸)- [۶۷۸] حُدِّثْنَا عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَاشِمِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِسْحَاقَ الْمَادَرَائِيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو إِسْمَاعِيلَ التِّرْمِذِيُّ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ سَابِقٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَسْلَمَةُ بْنُ عُلَيٍّ، عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ حَيَّانَ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: ” أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الْجَنَّةِ إِلَى الأَرْضِ خَمْسَةَ أَنْهَارٍ: سَيْحُونَ وَهُوَ نَهْرُ الْهِنْدِ، وَجَيْحُونَ وَهُوَ نَهْرُ بَلْخٍ، وَدِجْلَةَ وَالْفُرَاتَ وَهُمَا نَهْرَا الْعِرَاقِ، وَالنِّيلَ وَهُوَ نَهْرُ مِصْرَ أَنْزَلَهَا اللَّهُ تَعَالَى مِنْ عَيْنٍ وَاحِدَةٍ مِنْ عُيُونِ الْجَنَّةِ مِنْ أَسْفَلِ دَرَجَةٍ مِنْ دَرَجَاتِهَا، عَلَى جَنَاحَيْ جِبْرِيلَ عَلَيْهِ السَّلامُ، وَاسْتَوْدَعَهَا الْجِبَالَ، وَأَجْرَاهَا فِي الأَرْضِ وَجَعَلَ فِيهَا مَنَافِعَ لِلنَّاسِ فِي أَصْنَافِ مَعَايِشِهِمْ، وَذَلِكَ قَوْلُهُ « وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الأَرْضِ» فَإِذَا كَانَ عِنْدَ خُرُوجِ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ أَرْسَلَ اللَّهُ تَعَالَى جِبْرِيلَ عَلَيْهِ السَّلامُ فَرَفَعَ مِنَ الأَرْضِ الْقُرْآنَ وَالْعِلْمَ كُلَّهُ، وَالْحَجَرَ الأَسْوَدَ مِنْ رُكْنِ الْبَيْتِ، وَمَقَامَ إِبْرَاهِيمَ، وَتَابُوتَ مُوسَى بِمَا فِيهِ، وَهَذِهِ الأَنْهَارَ الْخَمْسَةَ فَيَرْفَعُ كُلَّ ذَلِكَ إِلَى السَّمَاءِ، فَذَلِكَ قَوْلُهُ « وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ»، فَإِذَا رُفِعَتْ هَذِهِ الأَشْيَاءُ مِنَ الأَرْضِ فَقَدَ أَهْلُهَا خَيْرَ الدِّينِ وَالدُّنْيَا ” و مرحوم مجلسی هم در بحار الأنوار، (ج۵۷، ص۳۹) آن را به نقل از الدر المنثور (ج۵، ص۸) آورده است.
[۲۱] . روایات دیگری در این زمینه:
الف) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۶، ص: ۳۹۱: عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْيَعْقُوبِيِّ عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ فَقَالَ يَعْنِي مَاءَ الْعَقِيقِ.
که در تفسير صافي (ج۳، ص۳۹۷) در توضیح آن آمده است: أقولُ: يعني بالعقيق الوادي.
و در معجم البلدان (ج۴، ص۱۳۸) توضیح داده است: العقيق كل واد شقه السيل فانهره و وسعه، و في بلاد العرب اعقة أربعة … احدها عقيق المدينة المنورة.
و مرحوم مجلسی در مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول (ج۲۲، ص۲۴۴) در این باره توضیح داده است:
«و لعل المراد وادي العقيق، و إنما ذكره عليه السلام على وجه التمثيل، أي مثله من المواضع التي ليس فيها ماء، و إنما فيها برك و غدر يجتمع فيهما ماء السماء، أو يقال: خص ذلك الموضع لاحتياجهم فيه إلى الماء للدنيا و الدين لوقوع غسل الإحرام فيه، أو يقال: كان أولا نزول الآية لهذا الموضع بسبب من الأسباب لا نعرفه، و أما حمله على ماء فص العقيق فلا يخفى بعده.»
ب) و في المجمع عن النبيّ صلّى اللَّه عليه و آله انّ اللَّه تعالى انزل من الجنّة خمسة انهار سيحون و هو نهر الهند و جيحون و هو نهر بلخ و دجلة و الفرات و هما نهرا العراق و النيل و هو نهر مصر أنزلها اللَّه من عين واحدة و أجراها في الأرض و جعل فيها منافع للنّاس في اصناف معايشهم فذلك قوله وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ الآية وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ بالإفساد او التصعيد أو التعميق بحيث يتعذّر استنباطه لَقادِرُونَ كما كنّا قادرين على انزاله قيل في تنكير ذهاب إيماء الى كثرة طرقه و مبالغة في الإيعاد به.
ج) و عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن يعقوب بن يزيد، عن علي بن يقطين، عن عمرو بن إبراهيم، عن خلق بن حماد، عن محمد بن مسلم، قال: سمعت أبا جعفر (ع) يقول، قال رسول اللّه (ص): قال اللّه عزّ و جلّ: وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ، ماءً مباركا. قال (ص): ليس من ماء في الأرض، إلّا و قد خالطه ماء السماء. طب الأئمة عليهم السلام (للشبر)، ص: ۲۰۱
[۲۲] . احادیث دیگری هم بود که برای پرهیز از تفصیل در کانال قرار ندادم. برخی که به نظرم هرکدام ظرافت خاص دیگری را منتقل میکند در اینجا آوردم:
– تَفْسِيرِ السُّدِّيِّ عَنْ أَبِي صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ» قَالَ أَنْزَلَ اللَّهُ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ مَعَهُ ذُو الْفَقَارِ خُلِقَ مِنْ وَرَقِ آسِ الْجَنَّةِ ثُمَّ قَالَ «فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ» وَ كَانَ بِهِ يُحَارِبُ آدَمُ أَعْدَاءَهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الشَّيَاطِينِ وَ كَانَ عَلَيْهِ مَكْتُوباً لَا يَزَالُ أَنْبِيَائِي يُحَارِبُونَ بِهِ نَبِيٌّ بَعْدَ نَبِيٍّ وَ صِدِّيقٌ بَعْدَ صِدِّيقٍ حَتَّى يَرِثَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَيُحَارِبَ بِهِ عَنِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ وَ «مَنافِعُ لِلنَّاسِ» لِمُحَمَّدِ وَ عَلِيٍّ «إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ» مَنِيعٌ مِنَ النَّقِمَةِ بِالْكُفَّارِ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ.
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۳، ص۲۹۴
ابن عباس در تفسیر این آیه گفته است: «آهن را فروفرستاد» یعنی خداوند وقتی آدم را از بهشت فروفرستاد، همراهش ذوالفقار را فرستاد که از برگ درخت «آس»[۲۲] بهشتی آفریده شده بود که «در آن بأس شدید است» و حضرت آدم با آن با دشمنانش از جنیان و شیاطین میجنگید و بر آن نوشته شده که همواره پیامبران من، پیامبری بعد از پیامبر دیگر، و صدیقی بعد ازصدیق دیگر با آن [با دشمنانشان] میجنگند تا اینکه امیرالمومنین ع آن را به ارث ببرد و با آن از جان پیامبر امی دفاع کند و «منافعی برای مردم دارد» برای محمد ص و علی، «که البته خداوند قوی و عزیز است» و آسیبهای ناشی از کفار را به وسیله علی بن ابیطالب دفع میکند.
– امام علی ع در ضمن گفتگویی طولانی فرمودند:
قَالَ «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ» فَإِنْزَالُهُ ذَلِكَ خَلْقُهُ إِيَّاه
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج۱، ص۲۵۰
خداوند میفرماید: «آهن را نازل کردیم که…» نازل کردنش همان آفریدنش است.
– مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ و غَيْرُهُ، عَنْ سَهْلٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى؛ و مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ جَمِيعاً، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ و عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ أَبِي الدَّيْلَمِ: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَال: … الِاسْمَ الْأَكْبَرَ وَ هُوَ الْكِتَابُ الَّذِي يُعْلَمُ بِهِ عِلْمُ كُلِّ شَيْءٍ الَّذِي كَانَ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِم، يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا … وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ» الْكِتَابُ الِاسْمُ الْأَكْبَر وَ إِنَّمَا عُرِفَ مِمَّا يُدْعَى الْكِتَابَ التَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِيلُ وَ الْفُرْقَانُ فِيهَا فِيهَا كِتَابُ نُوحٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، و فِيهَا كِتَابُ صَالِحٍ و شُعَيْبٍ و إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، فَأَخْبَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى فَأَيْنَ صُحُفُ إِبْرَاهِيمَ إِنَّمَا صُحُفُ إِبْرَاهِيمَ الِاسْمُ الْأَكْبَرُ وَ صُحُفُ مُوسَى الِاسْمُ الْأَكْبَر ….[۲۲]
كافي ج۱ ص۲۹۳
امام صادق ع در ضمن حدیثی طولانی به این آیه رسیدند و فرمودند:
اسم اکبر همان كتابي است كه علم هر چيز از آن دانسته شود و همراه پيغمبران صلوات اللَّه عليهم بوده است؛ که خداى تعالى فرمايد: «بتحقيق كه ما رسولانى فرستاديم … و بهمراه ايشان كتاب و ميزان نازل كرديم» كتاب همان اسم اكبر است، و از میان آنچه به نام كتاب شناخته شده، تورات و انجيل و فرقان (قرآن) معروف است، و[لى علاوه بر آنها] در آن كتاب، كتاب نوح عليه السلام و كتاب صالح و شعيب و ابراهيم عليهم السلام است كه خداى عز و جل خبر داده است «همانا اين [مطلب] در صحف نخستين است، صحف ابراهيم و موسى» پس [اگر كتاب منحصر به تورات و انجيل و قرآن است] صحف ابراهيم كجاست! همانا صحف ابراهيم، اسم اكبر است؛ و صحف موسى هم اسم اكبر است …
[۲۳] . ادامه روایت توضیح مطلب است لذا در پاورقی آوردم: قَالَ أَوْضِحْ لِي ذَلِكَ قَالَ إِنَّ الرُّوحَ مُقِيمَةٌ فِي مَكَانِهَا رُوحُ الْمُحْسِنِ فِي ضِيَاءٍ وَ فُسْحَةٍ وَ رُوحُ الْمُسِيءِ فِي ضِيقٍ وَ ظُلْمَةٍ وَ الْبَدَنُ يَصِيرُ تُرَاباً كَمَا مِنْهُ خُلِقَ وَ مَا تَقْذِفُ بِهِ السِّبَاعُ وَ الْهَوَامُّ مِنْ أَجْوَافِهَا مِمَّا أَكَلَتْهُ وَ مَزَّقَتْهُ كُلُّ ذَلِكَ فِي التُّرَابِ مَحْفُوظٌ عِنْدَ مَنْ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ عَدَدَ الْأَشْيَاءِ وَ وَزْنَهَا وَ إِنَّ تُرَابَ الرُّوحَانِيِّينَ بِمَنْزِلَةِ الذَّهَبِ فِي التُّرَابِ فَإِذَا كَانَ حِينُ الْبَعْثِ مُطِرَتِ الْأَرْضُ مَطَرَ النُّشُورِ فَتَرْبُو الْأَرْضُ ثُمَّ تمخضوا [تُمْخَضُ] مَخْضَ السِّقَاءِ فَيَصِيرُ تُرَابُ الْبَشَرِ كَمَصِيرِ الذَّهَبِ مِنَ التُّرَابِ إِذَا غُسِلَ بِالْمَاءِ- وَ الزُّبْدِ مِنَ اللَّبَنِ إِذَا مُخِضَ فَيَجْتَمِعُ تُرَابُ كُلِّ قَالَبٍ إِلَى قَالَبِهِ فَيَنْتَقِلُ بِإِذْنِ اللَّهِ الْقَادِرِ إِلَى حَيْثُ الرُّوحِ فَتَعُودُ الصُّوَرُ بِإِذْنِ الْمُصَوِّرِ كَهَيْئَتِهَا وَ تَلِجُ الرُّوحُ فِيهَا فَإِذَا قَدِ اسْتَوَى لَا يُنْكِرُ مِنْ نَفْسِهِ شَيْئاً
[۲۴] .در سرائر ابن ادریس، ج۱، ص۴۴؛ و «أعلام الدين في صفات المؤمنين» (دیلمی م ۸۴۱)، ص ۸۲ بدین صورت آمده است «وَ قَالَ قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتَابَةِ» و در منیه المرید، ص۲۶۷ بدین صورت آمده است وَ قَدْ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: قَيِّدُوا الْعِلْمَ قِيلَ وَ مَا تَقْيِيدُهُ قَالَ كِتَابَتُهُ.
[۲۵] . متن کاملتر کلام امام که این فقره از بحث را تمام می کند بدین صورت است:
تَأَمَّلْ يَا مُفَضَّلُ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ بِهِ عَلَى الْإِنْسَانِ مِنْ هَذَا الْمَنْطِقِ الَّذِي يُعَبِّرُ بِهِ عَمَّا فِي ضَمِيرِهِ وَ مَا يَخْطُرُ بِقَلْبِهِ وَ يُنْتِجُهُ فِكْرُهُ وَ بِهِ يَفْهَمُ عَنْ غَيْرِهِ مَا فِي نَفْسِهِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ كَانَ بِمَنْزِلَةِ الْبَهَائِمِ الْمُهْمَلَةِ الَّتِي لَا تُخْبِرُ عَنْ نَفْسِهَا بِشَيْءٍ وَ لَا تَفْهَمُ عَنْ مُخْبِرٍ شَيْئاً وَ كَذَلِكَ الْكِتَابَةُ الَّتِي بِهَا تُقَيَّدُ أَخْبَارُ الْمَاضِينَ لِلْبَاقِينَ وَ أَخْبَارُ الْبَاقِينَ لِلْآتِينَ وَ بِهَا تُخَلَّدُ الْكُتُبُ فِي الْعُلُومِ وَ الْآدَابِ وَ غَيْرِهَا وَ بِهَا يَحْفَظُ الْإِنْسَانُ ذِكْرَ مَا يَجْرِي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ غَيْرِهِ مِنَ الْمُعَامَلَاتِ وَ الْحِسَابِ وَ لَوْلَاهُ لَانْقَطَعَ أَخْبَارُ بَعْضِ الْأَزْمِنَةِ عَنْ بَعْضٍ وَ أَخْبَارُ الْغَائِبِينَ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ دَرَسَتِ الْعُلُومُ وَ ضَاعَتِ الْآدَابُ وَ عَظُمَ مَا يَدْخُلُ عَلَى النَّاسِ مِنَ الْخَلَلِ فِي أُمُورِهِمْ وَ مُعَامَلَاتِهِمْ وَ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَى النَّظَرِ فِيهِ مِنْ أَمْرِ دِينِهِمْ وَ مَا رُوِيَ لَهُمْ مِمَّا لَا يَسَعُهُمْ جَهْلُهُ وَ لَعَلَّكَ تَظُنُّ أَنَّهَا مِمَّا يُخْلَصُ إِلَيْهِ بِالْحِيلَةِ وَ الْفِطْنَةِ وَ لَيْسَتْ مِمَّا أُعْطِيَهُ الْإِنْسَانُ مِنْ خَلْقِهِ وَ طِبَاعِهِ وَ كَذَلِكَ الْكَلَامُ إِنَّمَا هُوَ شَيْءٌ يَصْطَلِحُ عَلَيْهِ النَّاسُ فَيَجْرِي بَيْنَهُمْ وَ لِهَذَا صَارَ يَخْتَلِفُ فِي الْأُمَمِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ كَذَلِكَ لِكِتَابَةِ الْعَرَبِيِّ وَ السِّرْيَانِيِّ وَ الْعِبْرَانِيِّ وَ الرُّومِيِّ وَ غَيْرِهَا مِنْ سَائِرِ الْكِتَابَةِ الَّتِي هِيَ مُتَفَرِّقَةٌ فِي الْأُمَمِ إِنَّمَا اصْطَلَحُوا عَلَيْهَا كَمَا اصْطَلَحُوا عَلَى الْكَلَامِ فَيُقَالُ لِمَنِ ادَّعَى ذَلِكَ أَنَّ الْإِنْسَانَ وَ إِنْ كَانَ لَهُ فِي الْأَمْرَيْنِ جَمِيعاً فِعْلٌ أَوْ حِيلَةٌ فَإِنَّ الشَّيْءَ الَّذِي يَبْلُغُ بِهِ ذَلِكَ الْفِعْلَ وَ الْحِيلَةَ عَطِيَّةٌ وَ هِبَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِي خَلْقِهِ فَإِنَّهُ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَهُ لِسَانٌ مُهَيَّأٌ لِلْكَلَامِ وَ ذِهْنٌ يَهْتَدِي بِهِ لِلْأُمُورِ لَمْ يَكُنْ لِيَتَكَلَّمَ أَبَداً وَ لَوْ لَمْ تَكُنْ لَهُ كَفٌّ مُهَيَّئَةٌ وَ أَصَابِعُ لِلْكِتَابَةِ لَمْ يَكُنْ لِيَكْتُبَ أَبَداً وَ اعْتَبِرْ ذَلِكَ مِنَ الْبَهَائِمِ الَّتِي لَا كَلَامَ لَهَا وَ لَا كِتَابَةَ فَأَصْلُ ذَلِكَ فِطْرَةُ الْبَارِي جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَا تَفَضَّلَ بِهِ عَلَى خَلْقِهِ فَمَنْ شَكَرَ أُثِيبَ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِين. توحيد المفضل، ص: ۸۱-۷۹
[۲۶] . این احادیث هم بسیار ارتباط داشت که به علت ضیق مجال در کانال نیاوردم
۱) قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْقَلَمُ فَقَالَ لَهُ اكْتُبْ فَكَتَبَ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
تفسير القمي، ج۲، ص۱۹۸
۲) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِيِّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: الِاشْتِهَارُ بِالْعِبَادَةِ رِيبَةٌ إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ الْفَرَائِضَ … وَ أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ وَ أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ وَ أَكْثَرُ النَّاسِ قِيمَةً أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ النَّاسِ قِيمَةً أَقَلُّهُمْ عِلْماً …
الأمالي( للصدوق)، ص: ۲۱
۳) «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ » و عن قتادة في تفسيرها:” القلم نعمة من الله عظيمة، لو لا القلم ما قام دين و لم يصلح عيش … و نبه على فضل علم الكتابة، لما فيه من المنافع العظيمة التي لا يحيط بها إلا هو، و ما دونت العلوم و لا قيدت الحكم و لا ضبطت أخبار الأولين و مقالاتهم، و لا كتب الله الكتب المنزلة إلا بالكتابة، و لولاها ما استقامت أمور الدين و الدنيا”.
مكاتيب الرسول صلى الله عليه و آله و سلم، ج۱، ص۳۸۹ (الدر المنثور ۲۵۰: ۶ و ۳۶۹ و القرطبي ۱۲۰: ۲۰ و المجمع ۵۱۴: ۱۰ و الطبري ۱۶۱: ۳۰ و تفسير الرازي ۱۷: ۳۲ و التبيان ۳۸۰: ۱۰ و الجامع لأخلاق الراوي ۳۹۲: ۱
[۲۷] . در کتاب مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص۳۲۶ (نوشته مرحوم طبرسی م۶۰۰) به جای «یهدیه» «یبدیه» نوشته شده است که ترجمه اش چنین می شود: در قلب کسی قرار می گیرد که خداوتد تبارک و تعالی بخواهد بر او آشکار کند
[۲۸] . و حدیثی دیگر در تفسیر کل آیات و تطبیق آن بر پیامبر اکرم ص و امیرالمومنین ع به نقل از تفسير القمي، ج۲، ص۴۳۰:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الشَّيْبَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ يُوسُفَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ كَيْسَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ اقْرَأْ قَالَ وَ مَا أَقْرَأُ قَالَ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ يَعْنِي خَلَقَ نُورَكَ الْأَقْدَمَ قَبْلَ الْأَشْيَاءِ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ يَعْنِي خَلَقَكَ مِنْ نُطْفَةٍ [عَلَقَةٍ] وَ شَقَّ مِنْكَ عَلِيّاً اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ يَعْنِي عَلَّمَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ يَعْنِي عَلَّمَ عَلِيّاً مَا لَمْ يَعْلَمْ قَبْلَ ذَلِكَ.
[۲۹] . خود را برتر نبینیم و فخرفروشی نکنیم و فکر نکنیم خودمان کارهای بودهایم و خودمان زحمت کشیدهایم و … (قصص/۷۸)
[۳۰] . هر علمی را که به دست میآوریم (حتی علم محصول مطالعه : بالقلم) خدا به ما داده است. پس هم حواسمان باشد که علم را خدا میدهد، نه صرف تعلم (حدیث ۱)؛ و هم اینکه این بهانه نشود که تعلم را کنار بگذاریم (حدیث ۲ و ۳).
[۳۱] . اگر علم را خدا میدهد از راه غیر مطالعه و تعلم ظاهری هم میتواند بدهد (بقره/۲۸۲: وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ؛ و حدیث۱) اما محور را بر آموزش با قلم گذاشته است (عَلَّمَ بالقلم، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم)
[۳۲] . مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ:
[۳۳] . چند حدیث دیگر که به آیه بسیار مرتبط است و به علت ضیق مجال در کانال نیاوردم:
۱) عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مَالِكِ بْنِ حُصَيْنٍ السَّكُونِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
مَا مِنْ عَبْدٍ كَظَمَ غَيْظاً إِلَّا زَادَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِزّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ وَ أَثَابَهُ اللَّهُ مَكَانَ غَيْظِهِ ذَلِكَ.
كافي، ج۲، ص۱۱۰
۲) حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ حَدَّثَنِي يَحْيَى بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ سَمِعْتُ عَبْدَ الرَّزَّاقِ يَقُولُ:
جَعَلَتْ جَارِيَةٌ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع تَسْكُبُ الْمَاءَ عَلَيْهِ وَ هُوَ يَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ فَسَقَطَ الْإِبْرِيقُ مِنْ يَدِ الْجَارِيَةِ عَلَى وَجْهِهِ فَشَجَّهُ فَرَفَعَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع رَأْسَهُ إِلَيْهَا فَقَالَتِ الْجَارِيَةُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ» فَقَالَ لَهَا قَدْ كَظَمْتُ غَيْظِي قَالَتْ «وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ» قَالَ قَدْ عَفَى اللَّهُ عَنْكِ قَالَتْ «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» قَالَ اذْهَبِي فَأَنْتِ حُرَّةٌ.
الأمالي( للصدوق)، ص۲۰۱
۳) أَخْبَرَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي جَدِّي قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ وَ غَيْرُهُ قَالُوا:
وَقَفَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَأَسْمَعَهُ وَ شَتَمَهُ فَلَمْ يُكَلِّمْهُ فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ لِجُلَسَائِهِ قَدْ سَمِعْتُمْ مَا قَالَ هَذَا الرَّجُلُ وَ أَنَا أُحِبُّ أَنْ تَبْلُغُوا مَعِي إِلَيْهِ حَتَّى تَسْمَعُوا رَدِّي عَلَيْهِ
قَالَ فَقَالُوا لَهُ نَفْعَلُ وَ لَقَدْ كُنَّا نُحِبُّ أَنْ تَقُولَ لَهُ وَ نَقُولَ
قَالَ فَأَخَذَ نَعْلَيْهِ وَ مَشَى وَ هُوَ يَقُولُ «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» فَعَلِمْنَا أَنَّهُ لَا يَقُولُ لَهُ شَيْئاً
قَالَ فَخَرَجَ حَتَّى أَتَى مَنْزِلَ الرَّجُلِ فَصَرَخَ بِهِ فَقَالَ قُولُوا لَهُ هَذَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ
قَالَ فَخَرَجَ إِلَيْنَا مُتَوَثِّباً لِلشَّرِّ وَ هُوَ لَا يَشُكُّ أَنَّهُ إِنَّمَا جَاءَهُ مُكَافِئاً لَهُ عَلَى بَعْضِ مَا كَانَ مِنْهُ فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع يَا أَخِي إِنَّكَ كُنْتَ قَدْ وَقَفْتَ عَلَيَّ آنِفاً فَقُلْتَ وَ قُلْتَ فَإِنْ كُنْتَ قُلْتَ مَا فِيَّ فَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْهُ وَ إِنْ كُنْتَ قُلْتَ مَا لَيْسَ فِيَّ فَغَفَرَ اللَّهُ لَكَ
قَالَ فَقَبَّلَ الرَّجُلُ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ قَالَ بَلْ قُلْتُ فِيكَ مَا لَيْسَ فِيكَ وَ أَنَا أَحَقُّ بِهِ
قَالَ الرَّاوِي لِلْحَدِيثِ وَ الرَّجُلُ هُوَ الْحَسَنُ بْنُ الْحَسَنِ.
الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج۲، ص۱۴۵-۱۴۶
[۳۴] . در قرآن کریم به صورت «جاریات» هم جمع بسته شده است: والجاریات یسرا
[۳۵] . فقره دیگری از توحيد المفضل، (ص۱۴۶) نیز در ذیل این آیه ممکن بود بیاوریم که برای رعایت اختصار در کانال نیاوردم:
فَإِنْ شَكَكْتَ فِي مَنْفَعَةِ هَذَا الْمَاءِ الْكَثِيرِ الْمُتَرَاكِمِ فِي الْبِحَارِ وَ قُلْتَ مَا الْإِرْبُ فِيهِ فعلم [فَاعْلَمْ] أَنَّهُ مُكْتَنَفٌ وَ مُضْطَرَبٌ مَا لَا يُحْصَى مِنْ أَصْنَافِ السَّمَكِ وَ دَوَابِّ الْبَحْرِ وَ مَعْدِنِ اللُّؤْلُؤِ وَ الْيَاقُوتِ وَ الْعَنْبَرِ وَ أَصْنَافٍ شَتَّى تُسْتَخْرَجُ مِنَ الْبَحْرِ وَ فِي سَوَاحِلِهِ مَنَابِتُ الْعُودِ الْيَلَنْجُوجِ وَ ضُرُوبٍ مِنَ الطِّيبِ وَ الْعَقَاقِيرِ ثُمَّ هُوَ بَعْدُ مَرْكَبٌ لِلنَّاسِ وَ مَحْمِلٌ لِهَذِهِ التِّجَارَاتِ الَّتِي تُجْلَبُ مِنَ الْبُلْدَانِ الْبَعِيدَةِ كَمِثْلِ مَا يُجْلَبُ مِنَ الصِّينِ إِلَى الْعِرَاقِ وَ مِنَ الْعِرَاقِ إِلَى الصِّينِ فَإِنَّ هَذِهِ التِّجَارَاتِ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَهَا مَحْمِلٌ إِلَّا عَلَى الظَّهْرِ لَبَارَتْ وَ بَقِيَتْ فِي بُلْدَانِهَا وَ أَيْدِي أَهْلِهَا لِأَنَّ أَجْرَ حَمْلِهَا يُجَاوِزُ أَثْمَانَهَا فَلَا يَتَعَرَّضُ أَحَدٌ لِحَمْلِهَا وَ كَانَ يَجْتَمِعُ فِي ذَلِكَ أَمْرَانِ أَحَدُهُمَا فَقْدُ أَشْيَاءَ كَثِيرَةٍ تَعْظُمُ الْحَاجَةُ إِلَيْهَا وَ الْآخَرُ انْقِطَاعُ مَعَاشِ مَنْ يَحْمِلُهَا وَ يَتَعَيَّشُ بِفَضْلِهَا
امام صادق ع در توضیح فواید دریا پس از بیان نکاتی میفرمایند:
اگر در فايده اين آب بسيار كه در درياها گرد آمده در ترديدى و مىگويى به آن چه نياز است؟ بدان كه جايگاه و مأواى جانوران بىشمار آبزى؛ چون: انواع ماهيها و حيوانات دريايى آب است.
معدن و مخزن گوهر، ياقوت، عنبر و انواع اشيايى كه از آب استخراج مىگردد آب است.
در ساحلهاى آن، انواع عودهاى خوشبو و عطرها [اى مستكننده] و داروهاى سودمند يافت مىشود.آب براى مردم همانند مركبى است كه بازرگانان بر آن سوار مىشوند و كالاهاى خود را از سرزمينهاى دور دست براحتى منتقل مىكنند. به وسيله آبها از چين به عراق و از عراق به چين كالا حمل مىكنند.
بىترديد اگر آب وسيله حمل اين كالاها نبود و همه چيز با پشت حمل مىشد، همه كالا در همان سرزمينها و در دست صاحبانشان مىماند؛ زيرا هزينه حمل آنها از ارزش خود كالاها بيشتر مىگشت و هيچ كس به حمل آنها اقدام نمىكرد؛ در نتيجه، دو پيامد داشت: ۱- بسيارى از چيزهاى مفيد كه به آن نياز بود به دست نيازمندان نمىرسيد. ۲- بسيارى از مردم نمىتوانستند در راه حمل و بازرگانى، اين گونه روزى درآورند و زندگى بگذرانند.
شگفتيهاى آفرينش (ترجمه توحيد مفضل)، ص۱۳۴
[۳۶][۳۶] . شناور ماندن یک شیء بر روی یک سیال بستگی به چگالی «نسبت وزن به حجم» آن شیء و سیال دارد ، بدین ترتیب اگر چگالی شییء کمتر از چگالی آب باشد ، آن شیء فقط تا نقطه ای در آب فرو می رود که آب جا به جا شده هم وزن شیء مورد نظر باشد .
اگر چنین اصلی صادق باشد ، پس چگونه ممکن است یک کشتی از جنس فولاد بر روی آب شناور بماند در حالی که وزن مخصوص فولاد در حدود هشت برابر وزن مخصوص آب است . حقیقت این است که بدنه کشتی به وسیله هوا که دارای وزن مخصوص ۸۱۶ برابر کمتر از آب است ، پر میشود
[۳۷] . چرا کشتی های غول پیکر با این وزن اندازه در آب فرو نمی روند؟غرق نمی شوند یا در آب فرو نمی روند؟
فرو رفتن یک جسم در آب درست مثل پایین رفتن یک کفه ترازو و بالا آمدن کفه دیگر است.وقتی جسمی در آب فرو می رود به اندازه حجمش آب را بالا می آورد.مثلا اگر یک بطری یک لیتری را در آب فرو ببریم یک لیتر آب بالا می آید و در سطح آب پخش می شود.البته چون سطح آب خیلی وسیع است،یک لیتر آب در این سطح وسیع پخش می شود و ارتفاع آن بسیار ناچیز خواهد شد.نیرویی که برای بالا آوردن آن حجم آب نیاز دارید به اندازه وزن آب هم حجم آن است؛بنابراین وقتی جسمی یک لیتری را به درون آب فرو ببرید،به اندازه بالا آمدن یک لیتر آب انرژی مصرف می کنید.بنابراین اگر نیروی جاذبه روی جسمی بیشتر از نیروی جاذبه روی آب به همان حجم باشد،آن جسم در آب فرو می رود؛ولی اگر نیروی جاذبه روی جسمی کمتر از نیروی جاذبه روی آن حجمم آب باشد،آن جسم روی آب شناور می ماند.این همان قانون مشهوری است که ارشمیدس در حمام کشف کرد.به زبان ساده تر هرچیزی که چگال تر از آب باشد(جرم حجمی بیشتری داشته اشد)در آب فرو می رود.کشتی ها هرچقدر هم سنگین باشند،وقتی در آب قرار می گیرند،حجم بسیار زیادی دارند همان حجم آب باید به جای آن ها بالا بیاید.علت این موضوع هم شکل لگن مانند کشتی هاست.در واقع کشتی از ماده ای چگال ساخته شده؛ولی آن ماده چگال طوری پخش شده که وقتی در آب قرار بگیرد ،عملا حجمی زیاد از آب را به بالا می راند؛نیرویی که به خاطر وزن به کشتی وارد می شود،تنها معادل وزن دیواره های فلزی کشتی است؛اما نیرویی که کشتی به آب وارد می کند،به اندازه حجمی از آب است که به خاطر فرو رفتن کشتی به سمت بالا آمده و چون بیشتر حجم کشتی که در آب فرو رفته خالی است (در واقع هواست)چگالی کلی کشتی بسیار کمتر از چگالی آب خواهد شد و روی آب می ماند(مگر اینکه درون کشتی پر از آب شود که در آن صورت مانند سنگریزه غرق می شود)اما تمام حجم یک سنگ چگال است ووقتی در آب می اندازیمش غرق می شود؛زیرا نیرویی که وزن سنگ به آب وارد می کند بیشتر از نیروی مورد نیاز برای جا به جا کردن آب هم حجم سنگ به سمت بالاست.
[۳۸] . حدیثی دیگر درباره پیامبر اکرم ص
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الصَّلْتِ الْقُمِّيُّ قَالَ حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: إِنَّ اسْمَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ الْمَاحِي وَ فِي تَوْرَاةِ مُوسَى الْحَادُّ وَ فِي إِنْجِيلِ عِيسَى أَحْمَدُ وَ فِي الْفُرْقَانِ مُحَمَّدٌ ص قِيلَ فَمَا تَأْوِيلُ الْمَاحِي فَقَالَ الْمَاحِي صُورَةَ الْأَصْنَامِ وَ مَاحِي الْأَوْثَانِ وَ الْأَزْلَامِ وَ كُلِّ مَعْبُودٍ دُونَ الرَّحْمَنِ قِيلَ فَمَا تَأْوِيلُ الْحَادِّ قِيلَ يُحَادُّ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ دِينَهُ قَرِيباً كَانَ أَوْ بَعِيداً قِيلَ فَمَا تَأْوِيلُ أَحْمَدَ قَالَ حَسُنَ ثَنَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ فِي الْكُتُبِ بِمَا حُمِدَ مِنْ أَفْعَالِهِ قِيلَ فَمَا تَأْوِيلُ مُحَمَّدٍ قَالَ إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ وَ جَمِيعَ أَنْبِيَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِيعَ أُمَمِهِمْ يَحْمَدُونَهُ وَ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ وَ إِنَّ اسْمَهُ لَمَكْتُوبٌ عَلَى الْعَرْشِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَانَ ص يَلْبَسُ مِنَ الْقَلَانِسِ الْيَمَنِيَّةَ وَ الْبَيْضَاءَ وَ الْمُضَرِيَّةَ ذَاتِ الْأُذُنَيْنِ فِي الْحَرْبِ وَ كَانَتْ لَهُ عَنَزَةٌ يَتَّكِئُ عَلَيْهَا وَ يُخْرِجُهَا فِي الْعِيدَيْنِ فَيَخْطُبُ بِهَا وَ كَانَ لَهُ قَضِيبٌ يُقَالُ لَهُ الْمَمْشُوقُ وَ كَانَ لَهُ فُسْطَاطٌ يُسَمَّى الْكِنَّ وَ كَانَتْ لَهُ قَصْعَةٌ تُسَمَّى المنبعة [السَّعَةَ] وَ كَانَ لَهُ قَعْبٌ يُسَمَّى الرِّيَّ وَ كَانَ لَهُ فَرَسَانِ يُقَالُ لِأَحَدِهِمَا الْمُرْتَجِزُ وَ لِلْآخَرِ السَّكْبُ وَ كَانَ لَهُ بَغْلَتَانِ يُقَالُ لِأَحَدِهِمَا دُلْدُلُ وَ لِلْأُخْرَى الشَّهْبَاءُ وَ كَانَتْ لَهُ نَاقَتَانِ يُقَالُ لِأَحَدِهِمَا الْعَضْبَاءُ وَ لِلْأُخْرَى الْجَذْعَاءُ وَ كَانَ لَهُ سَيْفَانِ يُقَالُ لِأَحَدِهِمَا ذُو الْفَقَارِ وَ لِلْآخَرِ الْعَوْنُ وَ كَانَ لَهُ سَيْفَانِ آخَرَانِ يُقَالُ لِأَحَدِهِمَا الْمِخْذَمُ وَ لِلْآخَرِ الرَّسُومُ وَ كَانَ لَهُ حِمَارٌ يُسَمَّى يعفور [يَعْفُوراً] وَ كَانَتْ لَهُ عِمَامَةٌ تُسَمَّى السَّحَابَ وَ كَانَ لَهُ دِرْعٌ تُسَمَّى ذَاتَ الْفُضُولِ لَهَا ثَلَاثُ حَلَقَاتٍ فِضَّةٍ حَلْقَةٌ بَيْنَ يَدَيْهَا وَ حَلْقَتَانِ خَلْفَهَا وَ كَانَتْ لَهُ رَايَةٌ تُسَمَّى الْعُقَابَ وَ كَانَ لَهُ بَعِيرٌ يَحْمِلُ عَلَيْهِ يُقَالُ لَهُ الدِّيبَاجُ وَ كَانَ لَهُ لِوَاءٌ يُسَمَّى الْمَعْلُومَ وَ كَانَ لَهُ مِغْفَرٌ يُقَالُ لَهُ الْأَسْعَدُ فَسَلَّمَ ذَلِكَ كُلَّهُ إِلَى عَلِيٍّ ع عِنْدَ مَوْتِهِ وَ أَخْرَجَ خَاتَمَهُ وَ جَعَلَهُ فِي إِصْبَعِهِ فَذَكَرَ عَلِيٌّ ع أَنَّهُ وَجَدَ فِي قَائِمَةِ سَيْفٍ مِنْ سُيُوفِهِ صَحِيفَةً فِيهَا ثَلَاثَةُ أَحْرُفٍ صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْكَ قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَمْسٌ لَا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَمَاتِ الْأَكْلُ عَلَى الْحَضِيضِ مَعَ الْعَبِيدِ وَ رُكُوبِيَ الْحِمَارَ مُؤْكَفاً وَ حَلْبِيَ الْعَنْزَ بِيَدِي وَ لُبْسُ الصُّوفِ وَ التَّسْلِيمُ عَلَى الصِّبْيَانِ لِتَكُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدِي.
الأمالي( للصدوق)، ص۷۱-۷۲
[۳۹] . وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ
[۴۰] . . لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا وَدُّوا ما عَنِتُّمْ
[۴۱] . متن کامل حدیث و ترجمه کامل آن به قرار زیر است:
سَهْلٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ التَّمِيمِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الْخَثْعَمِيُّ قَالَ: قَالَ لَمَّا سَيَّرَ عُثْمَانُ أَبَا ذَرٍّ إِلَى الرَّبَذَةِ شَيَّعَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَقِيلٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ
فَلَمَّا كَانَ عِنْدَ الْوَدَاعِ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ إِنَّمَا غَضِبْتَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ فَأَرْحَلُوكَ عَنِ الْفِنَاءِ وَ امْتَحَنُوكَ بِالْبَلَاءِ وَ وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لَهُ مِنْهَا مَخْرَجاً فَلَا يُؤْنِسْكَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا يُوحِشْكَ إِلَّا الْبَاطِلُ
ثُمَّ تَكَلَّمَ عَقِيلٌ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّا نُحِبُّكَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّكَ تُحِبُّنَا وَ أَنْتَ قَدْ حَفِظْتَ فِينَا مَا ضَيَّعَ النَّاسُ إِلَّا الْقَلِيلَ فَثَوَابُكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِذَلِكَ أَخْرَجَكَ الْمُخْرِجُونَ وَ سَيَّرَكَ الْمُسَيِّرُونَ فَثَوَابُكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاتَّقِ اللَّهَ وَ اعْلَمْ أَنَّ اسْتِعْفَاءَكَ الْبَلَاءَ مِنَ الْجَزَعِ وَ اسْتِبْطَاءَكَ الْعَافِيَةَ مِنَ الْيَأْسِ فَدَعِ الْيَأْسَ وَ الْجَزَعَ وَ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيل
ثُمَّ تَكَلَّمَ الْحَسَنُ ع فَقَالَ يَا عَمَّاهْ إِنَّ الْقَوْمَ قَدْ أَتَوْا إِلَيْكَ مَا قَدْ تَرَى وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى فَدَعْ عَنْكَ ذِكْرَ الدُّنْيَا بِذِكْرِ فِرَاقِهَا وَ شِدَّةِ مَا يَرِدُ عَلَيْكَ لِرَخَاءِ مَا بَعْدَهَا وَ اصْبِرْ حَتَّى تَلْقَى نَبِيَّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ عَنْكَ رَاضٍ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
ثُمَّ تَكَلَّمَ الْحُسَيْنُ ع فَقَالَ يَا عَمَّاهْ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَادِرٌ أَنْ يُغَيِّرَ مَا تَرَى وَ هُوَ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ إِنَّ الْقَوْمَ مَنَعُوكَ دُنْيَاهُمْ وَ مَنَعْتَهُمْ دِينَكَ فَمَا أَغْنَاكَ عَمَّا مَنَعُوكَ وَ مَا أَحْوَجَهُمْ إِلَى مَا مَنَعْتَهُمْ فَعَلَيْكَ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الْخَيْرَ فِي الصَّبْرِ وَ الصَّبْرَ مِنَ الْكَرَمِ وَ دَعِ الْجَزَعَ فَإِنَّ الْجَزَعَ لَا يُغْنِيكَ
ثُمَّ تَكَلَّمَ عَمَّارٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ أَوْحَشَ اللَّهُ مَنْ أَوْحَشَكَ وَ أَخَافَ مَنْ أَخَافَكَ إِنَّهُ وَ اللَّهِ مَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يَقُولُوا الْحَقَّ إِلَّا الرُّكُونُ إِلَى الدُّنْيَا وَ الْحُبُّ لَهَا أَلَا إِنَّمَا الطَّاعَةُ مَعَ الْجَمَاعَةِ وَ الْمُلْكُ لِمَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ وَ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ دَعَوُا النَّاسَ إِلَى دُنْيَاهُمْ فَأَجَابُوهُمْ إِلَيْهَا وَ وَهَبُوا لَهُمْ دِينَهُمْ فَخَسِرُوا الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ وَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ
ثُمَّ تَكَلَّمَ أَبُو ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ بِأَبِي وَ أُمِّي هَذِهِ الْوُجُوهُ فَإِنِّي إِذَا رَأَيْتُكُمْ ذَكَرْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِكُمْ وَ مَا لِي بِالْمَدِينَةِ شَجَنٌ لِأَسْكُنَ غَيْرُكُمْ وَ إِنَّهُ ثَقُلَ عَلَى عُثْمَانَ جِوَارِي بِالْمَدِينَةِ كَمَا ثَقُلَ عَلَى مُعَاوِيَةَ بِالشَّامِ فَآلَى أَنْ يُسَيِّرَنِي إِلَى بَلْدَةٍ فَطَلَبْتُ إِلَيْهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ إِلَى الْكُوفَةِ فَزَعَمَ أَنَّهُ يَخَافُ أَنْ أُفْسِدَ عَلَى أَخِيهِ النَّاسَ بِالْكُوفَةِ وَ آلَى بِاللَّهِ لَيُسَيِّرُنِي إِلَى بَلْدَةٍ لَا أَرَى فِيهَا أَنِيساً وَ لَا أَسْمَعُ بِهَا حَسِيساً وَ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أُرِيدُ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ صَاحِباً وَ مَا لِي مَعَ اللَّهِ وَحْشَةٌ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ.
ابو جعفر خثعمى گويد: چون عثمان ابو ذر را بربذه تبعيد كرد امير مؤمنان و عقيل و حسن و حسين عليهم السّلام و عمار بن ياسر رضى اللَّه عنه او را بدرقه كردند؛
در وقت خداحافظى امير مؤمنان، عليه السّلام فرمود: اى ابا ذر براستى كه تو تنها براى خداى عز و جل (در برابر عثمان) خشم كردى، پس بهمان كس كه بخاطر او خشم كردى اميدوار باش، و همانا اين مردم (يعنى عثمان و دار و دستهاش) از وجود تو بر دنياى خود ترسيدند (و بودن تو را مزاحم دنياى خود ديدند) ولى تو از كارهاى آنها بر دين خود بيمناك شدى، و از اين رو اينها تو را از حومه خود كوچ دادند و ببلا و گرفتارى آزمودند، و بخدا سوگند اگر همه آسمانها و زمين بروى بندهاى بسته باشد و آن بنده تقواى خدا را پيشه كند خداوند براى او گشايشى (از آن بلا و گرفتارى) مقرر سازد، پس مبادا چيزى جز حق و راستى تو را به انس و همدمى گيرد، و چيزى جز باطل و نادرستى بهراس اندازد.
آنگاه عقيل بسخن آمده و چنين گفت:
اى ابا ذر تو بخوبى ميدانى كه ما تو را دوست داريم، و ما هم بخوبى دانستهايم كه تو ما را دوست دارى، و تو در حق ما مراعات كردى آنچه را مردم ديگر بجز اندكى از آنها آن را ضايع كردند، پاداش تو با خداى عز و جل خواهد بود، و بهمين خاطر بود كه اينان بيرونت كردند. و از وطن آوارهات ساختند پاداشت بر خداى عز و جل، از خدا پرهيز داشته باش، و بدان كه تن ببلا ندادنت از بىتابى است، و دير پنداشتن تندرستى و رفع بلا از نوميدى است (يعنى اگر حاضر بتحمل در بلا نباشى شخص بىتابى هستى. و اگر خيال كنى رفع آن بطول ميانجامد و با خود بگوئى چرا از اين بلا آسوده نمىشوم دليل بر نوميد بودنت از درگاه خداوند است) پس نوميدى و بىتابى را از خود دور كن (و مردانه به ايست) و بگو: «حسبى اللَّه و نعم الوكيل»
سپس حضرت حسن بن على عليه السّلام بسخن آمده فرمود:
عموجان اين مردم با تو آن كردند كه ديدى، و همانا خداى عز و جل در فرازمندترين ديدگاه اين وضع را مىنگرد، پس ذكر دنيا را با ياد مرگ و جدائى از آن از سر بنه، و سختى آنچه را بر تو ميرسد بخاطر آسودگى و سعادت سرانجامش بر خود هموار كن، و شكيبا باش تا پيغمبرت (ص) را ديدار كنى با حال خوشنودى و رضايت از تو ان شاء اللَّه.
سپس حسين عليه السّلام بسخن آمده فرمود:
اى عموجان براستى كه خداى تعالى توانا است كه اين وضع (جانخراشى) را كه مىبينى دگرگون كند و او است كه هر روز در كارى است (و تغييرات و تحولات همه بدست او است)، همانا اين مردم دنياى خود را از تو دريغ داشتند و تو هم دين خود را از آنها بازداشتى و راستى كه تو چه بىنيازى از آنچه آنان از تو دريغ داشتند و چه نيازمندند آنان بدان چه تو از آنها بازداشتى، بر تو باد بصبر كه براستى خير و خوبى در صبر است، و صبر پيشه كردن از بزرگوارى است، و بىتابى مكن كه بىتابى سودت نبخشد.
سپس عمار رضى اللَّه عنه آغاز سخن كرده چنين گفت:
اى ابا ذر خدا بهراس و وحشت اندازد آنكه تو را بهراس انداخت و بترساند آنكه تو را ترساند و براستى سوگند بخدا كه چيزى مردم را از حقگوئى باز نداشته جز دل بستن بدنيا و دوستى آن، بدان كه طاعت و فرمانبردارى در پرتو اكثريت است (مجلسى (ره) گويد يعنى مردم عموما تابع اكثريت هستند اگر چه آن اكثريت بر باطل باشد، و ممكن است مقصود اين باشد كه طاعت با جماعت اهل حق است …) و سلطنت و فرمانروائى از آن كسى است كه بدان دست يافته، و براستى اين گروه مردم را براى رسيدن بدنياشان دعوت كردند و آنها دعوتشان را پذيرفتند و در مقابل دين خود را بدانها دادند و در نتيجه زيان دنيا و آخرت را بردند و زيان آشكارا براستى همين است.
آنگاه ابو ذر رضى اللَّه عنه بسخن آمده گفت:
سلام و رحمت خدا بر همگى شما باد، پدر و مادرم بقربان اين چهرهها كه براستى هر گاه من شما را مىبينم بياد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم مىافتم، و دلخوشى من در سكونت مدينه تنها شما بوديد، ولى بودنم در مدينه بر عثمان ناگوار بود (و مرا مزاحم كارهاى خويش ميديد) چنانچه در شام نيز توقف من بر معاويه ناگوار مينمود و از اين رو تصميم گرفت مرا بشهر ديگرى تبعيد كند. من از او خواستم كه آن شهر را كوفه قرار دهد (و مرا بكوفه تبعيد كند) ولى او بخيال خود ترسيد اگر من بكوفه روم آن شهر را بر عليه برادرش (وليد بن عقبه كه برادر مادرى عثمان بود) بشورانم، و بخدا سوگند خورد كه مرا بشهرى تبعيد كند كه در آنجا هيچ گونه همدمى نداشته باشم و آوازى نشنوم، و براستى كه من جز خداى عز و جل يار و ياورى نخواهم و در پناه او هراس و وحشتى ندارم، خدا مرا بس است و معبودى جز او نيست بر او توكل كنم و او است پروردگار عرش بزرگ و درود خدا بر آقاى ما محمد و خاندان پاكش باد.
بازدیدها: ۵۸۳۵
با سلام خدمت جناب سوزنجی.قطعا این کار شما چه در دنیا و چه در آخرت یاری دهنده شماست.انشاالله به حق مادرمون فاطمه زهرا فرج آقای تنهامون قبل از تمام شدن این تدبیر فرا برسد. اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
سلام خدمت آ قاي سوزنچي سال نو مبارک . این سال برای همه ی اعضا این کانال و کسانی که بعدا به گروه می پیوندند واقعا مبارک میباشد و همگی این عید واقعی که همان خواندن و تفسیر و تدبر در یک آ یه را بخاطر همت والای شما دوست عزيزجشن میگیریم.اجرتون با خانم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهم .
سلام خیلی ممنون از کانال خوبتون
ببخشید شما طلبه هستین؟
میشه سوابقی از تحصیلات و تدریس هاتون رو بفرمایید
سلام علیکم
در قسمت «درباره» در بالای صفحه توضیحات کافی داده شده است
با سلام و خدا قوت خدمت شما استاد بزرگوار
بنظر بنده خواننده عام با دیدن این همه مطلب برای یک آیه اعم از تدبر ترجمه و حدیث شاید در نگاه اول برای خوانندن زیاد به نظر برسد.
اگر امکان آن باشد که هر قسمت بصورت لینکی در اختیار خواننده قرار بگیرد بهتر است. اینطوری شاید افراد بیشتری استقبال کنند مثلاً اگر کسی علاقه به خوانندن حدیث داشت روی آن کلیک کرده و قسمت مربوط برای ایشان ظاهر می شود.
البته این فقط یک پیشنهاد بود.
با سپاس
سلام
ممنون از نکته تان
من مطالب را در تلگرام دسته بندی شده قرار می دهم که هر کس هر جایش را خواست بخواند.
تجربه نشان داده اگر لینک بگذاریم اغل افراد نمی روند اما متن را بیشتر می خوانند.
وقتی با تیتر، تدبر و ترجمه و حدیث و … را از هم جدا می کنم به خواننده فرصت می دهم که هر کدام را خواست، نخواند
التماس دعا
سلام استاد.
خسته نباشید .خدا قوت.ان شاء الله خدا به شما توان بده که این راه رو همچنان با نیرو ادامه بدید. این کانال و طرح خیلی خیلی عالیه.ما رو به یاد قرآن میندازه تا دیگه باهاش غریبگی نکنیم.حداقل روزی یک آیه بخونیم و در اون فکر کنیم.بیشتر از قرآن راهنمایی بگیریم.این جوری دیگه قرآن مهجور نمیمونه.
مطالبی رو که در کنار ترجمه و حدیث و تدبر میگذارید.بسیار خوب و قابل تامل هستند. بسیار ممنون و سپاس گذارهستم.
اجرکم علی الله
سلام علیکم
الحمد لله توفیقی است مباحث شما را دنبال می کنیم
چه بحث بینش مطهر علم دینی و سایر
لطفا بزرگواری کنید و فایل های صوتی بیشتری در سایت قرار دهید
حتما همه روزه کلاس ها و سخنرانی هایی دارید
لطفا در حد توان ما که مشهد هستیم و دسترسی نداریم را محروم نفرمائید.
اجرکم عند الله
تشکر ،پاينده باشيد.
ممنون از زحمات شما ، موفق باشيد.
مرسي…
سلام
شما که سایت به این خوبی دارید چرا تلگرامتون اینقدر تهی هستش؟
ممنون از سایت خوبی که دارید
سلام سایتتون عالیه. موفق باشید.
سلام بسیار عالی امیدوارم همیشه موفق باشید و انچه خیر دنیا و اخرت است خداوند متعال به شما عنایت نماید
ممنون از اطلاعات مفیدی که در اختیار ما قرار میدهید.
سلام و تشکر از سایت عالیتون.
سلام خدا قوت
انشاالله که خداوند در این کار خیر به شما توفیق بدهد.
من هم علاقه زیادی دارم که برای رضای خدا کاری بکنم
سه ماه پیش تصمیم گرفتم که در تلگرام کانال قرانی بسازم
با سوال از مرجع تقلیدم و راهنمایی دفتر ایشان کارم را شروع کرده ام
روزی یک آیه کوتاه از قران مجید را در کانال قرار میدهم
انشااالله موجب خیر همه مومنان باشد.
https://telegram.me/hadithenor
ممنون از اطلاعات مفیدی که در اختیار ما قرار میدهید.
ممنون از سایت خوبتون خیلی استفاده کردیم
سلام مطالبتون خیلی به درد بخور بود من که ازسایتتون خیلی راضیم.همیشه موفق باشی دوست عزیز
خیلی سایتتون راضی کنندس
بسیار سایت خوبی دارین
با سلام خدمت شما استاد گرامی
مطلب بسیار ارزشمندی بود و البته برای من کاربردی.
سپاسگزارم
خداقوت
میشه حتی با روزی یه ایه راحت قران رو ختم کرد
سلام بسیار عالی امیدوارم همیشه موفق باشید و انچه خیر دنیا و اخرت است خداوند متعال به شما عنایت نماید
سلام خیلی ممنون از کانال خوبتون
ببخشید شما طلبه هستین؟
میشه سوابقی از تحصیلات و تدریس هاتون رو بفرمایید.
سلام
در قسمت درباره من توضیحات لازم داده شده است
سلام با تشکر از مطالب مفید و جامعی که در سایت قرار دادید
بسیار عالی بود، ممنون بابت به اشتراگ گذاری این مقاله و ممنون از سایت خوبتون
سپاس از مطالب خوبتون
لطفا بیشتر و بهتر به روزرسانی کنید
حیفه
خیلی عالی بود و ممنون از مطالب خوبی که منتشر می کنید
سلام.ممنون ار مطالب خوبتون.وب خیلی خوبی دارید
خیلی عالی بود.
عالی بود.
ممنون از مطالب خوبتون
واقعا عالی بود تشکر
سلام خدمت مدیر محترم سایت و همکاران عزیزتون، مطالب مفید و پر محتوای دارید تبریک میگم
ممنونم
عالی
بسیار عالی
التماس دعا
چه کار خوب و پسندیده ای
کاش این کارها هر روز بیشتر و بیشتر انجام شه
فرهنگ کشور واقعا نیازمند چنین چیزهاییه
خدا قوت
اجرکم عندالله
مطالب بسیار مفیدی بود