حد و مرز حضور زن در اجتماع از نگاه اسلام چیست؟
براي پاسخ به اين مساله بايد ابتدا نکاتي را به عنوان مقدمه عرض کنم. نکته اول اينکه در طبقهبندی سنتی علوم، مسایل مربوط به زندگي انسان، به سه گروه فردی، خانوادگی و اجتماعی تقسیم میشد. مثلا حکمت عملی را که تقسیمبندی میکردند، سه شاخه اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن داشت. این فقط یک تقسیم سليقهاي نبود، مبنا داشت. اما الان یک طبقهبندی در جامعه ما، به تبع مباحث غربي، رایج شده است که مسایل را به فردی و اجتماعی تقسیم میکند. این طبقهبندی یک اشکال جدی دارد که براي بحثهاي خانواده اصالتي قائل نيست و همه بحثهاي خانواده را ذيل مسائل فردي يا اجتماعي ملاحظه ميکند: یا روانشناسی خانواده است یا جامعهشناسی خانواده، یعنی محور بحث یا فرد است یا جامعه و حلقه وسط حذف شده است. پس نکته اول این است که یک مدل ثلاثی داریم؛ فرد، خانواده، جامعه. نکته دوم اینکه حتي بر اساس همان تقسيم دوتايي، در نگاه دینی هر کس یک سری وظایف فردی دارد و یک سری وظایف اجتماعی؛ و براي هر انساني، رشد حقيقي خودش، بر همه رفتارهايش تقدم بايد داشته باشد؛ يعني هیچ وقت ورود فرد به اجتماع نباید به نحوی باشد که حقيقت خودش ضرر ببيند و نابود شود. (ضرر و نابودی به معنای حقیقی مورد نظرم است، یعنی از منظر آخرت و قیامت، نه صرف ضرر مادي و دنيوي؛ يعني انسان رفتاري انجام نميدهد که بداند حقيقتا به ضررش است؛ اگر هم ضرر مادي کند، حتما يک نفع معنوي و برتر را در نظر گرفته است.) حضرت امیر(ع) میفرماید من برای آخرت شما هم حاضر نیستم به جهنم بروم چه رسد به دنیایتان. این یک نکته استراتژیک است. یعنی فرد در ورود به جامعه نباید مانع رشد حقيقي وي شود و رشد فرد به اين معنا بر ورود وي در جامعه تقدم دارد. حالا اگر اين نکته را به نکته قبل اضافه کنيم، نتيجه ميشود که در آن طبقهبندی سهگانه، فرد برخانواده و خانواده بر جامعه تقدم دارد.
یعنی هر جزء بر جزء بعدی اولویت هم دارد…
بله یعنی مهمترین اصل در روابط من این است که اول خودم را حفظ کنم، بعد خانوادهام را و بعد جامعه را. آیه قرآن در این مضمون خیلی صریح است، میفرماید:« یا ایهاالذین امنوا قو انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجاره» یعنی اول خودت را از آتش حفظ کن و بعد خانوادهات را. یا آیهای که میفرماید: «لایضرکم من ضل اذاهتدیتم» اصل این است که خودت را داشته باشی، حالا خودت حاصل شدی، «انفسکم و اهلیکم» وقتی خانوادهات هم حاصل شد، «یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» حالا برو سراغ جامعه. یعنی اگر بخواهیم یک نگاه مبنایی و کلان به مساله داشته باشیم، این است که چه زن و چه مرد ورودش به جامعه باید طوری باشد که وظایف فردی و خانوادگیاش مخدوش نشود. این مبنای بحث است.
الان نگاه و رویکرد جامعه ما به حوزه زنان چه قدر به این مبناها نزدیک است؟
خب جامعه ما الان در شرایط جامعه آرمانی مهدوی نیست اما یک جامعه غربی هم نیست. حد وسطی در این میانه است. خیلی از مولفهها را داریم ولي خیلی از مولفهها را حتی برخی از متدینان جامعه به اسم دین تخریب میکنند. اگر بخواهیم کاری بکنیم باید این فضاها را شفاف کنیم. مثلا همین نگاه فرد، خانواده و جامعه یک مدل استراتژیک در تحلیل روابط است. اگر این مدل را جدی بگیریم، در تقسیم وظایف هم اول سراغ وظایف فردی میرویم و اخلاق در آنجا جدی میشود. رعايت اخلاق بر همه رفتارهاي ما اولويت دارد؛ يعني من نه به خاطر خانواده ام و نه به خاطر جامعهام نبايد اصول اخلاقي را زير پا بگذارم. بعد نوبت به وظایف خانوادگی میرسد. حالا معيار ما در تعيين وظايف افراد در خانواده چه باشد؟ شهید مطهری میفرماید ابتدا باید دید کدام وظیفه منحصر است؟ یعنی توانایی منحصر را چه کسی دارد؟ آن وظیفهها مشخص شود، بعد اموري را که همگان ميتوانند انجام دهند به نحو توافقی را تقسیم کنیم. ایشان میگوید در موضوع خانواده زن یک توانایی ویژه دارد که محبت و عاطفهاش است و این توانایی کارکردی دارد که مرد از عهده آن برنمیآید، آن هم در تربیت فرزند است. پس این وظیفه منحصر زن است که نمیتوانیم در تقسیم کار خانواده، آن را به دیگری بسپریم. حالا چون این وظیفه بار سنگینی بر دوش زن میگذارد، سایر بارهای زندگی را باید روی دوش مرد بریزیم. پس تامین معیشت با مرد است و چون مدیریت باید دست کسی باشد که اقتصاد را دارد، مدیریت کلان خانواده را هم به مرد میدهیم. پس از تعيين وظايف خانوادگي، نوبت به عرصه مسائل اجتماعي ميرسد. در اينجا نيز تقسيم وظايف بايد به نحوي باشد که با وظايف فردي و خانوادگي انسان سازگار باشد؛ يعني اول ملاحظه اصول فردي و خانوادگي بشود، بعد تقسيم وظايف اجتماعي باشود. همان گونه که وظايف فردي انسان (رعايت اخلاق) بر رفتارهاي اجتماعي وي تقدم دارد، وظايف خانوادگي نيز بر رفتارهاي فردي تقدم دارد. در مورد اجتماع نيز، برخي امور به انسان بودن انسان مربوط ميشود، از اين جهت تفاوتي بين زن و مرد نيست، اما برخي امور در درجه اول زنانه يا مردانه است، که اولويت با زن يا مرد است، اما در همه حال، اولا تصدي وظايف اجتماعي توسط زن و مرد، نبايد با وظايف خانوادگي آنها منافات داشته باشد و از آنجا که بار اقتصادي امور خانواده را بر دوش مرد گذاشتيم و تامين معيشت نيازمند حضور در جامعه دارد پس در عرصه مشاغل اجتماعي، يک کارهايي در درجه اول وظيفه مرد است؛ و زن البته هر جا که توانست و وقت اضافی آورد، وارد آنها ميشود. پس بسياري از فعالیتهاي اجتماعی برای زن «حق» میشود و برای مرد «وظیفه». یعنی کارهای اقتصادی و سیاسی و … جامعه را زن «میتواند» انجام دهد، اما مرد «وظیفه دارد» انجام دهد. اين مبناي کلي براي نحوه حضور زن (ونيز حضور مرد) در جامعه است و این مساله را که در نظر بگیریم حوزههای دیگر هم اصلاح میشود؛ و اينجاست که گفتم حتي بسياري از متدينان ما چون به مباني توجه ندارند، راهکارهايي مطرح ميکنند که در درازمدت ضربهاش بيش از منافعش است.
مثلا در موضوع حمایت از زنان بیسرپرست که الان مطرح است، ما چه مدلی را تعقیب میکنیم؟ این مدل حمایت از خانواده است یا مدل حذف خانواده؟ مثلا قانونهای اسلام در موضوع ارث در ظاهر برای زنان ظالمانه است. می گوید چرا زن از شوهر فقط یک هشتم يا يک چهارم ارث میبرد. اما باید دید مبنا چیست؟ مبنا این است که زن و مرد نباید مستقل زندگی کنند؛ و اصل بر اين است که هر دو در خانواده زندگي کنند. حالا در مورد زن، مساله اين است که زن اگر باید در خانواده زندگی کند، تامین معاش او بر عهده شوهر است. پس ما بايد در مجموع به سمتي حرکت کنيم که حتي الامکان زنان (و نيز مردان) تنها زندگي نکنند؛ و اسلام شايد به اين دليل بوده که ارث زن از شوهر را اين اندازه کم قرار داده، چون قرار است زن پس از از دست دادن شوهر، دوباره ازدواج کند، و قرار نيست چنان حمايت مالي شود که ديگر نيازي به ازدواج نداشته باشد. این در اسلام یک مبنا است. اما قانون حمایت از زنان بیسرپرست آيا با این مبنا سازگار است؟ اگر بخواهیم با این مبنا از زنان بیسرپرست حمایت کنیم باید آنها را دارای سرپرست کنیم، نه اینکه از آنها حمایت کنیم تا مستقل زندگی کنند. با قانون فعلی داریم آنها را تشویق و حمایت میکنیم که مستقل زندگی کنند. شما ببینید چه کسانی دنبال این قانون هستند؟ خیلی از آنها افراد متدینی هستند اما چون مبنای حقوقی جانیفتاده، درست عمل نمیکنند. شاید این قانون جلو بعضی مشکلها را بگیرد، صد در صد مخرب نیست. اما مساله این است که داریم گام به گام از مبنای اصلی فاصله میگیریم و سبک زندگی را ترویج میکنیم که سبک زندگی دینی نیست. این سبک زندگی ترغیب میکند که زن مستقل زندگی کند و خودش سرپرست خانواده شود، ما در اسلام چنین چیزی نداریم. الان در جامعه ما ازدواج مجدد( ازدواج بعد از طلاق یا فوت همسر) خیلی قبح دارد. اگر بخواهیم از زنان بیسرپرست حمایت کنیم باید قبح ازدواج مجدد را بشکنیم، این را جا بیندازیم که خانم اگر طلاق گرفته یا شوهرش فوت کرده، باید بتواند و بلکه تشويق شود که دوباره ازدواج کند. اینها نقطههایی است که جامعه ما در آن نقاط از مبناهای دینی فاصله گرفته، اما هنوز در خیلی از جاها بستر جامعه خوب است و باید مراقب باشیم که خرابش نکنیم.
اینکه گفتید کارهای اجتماعی برای مرد وظیفه است و برای زن حق…
در درجه اول، وگرنه عرصههایی هم هست که حضور در اجتماع برای زن وظیفه میشود. ولی اگر قرار باشد اولویتبندی کنیم، میگوییم مرد باید برود، زن میتواند برود.
به نظر می رسد این نسبت در فضای اجتماعی ما به هم ریخته، الان خیلی از دختران جوان دغدغه اولشان این است که شغلی پیدا کنند و سر کار بروند. این حتی از ازدواج برایشان مهمتر است. منشا این عطش خانمها برای حضور در اجتماع کجاست؟ چرا بیشتر دختران جوان فکر میکنند اگر در خانه به وظایف همسری و مادری خود بپردازند، عمر و زندگیشان تلف شده؟
این مدل زندگی غربی است. یک ظاهرگرایی که از همان انحراف در مبنا ناشی میشود. در نگاه امروز غرب که میان ما هم رایج شده، اولویت اول با جامعه است بعد خانواده و بعد از آن، فرد. یعنی سیر کاملا برعکس است. داشتن موقعیت و نمود اجتماعی برای افراد بسیار مهمتر از اخلاق است. طرف حاضر است برای کسب یک عنوان اجتماعی، هزاران مولفه اخلاقی را زیر پا بگذارد. چه زن و چه مرد، فرقی هم نمیکند، وقتی این نگاه غلبه پیدا کرد، خود به خود اولويت وظايف خانوادگي نيز حذف میشود. یعنی وقتی فرد نسبت به حقیقت و فردیت خود تا این حد بیاعتنا شد، نسبت به هويت خانوادگي خود هم به طریق اولی بیاعتنا میشود. در فضای غربی فرد هویت خودش را در مسایل اجتماعی محض میبیند و جایگاه خانواده از بین میرود. منتهی اینکه ما به لحاظ فرهنگی چه کارها و چه خرابکاریهایی در این زمینه کردیم…
البته بیشتر خرابکاری کردیم…
نه من قایل نیستم که بیشتر خرابکاری کردیم، کارهای خوبی هم شده، در دوره دولتهای نهم و دهم فضای خانواده بارها به صورت جدی مطرح شد. مثلا به نظر من این حرف مهمی است که گفته ميشود یک زن خانهدار اگر بچه نداشته باشد، ۴۰ ساعت، معادل یک کارمند تمام وقت در خانه کار میکند، اگر یک بچه داشته باشد، ۵۶ ساعت و اگر دو بچه داشته باشد… . یعنی نشان دهیم که این هم یک کار است، یک شغل است، معناي شغل فقط به معنی حضور در خارج از محيط خانواده نيست. به این معنی که این خانم هم کار مفید انجام میدهد، کاری که این خانم انجام می دهد به مراتب مهمتر از کاری است که فلان خانم بیرون از خانه انجام میدهد. آن کار را یک مرد هم میتواند انجام دهد اما کارعاطفی و تربیتی که این خانم در خانه خودش انجام میدهد از عهده کس دیگری برنمیآید. این نکته ای است که در جامعه ما کم رنگ شده، مثلا در معرفی زنان نمونه کشور…
هیچ وقت یک خانم خانهدار یا یک مادر موفق معرفی نمیشود…
بله، یک خانم خانهدار، زنی که شوهرش از او راضی است و بچههای خوبی تربیت کرده، هیچ وقت این نمونهها را مطرح نکردهایم. باید سراغ این خلاها برویم. این نگاه که حتما بروز اجتماعی عامل شخصیت است، در جامعه جا افتاده، حتی وقتی میخواهیم شخصیت حضرت زهرا(س) را تحلیل کنیم، مهم ترین جایی که او را شناسایی میکنیم حضور اجتماعی او است.
زمانی است که به مسجد می روند و خطبه فدک را می خوانند.
بله، اما آیا واقعا این مهمترین نکته است یا حضرت زهرا(س) در یک سیر طولاني مولفههاي عالی شخصیتی کسب کرده که این شخصیت حالا میتواند خطبه فدک را بخواند؟ یک بار از این زاویه نگاه کنیم که چطور تاثیر خطبه فدکیه حضرت زهرا(س) در حمایت از حضرت علی(ع) از دفاع هزار مرد بیشتر و مهمتر شد؟ در تاریخ هست که زبیر هم آن زمان از امیرالمومنین(ع)دفاع کرد اما دفاع او به چشم نمیآید. با اینکه آن زمان شخصیت اجتماعی تاثیرگذاری داشت و از افراد شاخص بود. باید دید حضرت زهرا(س) چه عنوان اجتماعی در جامعه نبوی آن روز کسب کرده بود که خطبه خواندن او برای مردم مهم بود. ما الان فقط خطبه ایشان را می بینیم ولی در منابع تاریخی هست که وقتی حضرت تصمیم گرفت به مسجد برود و خطبه بخواند، تمام شهر به هم ریخت.
خب دختر پیامبر(ص) بوده، این کافی نیست؟
نه، فقط این نیست. اشتباه ما این است که فقط روی همین فاکتور سرمایهگذاری میکنیم. این فقط یکی از فاکتورها است. پیامبر چند همسر داشت، اما شخصیتهای اجتماعی آنها با هم متفاوت است. چون همسر پیامبر بودن هم فقط یکی از مولفهها است. صرف نسبت داشتن با پیامبر، همه ماجرا نیست. حضرت زهرا(س) یک جایگاه ویژه داشته که هر چه جستوجو کنید تا قبل از خطبه فدکیه این جایگاه ویژه فقط از خانواده درمیآید. عمده بروز ایشان تا قبل از خطبه فدکیه مسایل اخلاقی فردی و خانوادگیشان است. يعني مي شود با رعايت وظايف فردي و خانوادگي به موقعيت و جايگاهي در نگاه جامعه دست يافت که در وقت لزوم پرداختن شخص به مساله اجتماعي هم تاثيرگذار باشد.
انقلاب ما هم با قید اسلامی که داشت و دارد، از ابتدا دنبال همین نگاه بوده، این در صحبتهای حضرت امام درباره جایگاه زن و خانواده هم کاملا شفاف است. چرا و از کجا از این نگاه منحرف شدیم؟ ظاهرا یک نکته این است که نتوانستیم شان و جایگاه واقعی یک خانم خانهدار و یک زن خانواده را برای دخترانمان تعریف و ترسیم کنیم. این مشکل از رسانه ناشی میشود تا دانشگاه و تریبونهای عمومی و… یعنی شاخصها اشتباه معرفی شدند. شما چه عاملهای دیگری سراغ دارید؟
یک عامل شاید افراط و تفریط در معرفی الگو باشد. مثلا اینکه هنوز الگوی زن خانهدار برای ما زن خانهدار صد سال قبل است. وقتی میگوییم زن خانهدار، یعنی زن فقط در خانه. این مهمترین وظیفه هست اما تنها وظیفه نیست. زن ممکن است وظایف بیشمار دیگری هم پیدا کند و خیلی جاها حق دارد، فقط بحث وظیفه نیست. مثل اینکه همه مردم وظیفه ندارند، نماینده مجلس بشوند ولی همه حق دارند که نماینده مجلس بشوند. خیلی از جایگاهها حق زن است. ما در الگوهایی که معرفی کردیم سایر وظایف زن را تقریبا زیر سوال بردیم. گفتیم کسی که زن خانهدار است، تحلیل سیاسی ندارد. آیا این درست است؟ در ادبیات امام و رهبر انقلاب تاکید میشود که زنان ما باید تحلیل سیاسی داشته باشند. ویژگی برجسته حضرت زهرا(س) این است که در عین اینکه زن خانهدار است، اوج تحلیل سیاسی را دارد. اوج جهاد اقتصادی را با مولفههای مختلفش در سیره حضرت میبینیم. فقط این نیست که گندم آرد میکرد. اتفاقا این را اصليترين مصداق جهاد اقتصادی ايشان نمیدانم.
جهاد اقتصادی حضرت زهرا(س) چه بود؟
وقتی یک بحران اقتصادی در جامعه رخ میدهد، ایشان هیچ فشاری بر جامعه تحمیل نمیکند که هیچ، فشارهای جامعه را هم به خودش میگیرد. شخصی میآید خدمت پیامبر(ص)، میگوید گرسنهام و چیزی برای خوردن ندارم. پیامبر(ص) میفرماید من چیزی ندارم اما تو را به خانه کسی میفرستم که میدانم دست خالی برنمی گردی. به خانه حضرت زهرا(س) میرود، ایشان چیزی نداشته، پوست گوسفندی را که روی آن می خوابیدند، به او میدهد. از این زاویه نگاه کنید که پیامبر(ص) حاکم جامعه است، بحران اقتصادی به حدی شدید است که حاکم جامعه نمیتواند کاری برای نیازمند جامعه بکند، اما زنی در جامعه هست که حضرت میتواند روي کمکهاي وي حساب کند؛ آن هم نه به خاطر اينکه آن خانم پولدار است، بلکه چون دغدغه جدي نسبت به گسترش دين و حفظ حکومت اسلامي دارد و تمام زندگي اش را براي حفظ حکومت اسلامي خرج ميکند. این دقیقا جهاد اقتصادی است. یک نفر با همه داراییاش (ولو که دارايي اش بسيار اندک است) از نظام اقتصادی جامعه حمایت میکند. از این مثالها در سیره حضرت زیاد هست. امیرالمومنین(ع)به خانه میرود و میگوید چیزی داریم که من بخورم؟ حضرت زهرا(س) میگوید ما سه روز است که چیزی نخوردهایم. حضرت میگوید پس چرا به من چیزی نگفتید؟ ایشان میگویند چون میدانستم که الان نمیتوانید چیزی تهیه کنید! این همان جهاد اقتصادی است. وقتی میبیند همسرش توان تامین معاش را ندارد، به او فشار نمیآورد و فشار را کاملا به دوش خودش میگیرد.
ما وقتی میگوییم زن خانهدار در ذهنمان زنی ترسیم میشود که فقط در خانه نشسته و بچه را تر و خشک میکند. اما در الگوی اسلامی تعریف زن خانهدار این نیست. زن خانهدار در نگاه اسلام تحلیل سیاسی دارد، در اقتصاد مشارکت دارد، مشارکت او این نیست که حتما رییس یک موسسه باشد، البته ممکن است رییس هم باشد. حضرت زهرا(س) فدک را اداره میکرد و با فدک جامعهای را حمایت میکرد. اما چگونه؟
یکسری کارگر داشتند که روی زمینها کار میکردند…
بله، یک مدیریت از راه دور داشت. سلمان هم از طرف ایشان مدیرعامل و ناظر بود و به حضرت گزارش کار میداد و ایشان بر اساس آن گزارشها برای فدک برنامهریزی میکرد. یک مدیریت از راه دور که به وظیفه خانوادگی هم ضربه نمیزند. اما آيا الگوی زن خانهدار ما این است؟ سریالهای تلویزیون را ببینید. تعریف آنها از زن خانهدار چیست؟
زنی که در خانه نشسته، سبزی پاک میکند، قورمه سبزی درست میکند، لباس روی بند پهن میکند، بچهها را جمع و جور میکند و …
البته برخي از این کارها هم جزو وظایف زن خانهدار هست، نمیخواهیم اینها را نفی کنیم، اما این تمام شخصیت زن نیست. شما این الگو را درست معرفی کنید، بعد ببینید که جامعه به چه سمت و سویی میرود.
نکته هایی که میگویید خوب و دقیق است، میخواهیم کمی هم با مصداقهای فضای امروز جامعه صحبت کنید. مثلا درباره اینکه اگر یک زن به همه وظایف و حقوق خودش آگاه باشد و بتواند آنها را با این اولویتهایی که گفته شد، درست بچیند و انجام دهد چه نیازی هست فضایی مثل مهدکودک در کشور باب شود که خانم بچه را به آنجا بسپرد و در معرض دهها آسیب رفتاری قرار دهد برای اینکه خودش شاغل باشد و مثلا به فعالیت اجتماعیاش برسد؟
آن وقت مهدکودک تعریف دیگری پیدا میکند. من مخالف مهد رفتن بچهها نیستم. بچه خودم را هم به مهدکودک فرستادم اما چطور؟ هر وقت که دلش میخواست، میرفت. میتوانیم از این پتانسیل استفاده کنیم برای اینکه روابط اجتماعی بچه تقویت شود. خانم من بچهها را به جاهای مختلف میبرد (چون هر دو فرزندم دخترند، بیشتر با ایشان هستند) چون باید رفتار با همسنوسالها را یاد بگیرند. زمان قدیم خانوادهها پرجمعیت بود و چند خواهر و برادر با همسران و فرزندانشان تحت نظارت پدر و مادرشان با هم در یک خانه زندگی میکردند. بچهها با هم تعامل رفتاری داشتند، اما الان دیگر آن رابطهها نیست و رفتوآمدهای خانوادگی-مخصوصا در شهرهاي بزرگ که اين رفت و آمدها کمتر ميسر ميشود- نمیتواند این خلا را جبران کند. من جستوجو کردم تا یک مهدکودک که از جاهای دیگرسالمتر باشد، پیدا کردم. بعد هم گفتم این بچهها را هر وقت بخواهم به اینجا میفرستم، نه اینکه ساعت داشته باشد که حتما ۷صبح بچه در مهد باشد. البته خانم من دبیر است، اما برنامهمان را با هم تنظيم کرده بوديم که مثلا پنج شنبهها که من تعطيل بودم او سر کار برود و حتي در داخل هفته نيز گاهی که او سر کار ميرفت، من میماندم پیش بچهها و گاهی هم تنظیم میکردیم که بچهها همان ساعتها به مهد بروند و بازی کنند. الان ماهیت خیلی از مهدکودک ها همین شده که بچهها را نگه دارند تا مادرها به سرکار بروند، اما این را باید کنار بگذاریم. زن اگر بخواهد وارد وظایف اجتماعی شود (که به نظر من دبیری یکی از وظایف مهم اجتماعی زنان است) باید شرایط شغلی او و حتی ماهیت مهدکودک را طوری تعریف کنیم که این فرصت برای او مهیا شود.
شرایط شغلی چطور باید مهیا شود؟ اگر وظایف خانوادگی را اصل قرار دهیم و بعد وظایف اجتماعی مطرح شود، شرایط وظایف اجتماعی چگونه باید متناسب شود؟
الان مدلی که در جامعه ما هست کاملا مدل غربی است. اینکه زن و مرد یکسان کار کنند و یکسان هم حقوق بگیرند. البته یک ملاحظه جزیی از اول انقلاب رخ داده که این مقدار جزیی هم در کشورهای غربی نیست. آن هم اینکه مرد باید در حقوقش، حق همسر و اولاد داشته باشد که همان مساله تامین نفقه است. گرچه الان مبلغی که برای این مساله لحاظ شده، هیچ ربطی به واقعیتهای زندگی ندارد. اما اگر این نکته جدی گرفته شود حق همسر و حق اولاد باید مقدار درآمدی باشد که واقعا آنها را تامین کند. اما زن اگر حقوقی می گیرد از باب تامین معاش نیست، مثل یک اضافه کار است. اگر این مدل جدی گرفته شود، خود به خود میزان موظفی زنان در اجتماع پایین میآید، چون زن یک شغل دیگر هم در خانه دارد. از طرفی هم متناسب با میزان موظفی حقوقي که از کار بيرون خانه ميگيرد پایین میآید، چون قرار است معيشت او توسط همسرش تامين شود و قرار نیست این زن خانواده را از نظر اقتصادی تامین کند. میتواند مشارکت کند اما موظفی شغل او باید نصف یا حتی یک چهارم مرد باشد که بتواند به وظايف خانوادگي خودش برسد. با این مدل دیگر مهدکودک با آن تعریف که محل نگهداری بچههای مادران شاغل باشد، متفاوت میشود.
البته تا حدودی هم در تعریف جایگاههایی که عرصه بروز و ظهور اجتماعی زنان است اشتباه کردهایم. مثلا زمانی برای رشته مهندسی معدن دانشجوی دختر نمیگرفتند، حالا میگیرند. در رسانه ملی برنامهای تهیه میشود و یک خانم راننده اتوبوس یا راننده کامیون را مثل یک چهره موفق نشان میدهند و… از این مثالها فراوان داریم، موافقید؟
به نظر من فمینیست بیش از اینکه نهضت زنگرایانه باشد، نهضت مردگرایانه میان زنان است. جریان فمینیست جریانی است که الگوهای مردانه را بر زنان تحمیل میکند. ظاهرا دنبال منافع زنان است اما در حقیقت سبک زندگی مردانه را بر زنان تحمیل میکند. انجام کارهای سنگین برای مرد یک ارزش است نه زن اما در فمینیست اینها را برای زنان تبلیغ میکنند، مثل همین رانندگی اتوبوس و کامیون. این جریانها گاهی در کشور ما هم دنبال میشود.
گاهی؟
بله، در دورههایی که غلبه جریانهای سکولار در جامعه کمرنگ میشود، جریانهای فمینیستی هم کم میشود. مثلا در دوره اصلاحات مصوبههایی درباره حقوق و مسوولیتهای زنان داشتیم که در آن هیچ اشارهای به نفقه نشده، (سال ۸۳) هیچ جا به مسوولیت همسرداری اشاره نشده، اما حقوق اجتماعی و کسب درآمد و … تا دلتان بخواهد، هست. درباره نفقه فقط یک جمله گذاشتند که اگر کسی اعتراض کرد آن را نشان دهند، گفتند حقوق مالی زوجیت. این جمله بار معنایی عامی دارد که میتواند شامل مرد هم بشود. اما مصوبههای زن و خانواده بعد از سال ۸۴ غالبا چنین رویکردهایی ندارد و نگاهها تا حدودی اصلاح شده و دغدغههای دینی در این مصوبهها تقویت شده است.
این قانونها چه قدر در فضای عمومی جامعه ظهور دارد؟ این قدر که فضای فرهنگی بر نگاه مردم اثر دارد، قانون موثر نیست، این قانونها چه قدر از آن دفترهای امور زنان که الان در همه سازمانها و وزارتخانهها هم فعال است، بیرون میآید و به متن زندگی مردم میرسد؟
اهميت قانون را در مديريت فضاي فرهنگي جامعه دست کم نگيريد. فضای فرهنگی راباید مدیریت کرد، ابزار مدیریت حاکمیت نسبت به فضای فرهنگی هم قانونگذاری است. هر مدیریت فرهنگی با یک قانون انجام میشود، حالا اسم این قانون آییننامه و بخشنامه و… باشد. شما قانون میگذارید که درصد ورود دختر و پسر به فضای فرهنگی چگونه باشد، با این قانون دارید فضای فرهنگی آینده را میسازید. یک دوره حمایتهای جدی شد از اینکه ورود دختران به تحصیلات تکمیلی راحتتر شود و شد. الان درصد ورود دختران به تحصیلات تکمیلی بیشتر از پسران است، باید قانونی بگذاریم که این نسبت تعدیل شود اما دو- سه بار که لایحه به مجلس رفته، تصویب نشده به این بهانه که نباید تبعیض قایل شویم! همین قانون ساده ۵سال دیگر فاجعهای را رقم می زند. چون زمانی که میانگین تحصیلات زنان از مردان بیشتر باشد، درصد ازدواجهای موفق کم میشود. نمیگویم برای ازدواج موفق باید زنان را بیسواد نگه داریم اما باید این فضا را مدیریت کنیم. الان سربازی یک مانع برای ادامه تحصیل پسران است، اگر پسری ظرف یکی- دو سال به دانشگاه نرود، باید به سربازی برود اما دختران این مانع را ندارند. خب طبیعی است که این نسبت به هم میخورد. این ضعف از قانونگذاری اشتباه ناشی میشود.
قانون حمایت از زنان بیسرپرست یا نابودی خانواده؟
بازدیدها: ۲۳۹