بسم الله الرحمن الرحیم
دو روز پیش از عید سعید فطر، در تاملات قرآنی روزانهام به این آیه رسیدم:
«وَ اصْبِرْ عَلی ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلاً» (مزمل/۱۰)
«بر آنچه میگویند شکیبا باش و از آنان به شیوهای زیبنده دوری گزین»
و مضمون یکی از نکاتی که همان روز نوشتم، این بود:
«کسی که وظیفه بیان حق و حقیقت در جامعه را برعهده میگیرد، باید خود را برای سخنان ناروا، زخمزبانها، زیر بار حق نرفتنها، و طعنه و کنایهها آماده کند؛ و وقتی هم میخواهد به آنها بیاعتنایی کند همین بیاعتناییاش را هم به نحوی زیبنده انجام دهد.»
از تو جز این انتظار نداشتم؛
اما در تعجبم از کسانی است که ژست انتقادپذیری و فریادشان در آزادی بیان، چشم مَلَک را خیره، و گوش فلک را کر کرده، اما سخنان تو را که در کمال ادب، و بر واضحات انگشت گذاشتی، تاب نمیآورند:
برخی تو را به خاطر دفاعت از کوخنشینان به پیروی از «مارکسیسم» متهم میکنند؛
برخی به مصداق «يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِم» (هر فریادی را علیه خود میپندارند؛ منافقون/۴)، حتی فریاد تو بر «کاخنشینی» را هم به منتخب خود تطبیق میدهند؛
و برخی …
یکبار دیگر تندترین عبارات شعر حماسیات را، که آن را توهینی بزرگ به خود تلقی کرده و از ضرورت عذرخواهی به خاطرش سخن گفتهاند، زمزمه میکنم، تا نکتهبینان دریابند که آنان چگونه «هر فریادی را علیه خود میپندارند»؛ و تحمل این غوغاسالاران در انتقادپذیری تا کجاست!
ما نه آنیم که آموخته غرب شویم
پی هر وسوسهای سوخته غرب شویم
سیلی از کوخنشین، کاخنشین خواهد خورد
و زمینخوار سرانجام زمین خواهد خورد
«بیست سی» چیست که تعلیم جهان، از دل ماست
هان که جمهوری اسلامی ایران اینجاست
اگر از غرب رسد نسخه، خودش بیماری ست
قرص خواب است ولی چاره ما بیداری ست
تا ابد سستی تسلیم مبادا با ما
وحشت از حربه تحریم مبادا با ما
باز تحریم جدیدی به سِنا رفت که رفت
جسم برجام چو روحش به فنا رفت که رفت
ذوق بیهوده ز برجام خطا بود خطا
تکیه بر عهد عمو سام خطا بود خطا
عهد با دزد سر گردنه بستیم ای دوست
بارها عهد شکست و نشکستیم ای دوست
هر چه میشد بَرَد از کیسه ما بُرد که بُرد
«بُرد بُرد» این بُوَد آری همه را بُرد که بُرد
گفته بودند که دشمن به تجارت آمد
پیر ما گفت که البتّه به غارت آمد
خواب دیدند صَلاح از طرف بیگانه است
به خود آییم نجات همه در این خانه است
کارزار است، قدم قاطع و محکم بردار
سخن از صلح بگو، اسلحه را هم بردار!
راه ما راه حسین است و به خون روشن شد
تکیه بر تیغ زد آن دم که جهان دشمن شد
نه به دل راه بده واهمه از اخم عدو
نه دلت غنج رَوَد باز به لبخندی از او
دل به لبخندش اگر باختهای، باختهای!
گر ز اخمش سپر انداختهای باختهای!
غم مخور، سست مشو، با صف اعدا بستیز
مژده «لا تهنوا» میرسد از جا برخیز
تا بدانند که هان لشکر احمد ماییم
رزمجویان و دلیران محمد ص ماییم
بازدیدها: ۶۹۱