یکی از گامهای لازم برای تحقق علم دینی، اصلاح در عرصه پیشفرضهاست که اگر این اصلاح بخواهد به مبانی معرفتی متقنی تکیه کند باید فلسفه اسلامی را در این عرصه جدی گرفت. اما چگونه از مباحث عام وجودشناسی فلسفه اسلامی می توان به سمت پیشفرضهای خاص علوم حرکت کرد؟ آیا از فلسفه مطلق (که عمدتا مباحث وجودشناسی است) می توان به سوی فلسفه های مضاف (که امروزه غالبا به عنوان معرفت درجه۲ قلمداد می شود و عمدتا صبغه معرفت شناسی دارند) می توان پلی زد؟ متن ضمیمه، مقاله ای است برای پاسخگویی به این دغدغه ها که پس از مدتی تاخیر در شماره یازدهم (بهار ۱۳۹۱) نشریه علمی-پژوهشی اسرا منتشر شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
چگونگي بازتوليد فلسفههاي علوم انساني با تکيه بر فلسفه اسلامي
چکیده
امروزه اثبات اينکه بسياري از آموزههاي علوم انساني مدرن، با آموزههاي اسلامي ناسازگار است و تحول در اين علوم، امري ضروري است، کار دشواري نيست. آنچه دشوار است تبيين اين نكته است که چگونه ميتوان اين تحول را، نه با نگاه خام و گذاشتن چند آيه و روايت در کنار متون جديد، بلکه با استمداد از علوم و انديشههاي اسلامياي که حاصل قرنها تلاش علمي انديشمندان مسلمان بوده و در تعاملي پويا با انديشههاي معاصر، رقم زد. اگرچه اين تحولبخشي نيازمند استمداد از بسياري از دانشهاي سنتي مسلمانان است، اما هدف مقالهٴ حاضر، اين است که فقط شيوه و ميزان كمك «فلسفهٴ اسلامي موجود» به تحولآفريني در علوم انساني مدرن را مورد بحث قرار دهد.
در طبقهبنديهاي سنتي علوم، به دليل پذيرش ماهيت سلسله مراتبي دانشها، «فلسفهٴ اولي» مادر علوم شمرده ميشد، و به لحاظ معرفتشناختي، شايستگي اين را دارد که پشتوانهٴ تمام علوم ديگر قرار گيرد. با انحطاط مابعدالطبيعه در دوران جديد و القاي بنبست در عرصه وجودشناسي، فلسفه به مثابهٴ علم وجودشناسي رسما کنار زده شد، و تقدم فلسفه بر ساير علوم زير سؤال رفت؛ اما در پس پرده، وجودشناسي ماترياليستي زيربناي علوم گرديد و با غلبه يافتن پيشفرضهايي همچون مادي و متباين دانستن وجود انسانها و کنار گذاشتن مبحث عليت غايي در تحليل واقعيات انساني، استقلال و اصالت فلسفي بسياري از مباحث علوم انساني زير سؤال رفت و فضاي قراردادانگاري و تبعيت از اعتبارياتِ بيضابطه غلبه يافت و مباحث اين دسته از علوم، به يک سلسله مباحث حسي و قراردادي آميخته با پيشداوريهاي ماترياليستي در باب ماهيت انسان، فروکاسته شد.
اين مقاله ميکوشد با تبيين الگوي مطالعه وجودشناختي در بررسي امور خاص، نشان دهد که چگونه «وجودشناسي مضاف» ميتواند الگوي موجهي براي تحقيق در عرصهٴ «فلسفههاي مضاف» (فلسفه روانشناسي، فلسفهٴ اقتصاد، و…) باشد؛ و نيز اينکه چگونه تحولآفريني در علوم انساني مدرن، نيازمند بهرهمندي از چنين «فلسفههاي مضاف»ي است. همچنين با نشان دادن مصاديقي از تحقق يافتن چنين وجودشناسيهاي مضافي در تاريخ انديشهٴ اسلامي، و ارائه مصاديقي از ورود اين گونه مباحث در نقد و اصلاح علوم انساني جديد، امکان عملي چنين الگويي را آشکارتر سازد.
بازدیدها: ۳۷۲
سلام علیکم. لینک دریافت مقاله خراب است.
سلام علیکم
ممنون از تذکرتان
اصلاح شد