بسم الله الرحمن الرحیم
نحوه حضور زن در جامعه و نقشآفرینی اجتماعی وی را باید به عنوان یک سوال و بلکه یک چالش جدی در پیش روی انقلاب اسلامی دانست که هم میخواهد زن را در فضای اسلامی خود حفظ کند و هم نقش مستقیم اجتماعی برای او قائل شود؛ و به نظر میرسد هنوز الگوی واضح و تعریفشدهای برای جمع بین این دو، که نه در ورطه الگوی غربی فمینیسم بیفتد، و نه همچون مدل سنتی، زن را از حضور در جامعه منع کند، ارائه نشده است.
شهید مطهری در مباحث خود برای رسیدن به چنین الگویی، پیشنهاد دادهاند که ابعاد زنانه و انسانی زن را به نحو توامان در نظر بگیریم، به طوری که زن، وظایف اجتماعی خود را (که از این حیث با مردان تفاوتی ندارد) در مداری متناسب با زنانگی خویش انجام دهد، اما به همین بیان کلی بسنده کردهاند. در مقاله حاضر تلاش شده با ارتقای نظری این الگو (که در عین توجه به دو مولفه انسانیت و زنانگی زن، آنها را در افق متعالی در نظر آوریم)، این الگو در مورد اقدامات حضرت زینب، آن هم در بازه زمانی وقایعی که در کربلا رخ داد پیاده شود. در این راستا، با مروری بر گزارشات معتبری که از حضور و اقدامات ایشان در این بازه زمانی در دست بود، نمونههایی از این «نقشآفرینی اجتماعی در مدار متفاوت» مطرح شد: در شب عاشورا، اینکه توصیههای امام برای آمادهسازی حضرت زینب چگونه قابل تطبیق بر همین دو بعد انسان بودن و زن بودن وی است؛ در روز عاشورا، تبیینی از اینکه چرا ایشان به دفاع از امام حسین ع نپرداخت و چگونه مسئولیت تبلیغ دین در عرصهای که مردان نمیتوانستند به تبلیغ بپردازند بر دوش ایشان قرار گرفت؛ و در فردای عاشورا، چگونه ایشان از طریقِ به گریه انداختن دشمن، عملا پیروزی حقیقی امام را در همان صحنه کربلا اثبات نمود.
مشاهده مقاله در فصلنامه پژوهشی مطالعات اسلامی زنان و خانواده (شماره ۵)
مطالعه متن مقاله در
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
مساله نحوه حضور زن در جامعه و نقشآفرینی اجتماعی وی سالهاست که برای جوامع اسلامی به صورت یک سوال و بلکه یک چالش جدی درآمده و جریان فمینیسم در غرب نیز بر پاسخهایی که در فضای جوامع اسلامی داده میشود اثرگذار بوده است. از طرف دیگر، درباره عظمت و شخصیت حضرت زینب س بحثهای فراوانی شده است؛ اما درباره اینکه ایشان امروزه چگونه میتوانند الگویی برای نقشآفرینی یک زن مسلمان در جامعه باشند کمتر بحث شده و اگر هم بحثی شده عمدتا ناظر به صبوری حضرت زینب س است، که از این جهت، نه فقط الگویی برای زنان، بلکه الگویی برای مردان نیز هستند. مساله این است که آیا ابعادی در این شخصیت عظیم عاشورایی هست که بتواند برای حضور و نقشآفرینی زن مسلمان، آن هم زن امروزی، الگو قرار گیرد؟
برای فهم دقیقتر مساله و یافتن راه حل آن، بیان سه مقدمه، که چارچوب نظری بحث را مشخص کند، ضرورت دارد:
۱) شهید مطهری انواع نقشآفرینیهای زن در جامعه و تاریخ را به دو نوع نقشآفرینی مستقیم و غیرمستقیم تقسیم میکنند. نقشآفرینی مستقیم آنجاست که یک زن اقدامات اجتماعی اثرگذاری در جامعه انجام میدهد؛ و منظور از نقشآفرینی غیرمستقیم، اقداماتی است که زن در خانواده انجام میدهد و از طریق اثرگذاری بر همسر یا فرزندانش، در جامعه اثر میگذارد، که هرچند در دوره مدرن غالبا سعی بر کتمان و غفلت از این نقش زن میشود، اما در جای خود نقش بسیار مهمی است. (مطهری، ۱۳۶۸، ص۳۱۹) در اینجا وظایف زن در درون خانواده و تقدم آن بر وظایف اجتماعی وی، علیرغم اذعان به اهمیتش در تحلیل شخصیت زن، مفروغ عنه قلمداد شده، و مساله این مقاله، خصوص حضور اجتماعی زن و نقشآفرینی مستقیم او میباشد.
غالبا حضرت زینب س به عنوان شخصیتی مظهر صبر (حیث شخصی) و بشدت عفیف (حیث خانوادگی) معرفی میشود؛ که این امور، حداکثر به عنوان عناصری در نقشآفرینی غیرمستقیم زن به حساب میآید. اما باید دید که اولاً آیا این جهات، نقش زنانه صریحا اجتماعی هم دارد یا خیر؟ و ثانیا آیا ابعاد پررنگ اجتماعی در شخصیت ایشان منحصر در همین دو محور است؟
۲) درباره اینکه زن در مقام نقشآفرینی مستقیم در تاریخ چگونه بوده، شهید مطهری تقسیم بندی سهگانهای را مطرح میکند: (۱) در جوامع قدیم، زن غالبا نقش مستقیم نداشته، هرچند در دید مردان گرانبها بوده، و به تعبیر ایشان همچون «شیء گرانبها» با وی برخورد میشده، (۲) دوره به اصطلاح احیای حقوق زن در غرب، که اگرچه ظاهرا وی بشدت درگیر نقشهای مستقیم اجتماعی شده، اما زن بودن وی را که او را متمایز و دور از دسترس و گرانبها میکرد نادیده گرفته شد و احترام ویژهای که در چشم مردان داشت از دست داد و دسترسی به او بسیار ارزان شد و به تعبیر ایشان وی را همچون «انسان بیبها» قرار دادند؛ و (۳) آنچه اسلام برای زن میخواهد این است که ابعاد انسانی و اجتماعی وی در کنار ابعاد زنانه وی دیده شود و وی در جایگاه یک «انسان گرانبها» قرار گیرد. در واقع، اسلام مایل است که زن، علاوه بر نقش غیرمستقیم، نقش اجتماعی مستقیم هم ایفا کند، اما در مدار خودش نه در مدار مردان (مطهری، ۱۳۶۸، ص۳۲۰-۳۲۴). از این مدل تحلیلی میتوان دریافت که در نظر ایشان، ضابطه «انسان گرانبها» بودنِ یک زن و در واقع، نقشآفرینی مستقیم در جامعه به نحو مطلوب برای یک زن، در گروی این است که، در اقدامات اجتماعیِ پیشنهادی برای یک زن، هم انسانیت او مراعات شود، و هم زن بودنش.
۳) مطلبی که در تکمیل تحلیل شهید مطهری باید افزود این است که در عین ضرورت توجه توأمان به انسان بودن و زن بودن زن، اما هم انسانیت، و هم زنانگیاش باید در افقی متعالی تعقیب شود، نه صرفاً در افق مادی. در افق مادی، خواسته نهایی بشر یا حسی و مادی است (شهوت، قدرت، رفاه) ویا اعتباری[۱] (ثروت، شهرت، مقام و منصب، و …)؛ و در تحلیلهای رایج ماتریالیستی، چون هدفی ورای وضعیت دنیوی انسانها معنی ندارد، به هیچ هدف نهایی واقعی و جهانشمولی برای انسانها اذعان نمیشود، بلکه خود این بیهدفی – که نام «آزادی» بر آن مینهند- را مهمترین ارزش انسان برمیشمرند و همه ارزشهای انسانی را در پای او قربانی میکنند.[۲] پس، اگر افق مادی، محور تحلیل زن قرار گیرد، حقوق و جایگاه وی صرفاً در محدوده شهوت و رفاه و قدرت و شهرت و مقام و منصب وی مورد توجه قرار میگیرد؛ و مهم این است که زن برای رسیدن به اینها (و نه برای رسیدن به معنویت حقیقی و حرکت در مسیر دینداری) آزاد، و امکانات رسیدن به اینها همانند مردان در اختیار او هم باشد! اگر شهوت و شهرت را به معنای عام این دو واژه (= خواستههای مادی و اعتباری) در نظر بگیریم میتوان گفت در منطق مادیگرا، مهمترین عرصه برای نقشآفرینی زن و احیای حقوق زن، میزان آزادی و امکان بهره وری او از «شهوت و شهرت» است؛ و محک احیا یا تضییع حقوق وی نیز همین دو مولفه میباشد!
با این مقدمات میتوان سخن شهید مطهری را چنین نقد و اصلاح و تکمیل کرد: در غرب، چنین نبود که انسان بودن زن را جدی بگیرند و زن بودنش را فراموش کنند، بلکه قرار بود زن نقشآفرینی اجتماعی داشته باشد اما هم انسان بودن و هم زن بودنش در افق مادی تعقیب شد و به این جهت او به یک «انسان بی بها» تبدیل گردید. پس اگر ما بخواهیم نقش اجتماعی زن را به عنوان یک «انسان گرانبها» تحلیل کنیم ابتدا باید مفاد دو بعد «انسان بودن» و «زن بودن» وی را در افق صحیحی – که از نظر ما همان افق اسلام اصیل است- بشناسیم و سپس نقش مستقیم زن در جامعه را بفهمیم.
درباره افق صحیح زن بودن زن، بحثهای فراوانی شده است: از تاکید بر حفظ عفت و حیای زنانه، تا توجه به ابعاد مربوط به همسری و مادری وی، که همگی در جای خود صحیح و لازم است. اما هم اثر اینها در افق انسان بودن وی کمتر مورد توجه قرار گرفته، و هم درباره کلیت افق انسان بودن زن، کمتر بحث شده است. شهید مطهری بر این باورند که نحوه حضور حضرت زینب (س) در جریان عاشورا نمونهای از نقشآفرینی مستقیم زن به عنوان یک انسان گرانبهاست و صرفا برخی اقداماتی را که از ایشان در آن موقعیت سر زد را برمیشمرند (همان، ص۳۳۲-۳۳۷)؛ و ادعای ما در این مقاله این است که میتوان در همین اقدامات شخصیت حضرت زینب، الگوی فوق درباره جمع زن بودن و انسان بودن در افق متعالی را نشان داد به نحوی که اگر تصویر واضحی از چگونگی این جمع ارائه شود، میتواند در این افق، برای انسان امروزی هم رهگشا باشد.
در واقع، اگرچه این بحث را میتوان در کل زندگی حضرت زینب س تعقیب کرد، اما از آنجا که تمرکز بر یک مقطع خاص، فرصت و مجال بررسی دقیقتری در اختیار میدهد و از طرف دیگر، بیش از آن در حجم یک مقاله نمیگنجد، بحث را به دوره نهضت حسینی، آن هم در حد وقایعی که در کربلا رخ داد محدود میکنیم. بدین منظور، با مروری بر آن دسته از وقایع نهضت حسینی، که حضور حضرت زینب س در آنها ثبت شده، مواردی که ظرفیت بحث حاضر را داشته باشد تفصیل میدهیم.
وقایع رخ داده در معرکه کربلا را میتوان به لحاظ زمانی به سه قسمت قبل از واقعه، حین واقعه، و بعد از واقعه تقسیم کرد که به ترتیب در مورد هریک آنچه در تاریخهای معتبر یافت شده، بیان خواهد شد.[۳]
الف) شب عاشورا: چگونگی آمادگی برای ورود به حوزه نقشآفرینی اجتماعی
اگرچه عمده بروز و ظهور شخصیت اجتماعی حضرت زینب (س) از روز عاشورا به بعد است؛ اما شب عاشورا اولین باری است که در منابع معتبر از ایشان سخن به میان آمده و اینجا احتمالا همان موقعیتی است که امام حسین ع حضرت زینب را آماده حضور در عرصه جامعه و قبول مسئولیت میکنند.[۴]
بر اساس روایت امام سجاد از واقعه این شب، حضرت زینب س با شنیدن اشعاری از امام حسین ع که تلویحا حکایت از شهادت ایشان در فردا (روز عاشورا) دارد، افتان و خیزان به خیمه برادر میروند و آنجا بر سر و روی خود میزنند و امام حسین ع ایشان را دلداری میدهند. دقت در مفاد دلداری امام حسین ع نسبت به حضرت زینب س آشکار میسازد که افق این دلداری، بیش از گفتگویی صرفاً عاطفی بین یک خواهر و برادر است، و امام حسین ع در قالب دلداری دادن به حضرت زینب، در حال آماده کردن ایشان برای قبول مسئولیت خطیری است که از فردا عصر، بر دوش ایشان قرار خواهد گرفت. متن دلداری، با صرف نظر از مقدمات و موخرات واقعه، بدین قرار است:
«خواهر جانم! تقوای الهی پیشه کن و تو را به تسلیتی الهی تسلی میدهم؛ و بدان که زمینیان میمیرند و آسمانیان هم باقی نمیمانند و هر چیزی هلاکشدنی است جز وجه اللهای که آفریدگان را به قدرت خویش آفرید و خلق را [در قیامت] برمیانگیزاند و برمیگردند در حالی که او تک و تنهاست. پدرم بهتر از من بود، مادرم بهتر از من بود، برادرم بهتر از من بود، و رسول خدا برای من و هر مسلمانی اسوهای است [که وقتی سرانجام او مرگ بود، ما چرا از مرگ بترسیم؟!]»
پس با مانند این سخنان او را تسلی میداد، و همچنین به او فرمود: «من سوگندت میدهم و این سوگندم را تکرار میکنم. بر من گریبان چاک مکن و صورت نخراش و وقتی من به شهادت رسیدم فریاد واویلا و بدبختی سر مده» (مفید، ۱۴۱۳، ج۲، ص۹۴)[۵]
با دقت در متن این نوع دلداری، میتوان نتیجه گرفت اگر زن بخواهد وارد عرصه جامعه و مسئولیتهای اجتماعی شود حتما دو پیش نیاز دارد که در روایت فوق، امام سجاد ع به عنوان راوی، بین این دو بعد را با تعبیر «پس با مانند این سخنان او را تسلی میداد و همچنین به او فرمود» فاصله انداخته و این دو دقیقا ناظر به همان دو بعد انسان بودن و زن بودن ایشان است:
- مطلب اول، ناظر به بُعد انسان بودن اوست: حضرت پس از توصیه به رعایت کلی تقوی، یکبار دیگر اصول دین را برای ایشان مرور میکند تا در موقعیتهای آتی و هنگام تصمیمگیریها اینها را جدی بگیرد و اگر دقت شود آن مقدار از کلام حضرت که توسط امام سجاد ع روایت شده، دقیقا ناظر به همین سه محور توحید و معاد و نبوت است، آن هم به نحو کاربردی، یعنی التزام به لوازم این باورها. (اینکه خدا همه کاره عالم است، اینکه همه انسانها میمیرند و در قیامت محشور میشوند و معیار اصلی آنجاست، و اینکه رسول خدا اسوه همه ماست.)
- مطلب دوم ناظر به بُعد زنانه ایشان است: حضرت بر این مطلب که وی بتواند عواطف زنانه خود را کنترل کند اصرار میورزند؛ یعنی اگر زن بخواهد وارد عرصه نقشآفرینی در جامعه شود حتما باید اثرات اجتماعی رفتار خود را، که به عواطف ویژه زنانه اش مربوط است، مد نظر داشته باشد. حضرت زینب، همچون هر زن دیگری، اگرچه حق دارد بر برادرش گریه کند، اما بروز رفتارهای ناشی از مصیبتزدگی، که در زنان بسیار طبیعی است، نباید به نحوی باشد که زمینهساز باور به وهن و ذلت کاروان اسرا در مقابل دیدگان دشمن گردد؛ و لذا ایشان باید آماده شوند که کاملا بر هیجانات خود غلبه کنند و چنانکه خواهیم دید، در صحنه های بعدی، با چه توانایی بینظیری این وضعیت را مدیریت میکنند.
ب) روز عاشورا: اولین تلنگرهای تفاوت مدار زن و مرد در انجام اهداف مشترک اجتماعی
در روز عاشورا، در مقاتل در پنج موقف اسم حضرت زینب س آمده است:
- پس از شهادت حضرت علی اکبر؛ که خود را بر روی جنازه میاندازد، امام او را بلند کرده به خیمه برمیگرداند. (مفید، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۰۶) [۶]
- هنگام وداع امام با علی اصغر؛ که حضرت زینب س بچه را نزد امام میآورد و پیکر خونین او را تحویل میگیرد. (ابنطاووس، ۱۳۸۶، ص۱۴۲) [۷]
- قبل از شهادت عبدالله بن حسن؛ که وی از دست حضرت زینب س فرار میکند و خود را به امام در گودال قتلگاه میرساند و در آغوش امام شهید میشود. (مفید، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۱۱) [۸]
- آخرین لحظات حیات امام در گودال قتلگاه؛ که حضرت زینب س از خیمه بیرون میآید و عمرسعد به گودال قتلگاه نزدیک میشود و حضرت زینب س در این لحظه به عمر سعد خطاب میکند: آیا ابوعبدالله کشته شود و تو نگاه میکنی؟ پس اشک از دیدگان عمر سعد سرازیر میشود و سرش را برمیگرداند (طبری، ۱۴۰۵، ج۵، ص۲۲۸) (خوارزمی، ۱۳۸۱، ج۲، ص۴۰) (ابن الاثیر، ۱۴۱۷، ج۳، ص۱۸۳) [۹] و در برخی نقلها، چون با عدم واکنش عمرسعد مواجه میشود، همه دشمنان را خطاب قرار داده، میفرماید: «آیا در میان شما مسلمانی نیست؟»[۱۰] (بلاذری، ۱۴۱۷، ج۳، ص۲۰۳) (مفید، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۱۲)
- هنگام هجوم به خیمهها؛ که وقتی میبیند دشمن قصد جان امام سجاد ع را کرده، خود را روی امام انداخته، میگوید: «به خدا قسم تا من کشته نشوم، نمیتوانید او را بکشید» و بدین ترتیب، آنها را منصرف میکند. (ابن جوزی،۱۴۱۲، ج۵، ص۳۴۱) [۱۱]
در این موارد، در خصوص سهتای اول نکته خاصی از حیث موضوع بحث، به نظر نمیرسد؛ و همچنین است مورد چهارم، اگرچه این مورد فی حد نفسه حاوی درسهای متعددی است (مانند اینکه حضرت زینب س از هر فرصتی برای هدایت هر انسانی – ولو بدترین انسانها مثل عمر سعد – استفاده میکند و اینکه اشک بر اباعبدالله چگونه ممکن است حتی بستر هدایت انسانی مثل عمر سعد قرار گیرد، اما اگر این اشک از حد احساسات فراتر نرود، بیتاثیر خواهد بود و …).[۱۲]
اما مورد پنجم میتواند مصداقی باشد که وظیفه و هدف اجتماعی واحد است اما مدار و نحوه نقشآفرینی متمایز گردیده است؟ برای اینکه این مورد بهتر فهمیده شود، بگذارید شبیه همین اقدام حضرت زینب در قبال امام سجاد ع (دفاع از امام تا پای جان)[۱۳] را در قبال امام حسین ع مطرح کنیم:
مگر دفاع از امام هر انسانی واجب نیست؟ چرا حضرت زینب س برای دفاع از امام حسین ع هیچ اقدامی نکرد؛ و بلکه چرا امام حسین ع برخی از زنان کاروان (مثلا ام وهب) را که با دیدن صحنه های عاشورا خونشان به جوش میآمد و به دشمن حمله میکردند، از این اقدام باز میداشته، میفرمودند جهاد بر زنان واجب نیست؟[۱۴] مگر جهاد دفاعی، آن هم برای دفاع از امام معصوم، مرد و زن دارد؟
شاید اینجا مهمترین نقطهای در نهضت حسینی باشد که در عین هدف واحد، مدار رفتارهای زن و مرد متمایز شده است. ظاهرا حضور زنان در کاروان حسینی، بدین سبب بوده که ابعادی از هدف امام ع را، که به نحو مردانه قابلیت اجرا ندارد، محقق کنند؛ و شاید بدین جهت بوده که امام ع سایر زنانی را که متوجه این وظیفه خطیر نبودهاند از فدا کردن جان خویش در موقف کربلا نهی میکردند.
توضیح مطلب اینکه: طبق وصیت نامه معروفی که امام حسین خطاب به محمد حنفیه نوشت هدف اصلی امام، اصلاح جامعه، امر به معروف و نهی از منکر، و معرفی اسلام حقیقی بوده است.[۱۵] انجام این کار به نحو مردانه و زنانه تفاوتهایی دارد، بدین صورت که میتوان گفت این وظیفه در ابتدا برعهده امام و سایر مردان بوده، اما مقداری از آن را که هیچ مردی نمیتوانست انجام دهد زنان در حالتی غیرعادی (!) میتوانستند انجام دهند:
در زمانی که یزید حکومت را به دست گرفت، جهان اسلام سه منطقه اصلی داشت که همه مناطق دیگر تحتالشعاع این مناطق بودند: حجاز و عراق و شام. در حجاز، دو شهر مکه و مدینه مهم بود؛ در عراق، کوفه و بصره؛ و شام هم که خود شام بود. امام ع برای اصلاحگری و نهی از منکر باید در این سه منطقه اصلی سرمایهگذاری میکرد. فضای خفقانی که بنیامیه ایجاد کرده بود به نحوی بود که در حالت عادی اصلا صدای امام شنیده نمیشد؛ پس امام با یک اقدام انقلابی همه را متوجه خویش ساخت و در کانون خبرها قرار گرفت. ابلاغ پیام در دو منطقه اول را خود امام ع میتوانست انجام دهد؛ و لذا حرکت خود را ابتدا از مدینه به مکه قرار داد (منطقه حجاز) و سپس با دعوت کوفیان، از مکه به سمت کوفه حرکت کرد و برای بصریان نیز نامه نوشت و از آنها دعوت به همکاری کرد (منطقه عراق)؛ و در هر دو مورد، علیرغم هشدارهای دوستان درباره احتمال تهدیدهای ناشی از حکومت، حرکت خود را از مسیر اصلی قرار داد تا همگان از این حرکت مطلع شوند. اما نکته مهم این است که در مورد سومی (منطقه شام) با توجه به نفوذ قوی و انحصاری بنیامیه در آنجا، به هیچ وجه امکان آگاهسازی برای خود امام وجود نداشت؛ چنانکه امام علی ع و امام حسن ع هم در این زمینه نتوانستند کاری انجام دهند. بهترین شاهدش هم اینکه در جریان جنگ صفین، در محاجههایی که بین شامیان و کوفیان درمیگیرد، شامیان یکی از علل جنگیدنشان با حضرت علی ع را چنین بیان میکردند که «چون علی ع اهل نماز نیست و نماز نمیخواند!» (ابنمزاحم، ۱۴۰۴، ص۳۵۵) (ابنابیالحدید، ۱۴۰۴، ج۸، ص۳۶) [۱۶]. این نقل قول تاریخی، حکایت از غلبه انحصاری رسانههای معاویه در منطقه شام و عدم امکان هر گونه فعالیت آگاهسازی برای امام دارد. پس تمام راههای مستقیم و عادی تبلیغ دین، برای امام و سایر مردان در آگاهسازی مردم شام عملا مسدود بوده است. تنها راه ممکن برای امام حسین ع این بود که اهل بیت ایشان اسیر شوند و در قالب اسرا وارد شام شوند و وظیفه فوق (اصلاح گری، نهی از منکر و معرفی اسلام صحیح در سیره نبوی) را انجام دهند.
با این اوصاف شاید بتوان معنی یکی از جملات مهم امام حسین ع را بهتر فهمید. میدانیم که وقتی امام از مکه عازم کوفه شد، افرادی مانند محمد حنفیه به ایشان اعتراض میکردند که این سفر خطرناک است و اصرار داشتند که ایشان لااقل از همراه بردن خانواده صرف نظر کند؛ و حضرت در پاسخ فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا» (ابن طاووس، ۱۳۸۶، ص۸۴). بر اساس تحلیل فوق، به نظر میآید که امام حسین ع در این پاسخ نمیخواستهاند صرفا جواب را به علم غیب و مشیت تکوینی خداوند احاله دهند؛ بلکه این جمله ایشان، اشاره به اراده تشریعی و وظیفهای بود که خداوند بر دوش اهل بیت ایشان قرار داده بود: یعنی معرفی اسلام، و نهی از منکر، در خود منطقه شام، که جز از طریق اسارت، امکان حضور فعال و نقشآفرین آنها در شام میسر نبود.
و اینجاست که یک زن (حضرت زینب س) میتواند علیرغم این همه مصائب، انجام وظیفهای را برعهده گیرد که در شرایط عادی، امکان آن برای مردان میسر نبود؛ و با مداری متفاوت همان هدف اجتماعی واحد را تعقیب کند. مردانی که همراه امام ع بودند باید برای دفاع از امام ع شهید میشدند، اما زنان اگرچه در حالت عادی همچون مردان وظیفه دارند از جان امام ع دفاع کنند، اما در اینجا وظیفه مهمتری داشتند و آن این بود که پیام امام ع را به منطقهای که عملا تبدیل به منطقه ممنوعه برای ورود سخن اسلام اصیل شده بود، برسانند. به تعبیر دیگر، اگر حفظ و معرفی اسلام اصیل، و امر به معروف و نهی از منکر، بقدری اهمیت دارد که جان امام حسین ع برای آن فدا میشود، پس انجام همین وظیفه (برای کسانی که میتوانند این وظیفه را انجام دهند و با دستور خود امام ع) از حفظ جان امام ع مهمتر میشود و این کسان، همان کسانیاند که در عرف عمومیاز وظیفه جهاد نظامی معاف شدهاند و اگر هم جنگی رخ دهد، غالبا آنها را نمیکشند. پس با اینکه به خودی خود، دفاع از جان امام ع بر هر زن و مردی واجب است؛ اما در اینجا به خاطر اینکه در عرف عمومی، زنان ناتوان از جهاد کردن قلمداد میشده و اسیر شدن آنها کاملا ممکن و عادی بوده است، وظیفه اسیر شدن و در قالب اسارت، پیامیرا که امام حسین ع برایش شهید شد رساندن، برعهده حضرت زینب و سایر اهل بیت قرار گرفت.[۱۷]
ج. بعد از عاشورا: نشان دادن پیروز و شکستخورده واقعی
بر طبق عموم نقلها، کاروان اسراء را فردای عاشورا نزدیک ظهر حرکت دادند. مطلبی که در این موقعیت از حضرت زینب مشاهده شد این است که وقتی کاروان به کنار پیکر غرق به خون امام حسین ع رسیدند، با فریادی بلند و زبانی سوزناک، معرفی مختصری از امام حسین ع و نسبت ایشان و کاروان اسراء با پیامبر اکرم ص به عمل آورد و فرمود:
«ای محمد! صاحب آسمان بر تو درود بفرستد! این حسین است که عریان افتاده و به خون خود درغلطتیده و اعضای بدنش تکهتکه شدهاند. ای محمد! و ببین که دخترانت اسیر و ذریهات شهید شدهاند که باد صبا بر پیکر بیجان آنها میوزد.»[۱۸]
نکته مهمی که در بحث ما قابل توجه است این است که راویان متعددی که این ماجرا را نقل کردهاند، در پایان نقلشان این جمله را افزودهاند که: «أَبْکَتْ والله کُلَّ صَدِیقٍ وَ عَدُوٍّ: به خدا سوگند هر دوست و دشمنی را به گریه انداخت.»[۱۹] (ابن نما حلی، ۱۴۰۶، ص۸۴) (خوارزمی، ۱۳۸۱، ج۲، ص۴۵)
ابتدا باید توجه کرد که این اقدام حضرت زینب س با دستور امام ع منافاتی ندارد. در برخی نقلها بین اقدام حضرت زینب و سایر زنان تمایز گذاشتهاند که « حضرت زینب س چنین ندا کرد و زنان صورت خراشیدند» (ابومخنف، ۱۴۱۷، ص۲۶۰). پس، اگرچه احتمالا برخی زنان صورت خراشیدهاند؛ اما او، که توصیه ویژهای از امام ع داشت، نه گریبان چاک کرد و نه صورت خراشید. درواقع، امام حسین ع ایشان را از هرگونه عجر و لابه و اقدامات عاطفی دیگری که نشاندهنده ذلت و بیچارگی اهل بیت باشد، برحذر داشته بود؛ اما نفرموده بود: فریاد غلبه سر نده!
به تعبیر دیگر، این فریاد حضرت زینب، فریاد پیروزی حقیقی امام حسین ع و شکست دشمن بود که در همان صحرای کربلا و پیش از اینکه از معرکه خارج شوند، این پیروزی را بر حضار (که همان دشمنان امام بودند) اثبات کرد. توجه شود که در این جملات راویان مختلف، این حادثه را با تعبیر «أبکت کلَ …» (همه را گریاند) بیان کردند، نه با تعبیر «بکوا» (گریستند). در منطق مردانه، هرکسی که در جنگ پیروز شود خندان است و کسی که شکست خورده گریان است؛ و دیدن گریه و ذلت اسراء همواره مایه خشنودیِ گروه پیروز بوده است؛ چنانکه روز عاشورا و در مقابل ضجه اسراء هلهله سر میدادند. اما حضرت زینب با فریادش، مردان دشمن را که تا دیروز میخندیدند، گریاند. پیروزی بر دشمن با سلاح، (که امام ع زنان را در روز عاشورا از این اقدام نهی کرد) سبک مردانه برای پیروزی است؛ اما گریاندن دشمن، عملاً بهمنزله اثبات پشیمانی دشمن، و رسوا کردن نفاق اوست که تا دیروز با ظاهری دینمدار به شعار «ای لشکریان خدا، سوار شوید و به سوی بهشت بشتابید» عمل میکرد! (مفید، ۱۴۱۳، ج۲، ص۸۹)[۲۰] و با کشتن امام ع به خدا تقرب میجست! (صدوق، ۱۳۷۶، ص۴۶۲)[۲۱] اگرچه دشمن تا دیروز میخندید، و از آوارگی و تحقیر اسراء لذت میبرد، هنوز از کربلا بیرون نرفته، به خاطر کاری که کرده بود، گریه کرد؛ و خودش گریه نکرد بلکه حضرت زینب س آنان را گریاند[۲۲]. و این یعنی، اثبات پیروزی امام را به آینده تاریخ واگذار نکرد بلکه در همان صحرای کربلا و در حضور همان دشمنان پیروزی راه و رسم امام حسین ع را اثبات کرد. به نظر میرسد این از نمونههای مهم این مطلب است که زنی وظیفه اجتماعی خود (پیروزی بر دشمن) را انجام میدهد اما به سبکی زنانه.[۲۳]
جمعبندی
یکی از مبانی مهم در ارتقای جایگاه اجتماعی زن، این است که از منظر اسلام، در عین قبول برابری زن و مرد، در عرصههایی مدار فعالیتهای اجتماعی این دو را متفاوت بدانیم؛ یعنی توجه کنیم که نهتنها به لحاظ نقش فردی و خانوادگی، بلکه در عرصه نقشآفرینی مستقیم اجتماعی نیر مواردی هست که با اینکه وظایف مشترکی برعهده زن و مرد هست، اما مدل نقشآفرینی آنها متفاوت میشود. در این مقاله تلاش شد مساله نحوه حضور مستقیم زن در جامعه و نقشآفرینی اجتماعی مستقیم وی با بررسی مقطعی از اقدامات حضرت زینب (دوره حضور ایشان در کربلا) مورد بررسی قرار گیرد.
درباره صبر و حیای ایشان سخن بسیار گفته شده، اما این دو خصلت، اولی یک مزیت اخلاقی فردی است که ربطی به زن و مرد بودن شخص ندارد، و دومی یک وضعیت خاص زنانه است که اگرچه به طور غیرمستقیم در حفظ جامعه موثر است، اما لزوما ربطی به نقشآفرینی مستقیم زن در جامعه ندارد.
در این راستا، با مروری بر گزارشات معتبری که از حضور و اقدامات ایشان در این بازه زمانی در دست بود، نمونههایی از این نقشآفرینی در مدار متفاوت مطرح شد: در شب عاشورا، مهمترین مصداق بحث، توصیههای امام برای آمادهسازی حضرت زینب بود که قابل تطبیق بر همین دو بعد انسان بودن و زن بودن وی است؛ در روز عاشورا، تبیینی از اینکه چرا ایشان به دفاع از امام حسین ع نپرداخت و چگونه مسئولیت تبلیغ دین در عرصهای که مردان نمیتوانستند به تبلیغ بپردازند بر دوش ایشان قرار گرفت؛ و در فردای عاشورا، چگونه ایشان با گریاندن دشمن، عملا پیروزی حقیقی امام را در همان صحنه کربلا اثبات نمود.
منابع
ابومخنف، لوط بن يحيى (۱۴۱۷). وقعة الطفّ. قم: جامعه مدرسین.
ابن أبيالحديد، عبد الحميد بن هبة الله (۱۴۰۴) شرح نهج البلاغة. قم: مكتبة آية الله المرعشي النجفي
ابن الأثير، عز الدين أبو الحسن علي (۱۴۱۷) الكامل في التاريخ. بیروت: دارالکتب العربی.
ابن بابويه، محمد بن على (۱۳۹۵ق). كمال الدين و تمام النعمة. تصحیح علی اکبر غفاری. تهران: اسلامیه.
ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد (۱۴۱۲). المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم. بیروت: دارالکتب العلمیه
ابن شهر آشوب، محمد بن على (۱۳۷۹)، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام. قم: نشر علامه.
ابن طاووس، علی بن موسی. االهوف علی قتل الطفوف (ترجمه و متن کامل)، ترجمه عبدالرحیم عقیقی بخشایشی. قم: دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۸۶.
ابن مزاحم، نصر. (۱۴۰۴) وقعة صفین. قم: مکتبه آیت الله المرعشی النجفی.
ابن نما حلی، جعفر بن محمد (۱۴۰۶) مثیر الاحزان، قم: مدرسه امام مهدی.
بلاذری، احمد بن یحیی، (۱۴۱۷) جمل من أنساب الاشراف. بیروت: دارالفکر.
خوارزمی، موفق بن احمد. (۱۳۸۱) مقتل الحسین علیهالسلام. قم: انوار الهدی.
ریشهری، محمد. (۱۳۹۰) الصحیح من مقتل سیدالشهداء و أصحابه، با همکاری محمد طباطبایینژاد روح الله سید طبائی. قم: دارالحدیث.
سوزنچی، حسین (۱۳۸۲) «حل پارادوکس آزادی در اندیشه شهید مطهری (ره)» فصلنامه قبسات، زمستان ۱۳۸۲ و بهار۱۳۸۳، شماره ۳۰ و ۳۱.
سوزنچی، حسین (۱۳۹۴) «چگونگی حضور و نقش آفرینی زن در جامعه بر اساس الگوی حضرت زینب س» در: http://www.souzanchi.ir/muslim-woman-in-society/
صدوق (ابنبابویه)، محمد بن علی. (۱۳۷۶) الأمالی. تهران: کتابچی.
مطهری، مرتضی (۱۳۶۸) حماسه حسینی. تهران: صدرا.
مفید، محمد بن محمد (۱۴۱۳). الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد. قم: کنگره شیخ مفید.
طبری، ابن جریر. (۱۴۰۵) تاریخ الطبری. بیروت: عزالدین.
[۱] .خواستههای اعتباری، اگر در افق مادی و دیوی محض لحاظ شوند، صرفا اموری تخیلی خواهند شد.
[۲] . برای تحلیلی از حقیقت آزادی در فضای غربی، بویژه در ادبیات لیبرالیسم، و اینکه این مدل آزادی با بیهدفی گره خورده و پارادوکسیکال است؛ ر.ک: (سوزنچی، ۱۳۸۲، ص۲۰۷-۲۲۲).
[۳] . در منابع معتبری که جریان نهضت حسینی در آنها روایت شده، درباره حضرت زینب س تا شب عاشورا، هیچ ذکر مشخصی یافت نشد (تقریبا تمامی منابع معتبر درباره واقعه عاشورا تا قرن دهم در کتاب «الصحیح من مقتل سیدالشهداء و أصحابه» بر اساس سیر ترتیب تاریخی وقایع گردآوری شدهاند و این ادعا بر اساس آن مطالبی است که در این کتاب گزارش شده است (ریشهری، ۱۳۹۰، ۲۵۱-۵۸۷)؛ آن مطلبی هم که در مرثیهها میخوانند درباره چگونگی سوار و پیاده شدن ایشان با حضور محارم تا قبل از کربلا، و فقدان محارم هنگام سوار شدن ایشان در فردای عاشورا، ظاهرا زبان حال است. چنین مواردی که سند تاریخی معتبری بر وقوع واقعه یافت نشده، در این مقاله مورد استناد قرار نمیگیرند، اگرچه لزوما به بطلان آنها نیز نمیتوان حکم کرد.
[۴] . این مدعا که امام مسئولیتی اجتماعی را بر حضرت زینب واگذار کرد، صرفا یک حدس شخصی نیست، بلکه مستند به روایتی است که از خواهر امام هادی ع نقل شده است ایشان، توجیه ارجاع افراد به جده امام زمان (ع) در اوایل غیبت ایشان را شبیه به توصیه امام حسین (ع) به مراجعه به حضرت زینب معرفی میکنند. متن حدیث چنین است:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى حَکِیمَهَ بِنْتِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا أُخْتِ أَبِی الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیِّ ع فِی سَنَهِ اثْنَتَیْنِ وَ ثَمَانِینَ بِالْمَدِینَهِ فکَلَّمْتُهَا مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ وَ سَأَلْتُهَا عَنْ دِینِهَا فَسَمَّتْ لِی مَنْ تَأْتَمُّ بِهِ ثُمَّ قَالَتْ فُلَانُ بْنُ الْحَسَنِ ع فَسَمَّتْهُ فَقُلْتُ لَهَا جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکِ مُعَایَنَهً أَوْ خَبَراً فَقَالَتْ خَبَراً عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ ع کَتَبَ بِهِ إِلَى أُمِّهِ فَقُلْتُ لَهَا فَأَیْنَ الْمَوْلُودُ فَقَالَتْ مَسْتُورٌ فَقُلْتُ فَإِلَى مَنْ تَفْزَعُ الشِّیعَهُ فَقَالَتْ إِلَى الْجَدَّهِ أُمِّ أَبِی مُحَمَّدٍ ع فَقُلْتُ لَهَا أَقْتَدِی بِمَنْ وَصِیَّتُهُ إِلَى الْمَرْأَهِ فَقَالَتْ اقْتِدَاءً بِالْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع أَوْصَى إِلَى أُخْتِهِ زَیْنَبَ بِنْتِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فِی الظَّاهِرِ وَ کَانَ مَا یَخْرُجُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ مِنْ عِلْمٍ یُنْسَبُ إِلَى زَیْنَبَ بِنْتِ عَلِیٍّ تَسَتُّراً عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن (ابنبابویه، ۱۳۹۵، ج۲، ص۵۰۱)
[۵] . «یَا أُخْتَاهْ اتَّقِی اللَّهَ وَ تَعَزَّیْ بِعَزَاءِ اللَّهِ وَ اعْلَمِی أَنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ یَمُوتُونَ وَ أَهْلَ السَّمَاءِ لَا یَبْقَوْنَ وَ أَنَّ کُلَّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ الَّذِی خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَ یَبْعَثُ الْخَلْقَ وَ یَعُودُونَ وَ هُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ أَبِی خَیْرٌ مِنِّی وَ أُمِّی خَیْرٌ مِنِّی وَ أَخِی خَیْرٌ مِنِّی وَ لِی وَ لِکُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِ اللَّهِ ص أُسْوَهٌ فَعَزَّاهَا بِهَذَا وَ نَحْوِهِ
وَ قَالَ لَهَا: یَا أُخَیَّهُ إِنِّی أَقْسَمْتُ فَأَبِرِّی قَسَمِی لَا تَشُقِّی عَلَیَّ جَیْباً وَ لَا تَخْمَشِی عَلَیَّ وَجْهاً وَ لَا تَدْعِی عَلَیَّ بِالْوَیْلِ وَ الثُّبُورِ إِذَا أَنَا هَلَکْتُ»
[۶] . ْ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ ع حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ فَقَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ وَ انْهَمَلَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ ثُمَّ قَالَ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ الْحُسَيْنِ مُسْرِعَةً تُنَادِي يَا أُخَيَّاهْ وَ ابْنَ أُخَيَّاهْ وَ جَاءَتْ حَتَّى أَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَأَخَذَ الْحُسَيْنُ بِرَأْسِهَا فَرَدَّهَا إِلَى الْفُسْطَاط.
[۷] . و قال لزینب: ناولینی ولدی الصغیر حتی أودعه، فأخذه و أومأ إلیه لیقبله فرماه حرملة ابن کاهل الأسدی بسهم فوقع فی نحره فذبحه فقال لزینب: خذیه …
[۸] . فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ يُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ يَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَيْنِ فَلَحِقَتْهُ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع لِتَحْبِسَهُ فَقَالَ لَهَا الْحُسَيْنُ احْبِسِيهِ يَا أُخْتِي فَأَبَى وَ امْتَنَعَ عَلَيْهَا امْتِنَاعاً شَدِيداً وَ قَالَ وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي وَ أَهْوَى أَبْجَرُ بْنُ كَعْبٍ إِلَى الْحُسَيْنِ ع بِالسَّيْفِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّي فَضَرَبَهُ أَبْجَرُ بِالسَّيْفِ فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِيَدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدَةِ فَإِذَا يَدُهُ مُعَلَّقَةٌ وَ نَادَى الْغُلَامُ يَا أُمَّتَاهْ فَأَخَذَهُ الْحُسَيْنُ ع فَضَمَّهُ إِلَيْهِ وَ قَالَ يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ وَ احْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الْخَيْرَ فَإِنَّ اللَّهَ يُلْحِقُكَ بِآبَائِكَ الصَّالِحِين.
[۹] . فبينما هو كذلك إذ خرجت زينب وهي تقول : ليت السماء انطبقت على الأرض ! وقد دنا عمر بن سعد ، فَقَالَتْ: يَا عُمَر بن سَعْدٍ، أيقتل أَبُو عَبْد اللَّهِ وأنت تنظر إِلَيْهِ؟ قَالَ: فكأني أنظر إِلَى دموع عمر وَهِيَ تسيل عَلَى خديه ولحيته، قَالَ: وصرف بوجهه عنها.
[۱۰] . فلم یجبها عمر بشیء؛ فنادت ویحکم اما فیکم مسلم؟! فلم یجبها احد بشیء.
[۱۱] فانتدب أقوام بخیولهم حتی رضوا ظهره، و أمر بقتل علی بن الحسین، فوقعت علیه زینب و قالت: والله لا یقتل حتی أقتل، فرقّ لها و کف عنه.
[۱۲] . برای تفصیل این بحث، ر.ک: سوزنچی، ۱۳۹۴، جلسات ۴ و ۵.
[۱۳] . که شبیه این صحنه در محفل ابن زیاد هم تکرار میشود: «ولم يكن بقي من أهل بيت الْحُسَيْن بن علي ع إلا غلام كَانَ مريضا مع النساء، فأمر بِهِ عُبَيْد اللَّهِ ليقتل، فطرحت زينب نفسها عَلَيْهِ وقالت: وَاللَّهِ لا يقتل حَتَّى تقتلوني! فرق لها، فتركه وكف عنه» (طبری، ۱۴۰۵، ج۵، ص۳۹۰)
[۱۴] . وَ بَرَزَ مِنْ بَعْدِهِ وَهْبُ بْنُ وَهْبٍ وَ كَانَ نَصْرَانِيّاً أَسْلَمَ عَلَى يَدِ الْحُسَيْنِ ع هُوَ وَ أُمُّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَى كَرْبَلَاءَ فَرَكِبَ فَرَساً وَ تَنَاوَلَ بِيَدِهِ عَمُودَ الْفُسْطَاطِ فَقَاتَلَ وَ قَتَلَ مِنَ الْقَوْمِ سَبْعَةً أَوْ ثَمَانِيَةً ثُمَّ اسْتُؤْسِرَ فَأُتِيَ بِهِ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ فَأَمَرَ بِضَرْبِ عُنُقِهِ وَ رُمِيَ بِهِ إِلَى عَسْكَرِ الْحُسَيْنِ ع وَ أَخَذَتْ أُمُّهُ سَيْفَهُ وَ بَرَزَتْ فَقَالَ لَهَا الْحُسَيْنُ ع يَا أُمَّ وَهْبٍ اجْلِسِي فَقَدْ وَضَعَ اللَّهُ الْجِهَادَ عَنِ النِّسَاءِ إِنَّكِ وَ ابْنَكِ مَعَ جَدِّي مُحَمَّدٍ ص فِي الْجَنَّة (صدوق، ۱۳۷۶، ص۱۶۲)
[۱۵] . وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ أَطْلُبُ الصَّلَاحَ فِي أُمَّةِ جَدِّي مُحَمَّدٍ أُرِيدُ آمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَسِيرُ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ سِيرَةِ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ. (ابن شهرآشوب، ۱۳۷۹، ج۴، ص۸۹)
[۱۶] َ: «فَإِنِّي أُقَاتِلُكُمْ لِأَنَّ صَاحِبَكُمْ لَا يُصَلِّي كَمَا ذُكِرَ لِي وَ أَنَّكُمْ لَا تُصَلُّونَ وَ أُقَاتِلُكُمْ أَنَّ صَاحِبَكُمْ قَتَلَ خَلِيفَتَنَا وَ أَنْتُمْ وَازَرْتُمُوهُ عَلَى قَتْلِه»
[۱۷] . در اینجا تذکر نکتهای خالی از لطف نیست. از زمان دکتر شریعتی و توسط ایشان اشتباهی در ادبیات انقلابی رایج شد که شهادت را بالاترین هدف یک انسان معرفی میکرد. در عین اینکه در اهمیت و جایگاه رفیعی که با شهادت برای انسان حاصل میشود تردیدی نیست، اما انجام وظیفه، حتی از شهادت در میدان دفاع از جان امام معصوم ع مهمتر است؛ و گاه یک زن میتواند وظیفه تبلیغیای را که یک مرد (آن هم یک امام) برعهده گرفته، ادامه دهد و این کاری بود که حضرت زینب انجام داد و لذا جایگاه ایشان، اگر بالاتر از اغلب شهدای کربلا نباشد، به هیچ وجه کمتر از آنها نیست؛ که درواقع، این پیامرسانی، نه فقط ابلاغ پیام به منطقه شام، بلکه رساندن پیام کربلا به کل جهانیان بوده است که به قول شاعر:
سِرِّ نى در نینوا میمانْد، اگر زینب نبود کربلا در کربلا میماند، اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفانِ رنگ پشت ابرى از ریا میماند، اگر زینب نبود
… در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب پشت کوه فتنهها میماند، اگر زینب نبود (قادر طهماسبی، مخلص به فرید)
[۱۸] . قَالَ قُرَّهُ بْنُ قَیْسٍ فَلَمْ أَنْسَ قَوْلَ زَیْنَبَ ابْنَهِ عَلِیٍّ ع حِینَ مَرَّتْ بِأَخِیهَا صَرِیعاً وَ هِیَ تَقُولُ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلِیکُ السَّمَاءِ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ قَتْلَى تَسْفِی عَلَیْهِمُ الصَّبَا
[۱۹] . هم قره بن قیس (ابن نما حلی، ۱۴۰۶، ص۸۴) و هم حمید بن مسلم (خوارزمی، ۱۳۸۱، ج۲، ص۴۵) که هر یک با تعابیر مختلف جملات حضرت را نقل کردهاند، در پایان کلام خود این تعبیر را آوردهاند.
[۲۰] . ثُمَّ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ يَا خَيْلَ اللَّهِ ارْكَبِي وَ أَبْشِرِي فَرَكِبَ النَّاسُ ثُمَّ زَحَفَ نَحْوَهُم …
[۲۱] . لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ ع ازْدَلَفَ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ وَ هُوَ بِاللَّهِ يُذَكِّرُهُمْ فَلَا يَتَّعِظُون
[۲۲]. این واقعه در روز عاشورا فقط در مورد عمرسعد رخ داد (ر.ک: پاورقی۹) اما در این روز برای همگان رخ داد.
[۲۳] استفاده از این سبک زنانه در ادامه وقایع کربلا هم در رسوا کردن دشمن در مجلس ابنزیاد مشاهده میشود و هم در دفاع از بقیه اهل بیت در مجلس یزید. در مجلس ابن زیاد وقتی ابن زیاد طعنه میزند که با کشتن حسین ع دلم خنک شد و شفا یافتم، حضرت زینب میفرماید: « لَعَمْرِي لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلِي وَ أَبَدْتَ أَهْلِي وَ قَطَعْتَ فَرْعِي وَ اجْتَثَثْتَ أَصْلِي فَإِنْ يَشْفِكَ هَذَا فَقَدِ اشْتَفَيْتَ.» و ابنزیاد چنان در مقابل این سخنان درمانده میشود که بحث را عوض میکند و میگوید «چه زیبا، کلام مسجع و آهنگین میگویی!» (مفید، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۱۶) علت این درماندگی هم رسوایی است که با این بیان دامنگیر ابنزیاد شده است؛ زیرا در فرهنگ عرب، زن مظهر ضعف بوده است که تنها با مردانش دارای قوت قلمداد میشده؛ در چنین شرایطی فخرفروشی به یک زن اسیر، آن هم با تاکید بر اینکه مردانت را کشتیم، میتوانسته به عنوان اقدامی قلمداد شود که یک توانمند، به جای اینکه با افراد قوی درافتد، قدرتش را به رخ افراد ضعیف بکشد؛ که این خلاف جوانمردی و باعث کسر شان و بیآبرویی فرد میشده و حضرت زینب دقیقا همین مساله را به رخ ابنزیاد کشید. در مجلس یزید هم وقتی شخصی از یزید میخواهد فاطمه صغری را به کنیزی به او بدهد و حضرت زینب جواب کوبندهای میدهد و یزید عصبانی میشود و دشنام میدهد و میگوید من هرکاری بخواهم بکنم میکنم، حضرت زینب میفرماید: «أَنْتَ أَمِيرٌ تَشْتِمُ ظَالِماً وَ تَقْهَرُ بِسُلْطَانِكَ: تو امیر هستی، ظالمانه دشنام میدهی و به خاطر موقعیتت زور میگویی» (مفید، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۲۲) دقیقا مشابه وضعیت کاخ ابنزیاد پیش میآید که یزید در مقابل جمع شرمنده میشود و از تهدیدش صرفنظر میکند بحث را عوض میکند. در هر دو مورد، حضرت زینب با استفاده از فرهنگی که در همان جامعه نسبت به زن وجود داشته، سعی میکند دشمن خود را رسوا کند.
بازدیدها: ۵۳۴