باز هم حکايت غربت و مظلوميت اولياي خدا

هفته گذشته هفته آخر صفر بود، هفته‌اي يادآور غربت و مظلوميت سه امام؛ يعني پيامبر اعظم، امام حسن و امام رضا عليهم‌السلام؛ و چه شگفت‌انگيز است پيوند عظمت و حُسن و رضا با غربت و مظلوميت.

درباره غربت امامان زياد گفته و شنيده‌ايم؛ اما وقايع اخير کشور ما را بر آن مي‌دارد که اين بار جلوه کمتر گفته شده‌اي از اين مظلوميت اولياي خدا را يادآور شويم.

۲۸ صفر روز رحلت پيامبر بود؛ پيامبري که امتش پيامبريش را پذيرفتند؛ اما امامتش را …؟ اهل مدينه به نبوتش ايمان آوردند و در مقابل کفار ياريش دادند، اما آيا به امامتش هم سر نهادند؟ يادمان باشد: پيامبر هم «پيام‌آور» خدا براي ما بود، و هم امام و حاکم و هادي جامعه. «پيام‌بر» يعني کسي که پيام خدا را براي مردم مي‌برد؛ اما «امام» کسي است که سعي مي‌کند در پيش روي مردم، به اين پيام عمل کند و مردم را به سوي عمل به اين پيام حرکت دهد؛ و از آنجا که حرکت دادن جامعه جز با حکومت ممکن نيست، براي هدايت مردم بناچار حکومت را هم به دست مي‌گيرد. پيامبر تا وقتي «آورنده پيام» به حساب مي‌آمد، در ميان مسلمانان با اعتراضي مواجه نبود، اما وقتي مي‌خواست به وظيفه امامتش عمل کند مخالفتها و نارضايتي‌هاي افراد را برمي‌انگيخت. اين امامت پيامبر بود که غربت و مظلوميت او را تشديد مي‌کرد. حکومت همواره مشکلاتي دارد به‌ويژه اگر وضعيتي همچون جنگ احزاب پيش آيد که بلاد اسلام در محاصره دشمن قرار گيرد؛ آن‌وقت بيا و ببين که غرغر منفعت‌طلبان منافق چگونه در جانهاي مسلمانان عادي اثر مي‌کند تا حدي که خدا خود به ميدان مي‌آيد و مسلمانان را به خاطر گوش دادن به اين تحليلهاي فتنه‌انگيز مواخذه مي‌نمايد (سوره توبه، آيه۴۷). اما اين غرغرها بهانه نمي‌شود که پيامبر امر حکومت را رها کند. در منطق اسلام، هدايت فرد به هدايت جامعه گره خورده و حکومت ابزاري براي هدايت مردم است که بدون اين ابزار، کار هدايت ناقص مي‌ماند؛ لذاست که پيامبر، نه‌تنها خود حکومت را به دست گرفت؛ بلکه براي پس از خود نيز، بر تعيين جانشين براي حکومت، و نه فقط براي آموزش دين، اصرار داشت و اين مهم را به توافقات مردم وانگذاشت. اما چه کنيم که بسياري، هم در آن زمان و هم امروز، اين حقيقت را درک نمي‌کنند و حکومت را صرفا از منظر برقراري نظم اجتماعي و تامين دلخواه‌ها و توافقات مردم مي‌نگرند؛ و اين گونه است که سقيفه برپا مي‌شود و مظلوميت نهان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، به غربت آشکار علي عليه‌السلام منجر مي‌گردد. اين حادثه را پيامبر تلويحا در روز غدير پيش‌بيني کرده بود که: مسلمانان اگرچه نبوت وي را پذيرفته‌اند اما امامت وي را معلوم نيست؛ لذا روز غدير پيش از اينکه علي را به منصب امامت پس از خود، معرفي کند، امامت خود را يادآوري کرد. آن روز نفرمود «پس از من علي ولي شماست»، بلکه فرمود «هرکس که ولايت مرا قبول دارد، پس از من علي ولي اوست»؛ تا نشان دهد که آنها که بعدا از ولايت علي سرباز زدند در واقع، ولايت خود وي را هم نپذيرفته بودند. اين است رمز غربت و مظلوميت عظيم پيامبر که بعد از رحلتشان، در سقيفه آشکار شد؛ اما جز زهراي اطهر کسي نفهميد و لذا راز مويه‌ها و ناله‌هاي آتشين زهرا همچنان براي بسياري از افراد سر به مهر باقي مانده است.

اما حکايت غربت حسن و رضا عليهماالسلام  چه‌بسا دردناک‌تر باشد. در زمان امامت پيامبر، علي‌اي بود که تمام جان و مال و آبروي خود را سپر امامش قرار دهد؛ اما امان از غربت مدينه و غربت طوس؛ که مدعيان بيشتر شده‌اند و ياران واقعي کمتر!

اميرالمومنين عليه‌السلام فرموده بود: «لو أحبني جبل لتهافت»، اگر کوه مرا دوست بدارد، متلاشي خواهد شد. اين گونه بود که در زمان علي کوه‌هاي سترگي همچون مالک و عمار متلاشي شدند و حسن تنها ماند. اي کاش اين تنهايي، فقط به خاطر دشمني دشمناني همچون معاويه و عمروعاص بود؛ که اگرچه آنها فتنه‌جوياني نابکارند، اما خوبي‌اش اين است که همه مي‌دانند که آنها دشمن حسن‌اند. اي کاش اين تنهايي لااقل به خاطر سرداران دنيازده‌اي همچون اشعث بن قيس بود که روزي از سرداران برجسته علي بودند (در جنگ صفين، مالک اشتر، فرمانده ميمنه لشکر بود و اشعث، فرمانده ميسره لشکر) و امروز نه‌تنها با نيش زبانشان حسن را همچون معاويه رياست‌طلب معرفي مي‌کنند، بلکه فردا به خاطر طلاهاي معاويه و بغض حسن، چه‌بسا با نفوذي‌هايي که در بيت امام دارند سم در غذاي حسن کنند. اما گمانم بر اين است که درد عظيمتر، درد وجود ياران باوفا اما کم‌ظرفيتي مثل سليمان‌بن‌صرد و حجربن‌عدي است؛ کساني که در شيعه بودنشان ترديدي نيست، اما در کم‌ظرفيتي شان چرا! همانهايي که نمي‌توانند رفتار مداراآميز امام با امثال اشعث و خوارج را تحليل کنند و نهايتا با اين کم‌ظرفيتي کار را به جايي رساندند که پس از پذيرش صلح، امامشان را «يا مُذِلّ المومنين» خطاب کردند. (هرچند که بعدا پشيمان شده و توبه کردند؛ اما آيا همين مقدار کم‌ظرفيتي شاهد واضحي بر غربت و مظلوميت امام نيست؟)

اما حکايت امام رضا، حکايت غربت مضاعف است؛ همان حکايت «مقتدر مظلوم»؛ همان که چون عنوانش وي را در راس حکومت قرار داد، مظلوميت او را مضاعف کرد و اين بار هم باز فشار اين مظلوميت، از جانب شيعيان کم‌ظرفيتي بود که نتوانستند مصلحت اسلام را تشخيص دهند و جاهلانه شعار مي‌دادند که نبايد حقيقت فداي مصلحت شود و با اين تحليل ساده‌لوحانه نه تنها به امامشان پشت کردند، که او را دنيازده و همکار ظالمان معرفي نمودند.

امروز نيز ولايت همچنان مظلوم است. از به‌اصطلاح تحليلگراني که وضعيت مسلمانان در جنگ احزاب را تقصير پيامبر معرفي مي‌کنند و با مشاهده هر سختي و مشقتي غرغرشان گوش فلک را کر مي‌کند، تا سرداران و خرده‌سربازاني که اشعث‌وار و با شجاعت خوارج‌گونه تيغ زبانشان را بر روي امام گشوده، از تشبيه حسن به معاويه در قدرت‌طلبي ابايي ندارند، تا کم‌بصيرتاني که در نحوه مواجهه بين خوارج و معاويه  فرقي نمي‌بينند و کم‌ظرفيت‌هايي که توصيه‌هاي مکرر امامشان به مدارا را ناديده گرفته، و سياست تاليف قلوب (يا به تعبير امروزي: جذب حداکثري) را که آيه قرآن است (سوره توبه، آيه ۶۰)، نمي‌فهمند و عملاً سياست دفع حداکثري را پيشه خود ساخته‌اند، ، همه و همه در اين مظلوميت و غربت وليِّ خدا سهيم‌اند. جالب اينجاست که همگي اينها، که رفتارشان آدمي را به ياد رفتار گروههاي مختلف کوفيان با مسلم‌بن‌‌عقيل مي‌اندازد، مدعي انتظار امام زمانشان هستند و فريادشان بلند است که چرا امام نمي‌آيد؟!

اما بي‌ترديد تا زماني که عمارها، قيس‌بن‌سعدها (فرمانده غريب امام حسن که هيچگاه به معاويه نپيوست و هيچگاه بر امام خرده نگرفت) و خواجه اباصلت‌ها (يار غريب امام رضا که هيچگاه نه از امام جلو افتاد و نه عقب ماند) در ميان ما زياد نشوند و «بصيرت» را با «تبعيت از روی بصیرت» درهم‌نياميزيم (علي بصيرة أنا و مَن اتّبعني؛ سوره يوسف، آيه ۱۰۸)، ادعاي انتظار ظهور، واقعيتي بيش از انتظار کوفيان نخواهد داشت؛ و يادمان باشد قرار نيست که دوباره مصيبت عاشورا تکرار شود.

بازدیدها: ۱۷۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*