بسم الله الرحمن الرحیم
در انجمن حکمت و فلسفه ایران (تهران) دورهای با عنوان «هستیشناسی اجتماعی» برگزار شد که دو جلسه از این برنامه در صبح روز پنجشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۵ به بنده اختصاص یافت که دغدغهام این بود نشان دهم مواجهه فلسفی علامه طباطبایی و شهید مطهری با مباحث جامعهشناسی یک بحث فلسفی محض که در نزاعهای جامعهشناسی نقشی ایفا نکندف نبوده بلکه هم بحث اصالت فرد و جامعه ایشان و هم بحث اعتباریات، چه نسبتی با سه رویکرد آلمانی (تفسیری و انتقادی)، فرانسوی (ساختارگرایی و پساساختارگرایی) و آمریکایی (کنش متقابل نمادین) برقرار میکند و چگونه افقهای جدیدی را برای تحلیلهای جامعهشناسی کاربردی میگشاید.
برای دریافت فایل صوتی این دو، روی کلمات جلسه اول و جلسه دوم کلیک کنید.
بازدیدها: ۳۷۲
سلام علیکم
من متوجه نشدم شما منظورتون این هست جامعه ما رو نمی شود بر اساس کنش و ساختار تحلیل کرد و نمی شود اصالت رو فقط به فرد داد یا فقط به جامعه؟
بعد هم مثالی که گفتید مومن فاسق و کافر صالح به معنای قرانیش اصلا قابل جمع نیست بین فاسق و مومن بگیم این فرد مومن فاسق است. چون خودتون گفتید الذین امنو و اعملوا صالحات. و بعد مسئله صالح بودن یا فاسق بودن بیشتر می خوره در افق ساختار باشه تا کنش چون در خیلی موارد عمل به تنهایی بار معنایی نداره که اسمش رو عمل صالح بذاریم یا عمل فاسقانه. البته شاید حرف هایی که بالا زدم خیلی دقیق نبود ولی سوالی پرسیدم شاید وقت کردید توضیح داد.
سلام علیکم
1. نگفتم نمی شود بر اساس کنش و ساختار تحلیل کرد. گفتم این تحلیل، تمام کار نیست و عرصههای دیگری هم از تحلیل باقی است. شبیه اینکه می شود عالم را به نحو فیزیکی تحلیل کرد، اما این تحلیل تمام واقع را به دست شما نمیدهد.
2. همان که در کنار آمنوا، عملوا الصالحات را میآورد نشان می دهد که اینها دو چیزند. اینکه اینها در تقویت همدیگر موثرند ویا ایمان اگر با عمل صالح همراه نشود کارایی لازم را ندارد و … همه صحیح است و منافاتی با سخن بنده ندارد. اما مومن فاسق پارادوکسیکال نیست بهترین شاهدش هم این است که باب توبه باز است و شخص به صرف گناه کردن، از دایره ایمان خارج نمی شود، بلکه حتی ممکن است مرض در قلبش باشد اما هنوز به وادی نفاق نرسیده باشد چنانکه در آیات متعددی اینها را به عنوان دو گروه (ولو در کنار هم) ذکر کرده است: ُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مرض (انفال/۸؛ احزاب/۱۲ و ۶۰)
البته اینکه عمل صالح برای صالح بودن گاهی باید در ساختارها دیده شود هم سخنی است که به نحو موجبه جزییه صحیح است اما همواره نیست و لزوما هم نافی عرض بنده نیست
التماس دعا
سلام مجدد
همزمان نمی شود یک فرد هم مومن باشد هم فاسق. قبل از توبه ایشون فاسق بوده وبعد از توبه ایشون مومن شدند. نمی شود همزمان فردی ههم مومن باشد. اگر هم در قران گفته شده الذین امنو و اعملوا صالحات به معنی اینکه از هم این دو رو میشود جدا کرد چگونه می توانیم تلقی کنیم؟ شاید کلمه مون کلمه دقیق ننباشه باید از کلمه کسی که به خدا اعتقاد دارد استفاده کرد. در مسیحیت درست است ایمان ایمان قلبی است به این معنا که شما به خدا و عیسی بن مریم اعتقاد داری ولی در اسلام به نظر می آید لازمه ایمان عمل صالح باشد.
یعنی فقط معصومین مومناند؟
واضح است که چنین نیست.
بله مراتب عالی ایمان با گناه جمع نمیشود؛ اما در مراتب پایین گناه ممکن است رخ دهد.
شاهد دیگرش اینکه قرآن بارها یا ایها الذین آمنوا را به خاطر برخی کارهایشان مذمت شدید کرده و حتی وعده حبط عمل بدانها داده است
دقت کنید: اگر سه گانه مومن کافر و منافق را (به عنوان یک عنوانی که بر وضعیت عمومی فرد اطلاق می شود) در نظر بگیریم، ظاهرا شق چهارمی ندارد؛ منتها هر کدام اینها به صورت طیفی هستند نه صفر و یک.
نکته دیگری که می تواند موید شما باشد این است که بگوییم در لحظه گناه مومن نیست «لا یزنی الزانی و هو مومن» اما همانجا از امام سوال می شود که پس چیست؟ می فرمایند مادام که مشغول گناه است روح ایمان از او خارج می شود اما همین که گناه تمام شد به او برمیگردد. به روایت زیر دقت کنید. ابتدا قید می زند به استغفار، اما جالب اینجاست که در ادامه مساله را توضیح میدهد که بخشی از روح ایمانش می رود اما نه همه اش، و برای برگشتن این مقدار از ایمانش، حتی به استغفار قید نمی زند.
من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص ۲۲
4987- وَ رَوَى الْعَلَاءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِذَا زَنَى الزَّانِي خَرَجَ مِنْهُ رُوحُ الْإِيمَانِ فَإِنِ اسْتَغْفَرَ عَادَ إِلَيْهِ قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا يَزْنِي الزَّانِي حِينَ يَزْنِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَشْرَبُ الشَّارِبُ حِينَ يَشْرَبُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَسْرِقُ السَّارِقُ حِينَ يَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ كَانَ أَبِي ع يَقُولُ إِذَا زَنَى الزَّانِي فَارَقَهُ رُوحُ الْإِيمَانِ قُلْتُ فَهَلْ يَبْقَى فِيهِ مِنَ الْإِيمَانِ شَيْءٌ مَا أَوْ قَدِ انْخَلَعَ مِنْهُ أَجْمَعُ قَالَ لَا بَلْ فِيهِ فَإِذَا قَامَ عَادَ إِلَيْهِ رُوحُ الْإِيمَان
البته انسان در بیان این گونه مطالب باید مراقب باشد که این بهانهای برای گناهکاری گناهکاران نشود و این تذکر را بدهد که کسی که معصیت کردن را توجیه می کند بشدت در افق منافق قرار گرفته است.
یا احادیثی هست که شخص می گوید من گناه می کنم آیا ایمان ندارم. حضرت می پرسد آیا از گناهت ناراحت می شوی. می گوید آری. می فرماید پس ایمان داری.