چندی پیش سراغش رفتم. گفتم: «عاشورا در پیش است.»
گفت« همیشه تاریخ عاشورا بوده است. افسوس که درخوابید و بيغيرت؛ “هل من ناصر” را میشنوید و همچون کبک سر در زیر برف میکنید تا بازهم امامتان مظلوم بماند … مظلومیت قرنهاست بر ناصیه او و پدرانش نقش بسته است.»
پرسیدم: «آیا او مظلوم است یا ما؟ ما که هر هفته «ندبه» میخوانیم و او جوابمان را نمیدهد، فریاد میزنیم و او نمیآید، و تو میگویی که ما بیغیرتیم!»
گفت: «مگر نشنیدهای که امام زمان هر روز بر مصیبت جدش میگرید؟ آیا كسي جز شما این مصیبت را بر او وارد کرده است؟»
برآشفتم و گفتم: «چه میگویی؟ ما نیز هر سال پرچم عزا بلند میکنیم و همراه اماممان بر مصیبت عاشورا میگرییم و اعلام میکنیم که آمادهایم تا بیایی و انتقام بگیریم. آنگاه تو، ما را عامل مصیبت میخوانی؟»
لبخند تلخی زد و گفت: «کوفیان هم پرچم عزا بلند کردند، بر مصیبت عاشورا گریستند، برای انتقام برخاستند، و حتي قیام توابین به راه انداختند و در اين راه كشته شدند، اما هیچیک از اینها سبب نشد که آنها را عامل مصیبت ندانیم و نفرینشان نکنیم؛ شما هم همان اشتباه را تکرار میکنید: “برای انتقام” حاضرید، اما برای بودن در رکابش و قیام آنگونه که او میخواهد و میگوید، خیر.»
با تعجب پرسیدم: «یعنی چه؟»
با آرامش همیشگیاش که عظمت و عمق دریا را بهخاطر میآورد، پاسخ داد: «عاشورا حکایت همیشگی انسانی است که ادعای دوستی و ولایت و تبعیت کرده، اما واقعا تن به ولایت امامش نداده است و یکبار، و تنها یکبار، امامش خواسته او را برای همیشه تاریخ رسوا کند و نشان دهد که اگر امام نخواهد از مواضع حقیقی خویش کوتاه بیاید، چگونه، نهفقط دشمنان و مخالفان، بلکه بسیاری از مدعیان پیرویش نیز به کمتر از قطعه قطعه کردن پیکر مطهر او، به غارت بردن اموال و به اسارت گرفتن خاندانش رضایت نمیدهند.»
با آشفتگی خروشیدم که: «واضحتر بگو، منظورت چیست؟»
به آرامی جواب داد: «انسانِ خلیفه الله، مظهر صبر خداوند است. در طول تاریخ، بارها و بارها به خلیفه الله بیحرمتی شد؛ اما او صبر کرده است. در مکه بر سر پیامبر خاکروبه ریختند؛ و در مدینه (يعني در مقر حكومتياش) او را ذلیل خواندند (سوره منافقون، آیه ۸). آنقدر پیامبر عزیز اسلام شنوای سخن آنها بود که از باب تمسخر، او را اُذُن، (=گوش) خطاب کردند(توبه، ۶۱). آنقدر در مقابلش بیادب بودند که به جاي اينكه متواضعانه در برابرش بايستند و با او سخن گويند، با فریاد بلند و از پشت صخرهها او را صدا میکردند(حجرات، ۲). با اینکه خداوند سخن پیامبر را سخن خويش خوانده (نجم، ۳) و دستورات وی را در رديف دستورات الهی لازمالاجرا معرفی کرده (نور، ۵۴؛ حشر، ۷)، با این حال هر دستوری که میداد، باز میپرسیدند: «این سخن تو بود یا سخن خدا»، کنایه از اینکه اگر حرف تو باشد، نمیپذیریم! حتی همسران وی نیز اسرار وی را حفظ نمیکردند (تحريم، ۳)؛ تا حدی که خداوند به مذمت آنها پرداخت(تحريم، ۴)[۱]. پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله و سلم) همه را تحمل میکرد و منافقین را با آنکه میشناخت، رسوا نمیکرد (نساء، ۶۳؛ توبه، ۹۵). حکایت اول مظلوم تاريخ نیز همین بود. نهتنها، به خاطر اسلام، بر سیلی خوردن سيده زنان عالم و برترين انسانِ پس از نبي و وصي، سکوت کرد، بلکه در دوره حکومتش چقدر بر رذالت اين نامرد مردم در چاه گريست ولي حتی منافقینی که در سپاهش حضور داشتند، را هم رسوا نکرد (نهجالبلاغه، خطبه ۲۷). آنقدر به آنها میدان ميداد که نهتنها حکمیت را، بلکه امثال ابوموسی اشعری را بر وی تحمیل میکردند؛ و وقتی برای جهاد دعوتشان میکرد، بهانههای بچهگانهاي همچون گرمای تابستان یا سرمای زمستان یا دروی محصول در پاییز و بهار را عنوان میکردند (نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۲). کار را بهجایی رساندند که بر شهادت ياران واقعياش میگریست، و آرزو میکرد که ایکاش مردم زمان خويش را هيچگاه ندیده بود و نمیشناخت(نهجالبلاغه، خطبه ۲۷). چنان در حقش نامردي ميكردند كه میفرمود حاضرم ده تن از شما را بدهم و یکی از یاران معاویه را بگیرم (نهجالبلاغه خطبه ۹۷). ولی باز صبر پیشه کرد و رسوایشان نکرد.
دیگر داشت امر بر مردم مشتبه میشد. گمان میکردند واقعا پیامبر و امام باید «اذن» باشند و گوش به فرمان همگان. ميپنداشتند امام باید تابع آنها باشد( نهجالبلاغه خطبه ۹۷): اگر دلشان بخواهد امام باید به جنگ معاویه برود، اگر پشيمان شدند، امام باید حکمیت را بپذیرد؛ و اگر بازهم پشيمان شدند، امام هم باید از حکمیت پشیمان شود و توبه کند!
آنان که با این مقدار مدارای امامان خو گرفته بودند، اینبار بازی خود را با امام حسین علیهالسلام شروع کردند: با خود گفتند «الان امام بايد قیام کند» و دعوتش کردند و باز پنداشتند پاسخ امام و پذیرش دعوت آنها، وظیفه امام است و او باید تابع آنها باشد! بعد پشیمان شدند و با یزید بیعت کردند و فکر کردند باز باید امام از آنها تبعیت کند و با یزید بیعت کند؛ اما امام اینبار نپذیرفت. امام نپذيرفت، ميفهمي چه ميگويم؟ امام نپذيرفت! بر آشفتند و بر سر امام فریاد زدند؛ بازهم نپذیرفت! امامشان را تهدید کردند که اگر نپذیری خودمان تو را میکشیم؛ بازهم نپذیرفت! او و یارانش را کشتند؛ بازهم نپذیرفت! حتی خاندانش را به اسارت بردند، بازهم نپذیرفت! و در آخر هم توبه كردند. اين را هم نپذيرفت! و این، تنها برههاي از تاريخ بود كه يك امام حق، حقيقت را بيپرده و صريح تا آخرين گام پيمود و كوتاه نيامد و همه را رسوا كرد، و تنها مطلبی بود که امامان بعدي هیچگاه در مورد آن تقیه نکردند و کوتاه نیامدند.»
پرسیدم: «راستی، چرا؟»
گفت: «تا … فقط برای یکبار هم که شده، امام به پیروانش – یا بهتر بگویم به مدعیان پیرویش – نشان دهد که شما در حقیقت پیرو نفس خويشاید نه پیرو من؛ نشان دهد که امام، اگر به سخن شما گوش میدهد، نه «اُذُن» است و نه موظف به تبعیت از شما؛ بلکه تنها از سر شفقت با شما مدارا میکند، وگرنه او امام است، نه شما؛ نشان دهد که قیام من به تبع دعوت شما نبود، چراکه من پیش از دعوت شما قیام خود را آغاز کرده بودم و اگر هم بخواهم به اقتضای وظیفهام عمل کنم، نهفقط دعوت و تهدید شما برایم یکسان است، بلکه جان خودم و خاندانم و اسارت اهل بیتم نیز در این راه برایم مهم نیست؛ و خلاصه اینکه شيعيان خود را بشناسند و مدعیان تشیع بیهوده و بهدروغ فریاد انتظار سر ندهند، که با این وضعیتی که آنها دارند قیام امام بعدی بیش از هزار سال طول خواهد کشید.»
خيس عرق شده بودم. شرمنده و بهتزده. سر به زير افكنده بودم. اما باز ته دلم ميگفتم «آيا واقعا من شايسته اين مذمتها هستم؟» در دلم و به خودم فریاد زدم: «من کوفی نیستم؛ راست میگویم. اگر او بیاید، حتما تا آخر کار با او هستم. ما دیگر آبدیده شدهایم…»
فکر کنم افکارم را خواند، چراکه اینچنین ادامه داد: «امروز هم خیلیها دروغ میگویند؛ که اگر راست میگفتند امامشان ظهور میکرد. آیا میدانی امام زمان چرا هر روز برای عاشورا میگرید؟ تو حساب كردهاي گریهاش برای شخص امام حسین است؟ حاشا و كلا! او به اعلی عليين رفت، چه جای گریه است؟ ديدي باز هم اشتباه حساب كردي؟ خير، گریهاش بر واقعه عاشورا است که حکایت هميشگي من و توست که هر روز اماممان را در پیش پای هوای نفس خود قربانی میکنیم و خم به ابرو نمیآوریم؛ گریهاش بر من و توست که نهتنها در عاشورای آن سال، بلکه در هر عاشورا، بلکه در هر روز – که هر روز عاشوراست- باطنمان هویدا گردیده و به خود نمیآییم؛ که اگر ما واقعا شیعه بودیم و لااقل در همین کشورمان صادقانه ولایت را بر هوای نفس خود ترجیح میدادیم، کار غيبت اینقدر به طول نمیانجامید و بحران نفسپرستی عرصه را بر ولایت تنگ نمیکرد و مجالی برای تداوم غیبت نبود. چقدر تلخناک است که بیش از هزار سال، هر روز عاشورا در باطن عالم تکرار میشود و امام، آن انسان خلیفه الله که منیت و خودخواهی در وجودش راه ندارد، همواره بر این حادثه تلخ – و بهتر بگویم: بر ما – میگرید. آخر تا به کی و تا چه زمانی باید منتظر پیدا شدن چند شیعه از میان خیل این مدعیان دروغین امامکش باشد؟»
دیگر تمام وجودم آتش گرفته بود. اما او که همیشه به سکوتش عادت داشتم، اینبار قصد سکوت نداشت: «بدان که عاشورا حکایت همیشگی دوران امامت است. از زمان آدم تا خاتم، و از بعثت محمد (صلیالله علیه و آله و سلم) تا قیام قائم آل محمد (صلیالله علیه و آله و سلم). امامتی که همواره مظلوم بوده و عامل مظلومیت او بیش از آنکه دشمن بیگانه باشد، دوستان او بودند: الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ (مائده، ۳)[۲] عاشورا، آن مقطع همیشگی تاریخ است که نشان میدهد چه بسیارند مردمانی که مدعی پیروی از رهبر حقند، اما وقتی آن رهبر و امام، آنگونه كه حق است- نه آنگونه که هوس مردم اقتضا کند- رخ نمایاند، بسیاری از این پیروان، قاتلانش خواهند شد! عاشورا آمد تا معلوم کند که «الناس عبید الدنیا و الدین لَعِقٌ علی ألسنتهم فإذا مُحِّضوا بالبلاء قَلّ الدّیّانون.»[۳] یادت باشد، قلب امام وسیعتر از دریا و لطیفتر از گل است. تو فكر كردهاي او بيخيال در جايي نشسته و غصهاي در دلش نيست؟ او که نمیتواند کوچکترین رنج انسان گرسنهای را در دورترین نقاط مملکت اسلامی تحمل کند(نهجالبلاغه، نامه ۴۵)، نميداني از رنج گمراهی اینهمه انسان چه میکشد؟ و عاشورا تجلی همیشگی این رنج آدمیان غافل است؛ و آیا چنان قلب لطیفی هر روز بر چنین مصیبت عظیمی نگرید؟ لذاست که نهتنها امام زمان، بلکه پیامبر اکرم و همه امامان و بلكه انبياي گذشته نيز بر این حادثه گریستهاند. تو اگر میدانستی که انسان معصوم، آن خلیفه اللهی است که ذرهای از منیت در وجودش نمانده، با همان قیاس، راز گریههاي سوزناک فاطمه در بیتالاحزان را نیز میفهمیدی؛ آنگاه نمیپنداشتی که آن گریهها صرفا گریههای احساساتی یک دختر در فراق پدر باشد تا همچون اهل مدینه از صدای این گریههای به علی شکوه کنی؛ حاشا و کلا از چنین اهانتی به چنان انسانی. گریه او گریه بر انسانیت از دست رفته انسانهایی است که قرنها لگدکوب هوای نفس خویش خواهند شد و اینگونه است که قیام عاشورا، بسط قیام فاطمی میشود[۴] و تداومبخش انقلاب محمدی[۵] و زمینهساز قیام مهدوی[۶]، که هدف همگی همان هدف خلقت آدم و بعثت انبیا بوده است، یعنی رهانیدن انسان از عبودیت بتهای درون و بیرون و رساندن او به عبودیت الله جلّ جلاله.»
دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. احساس میکردم که به بنبست رسیدهام. تا بهحال چقدر خودم را كسی حساب میکردم و الان دیگر از خودم بدم میآمد.
نگاهی به من کرد و گفت: «اینها را نگفتم که ناامید شوی. گناهی بزرگتر از ناامیدی نیست. ناامیدی یعنی سوءظن به خدا، یعنی گمان کنی که به مرحلهای رسیدهای که نعوذ بالله از خدا هم کاری برنمیآید! بلکه خواستم امید واهی به خود نبندی تا به امید واقعی برسی. خواستم بیمایگی انتظار دروغینت را برملا سازم تا جایی برای جوانه زدن انتظار حقیقی در قلبت باز شود. اگر خوب دقت میکردی در همان مطالب قبلی راه علاج را هم گفتم.»
گفتم: «يكبار ديگر بگو؛ نفهميدم!»
گفت: « مشکل اصلی همان «هوای نفس» است.
مادر بتها بت نفس شماست/ دیگران مارند و این بت اژدهاست
هوای نفس هر کس را از راه خاصی به زمین میزند. یکی را از راه تحریک شهوت و غضب، دیگری را با وعده مال و مقام، و سومی را از راه توهمات باطل، و چهارمي را با غرور کاذب به دين و ايمانش. تا وقتی امام را با خواستههای خود منطبق میخواهی؛ امام نمیخواهی، هوای نفس میطلبی. برو و خواستههای نفس خود را با امام هماهنگ کن و عشق عالم را ببر. وجودت را از «منیت» خالی کن تا جا برای حضور و ظهور امام باز شود. خداوند در باطن هیچکس دو دل قرار نداده (سوره احزاب، آیه۴) که یکی را به هوای نفست اختصاص دهی و دیگری را به امامت. دل تو تنها و تنها یک دلبر میپذیرد و باید در آخر این تصمیم را بگیری که چه کسی را امام خود قرار میدهی: امام زمان را یا هوای زمانه را؟
نالیدم که: «آخر از کجا بفهمم که واقعا امام را میخواهم نه خواستههای نفس خود را؟»
گفت: «اولین و مهمترین علامت را به تو میگویم؛ اگر در آن موفق شدی بقیه علامتها بهتدریج در مسیرت پدیدار میشود:[۷] امام حافظ شریعت الهی است، و مسير شريعت، معبر وصال يار است؛ پس خودت را با شریعت منطبق کن. اگر «اعمالت بر دین خدا منطبق باشد و امام را دوست داری» در دوستیت صادقی؛ ولي اگر برای انجام آنچه دلت میخواهد، دین خدا را توجیه میکنی، یا برای دین خدا حریم میگذاری و میگویی این کارها چه ربطی به دین دارد، یا دستورات الهی را ناخوشایند میدانی و دنبال آن هستی که آنها را بهگونهای دیگر عمل کنی، بدان که امام را هم تا آنجا خواهی خواست که به خواهش نفس تو عمل کند. نه اینکه واقعا او امام باشد و تو مأموم.»
راست میگفت. به یاد حدیثی افتادم که چندی پیش در کتابی خوانده بودم: «محمد بن مارد سراغ امام صادق علیهالسلام میرود و میپرسد: «آیا درست است که شما فرمودهاید: (اذا عرفت فاعمل ما شئت) «همین که به امام خود معرفت پیدا کردی، هر کاری خواستی بکن.» امام میفرماید: «بله». دوباره میپرسد: «هر عملی؟ ولو زنا، سرقت و یا شرابخواری؟» امام میفرماید: «انا لله و انا الیه راجعون. ما خودمان مسئول اعمالمانیم، چگونه ممکن است از شیعیان ما رفع تکلیف شود. من گفتم وقتی امام را شناختی، هرچه میخواهی کار خیر کن، که آنگاه از تو مقبول است.»[۸]
پينوشتها
[۱] . در اين آیه شريفه خداوند میفرماید: «اگر توبه کنید، بدانید که با این حال قلوب شما دچار انحراف شده و اگر بر موضع خویش اصرار ورزید بدانید که خداوند است که ولایت او را بر عهده دارد و سپس جبرییل و صالح مؤمنان (حضرت علی علیهالسلام) و پس از اینها ملائکه پشتیبان اویند.» توجه کنید که در اينجا، برخلاف همهجا كه پس از توبه، وعده مغفرت ميدهد، فرموده حتی علیرغم توبه، گناه افراد بخشیده نشده و انحراف در قلبشان باقی میماند.
[۲] . «امروز (روز غدیر خم) کافران از دین شما ناامید شدند. پس از آنها نترسید از من بترسید.» واضح است که ترس از خدا یعنی ترس از عدالت خدا. و این یعنی ترس از اعمال زشتی که خود ما مرتکب شویم که مشمول عذاب خدا قرار بگیریم چراکه «إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ». (رعد، ۱۱: خداوند وضعیت هیچ قومی را تغییر نمیدهد [نعمت را از آنها نمیگیرد] مگر اینکه خودشان وضعیت خود را تغییر دهند.)
[۳] . امام حسین علیهالسلام میفرمایند «مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان است، وقتی با بلاها امتحان شوند معلوم میشود که دینداران واقعی چقدر اندکند.»
[۴] . امام حسین علیهالسلام در وصیتنامه به محمد حنیفیه میفرماید: «دامنی که مرا پرورش داده، سکوت و تسلیم شدن مرا نمیپسندد.»
[۵] . پیامبر اکرم فرمود: حسین منی و أنا من حسین. يعني حسین راهش را از من گرفته و من نیز تداوم دینم را در حسین میبینم.
[۶] . نهتنها در زیارت امام حسین علیهالسلام بر اینکه مهدی موعود انتقام خون او را خواهد گرفت تأکید شده است (زیارت عاشورا: أن یرزقنی طلب ثاری مع امام هدی ظاهر ناطق بالحق منکم) بلکه در دعاهای مربوط به امام زمان نیز یکی از اوصاف ایشان «الطالب بدم المقتول بکربلاء» است و در هر صورت ارتباط بین این دو قیام در احادیث و ادعيه شيعي بسیار واضح و محل تأکید است
[۷] . من عمل بما یعلم علمه الله ما لم یعلم: هرکس به آنچه بداند عمل کند، خداوند آنچه را نمیداند به وی بشناساند.
[۸] . مرتضي مطهري، عدل الهي، ص۳۰۷؛ به نقل از اصول كافى , ج ۲ , ص ۴۶۴.
بازدیدها: ۳۸۸