بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت تقارن میلاد پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع) با یوم الله ۹ دی، امروز صبح سخنرانی ای در مسجد دانشگاه باقرالعلوم داشتم که خلاصه ای از آن تقدیم می شود:
اگر فلسفه بعثت پیامبر را بفهمیم، به تحلیل عمیقتری از فتنههای جامعه دینی میرسیم. درک این فلسفه نیازمند اصلاح نگاه ما به انسان است. غربیها انسان را یک حیوان پیشرفته میدانند که در سیر تکامل داروینی، اندکی از میمون بالاتر آمده است، اما افقهایش همان است؛ اما حقیقت این است که حتی اگر نظریه داروین را در مورد سابقه مادی انسان قبول کنیم، در سابقه وجودیِ انسان، حقیقتی به نام روح هم در کار است که بسیار برتر از افق ماده است و قرار است با این سابقه، انسان به مقام خلیفه اللهی برسد. وقتی میگوییم تلقی غربی تلقی حیوانی از انسان است، لزوما منظورمان خصلتهای بد نیست: حیوانات هم خوب دارند و هم بد: اسب، نجیب است؛ سگ باوفاست؛ خروس غیرتی است و …؛ در نقطه مقابل، خوک بیغیرت است؛ گرگ درنده است؛ مورچه حریص است و … .
جامعه غربی افقی که برای انسان تصویر میکند نهایتش یک دسته حیوانات خوب است که در خوردن و شهوترانی مزاحم همدیگر نمیشوند، که اگر هدف انسان همین باشد نیازی به بعثت پیامبر نیست، چنانکه حیوانات، پیامبر ندارند. اما پیامبر برای جایی است که روح را جدی بگیریم؛ و پیامبر که بیاید ظرفیتهای این روح را شکوفا میکند؛ اما اختیار انسان همچنان باقی است. وقتی ظرفیتها شکوفا شد، برخی با اختیار خود، این ظرفیتها را در همان راستایی که پیامبر دعوت کرده بود به کار میگیرند و اولیای خدا میشوند و به مقام خلیفه اللهی میرسند و ثمره کار پیامبر افرادی میشود همچون امیرالمومنین ع، سلمان، ابوذر، اصحاب امام حسین ع و …؛ اما عدهای با اختیار خود، از این ظرفیت سوءاستفاده میکنند و در بدی به حدی پیشرفت میکنند که کافران هم به گرد آنها نمیرسند و امثال معاویه و یزید و شمر میشوند.
دو جمله هست که همه قبول دارند اما به نتیجه آن دقت نمیکنند:
۱- منافق از کافر بدتر است.
۲- منافق در جامعه دینی درست میشود، نه در جامعه کفر.
نتیجه: اگر دین در جامعه حضور فعال پیدا کند و جامعه دینی شود، نه فقط اولیاء الله پیدا میشوند (که در خوبیها در جامعه کفر نظیر ندارند) بلکه منافقینی هم پیدا میشوند که به لحاظ بد بودن در جامعه کفر نظیر ندارند. لذا قاتلان امام حسین (ع) که در بدی نظیر ندارند، افراد مدعی همین امت بودند، نه کافران. این ضابطه مهمی است: با آمدن دین، چون ظرفیتها باز میشود، علاوه بر رشد خوبان، بدها هم رشد میکنند و همین منجر به بروز فتنه میشود.
خداوند در ابتدای سوره عنکبوت میفرماید: «بسم الله الرحمن الرحيم. الم؛ أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ؛ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ» یعنی آیا مردم چنین حساب کردند که بعد از ادعای ایمان آوردن [و تشکیل جامعه دینی] دچار فتنه نمیشوند؟! قطعا قطعا قطعا قطعا (چهارتا تاکید در کلام هست: «و» قسم، «ل» تاکید، «قد» تحقیق، و «ن» مشدد) همه جوامع قبلی [که ادعای ایمان کرده بودند] را دچار فتنه کردیم تا قطعا قطعا خدا معلوم کند چه کسی راست میگوید [و واقعا مومن شده و ارتقا پیدا کرده] و چه کسی دروغ میگوید [و منافق شده و از کافر بدتر شده است].
پس جامعه دینی دائما دچار فتنه میشود و این فتنهها ریزشی دارد به اسم منافق، که محصول این ریزشها از کافر بدتر است.
در سوره جن (آیات ۱۶-۱۷) سیر رشد جامعه دینی را این گونه توضیح میدهد: «وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقاً ؛ لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَن يُعْرِضْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَاباً صَعَداً» یعنی «کسانی که [در راه دین] استقامت ورزند [یعنی بعد از اینکه ربنا الله را گفتند و جامعه دینی تشکیل دادند در تدوام این مسیر استقامت بورزند]، آبی گوارا [کنایه از نعمتهای فراوان] به آنها میدهیم. [اما تمام نشد، بلکه] برای اینکه آنها را دچار فتنه کنیم. [خوب، اگر فتنه آمد، باز باید استقامت کنند؛ و استقامت، نعمت بعدی، و فتنه بعدی را میآورد و…] اما اگر کسی [در این فتنهها کم آورد و] از توجه به خدا رویگردان شد، او را در مسیر عذاب تصاعدی حرکت میدهیم.» حرکت در مسیر عذاب تصاعدی، یعنی همان منافق شدن، که فرد از کافر هم بسیار بدتر میشود.
آخرین نکته این است که گمان نکنید منافق همواره خودش میداند منافق است. در قرآن کریم مهمترین منافقانی که مورد بحث قرار گرفتهاند کسانیاند که منافق بودن خودشان را نمیفهمند: در سوره بقره، آیات ۱۱-۱۳ توضیح داده که منافقان ادعای ایمان برتر از عوام میکنند اما خودشان سفیهاند و نمیدانند؛ ادعای اصلاحطلبی و اصلاحگری میکنند، اما مفسد حقیقی خودشاناند و احساس نمیکنند.
جمعبندی
اگر منطق دینداری را درست بیاموزیم خواهیم فهمید که پیامبر (ص) با آمدنش ظرفیتهای انسان را شکوفا کرد؛ و چون انسان اختیار دارد، ممکن است از این ظرفیتها سوءاستفاده کند؛ پس از رشد انسان در جامعه دینی، با عارضه ای به نام پیدا شدن منافق (انسانهایی بسیار بدتر از حیوانات بد) همراه است؛ پس این رشد با فتنه (آزمایشهای شدید و تکان دهندهای که خوب و بد را غربال میکند و بنابراین هم ریزش دارد و هم رویش) گره خورده است؛ تا به فتنههای قبل از ظهور برسیم که شدیدترین فتنههاست؛ و آنهایی که از آن فتنهها سربلند بیرون آیند، آمادگی واقعی برای یاری امام زمان (عج) را پیدا خواهند کرد.
والسلام علیکم و علی من اتبع الهدی
بازدیدها: ۱۳۱۴
سلام علیکم حاج آقا
استفاده کردیم. اما دو سوال:
1- اینکه دین ظرفیت ایجاد می کند دقیقا به چه معناست؟ آیا در جوامع غربی بدون وجود دین این ظرفبت ایجاد نمی شود و آیا واقعا در غرب منافق نداریم؟
۲- با توجه به اینکه در آن مقاله “آیا نظام همچنان در مسیر اسلامی حرکت می کند؟” هم دیدم مبنای بحثتان آیه سوره جن است، سوالم این است که آیا آیه سوره مبارکه جن واقعا در صدد نشان دادن سیر جامعه دینی است؟ سیاق آیه اساسا ربطی به جامعه دینی و مسائل آن ندارد.
به نظر نمی رسد حضرت عالی این آیه را با بحث خودتان موید دیده اید و ذکر فرموده اید؟…
سلام علیکم
1) جوامع غربی دین دارند (دین مسیحیت) و مقداری از پتانسیلهایشان فعال شده است.
2) به نظر حقیر سیاق آیه کاملا مرتبط با بحث است. آیا منظورتان سیاق سوره است؟ چه نکته ای در سیاق آیه دیده اید که به نظر شما ربطی ندارد به جامعه دینی؟
التماس دعا
جالب بود ، دستتون درد نکنه.
سلام و تشکر
۱- اینکه دین ظرفیت ایجاد می کند دقیقا به چه معناست؟
۲- بله منظورم سیاق سوره است. آیا این آیه در این سوره، سیر جامعه دینی را بیان می کند؟ کاملا مشخص است که ما این معنا را بر این آیه در این سوره داریم تطبیق میدیم نه اینکه خود آیه (در سیاق سوره) چنین چیزی بگوید.
چنین نیست؟
سلام علیکم
1) انسان ابعاد وجودی فراوانی بالقوه دارد که در حیات بسیاری از آدمیان، بسیاری از این ابعاد مورد اعتنا واقع نمی شود و اصلا در معرض شکوفایی قرار نمی گیرد. دین این ابعاد را در معرض شکوفایی قرار میدهد. اما همین تعبیر در معرض قرار دادن نشان می دهد که ممکن است شکوفایی آنها نه بر اساس مسیر درستی که دین تصویر کرده بلکه بر اساس هوای نفس آدمیان باشد.
2) اولا سیاق سوره حداکثر به عنوان یک عامل کمکی در فهم می تواند کمک کند و هیچ مفسری قائل نیست که سیاق معنای سوره را منحصر می کند. در واقع کارکرد سیاق، کارکرد زمینه معنایی جدید ایفا کردن است. هر آیه ای در دلالت خود تام است و البته با کمک سیاق مطالب جدیدی به آن اضافه می شود. یعنی اگر معنای صحیحی از آیه درآید که به سیاق ربطی نداشته باشد هیچ نقصی بر آن معنا نیست که مثال خوبش استفاده امام ع از آیه ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا است برای معلوم کردن حد قطع دست سارق.
ثانیا سیاق آیه کاملا مساعد معناست زیرا در مقام برشمردن بزنگاههای اصلی وضعیت مکلفین (اعم از جن و انس) است در قبال دعوتهای الهی و معلوم است که بهترین مصداق کسانی که به دعوت الهی پاسخ داده اند جامعه دینی است. من دوباره آیات را نگاه کردم دیدم سیاق کاملا موید معناست نه حتی بیگانه با معنا، چه رسد به بیگانه و در تقابل با معنای مورد نظر ما.
و اما سیاق سوره
التماس دعا
با سلام خدمت استاد
1-مگراینگونه نیست که هرچه موجود است یا لااقل بگوییم زنده است به ممد نفس و روح است. پس چگونه است که روح را فلسفه بعثت انبیاء بدانیم و مفارق او ازحیوانات؟ چرا روح انسان و وروح حیوانات فرق می کند؟ و آیا اصلا فرق می کند؟ آیا بعث انبیاء فقط برای انسان است یا برای تمام هستی؟
2-هرچند نباید سنت فتنه و ابتلاء خداوند را نادیده گرفت ولی نبایدنقش منافقان در آفرینش فتنه ها مغفول شود؟ اینگونه نیست که فتنه ها محل تولید نفاق باشد بلکه بیشتر این منافقان اند که مجرای این سنت الهی هستند و عاملیت آنها مهم است.
3-منافق دقیقا به چه معناست؟ فکر کنم تعابیری که دروایات و سیره هست که می گوید نفاق چه نیست اگر بررسی شود بهتر این پدیده درک شود. ولی سوال دقیق بنده در این بخش رابطه بین شرک خفی و نفاق است؟
باتشکر از لطف بی دریغتان
سلام علیکم
1- به گمانم شما اصطلاح فلسفی نفس (که در هر موجود زنده ای هست) و اصطلاح قرآنی روح -که حقیقتی عظیمتر از ملائکه است و با نفخه الهی (مفاد آیه نفخت فیه من روحی)، آدمی از آن حقیقت بهره مند شده است – را یکی قلمداد کرده اید. البته در اصطلاحات، فلاسفه غالبا نفس و روح را به یک معنا به کار می برند اما عرفا بین این دو فرق گذاشته اند و علامه طباطبایی در رساله انسان قبل الدنیا بحث مفیدی درباره حقیقت روح از منظر آیات و روایات دارند که آشکار است این حقیقت، مقدم بر وجود دنیوی انسان است در حالی که مفهوم نفس فلاسفه، کاملا شأن مدبر بدن و لذا جسمانیه الحدوث است. تفصیل بیشتر در این مقام نمی گنجد.
2- بله، ربط وثیقی بین نفاق و فتنه وجود دارد و لذا بنده هم عنوان این مطلب را «نسبت رشد جامعه دینی با فتنه و نفاق» گذاشته ام.
3- نسبت شرک خفی و نفاق، عام و خاص مطلق است؛ یعنی هر منافقی مبتلا به شرک خفی است اما هرکس مبتلا به شرک خفی است لزوما منافق نیست.
درباره حقیقت نفاق بحثهای مفصلی می شود کرد که حقیر یک دهه محرم را به این بحث اختصاص داده که فایلهای صوتی اش را در سایت حاضر گذاشته ام و نیز در جلسه ۶و۷ مباحث شهید مطهری که باز در سایت حاضر بارگذاری شده است به نکات دیگری در این زمینه پرداخته ام.
التماس دعا
بله فتنه ها رخ میدهند و همیشه چاکران سینه چاک حکومت رویش می کنند و منتقدان عدالت طلب ریزش میکنند… نیازی به تکرار مکررات نیست…
سلام علیکم
اگر نظام ریزش و رویش این گونه بود، دیگر بعد از ۱۴۰۰ سال هیچ منتقد عدالت طلبی باقی نمی ماند.
علیکم سلام
دقیقا زدید به هدف! بله «نظام ریزش و رویش» در کل «نظام هستی» اینگونه نیست، ولی از قضا در «نظام جمهوری اسلامی» اینگونه است، بخاطر همین هم بعد از حدود ۴۰ سال از اغاز «نظام جمهوری اسلامی» نظامیان و چاکران شده اند سرور نظام و منتقدان و عدالت طلبان مورد غضب نظام … حوصله شرح قصه نیست …
سلام علیکم
اگر نظام ریزش و رویش در نظام جمهوری اسلامی این گونه بود با این همه دشمنان غدر این اندازه دوام نمی یافت.
نمی دانم آیا نمونه هایی مثل مصر و تونس و لیبی و … را نمی بینید که چه راحت ظرف مدتی چگونه زمین خوردند؟ در منطقه ای که تمام دور و بر ما دعوا و کشتار است و همه کشتارها برنامه هایی بود برای مبارزه با اسلامی که ما در جهان معرفی کردیم هنوز نتوانسته اند ما را زمین بزنند. اگر رویشی رخ نداده بود که خیلی وقت پیش فاتحه مان را خوانده بودند.
ضمنا تاریخچه افراد را بخوانید بد نیست. آیا مثلا هاشمی هیچ دوره ای عدالت طلب و منتقد بوده است که الان مورد غضب است؟ راستی چرا این منتقدان امروزه دور هاشمی که اجازه نفس کشیدن به هیچ منتقدی نمی داد جمع شده اند؟ آیا به نظر شما واقعا عدالت طلبی ریشه اعتراضات اینهاست؟
رهبر ما خودش را بکشد به گرد امیرالمومنین ع نمی رسد. فضای رسانه ای معاویه کاری کرد که مردم! سه بار برای عدالت خواهی علیه علی ع قیام مسلحانه کردند! جالب است که علیه عثمان – با آن همه بریز و بپاش هیچ قیام مسلحانه ای رخ نداد. یک اعتراض ساده رخ داد که با شیطنت عده ای تبدیل به کشتن عثمان شد اما برای مبارزه با ظلم!!! علی ع مردم بسیج شدند و سلاح برداشتند و … .
اینکه شما این منتقدانی که سابقه شان نشان می دهد چقدر به ازادی بیان معتقدند را عدالت طلب قلمداد می کنید جای تعجب دارد.
سلام دوباره
من دنبال کش دادن بحث و یا خدای ناکرده عصبانی کردن شما نیستم، نماینده و طرفدار سینه چاک اصلاح طلبان و هاشمی رفسنجانی و رییس جمهور روحانی و … هم نیستم ( اگر برخی از اینان جرمی هم مرتکب شده اند، حق دارند از خود دفاع کنند، نه اینکه در نظام مدعی حق، برخلاف نص صریح قانون اساسی به حبس و حصر گرفتار بشوند…) من طرفدار سینه چاک هیچ کس نیستم ، اما دوست دارم و تلاش میکنم که انسان آزاداندیش و عدالت طلبی باشم … اماچند نکته کوتاه در مورد سخنان جنابعالی:
1- گفته اید ” اگر نظام ریزش و رویش در نظام جمهوری اسلامی این گونه بود با این همه دشمنان غدر این اندازه دوام نمی یافت” معنی این سخن این است که وقتی حکومتی با دشمنان غدر بسیار تا این اندازه دوام می اورد، پس قاعدتا نظام ریزش و رویش عادلانه ای داشته است (عکس و نقیض یک گزاره هم ارز آن است) از قضا در همین همسایگی ما مثال نقض هست: کره شمالی را همه می شناسیم: دوستان و دشمنانش در بسیاری موارد با ما مشترک است و تا کنون در حدود ۷۰ سال هم دوام اورده است… پس طبق استدلال شما بی شک نظام ریزش و رویش عادلانه ای دارد…!! لیبی را مثال زده اید جالب است که لیبی هم دوستان و دشمنانی شبیه به ما داشت و در حدود ۴۲ سال هم دوام آورد پس قاعدتا از نظر شما نظام ریزش و رویش عادلانه ای داشته است …
2- گفته اید “در منطقه ای که تمام دور و بر ما دعوا و کشتار است و همه کشتارها برنامه هایی بود برای مبارزه با اسلامی که ما در جهان معرفی کردیم …” جالب این است که این دعوا ها و کشت و کشتارها هرجا به نفع باورهای سیاسی شماست اسمش میشود بیداری اسلامی (مثل تونس و یمن) و هرجا برخلاف باورهای شماست میشود برنامه استکبار (مثل اعتراضات اولیه در سوریه و یا در کشور خودمان)… بخاطر همین هم به قول پوپر در چنین مواردی بحث با امثال جنابعالی هیچ نتیجه ای ندارد…
3- گفته اید ” آیا مثلا هاشمی هیچ دوره ای عدالت طلب و منتقد بوده است …” بنده هم البته بر عملکرد آقای هاشمی (چه گذشته چه حال) نقد هایی وارد می دانم… البته افراد زیادی بوده اند که رفتار و افکار شان ( چه از جهت سیاسی یا غیر آن) در طول این سی چهل سال دستخوش تغییر شده است، اگر احساس امنیت میکردم برایتان مثال هایی از افراد دیگر ذکر میکردم تا بدانید که ما آنچنان بی اطلاع هم نیستیم !
4-جمهوری اسلامی را با حکومت علوی مقایسه کرده اید، اشکالی ندارد و در مثال مناقشه نیست. اما نگفتید برخورد امام علی با همین مخالفان بهانه جو و بی منطق (تا زمانی که دست به اسلحه نبردند) چگونه بود؟ آیا زندانی شان کرد؟ حقوق شهروندی شان را سلب کرد؟ خود و خانواده و خویشانشان را زیر فشار گذاشت تا جایی که مجبور به ترک وطن شوند؟ مدام به هر بهانه ای انها را به دادگاه کشاند تا زیر فشار روانی قرار گیرند؟ ماموران امنیتی اش بی حساب و کتاب و گاه و بیگاه به خانه مخالفان ریختند تا خانواده اش را بترسانند؟ به خاطر نوشتن نامه اعتراضی سرگشاده، کسی را زندانی کرد؟ به خاطر نوشتن یک مطلب اعتراضی جوانی را به زندان انداخت تا زیر دست ماموران جان دهد؟ … مقایسه هم می کنید منصفانه مقایسه کنید.
من باز هم تکرار میکنم که طرفدار سینه چاک کسی نیستم و با همه نقد هایی که دارم ، رویهم رفته دلم با این نظام است و وظیفه خودم میدانم که از آن حمایت کنم ولی نه به هر قیمتی : نه به قیمت ظلم و بی عدالتی (حتی در حق مخالفان ناحق)…
خداوند ما رو در راه حق و عدل یاری کند
سلام علیکم
مادام که پای استدلال باشد ادامه بحث خوب است. من هم سعیم بر این است که خوبی و بدی را با هم ببینم و به بهانه یکی، دیگری را نفی نکنم. نظام ما هم خوبیهایی دارد و هم بدیهایی. اما نته اصلی بحث من این بود که درک کنیم که اگر جامعه دینی شد پیچیدگی تحلیل بسیار بیشتر می شود و سعی کردم از ادبیات دینی در این زمینه کمک بگیرم و البته ادبیات آغازین شما در این گفتگوها (فتنه ها رخ میدهند و همیشه چاکران سینه چاک حکومت رویش می کنند و منتقدان عدالت طلب ریزش میکنند) با جمله اخیرتان (دلم با این نظام است و وظیفه خودم میدانم که از آن حمایت کنم ولی نه به هر قیمتی) سازگار نیست. اما می گذرم و به سراغ نکاتتان میروم:
1- مثال شما تایید ضابطه من است. ریزش و رویش هرجایی به ازای مفاد اولیه خودش است نه به ازای عدالت طلبی. نظام ما بنا بر عدالت طلبی داشت و هنوز باقی مانده، نظامهایی که نام بردید هیچیک بنای بر عدالت طلبی نداشتند و از اول یک دیکتاتوری با کودتا بودند و باقی ماندنشان ربطی به بقای عدالت طلبی ندارد بلکه اتفاقا باقی ماندشان شاهد مدعای من بود که رویشی مطابق با بنای اولیه خود داشتند.
2- اینکه بعد از این همه مدت هنوز در سوریه چنین تحلیلی می کنید جای تعجب دارد. بله، موج اعتراض شروع شد اما سنخش در همه جا یکسان نبود. شما که رفتار نظام ما را عادلانه نمی دانید. به نظر شما چرا آمریکا با اینها متفاوت برخورد کرد. چرا از سرکوب معترضان بحرینی حمایت کرد اما از معترضان سوری و ایرانی حمایت کرد؟
مادام که معصوم در راس کار نباشد، در عموم اعتراضات بهره هایی از حق و باطل وجود دارد که آمیخته شده است و مهم این است که ببینیم بهره حقش بیشتر است یا باطلش؛ و در مجموع این اقدام به نفع جبهه حق می شود یا جبهه باطل. این مبنای ماست که از قرآن آموخته ایم. آمریکا (و هر نظام باطل دیگری) هم به همین آمیختگی توجه دارد و وقتی می خواهد احساسات را به نفع خود مدیریت کند، سعی می کند جنبه های خاصی را پررنگ کند. تازه من معصوم را استثنا کردم اما امام علی ع هم که حاکم شد نکاتی در حکومتش پیدا کردند که توانستند بسیج عمومی علیه ایشان راه بیندازند. با این سبک استدلال شما، آن زمان طرف منتقدان علی ع را نمی گرفتید که چرا دادگاه عثمان را برگزار نمی کند؟ دیدگاه پوپر هم بیش از حد ساده انگارانه است. کوهن و لاکاتوش بخوبی نشان داده اند که واقعیت بسیار پیجیده تر و ذوابعادتر از آن است که با یک مثال تک بعدی ابطال شود و لذا ابطال پذیری پوپری محک موجهی برای نقد نظریه ها نیست.
3- شعار دادن خیلی ساده است. «اگر احساس امنیت میکردم»!!!! شما با یک نام مستعار و یک ایمیل وارد شده اید و بعد احساس امنیت نمی کنید!!! همینهاست که نشان می دهد چقدر صداقت دارید! البته اگر کسی در اینجا به شخص خاصی توهین کند بنده در اینجا مطلبش را عمومی نمی گذارم؛ اما حتی نگرانی از اینکه مطلب شما در سایت به رویت عموم نرسد غیر از این است که کسی بتواند به امنیت شما متعرض شود. همین توهمات بود که فتنه ۸۸ را رقم زد!
4- خوب بود اولا حکومت حضرت علی ع را مطالعه می کردید که وقتی حضرت قاطع برخورد می کرد چه می شد و ثانیا چگونه توانستند با تبلیغات و بزرگنماییها بزرگترین عادل جهان را اولین حاکم ظالم اسلامی که پیامبر ص فرموده بود باید با او جهاد کرد معرفی کنند.اتفاق زندانی کردنها و اعدامهای متعدد از شهروندان جاسوس و … در حکومت حضرت علی ع ثبت شده (که البته معاویه در تبلیغاتش آنها را مظلومان مدافع حق معرفی می کرد که نمی دانم شما اگر آن زمان بودید و تبلیغات معاویه و خون شهروندان حکومت علی ع را می دیدید چه موضعی می گرفتید)
یک سوالی که این گونه مواقع مهم است این است که سخن چه کسی را باور کنیم؟ حداقلی ترین ضابطه دینی به ما می گوید حرف دشمنانی که دشمنیشان مسلم است را نباید باور کنیم. قرآن می گفر ماید ان جاءکم فاسق بنبأ تحقیق کنید اما بسیاری هستند که اگر فاسقان عالم (که رسانه های جهانی دستشان است) حرفی بزنند تلقی به قبول می کنند ولی اگر دینداران حرفی بزنند می گویند حکومتی اند و دنبال منافع خود.
با جمله آخر شما موافقم:
خداوند ما رو در راه حق و عدل یاری کند
اما قبل از آن دعای دیگری را لازم می داند
خدا ما را در تشخیص حق و عدل و مصادیق آن یاری کند. انشاءالله
با سلام مجدد
1- از این جملات شما که ” من هم سعیم بر این است که خوبی و بدی را با هم ببینم و به بهانه یکی، دیگری را نفی نکنم. نظام ما هم خوبیهایی دارد و هم بدیهایی” خوشحال شدم…
2- من صادقانه گفتم که رویهم رفته دلم با این نظام است ( این را دوستانم چی دیندار چه بی دین همه میدانند ) و هیچ ناسازگاری نمی بینم بین این همدلی و انتقاد از نظام و شخص رهبر نظام و حتی بالاتر شخص امام علی و شخص پیامبر اسلام… (البته ممکن است با این حساب جنابعالی اصولا ما را مسلمان هم ندانید، غمی نیست، قضاوت با خدا خواهد بود)، حال اینکه شاید جنابعالی و برخی طرفداران نظام ، همدلی با نظام را به معنای کتمان و چشمپوشی و توجیه بی عدالتی ها و ظلم های نظام میدانید نخیر بنده هرگز به این معنا با نظام همدل نیستم…
3- حقیقتا ایا مثال های بنده تایید ضابطه شما بود؟؟! لطفا یکبار دیگر “ضابطه” خود و مثال نقض بنده را مرور کنید و لطفا بجای کلی گویی، کمی صادقانه تر بحث کنید… اینکه شما منظور دیگری داشته اید بحث دیگریست ، ولی از قضا همینکه مثال های بنده را تایید ضابطه خود میدانید، نشان میدهد که شما نه تنها وقایع سیاسی-اجتماعی-تاریخی، بلکه حتی سخنان دیگران را هم تفسیر به رای می کنید…!! (امیدوارم از صراحت سخن من دلخور نشوید)
3- گفته اید که “به نظر شما چرا آمریکا با اینها متفاوت برخورد کرد…” چرا فکر می کنید که هر منتقد نظام حتما طرفدار رفتار امریکا و … است؟!! در اینکه برخورد آمریکا و اروپا درباره حقوق بشر ، دموکراسی و … صادقانه نیست، شکی نیست، ولی سوال من از شما اینست که آیا نظام جمهوری اسلامی هم در همه رفتارهای خود، نه با دیگران، که با مردم خودش صداقت دارد؟ آری بی صداقتی از اسیب های قدرت است چه از نوع جمهوری اسلامی چه از نوع سکولار ایالات متحده و دولت های همسو با آن…
4- گفته اید “با این سبک استدلال شما، آن زمان طرف منتقدان علی ع را نمی گرفتید که چرا دادگاه عثمان را برگزار نمی کند؟ ” تاریخ نویسان و تاریخدانان در همین تاریخ مشروطه با هم اختلاف نظر بسیار دارند! به نظرم مقایسه وقایع تاریخی اساسا چندان سودی نخواهد داشت، بخصوص که مورد تاریخ بیش از هزار سال پیش باشد! در عین حال اگر اصرار دارید، بله شاید من هم در مواردی محترمانه به علی ع انتقاد میکردم و فکر میکنم که آن امام عادل و عاقل هم محترمانه به انتقاد من پاسخ میداد، نه این که بنده را متهم به پیروی از معاویه یا مزدوری امپراطوری های بیگانه کند! با استدلال شبهه ام را رفع میکرد نه با تهدید زندان و چماق ماموران امنیتی…
5- قبول دارم که جمله من که ” اگر احساس امنیت میکردم ” کمی شعارگونه است (البته دلخور نشوید چه اینکه نظام ما شب و روزش با شعارگویی میگذرد و ما هم فرزندان همین نظام هستیم ) ولی اگر فکر میکنید که از اساس ادعای نابجایی است، لطفا در مورد آن جوان ۳۵ ساله ی کارگر وبلاگ نویس رباط کریمی کمی پرس و جو و یا جستجو کنید… در ضمن اگر فکر میکنید با ” نام مستعار” و فقط “یک ایمیل” امنیت کاربران مخدوش نمی شود، به نظر میرسد که خیلی به امنیت شبکه های اطلاعات، خوش بین هستید: اگر فرصت و علاقه داشتید مثلا لینک زیر رو نگاهی بیاندازید:
http://www.yjc.ir/fa/news/5351039/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AA%D8%B1%D9%86%D8%AA%DB%8C-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D9%86%D8%AF
6- گفته اید ” زندانی کردنها و اعدامهای متعدد از شهروندان جاسوس و … در حکومت حضرت علی ع ثبت شده که البته معاویه در تبلیغاتش آنها را مظلومان مدافع حق معرفی می کرد …” اولا بنده همانطور که گفتم چندان اعتمادی به بسیاری از نقل های تاریخی ندارم، برعکس چه بسا قضیه ” اعدام های متعدد ” در حکومت امام علی، تبلیغات دروغین دشمنانش برای بدنام کردن و خشن نشان دادن آن امام عادل بوده است، چه اینکه در عصر حاضر هم برخی بی دینان و ضد دین ها برای خشن و خونریز نشان دادن دین اسلام، متوسل به برخی روایات تاریخی می شوند … ثانیا: من کجا در مورد شهروندان جاسوس سخن گفتم؟ و مگر در حکومت های دیگر با شهروندان جاسوس برخورد شدید نمی شود که شما از حکومت امام علی مثال می آورید؟ من متهم کردن دیگران به مغالطه را چندان کار درستی نمیدانم ولی حقیقتا این روش بحث شما روش خوبی نیست! (البته خواننده نکته سنج، به فرض پنهان استدلال شما پی برده است که: شهروندان معترض و منتقد در جمهوری اسلامی هم شهروندانی جاسوس بوده اند!!)
7- پرسیده اید که ” … سخن چه کسی را باور کنیم؟ ” پاسخ روشن است: نه گفته دولت های سلطه جو و استثمارگر را باور میکنم و نه سخنان دینداران متعصب و توجیهات طرفداران بی انصاف حکومت … حق با اشخاص سنجیده نمیشود، حق را بشناس و اشخاص را با حق بسنج … آری روش سختی است ولی قابل اطمینان تر است (البته بنابر تجربه احساس میکنم که شما باز خواهید گفت: کلمة حق یراد بها الباطل … )
8- در جواب جمله دعایی من گفته اید ” اما قبل از آن دعای دیگری را لازم می دانم ، خدا ما را در تشخیص حق و عدل و مصادیق آن یاری کند” . شاید باور نکنید آقای سوزنچی، ولی من هنگام نوشتن جمله دعایی خودم، بنابر تجربه بحث های (متاسفانه بسیار) گذشته ام با برخی طرفداران نظام، ناخوداگاه به ذهنم خطور کرد که شما در جواب، از ضرورت بصیرت در شناخت مصادیق و … خواهید گفت ( که البته در جای خود سخن بسیار درستی است) ولی عرض بنده دانشجو دوستدار آزاداندیشی همان است:«حق به شخصیت ها شناخته نمی شود. خودِ حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی»
برای خودم ارزوی شناخت تحقیقی نه تقلیدی دارم…
سلام علیکم
1. الحمدلله
2. بنده هیچگاه از همدلی با بی عدالتی دفاع نکرده و نمی کنم. اما معتقدم اگر کسی انصاف داشته باشد قبول می کند که خودش هم جایزالخطاست و اینکه چیزی که به نظر وی بی عدالتی است ممکن است واقعا و عندالله بی عدالتی نباشد. لذا همان گونه که نباید به بی عدالتی تن داد هنگام حکم به بی عدالتی دیگران هم نباید بی عدالتی ورزید. اینکه در ادبیات شما احکام قطعی علیه مخالفان شما صادر می شود آیا اقتضای بحث علمی است یا تعصب ورزی؟ آیا فقط طرفداران نظام متعصبند و امکان ندارد کسی که خود را منتقد نظام می داند متعصب باشد؟
در مورد نقد از معصوم، اگر به معنای این باشد که فلسفه یک رفتار معصوم را نمی فهمیم و برایمان سوال پیش می آید اینکه خیلی طبیعی است. اما اگر به معنای این است که عصمت او را قبول نداریم، باید بحث در اصول عقاید بکنیم که آیا انکار عصمت پیامبر با ادعای مسلمانی سازگار است یا خیر؟ البته بوده اند کسانی که عصمت در حوزه تمام رفتارها را قائل نبوده اند و آن مقدار که می دانم اعتقاد به این حد از عصمت (عصمت از هر گناه و اشتباه)لازمه قطعی مسلمانی نیست که اگر کسی اعتقاد نداشت مسلمان نباشد. البته بنده به این اعتقاد دارم و اعتقادم را هم مبتنی بر دلیل می دانم.
در مورد غیر معصوم، بنده برای رهبر یا دیگران عصمت قائل نیستم و طبیعی است از نظر خودم – که من هم غیر معصومم- نقدهایی هم دارم اما در نحوه ارائه نقد با شما اختلاف دارم که توضیح دیدگاهم در همین سایت در سلسله مقالات نقد قدرت آمده است.
3. ظاهرا مطالب را بدون تامل می خوانید. ضابطه این بود: اگر نظامی ریزش دارد اما هنوز بقا دارد پس رویش هم به ازای خود داشته است. برای همین یک نظام دیکتاتوری هم اگر بقا دارد به ازای خودش رویش داشته است نه به ازای عدالت.
شما از این نتیجه گرفتید که اگر ریزش و رویش دارد حتما عادلانه است که نتیجه گیری ربطی به نظر بنده نداشت. لذا اگر این موارد رد ضابطه بنده است ممنون می شوم که نشان دهید چرا؟
3. نظام جمهوری اسلامی یعنی چه؟ اگر منظورتان بی صداقتی در هر رده ای از مسئولین است که اصلا جای تردید ندارد و لااقل در سطح ریاست جمهوری خود من زیاد شاهد مثال دارم. اما وقتی می گوییم نظام صداقت دارد در افق اصلی آن (یعنی جریان کلان نظام که توسط رهبری هدایت می شود) سخن می گوییم و بنده تاکنون بی صداقتی از ایشان و رهبر قبلی ندیده ام.
4. نقد محترمانه در همین نظام هم برای کسی مشکل امنیتی حکومتی ایجاد نکرده است از نمونه های واضحش عماد افروغ و علی مطهری است (ممکن است عده ای خودشان به اینها معترض شوند که در حکومت علی ع هم این گونه آدمها پیدا می شدند اما بحث در مشکلی است که نظام برای اینها ایجاد کند) . تازه بسیاری از نقدهای غیرمحترمانه و بی ادبانه هم سراع دارم که مشکلی برای فرد از طرف حکومت ایجاد نکرده است. (از مسخره ترینهایش نقدهای نوری زاده ای است که یک زمان خود را حزب اللهی می دانست و الان مدافع بهاییت شده است. یا نقدهای آقای علیپور که سالها در پژوهشگاه حوزه و دانشگاه (با بودجه همین نظام) بود و تمام درآمدش از راه بحث درباره علم دینی بود و در عین حال در ایام فتنه ۸۸ با لحن مسخره آمیزی به رهبری و نظام حمله کرد که مگر اسلامی سازی با ابزار حکومت می شود و دهها مورد دیگر) اینکه انتظار دارید هر فحاشی را نقد محترمانه بدانیم انتظار موجهی نیست.
5. توجیه دلچسبی نبود.
6. کدام جاسوسی قبول می کند جاسوس است؟ تابلوتر از این آقایی که در برجام فراریش دادند؟! چه شهروند خوبی بود؟!!
ضمنا اینکه هرجا مخالف نظر ما باشد تاریخ را زیر سوال ببریم هم معلوم نیست چقدر روش صحیحی باشد. بالاخره از تاریخ می توان عبرت گرفت یا نه؟ اینکه در تاریخ تحریفاتی رخ داده محل بحث نیست اما در کجا رخ نداده است؟ در اینکه استفاده ما از تاریخ باید روشمند باشد سخنرانی مفصلی داشته ام که دیدم عده ای ظاهرا آن سخنرانی را منتشر کرده اند (در این لینک http://q-b.ir/content/613 )
7. اینکه حق را با حق بشناس و اشخاص را با حق کاملا درست است. به شرطی که به بهانه اینکه می خواهیم حق را بشناسیم خواسته های خود را به اسم حق جا نزنیم. تاکید بر روشمندی هم به همین جهت است.
8. گفته اید «در جای خود سخن بسیار درستی است» می شود بفرمایید جایش کجاست؟ بحث الان ما در مصداقها بود لذا بنده دعا را ناظر به مصداق کردم؟ ضمنا از اینکه از تجربه های سابق خودتان هم درس نمی گیرید متاسفم! آیا تا به حال به ذهنتان خطور نکرده است که ممکن است شما هم اشتباه بکنید؟ و اینکه یک مطلب را بسیار به شما تذکر داده اند امکان ندارد به خاطر این باشد که شما هم معصوم نیستید؟
خیلی عجیب است:از همه انتظار دارید بی تعصب باشند غیر از خودتان. یک نظری که بدان رسیده اید آن را مثل وحی منزل قلمداد می کنید و گمان می کنید هرکس این نظر شما را ندارد متعصب، طرفدار بی انصاف حکومت و … است؟ یکبار متن مطالبی که بین ما رد و بدل شد را نگاه کنید ببینید آیا نحوه سخن گفتنتان غیر از این است؟
التماس دعا
عذر میخوام فراموش کردم از بحث و پاسخگویی محترمانه جنابعالی تشکر کنم، ارزوی سلامتی و بهروزی برای شما دارم
خواهش می کنم
ان شاءالله خداوند به همگی ما توفیق شناخت صحیح و قدم برداشتن در مسیر خودش را عنایت فرماید